وارونه‌نمایی مشروطه ایرانی

یادداشت پیش‌رو درباره وقایع نهضت مشروطه نگاشته شده است. نگارنده نه تاریخ‌دان است و نه این نوشته را به عنوان یک امر قطعی تلقی می‌کند، بلکه فقط برداشت خود را از مجموعه مطالعات مربوط به تاریخ مشروطیت ارائه می‌کند و پرواضح است کسانی که همواره فقط از یک زاویه خاص و به‌نفع تفکر خاص خود مسائل را و در اینجا نهضت مشروطه را می‌پایند، از برخی نکات ناراحت و دلگیر شوند، اما به گمانم باید همه مسائل را با یکدیگر ملاحظه کرد؛ در حقیقت چنین باید نگاه کرد که صحنه تئاتری ایجادشده و بازیگران مختلف نقش‌های متفاوتی را بازی کرده‌اند.
وارونه‌نمایی مشروطه ایرانی

درباره وقایع نهضت مشروطه تاریخ‌نگاری‌های زیادی شده است؛ ازجمله «تاریخ بیداری ایرانیان» از ناظم‌الاسلام کرمانی، «تاریخ انقلاب مشروطه» از محمدعلی ملک‌زاده، «تاریخ مشروطه» از کسروی، «انقلاب ایران» از پروفسور ادوارد براون، «حیات یحیی» از یحیی دولت‌آبادی، «زندگی طوفانی» از سیدحسن تقی‌زاده و نیز نوشته‌ها و تحقیقات فریدون آدمیت و همچنین ‌ سیدمحمد اصغری کوشش‌هایی است که در این باب شده است. برخی از این نویسندگان خود در جریان نهضت مشروطه بوده‌اند و برخی دیگر حاصل تحقیقات و بررسی‌های خود را نشان داده‌اند، اما به‌هرحال به‌دلیل پیچیدگی موضوع (در عین روشن‌بودن) و نقل‌قول‌های مختلف ممکن است خواننده این تاریخ‌نگاری‌ها نتواند درک درستی از نهضت مشروطه داشته باشد. به‌خصوص در زمان حاضر که از سوی گروهی نوعی ضدیت با مشروطه مطرح می‌شود و ظهور دیکتاتوری رضاخان را حاصل مشروطه می‌دانند، درحالی‌که این نوع نتیجه‌گیری و استنباط امری نادرست و تنها حاصل خیال‌باقی تاریخی است. نهضت مشروطه یک سیستم است که عوامل آن تأثیرگذار در حرکت بوده‌اند.

‌1- وضعیت کلی ایران: پس از آغامحمدخان قاجار که تلاش برای استحکام قدرت خود در سراسر ایران کرد، شاهان قاجار بیشتر به فکر محدوده دربار خود بودند و فاقد نگاه مدیریت کشوری و به همین دلیل فقر و فاقه و بیماری و انحطاط و جهل مردم را فراگرفته بود. قدرت‌های ایلی در مناطق مختلف چه با تأیید دربار و چه به‌صورت حکمرانی مستقل در محدوده‌های خود حاکم بودند و به همین دلیل امنیت به‌طورکلی در کشور وجود نداشت و ضعف و سستی در مدیریت کشور باعث شد قسمتی از سرزمین شمال غربی کشور به تصرف روس‌ها درآید و برخی نقاط نیز تحت تاخت‌وتاز عثمانی قرار گیرد. این مصادف با ابتدای قرن نوزدهم میلادی بود که کشورهای اروپایی به مسیر توسعه‌ای خود ادامه داده و روسیه نیز با الگوی اروپایی به قدرت رسیده بود. چنانکه ژاپن با رشد و ترقی صنایع خود و نیز صنایع نظامی در همین اوایل قرن ۱۹ موفق شده بود در جنگ‌های سرنوشت‌ساز ارتش بزرگ و مجهز روسیه را شکست دهد. هرچند ارتباطات در آن زمان چندان سریع و جهانگیر نبود، اما امواج اطلاع از شرایط جهان یا به‌صورت مستقیم یا توسط برخی فرنگ‌رفته‌ها و تحصیل‌کرده‌های آن زمان به کشور واصل می‌شد. ایران ضعیف و محروم با پادشاهان مستبد و نالایق دربار پرشاهزاده و ولخرج در میان امواج ترقی و قدرت جهانی قرار گرفته بود.
