به گزارش اميدنامه به نقل ز ایسنا، محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی در وبسایت شخصیاش نوشت: «اخیرا یک دانشجویِ کنجکاوِ دکتری از این نویسنده پرسید: «کم نداریم مدیرانی که تحصیلاتِ عالیه دارند. از دانشگاههای خوب دنیا فارغالتحصیل شدهاند و بسیار هم جهاندیده هستند. چرا آنها در مدیریت تا این حد اشتباه کرده و همچنان اشتباه میکنند؟»
به این دانشجو گفتم برای پاسخ به این سوال نیاز به زمان، فکر و مطالعه دارم؛ چراکه واکاوی این موضوع، محتاج دقت و بحث طولانی است. به نظرم رسید که این دانشجو با یک یا چند فرض این سوال را مطرح میکند. اگر بتوانم فرضهای او را استخراج و بررسی کنم شاید پاسخهای مناسبی برای دغدغۀ او پیدا کنم. به نظر میرسد در ذهن این دانشجو یک فرض اصلی و کانونی شکل گرفته است:
میانِ داشتنِ مدرک تحصیلی (بهخصوص از یک دانشگاه خارجی) و منطقی و کارآمد عمل کردن یک رابطۀ مستقیم وجود دارد.
در زیر به بررسی این فرض پرداخته میشود:
۱) تحصیلات عالی و اخذ مدرک ضرورتا مساوی با داشتن روحیۀ یادگیری و اصلاحپذیری نیست.
۲) داشتن مدرک ضرورتا مساوی با داشتن روحیۀ مشورت کردن نیست.
۳) داشتن مدرک ضرورتا روحیه انتقادپذیری به همراه نمیآورد.
۴) داشتن مدرک ضرورتا به روحیۀ تصمیمگیری جمعی و گروهی منجر نمیشود.
۵) داشتن مدرک ضرورتا به معنای آگاهی از مصلحتِ عامه نیست.
۶) داشتن مدرک ضرورتا به فهم دقیق منافع ملی نمیانجامد.
۷) داشتن مدرک ضرورتا قانون و اخلاقپذیری را در رفتار صاحب مدرک پدید نمیآورد.
۸) داشتن مدرک ضرورتا متانت رفتاری ایجاد نمیکند.
۹) داشتن مدرک ضرورتا انسان را باشخصیت نمیکند.
۱۰) داشتن مدرک و تخصص ضرورتا زمینههای شناختِ عمیق از تاریخ کشور و تحولاتِ فوقالعاده پیچیدۀ جهانی را مهیا نمیکند.
تحصیلکرده و صاحب مدرک در کشوری که «سیستم» ایجاد کرده و ویژگیهای فوق را غیر فردی و نهادینه کرده، منطقی و معقول عمل میکند.
تحققِ هر کدام از این ۱۰ ویژگی، تربیتِ خاص میخواهد. هنگامی که سیستم حاکم نیست، به تعبیر اخلاقیون، خودخواهیها، تکرویها، منافعِ مجریان، تلقیهای فردی، چرخۀ ناتمامِ سعی و خطا و لذت بردن از امکانات رایج میشوند. اگر مصلحتِ عامه و منافع ملی در ستون فقراتِ و نظام عصبی یک سیستمِ اجتماعی - سیاسی جایگاهِ محسوس و نامحسوس پیدا کنند، مدیرِ تحصیلکرده بهطور طبیعی خود را بدان سیستم وفق میدهد؛ کمااینکه تحصیلکردههای بسیار توانمندِ IT هندی، وقتی در شرکتِ مایکروسافت (Microsoft) استخدام شده و واردِ سیستم مدنی - تخصصی آمریکا میشوند، تمامی خصوصیاتی را که در این شرکتها/سیستمها کاربرد ندارند، کنار میگذارند. مهمترین معیارهای استخدام در مایکروسافت، یادگیری، اصلاح، تصمیم گروهی و جلوگیری از اشتباهِ مرتبۀ دوم است. حتی اگر تحصیلکرده و با مدرک فوق دکترا از یک جامعۀ استبدادی و قبیلهای هم آمده باشد، به تدریج این فرهنگ سیستمی را به تعبیر روانشناسان درونی (Internalize) میکند.
حتی اگر صاحب مدرکی بخواهد بر اساس مصلحت عامه، شناخت، منافع ملی، کار جمعی و مشورت در کشورهای جهان سوم عمل کند، بهتدریج ناکام میماند. تحصیلکرده در جهان سوم در نهایت در دو کار متوقف میشود: لذت از زندگی و توجیه وضع موجود.
یک سیستم باید بر اساس یادگیری، مشورت، شنیدن دیدگاههای مختلف و تصمیمگیری جمعی بنا شود. یک سیستم باید قبل از تصمیمسازی، شناخت را نرمال قلمداد کند تا فردِ تحصیلکرده بتواند از تخصص خود در آن سیستم بهرهبرداری کند.
چون در کشورهای جهان سوم، سیستم تصمیمگیری اولویت ندارد، گردش اطلاعات و شنیده شدن رهیافتهای گوناگون و اصولا موضوع شناخت قبل از تصمیمگیری، صرفاً حالت تزئینی پیدا میکند. یکسانسازی درست مقابل سیستم است. در سیستم، پیامدهای مثبت و منفی هر انتخابی بررسی میشوند. در سیستم، زمان، آینده، کارآمدی و کیفیت، خارج از سلیقههای فردی حاکم میشوند.
چرا در سیستم، رسانهها و افکار عمومی مهم میشوند؟ چون خارج از مدارهایِ قدرت فکر کردن، خودبهخود انتخابهای عقلانی را در دسترس مجریان قرار میدهد و از کانالیزهشدن فرآیندهای تصمیمسازی و تصمیمگیری جلوگیری میکند. معمولا بیش از یک ساعت طول نمیکشد که CNN، اطلاعات و قضاوتهای اشتباهِ ترامپ را به رخ او میکشد. یکسانسازی فکر در یک جامعه، یعنی چند بار تکرار کردن یک اشتباه طی یک سال. در کشورهای جهان سوم، مجری به اصطلاح تحصیلکرده، حتی در دانشگاههای خوب دنیا، بهتدریج تخصص خود را کنار میگذارد و خلاقیت و نوآوری محتمل خود را در خدمت به یکسانسازی به کار میگیرد. شاید بزرگترین مزیت دموکراسی این است که از غالب شدن یک راه حل و یکسانسازی آن جلوگیری میکند. دموکراسی در هر دورۀ هشت ساله یا ۱۰ سالهای به عدهای متخصص فرصت میدهد تا افکارشان را در معرضِ سنجش عموم قرار دهند. بحث و بررسی دیدگاههای مختلف باعث جلوگیری از تکرارِ اشتباهات میشوند.
اصولا یک جامعه یکسانساز نیازی به تحصیلکرده و متخصص ندارد. همه در حال انطباق هستند. در جوامع یکسانساز اصولا تصمیمسازی نمیشود بلکه به حوادث، واکنشهای کلیشهای نشان داده میشود. کارهایی که به عنوان مثال، طارق عزیز، یکی از برجستهترین تحصیلکردههای جهان عرب، در سیستمِ یکسانسازِ صدام انجام میداد.»
افزودن نظر جدید