‌2- حکمرانی ایران: سلسله پادشاهی قاجار که تنها در فکر در قدرت بودن خاندان خود -شاه و شاهزادگان- و استفاده از امکانات کشور بود، به دلیل عدم ایفای نقش خود و اندیشه حفظ مجموعه شاهزادگان موجب فقر و فاقه در سراسر کشور شده بود و با حمایت روحانیت سنتی تلاش بر ابقای خود داشت. ارتباط با کشورهای غرب و ظهور روحانیون آگاه، اندیشه نوعی حکمرانی دیگر را به اذهان متبادر کرد و سرانجام مظفرالدین شاه حکم پادشاهی مشروطه را امضا کرد. دیری نپایید که جانشین او، محمدعلی‌شاه مجلس را به توپ بست و مجددا اعلام پادشاهی مطلق کرد.
‌جبهه حکمرانی ایران در این زمان شاه و شاهزادگان، رجال همراه شاه، روحانیت سنتی و حکومت روسیه و انگلیس بود که این دو کشور با امضای قرارداد ۱۹۰۷ میلادی یعنی سال 1286 شمسی یک سال پس از امضای مشروطه ایران را به دو منطقه نفوذ خود تقسیم کرده بودند و هرگونه تغییری در حکمرانی این قرارداد را متزلزل می‌کرد.
‌حاکمیت یعنی کسانی که بر گرده مردم سوار بوده و برای منافع خود استبداد محمدعلی‌شاه و حاکمیت روس‌ها را پذیرفته بودند و هر تغییری را به زیان خود می‌دیدند. می‌توانیم به اسامی زیر توجه کنیم:
‌عین‌الدوله، علاءالدوله، امیر مفخم، امیربهادر، مفاخرالملک، مقتدرنظام، ضیع حضرت، شاپشال روسی، لیاخوف روسی، زاپولفسکی روسی، ظل سلطان و سایر شاهزاده‌های قاجار، سعدالدوله، مستشارالدوله سیلاخورهای روسی مقیم در ایران، سالارالدوله، ظفرالسلطنه، علاءالملک، کامران میرزا و خیل ستمگران حاکم بر شهرهای ایران.
‌3- مشروطه‌خواهان: حکمرانی ضعیف و فاقد توانایی‌های لازم و اندیشه‌های مدبرانه برای کشور نیروهای مختلفی را علیه خود ایجاد کرد که اینان عبارت بودند از روحانیت اصولگرا و اندیشمند که به قولی تابع مکتب سامرا و نجف بودند و برخی روحانیون دیگر که از زمان سیدجمال‌الدین اسدآبادی با ترقیات و توسعه غربی آشنا شده بودند. گروه دیگر مردمی بودند که از ظلم و فقر و جور سلطانی به درد آمده بودند که اینان در حقیقت بدنه مخالف حکمرانی استبدادی را تشکیل می‌دادند. گروه دیگر افرادی بودند که منشأ فکری‌شان اندیشه‌های دموکراسی و لائیک بود که بدون انگیزه‌های مذهبی و با اندیشه اصالت دموکراسی مشروطه‌خواه شده بودند که اینان خود چند گروه مختلف را تشکیل می‌دادند و ارتباطی با گروه‌های دموکرات برخی کشورها داشتند. اما نام تنی چند از فعالان مشروطه‌خواه:
‌حیدرخان عمواغلی، یفرم‌خان ارمنی، میرزا کوچک‌خان، عمورحیم، سردار اسعد، مرتضی قلی‌خان، محمدولی خان سپهدار، ستارخان، باقرخان، میرزا جهانگیر صور اسرافیل، ملک‌المتکلمین، وثوق‌السلطنه، مشهدی عباس رنگرز، مشهدی عبدالخالق تخت‌گیوه‌ساز، حاج محمد‌حسین رزاز، اسدالله‌خان ابوالفتح‌زاده، سیدحسن حبل‌المتین، قاضی قزوینی، معزالسطان، میرزا‌محمدعلی تربیت، سیدحسن تقی‌زاده، مسیو مانوئل فرانسوی، باسکرویل آمریکایی، حکیم‌الملک، میرزا‌سلیمان‌خان، حاجی محمدعلی تاجر، میرزا‌سلیمان میکده، وزیر همایون، عباس‌آقا تبریزی، محمد هدایت، وثوق‌الدوله، حاج‌رضا رئیس‌التجار، میرزا‌صادق مشیرالدوله و بسیاری از مردم عادی که از ستم قاجار به ستوه آمده بودند. مجموعه مشروطه‌خواهان طالب حکومت مشروطه بودند و این توافق درجه‌یک آنان بود اما در توافق درجه دو یعنی چرایی مشروطیت نظر یکسانی نداشتند؛ هرچند همان توافق درجه یک موجب اتحاد و مبارزه هماهنگ آنان شده بود.
‌4-روسیه: کشور روسیه که به‌عنوان یک قدرت بزرگ نظامی و صنعتی ظهوری تازه کرده بود، همواره درصدد استیلا به آب‌های گرم خلیج فارس بود. علاوه بر تعارضاتی که از ناحیه شمال به ایران می‌کرد و در زمان فتحعلی‌شاه بخش مهمی از شمال غربی کشور را جدا و به خاک خود ضمیمه کرده بود، با استفاده از ضعف محمدعلی‌شاه تقریبا به تحقق بر حکومت ایران استیلا یافته بود. علاوه بر آنکه مقادیری وام به دولت ایران داده بود، یک یهودی روسی به نام شاپشال در نقش معلم و مشاور شاه انجام وظیفه می‌کرد و مسئولیت اداره انتظامی تهران به لیاخوف یک سرهنگ روسی داده شده بود که در حقیقت به‌عنوان فرمانده نظامی ایران عمل می‌کرد. در حقیقت روسیه سیطره خود را بر همه ارکان سیاسی و نظامی ایران گسترده بود. عوامل روسی حاکم بر ایران در زمان محمدعلی شاه دستورات خود را با واسطه یا بی‌واسطه از تزار روس می‌گرفتند.
‌5- انگلیس: با توجه به سیطره انگلیس بر شبه‌جزیره هند و ضرورت حفظ آن و احیانا گسترش به کشورهای غربی (نقش لورنس عربستان قابل یادآوری است) انگلیس باید به‌هر‌ترتیب از نفوذ روسیه به خلیج‌فارس جلوگیری می‌کرد و توانست با زیرکی قرارداد ۱۹۰۷ را با روسیه امضا کند و با توجه به این قرارداد برای حفظ نفوذ خود به جنوب ایران با روسیه علیه مشروطه خواهان به توافق رسید. آنچه در برخی نوشته‌ها درج شده حاکی از حمایت انگلیس از مشروطه‌خواهان است. مجموعه تظاهرات سیاست‌مدارانه‌ای است که برای امتیازگیری از روسیه به کار برده می‌شد و الا سیاست‌های انگلیس همواره علیه مشروطه‌خواهان بوده است.
‌6- روحانیت: در وقایع مشروطه به‌صورت مشخص روحانیت به دو جناح کاملا مشخص و متضاد تبدیل شده بود. این تضاد هم در ریشه تفکر و نوع نگاه به حاکمیت و هم در سکوت‌ها و فریادهایشان تجلی پیدا کرد. شاید اصل موضوع به اختلاف اصولیون و اخباریون بازگردد؛ آنجا که روحانیت نجف از زمره اصولیون بودند و شیخ فضل‌الله حسب ظواهر به اخباریگری تمایل داشت.
 می‌توان به برخی از اسامی روحانیون طرفدار مشروطه اشاره کرد که دیدگاه‌های مختلفی می‌توانند داشته باشند و در بین آنان مراجع بزرگ نجف دیده می‌شوند.
‌سیدجمال‌الدین واعظ، شیخ هادی نجم‌آبادی، میرزای شیرازی، حاجی میرزا‌خلیل، حاجی میرزا‌حسین، آقا‌میرزا محمد‌تقی شیرازی، آخوند ملا کاظم خراسانی، سیدعبدالله بهبهانی، سیدعلی‌اکبرخان اسدی، میرزا حسن رشدیه، حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، سیدعبد الوهاب معین‌العلما، سعیدالعلماء مازندرانی، شیخ علی ناظم، سیدمحمد طباطبایی، حاج شیخ مهدی کاشی، حاج میرزاعلی‌محمد دولت‌آبادی، شیخ محمد رفیع‌طاری، حاج میرزا محمد مجتهد، میرزا آقاخان کرمانی، عباس‌آقا تبریزی، شیخ احمد روحی، حاج میرزا‌ابراهیم آقا، میرزا عبدالله مازندرانی، شیخ سلیم، ثقه‌الاسلام تبریزی، میرزا ابوالحسن انگجی.
‌از روحانیون طرفدار محمدعلی‌شاه می‌توانیم به اسامی زیر اشاره کنیم:
‌شیخ فضل‌الله نوری، سیدابوالقاسم امام‌جمعه، ظهیرالاسلام، سیداحمد طباطبایی، میرزاهادی نوری، علی‌اکبر بروجردی، شیخ عبدالنبی، سیدعلی شوشتری، حاج علی کرمانشاهی، شیخ‌حسن سنگلجی، شیخ‌باقر گیلانی، شریعتمدار کاشانی، شیخ‌جعفر سلطان‌العلماء، شیخ‌حسین چاله‌میدانی.
روحانیت نجف صراحتا می‌گفت در عصر غیبت حکومت با جمهور مردم است و روحانیت نقش انذاز و نظارت را بر عهده دارد؛ در‌حالی‌که شیخ‌فضل‌الله به‌صراحت اعلام کرد سلطان و علما دو بازوی اسلام هستند و سلطان عامل استحکام دین است. علمای نجف نوعا با توجه به اطلاعات خود تمایل برخی مشروطه‌خواهان به سیستم غربی و نگاه آنان را به سکوت برگزار می‌کردند و در همین حال شیخ فضل‌الله و روحانیت همراه به غرب‌گرایی مشروطه‌خواهان حمله کرده و آنان را فاسد مرتد، بابی یا ازلی می‌نامیدند- اینکه به‌تازگی برخی به کشف «نارنج مکتوم» نائل شده‌اند و نوعا رجال مشروطه را بابی و ازلی می‌نامند، امری بدیهی است؛ زیرا در صدر مشروطیت همه اینها بابی و ازلی و مرتد نامیده شده‌اند و در همین حال برخلاف آیه شریفه «و لن یجعل‌الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» را نادیده گرفته و سلطه شاپشال و لیاخوف و سایر صاحب‌منصبان روسی نیروی مسلح ایران و قتل مسلمانان توسط آنان را به سکوت برگزار می‌کردند. ‌اگر قول شیخ فضل‌الله و مبارزه با غرب‌گرایی را صحیح بدانیم، باید بگوییم که سلطه روسیه و عواملش بر ایران به طریق اولی تسلط غرب بر ایران بود که از آن حمایت می‌شد. اتفاقا آخوند خراسانی درباره تسلط کلیسا بر ایران، هشدار لازم را داده است و هرچند به قولی شیخ فضل‌الله در فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان از آنکه به زیر پرچم روسیه برود ابا کرده، اما مدت‌ها بود که مجموع حکومتی ایران زیر پرچم روسیه رفته بود و این امر با سکوت روبه‌رو می‌شد. اگر مشروطه‌خواهان به‌نوعی به فرهنگ غرب وابسته بودند، استبدادخواهان روسیه را به سروری خود برای قتل و نابودی مسلمانان مشروطه‌خواه عملا پذیرفته بودند؛ یعنی این خود پذیرش غرب بود و از نظر مذهبی توجیه می‌کردند که مشروطه‌خواهان همگی مرتد هستند. نباید اشتباه شود که اعدام شیخ فضل‌الله امری پذیرفتنی باشد، زیرا او صرفا به جرم مخالفت با مشروطه اعدام شد و نه اقدامات دیگر، عجیب است اعدام به‌خاطر مخالفت با یک اندیشه!
می‌خواهم به این اشاره کنم که غرب فقط در مشروطه‌خواهان نفوذ نداشت، بلکه کسانی که روسیه را به سروری گرفته بودند، خود اسیر غرب شده بودند و در هر دو مورد کلیسا سلطه‌گر بود. اگر دقت کنیم می‌بینیم که حربه تکفیر و تفسیق در دوران مشروطه بسیار کاربرد داشته است، یک طرف دیگری را به بابی‌بودن و بی‌دین‌بودن و ارتداد متهم می‌کند و طرف دیگر این طرف را به محاربه با امام زمان متهم و حکم به مباح‌بودن خون او می‌دهد. بسنده‌کردن اوضاع انقلاب مشروطه به عبارات فوق، خود ظلمی بر آن همه فداکاری و ازجان‌گذشتگی شیفتگان مشروطیت و رفع ظلم استبداد است، اما به‌عنوان نگاهی گذرا شاید قابلیت تحمل داشته باشد؛ البته مقصود آن است که ببینیم مشروطیت در آینده چه تأثیری داشته است. برخی می‌گویند نتیجه مشروطیت ظهور رضاخان بوده است، بر فرض که چنین باشد و تفاوت بین رضاخان و محمدعلی شاه به نفع محمدعلی شاه رقم بخورد، آیا می‌توان ظهور یک پدیده را حتما نتیجه محتوم پدیده قبلی دانست.
در شکل زیر بر مبنای همان نگاه سیستمی به مشروطه، کشور ایران در یک چهارضلعی قرار گرفته و در درون آن وضعیت آن زمان و ویژگی‌های آن ذکر شده است. در کنار این چهارضلعی عوامل تأثیرگذار بر کشور مشخص شده است. ‌‌انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی از بسیاری جهات به‌دنبال راه تکاملی انقلاب مشروطه بود؛ چرا‌که:
1- رهبر انقلاب اسلامی یک مجتهد جامع‌الشرایط یعنی امام خمینی و رهبر نهضت مشروطه نیز یک مجتهد جامع‌الشرایط یعنی آخوند‌خراسانی بوده است.
2- رهبری و حکومت در جمهوری اسلامی به دست ولی فقیه و متکی به آرای مردم است و به قول امام خمینی، مردم ولی‌نعمت ما هستند. همه ارکان جمهوری اسلامی از طریق انتخابات مستقیم (مثل مجلس) و غیرمستقیم (مثل رهبری و مجلس خبرگان) صورت می‌گیرد؛ در‌حالی‌که در صدر مشروطه شیخ‌فضل‌الله نوری حرفی از ولایت فقیه نداشت و شاه و مجتهد در کنار هم بودند و شاه حکمران بلا‌منازع کشور بود. آخوندخراسانی مشروطه‌خواه در عصر غیبت مدافع حکومت جمهور مردم و البته نظارت علما بر حکومت و انذار حاکمان بود.
3- در جمهوری اسلامی، شاه جایی نداشت و امام خمینی در بیانات خود توصیف شاه را به‌عنوان جرثومه فساد غیرقابل‌تحمل توصیف کردند. در انقلاب مشروطه شاه فقط به‌عنوان یک شخص تشریفاتی بود و طرفداران شاه، شاه را از ارکان دوگانه حفظ اسلام و بقای اسلام و احکام اسلام می‌دانستند.
4- جمهوری اسلامی دارای قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان و مردم است. در انقلاب مشروطه نیز اندیشه چنین بود؛ در‌حالی‌که مخالفان مشروطه قانون اساسی را ضد اسلامی می‌دانستند.
5- انقلاب مشروطه منتهی به تفکیک سه قوا شد و جمهوری اسلامی نیز چنین است؛ در‌حالی‌که مخالفان مشروطه تفکیک قوا را حرام اعلام کردند.
6- در جمهوری اسلامی، تحصیل زنان، رأی‌دادن، کاندیداشدن و صاحب‌منصب‌شدن امری طبیعی و عادی است؛ در‌حالی‌که مخالفان مشروطه همه این امور را حرام می‌دانستند.
7- در جمهوری اسلامی همه آحاد ملت طبق قانون و صرف‌نظر از دین و مذهب در برابر قانون یکسان هستند؛ در‌حالی‌که مخالفان مشروطه این را ننگی بزرگ به شمار می‌آوردند.
امروز می‌خواهیم بدانیم در چه حدودی باید حرکت کنیم و راه درست منشعب از کدام موضع‌گیری است و چگونه و بر چه مبنایی باید بیندیشیم. قانون اساسی ما بر مبنای اعتقاد به ولایت فقیه تدوین و در آن تصریح به این مفهوم شده و به‌هر‌حال سند مکتوب تصویب‌شده خبرگان قانون اساسی، همین قانون اساسی موجود است. جای تعجب دارد در سیاست فرهنگی به‌جای آنکه ارزش‌ها و مفاهیم پاس داشته شود، طرفداران مشروطه را حسب برچسبی که به آن زمان می‌زدند، فراماسون، بابی و ازالی می‌خوانند و درخصوص طرف مقابل سکوت کرده‌اند. اگر در مشروطه تمایل به اندیشه غربی وجود داشت، به دلیل نبودن هر نوع اندیشه اصلاح‌طلبانه در کشور بود و موج دموکراسی و حکومت مردم، جذابیت خود را نشان می‌داد. برعکس به دلیل نبودن همین اندیشه، برخی حاکمیت روس‌ها بر جان و مال مردم مسلمان را به این تمایل ترجیح می‌دادند. انقلاب اسلامی اندیشه‌ای تکاملی در پدیده مشروطه داشت و قانون اساسی ما متضمن بسیاری از نکاتی است که در مشروطه مطرح بوده. اندیشه حکومت دینی با رأی مردم، سلسله حرکات تکاملی اندیشه مشروطه است؛ این دستاورد بزرگ را خدشه‌دار نکرده و به عقب بازنمی‌گردیم.
منيع :شرق

 

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید