- کد مطلب : 18940 |
- تاریخ انتشار : 9 مهر, 1397 - 07:36 |
- ارسال با پست الکترونیکی
گلزاده: نهاد دولت در ایران در دهه های گذشته به سمت یک ساختار اندک سالارانه رفته است/مشکل در اعتقاد و تعهد به اجرای راهکارهاست
به گزارش اميدنامه به نقل از تابناک، در شرایط سخت اقتصادی فعلی و تشدید نوسانات نرخ ارز هنوز افرادی هستند که مسیر درست اقتصاد را به سکانداران دولتی یادآوری کنند. فرشید گلزاده، جز آن دسته مدیرانی است که از همان جوانی فعالیتش را با اقدامات توسعه استارتآپها و آموزگاری آغاز کرده است.
مدیری که نجات و احیای فروشگاه های زنجیرهای رفاه را در پرونده کاریاش به ثبت رسانده است.
او در گفتگویی از پیادهسازی نسخههایی که میتواند اقتصاد ایران را نجات دهد، میگوید که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
این روزها خبرهای ضد و نقیضی از شما منتشر می شود و شما را بیشتر با سابقه احیای یک مجموعه اقتصادی (فروشگاه های زنجیرهای رفاه) می شناسند،کمی از سوابق و همچنین پرونده کاری خود در حوزه اقتصاد توضیح دهید؟
اجازه بدهید از سال 73 شروع کنم. سال 73 من تحصیلات دانشگاهیم را در رشته مهندسی کامپیوتر در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم. چون خودم راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه استعدادهای درخشان کرمان گذرانده بودم، این امکان را یافتم که برای تامین مخارج زندگی از سال 74 آموزگاری را در یکی از مدارس علامه حلی تهران (سمپاد) آغاز کنم. آن روزها مدارس تیزهوشان از تیم های المپیادی و فارغ التحصیلان سمپادی با رتبه های برتر کنکور برای همکاری در مدارس دعوت می کردند. رتبه کنکور من 76 بود و خیلی سریع در 19 سالگی به عنوان معلم کارم را شروع کردم.
در دوره کارشناسی، علاوه بر تحصیل و آموزگاری، عضو تیم فوتبال دانشگاه بودم. قهرمان مسابقات دانشگاه های کشور شدیم و به تیم ملی فوتبال دانشجویان دعوت شدم. یک سال هم قهرمان مسابقات آمادگی جسمانی کشور شدم و در دوران دانش آموزی هم در دومیدانی، کاراته و والبیال در شهر کرمان فعال بودم و مقام آوردم. لذا همیشه حوزه ورزش، جزو علایق و مطالعاتم بوده و هست.
از ابتدا تک بعدی بودن را دوست نداشتم. البته دوری از خانواده هم استقلال بیشتری برای تصمیم گیری می داد. از این رو در دوره کارشناسی همچنین در فعالیت های دانشجویی و سیاسی شرکت داشتم و دو دوره عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان و دفتر تحکیم وحدت بودم. سال 75 همزمان با شروع کارزار رقابت انتخاباتی، مسئول واحد سیاسی انجمن اسلامی و برگزار کننده اولین میتینگ انتخاباتی آقای خاتمی در دانشگاه شریف بودیم.
در سال های پایانی دوره کارشناسی، کارشناس فناوری اطلاعات یک مرکز تحقیقات و بعد از آن مسئول سایت های کامپیوتری و مرکز انفورماتیک بودم. سال 79 مسئول فنی شرکت فراآسیا به عنوان شرکت IT صنعت بیمه کشور شدم و در سال 81 با شروع دوره کارشناسی ارشد MBA در دانشگاه صنعتی شریف، در فراخوان انتخاب مدیرعامل برای یک شرکت IT اتریشی در ایران شرکت کردم و از میان ده ها نفر و طی یک فرآیند نفس گیر انتخاب شدم. عمده پروژه های ما در حوزه توسعه زیرساخت ها و کسب و کارهای تجارت الکترونیکی و دولت الکترونیکی بود.
یعنی به نوعی می شود گفت که شبیه همین شرکت های استارت آپ که این روزها خیلی مطرح است؟
بله. دقیقا با همین ماهیت. البته آن روزها با ترمینولوژی استارت آپ شناخته نمی شد ولی دقیقا با سازوکار همین نوع شرکت ها توسعه یافت. ده ها پروژه در حوزه سازمان الکترونیکی، پورتال جامع اطلاعاتی، تجارت الکترونیکی و ... تعریف و اجرایی شد. در همین حین، به دلیل اجرای برخی پروژه ها در کرمان، توسط استاندار محترم وقت کرمان، به عنوان مشاور استاندار و مدیر پروژه دولت الکترونیکی انتخاب شدم و بر اساس پیشرفت پروژه ها، در سال 83، استان کرمان به عنوان استان برتر در توسعه دولت الکترونیکی در کشور انتخاب شد و به عنوان پایلوت این پروژه معرفی شد. البته در سال 84 با تغییرات سیاسی کشور، متاسفانه این پروژه در اولویت پروژه های دولت کمرنگ شد.
سال 84 به عنوان قائم مقام مدیرعامل، مدیریت شرکت پیام افزار پیک آسا یک شرکت دانش بنیان دانشگاه صنعتی شریف را پذیرفتم. این شرکت توسط اساتید و فارغ التحصیلان دانشکده مهندسی کامپیوتر پایه گذاری شده بود. توانستیم اولین زیرساخت سیستم های پیام رسان در شبکه موبایل را تولید کنیم. واقعا یک تولید ایرانی که در رقابت با رقبای سخت چینی توانستیم سهم خوبی از توسعه زیرساخت پیام رسان های کشور را به دست بگیریم. این شرکت مخابراتی هم واقعا یک استارت آپ بود که توانست در زمان کوتاه رشد قابل توجه ای داشته باشد و بیش از 100 نفر از فارغ التحصیلان دانشگاه های برتر کشور را در خود جای دهد.
سال های 86 تا 88 هم در حوزه کارآفرینی و توسعه کسب و کار فعال بودم به عنوان عضو موسس و هیئت مدیره، شرکت های دانش بینان سامان گستر شریف، شرکت بیمه بهین، شرکت ساختمانی آراد و شرکت فناوری اطلاعات هیرسا را بنیان گذاری کردیم. پروژه هایی همچون برنامه استراتژیک صنعت مس کشور، برنامه بازاریابی و توسعه برند یک بانک، ده ها پروژه مهندسی ارزش در صنعت برق و شهرداری ها، راه اندازی مراکز آموزشی و آزمون و ... از جمله فعالیت هایمان بود.
سال 88 برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در رشته مدیریت دانش به انگلستان رفتم و به همین دلیل، سهامم در شرکت ها را واگذار کردم. در دوره دکتری علاوه بر انجام تحقیق و پژوهش، در دو پروژه اقتصادی مشارکت کردم که تجارب بسیار خوبی برایم داشت. یک پروژه مربوط به توسعه دانشگاه کارآفرین بود که ارتباط بین دانشگاه ها و صنایع کوچک در منطقه یورکشایر انگلیس را طراحی کردیم و اساسا نگاه تجاری سازی در تعامل بین دانشگاه و صنعت را توسعه دادیم. و یک پروژه هم مربوط به طراحی و توسعه یک هلدینگ اقتصادی بزرگ در کشور تانزانیا بود که به منظور جذب یک فاند بزرگ از بانک جهانی طراحی شد. 33 سکتور و صنعت با توجه به مختصات سیاسی و جغرافیایی و اقتصادی کشور طراحی شد. تجربه بسیار خوبی بود از منظر ایجاد هلدینگ و همچنین توسعه جامع و یکپارچه کسب و کارها در مقیاس یک کشور.
در همین حال و در سال 90 با یک گروه سرمایه گذاری ایرانی در خارج از کشور آشنا شدم و توانستم نظر ایشان را برای سرمایه گذاری 500میلیون یورویی در فاز اول در ایران جلب کنم. یک گروه مطالعاتی از فارغ التحصیلان ایرانی داخل و خارج از کشور تشکیل دادم، 15 سکتور کلیدی ایران را مطالعه کردیم و 8 سکتور را با توجه به شرایط خاص کشور و ویژگی ها و ترجیحات سرمایه گذاران انتخاب کردیم. گروه سرمایه گذاری رامان را تشکیل دادیم و سرمایه گذاری در 4سکتور مالی، معدن، ساختمان و غذایی ایران را شروع کردیم. البته در سال 92 به دلیل انرژی زیادی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری گذاشتم، مجبور شدم که سرمایه گذاری های انجام شده را به خود سرمایه گذاران واگذار کنم.
یعنی فعالیت اقتصادی تان تحت تاثیر فعالیت سیاسی تان قرار گرفت؟ البته این نقد هم به شما مطرح می شود که اساسا بین سال های 88 تا 92 فعالیت سیاسی نداشتید و برخی معتقدند که با توجه به هزینه زا بودن آن، جانب احتیاط را انتخاب کردید.
بله من در این سال ها فعالیت سیاسی نداشتم. البته ایران هم نبودم اگرچه دائم به خاطر کارها و پروژه هایی که تعریف کرده بودیم به خصوص از سال 90 مرتب سفر می کردم. شاید اینقدر درگیر درس و پژوهش و تعریف پروژه ها بودم که فرصتی دست نداد. البته بستری هم برای فعالیت وجود نداشت. اما به عنوان عضو موسس بنیاد امید ایرانیان به برنامه ها و مطالعات آن در رویکرد طراحی "حکمرانی خوب" همکاری داشتم.
اشاره کردید به بنیاد امید ایرانیان که منتسب است به آقای دکتر عارف. شما را به عنوان مشاور رسانه ای ایشان مطرح می کنند. نسبت شما با ایشان چگونه است و همکاری تان با ایشان چگونه شکل گرفت؟
سال 85، با یک عده از دوستان فارغ التحصیل دانشگاه شریف و انجمن اسلامی دانشگاه، تصمیم گرفتیم جلساتی با برخی از مدیران ارشد دولت اصلاحات داشته باشیم و نقد و نظر و دیدگاه های خودمان را با ایشان مطرح کنیم. معتقد بودیم که ضعف تشکیلات و برنامه در دولت اصلاحات باعث شد که دولت آقای احمدی نژاد پدید بیاید. معتقد بودیم که حلقه بسته مدیریتی و منعفعت طلبی و خویشاوندسالاری برخی مدیران ارشد، باعث شد که برخی از این آب گل آلود ماهی بگیرند. با برخی وزرای دولت آقایان خاتمی و هاشمی و برخی فعالان سیاسی و رسانه ای دیدار کردیم. در جلسه با دکتر عارف در بنیاد باران احساس کردیم که ایشان بیش از دیگران، پذیرش نقد و تحلیل ما را دارند و نظراتشان را صادقانه تر دیدیم. حتی جلسه با ایشان از سوی ما چالشی تر و نقادانه تر شد. همین باعث شد که ما جلسات بعدی با ایشان را به منظور ارائه برنامه و راهکار هم برگزار کنیم. البته دسترسی آسان تر به ایشان در دانشگاه شریف در قیاس با دیگر آقایان هم بی تاثیر نبود. این جلسات به مرور باعث نزدیکی بیشتر شد تا سال 86 که انتخابات مجلس شورای اسلامی بود و ایشان کاندیدا شدند و ما هم برای تدوین برنامه ها در حوزه های مختلف برای جریان اصلاحات اعلام آمادگی کردیم.
این موضوع باعث شد که در شورای راهبردی ستاد انتخابات اصلاح طلبان ورود کنیم. من دبیر شورای راهبری ستاد بودم. اینکه دکتر عارف ما چند جوان 30 تا 32 ساله را در کنار بزرگان و وزرای سابق قرارداده بود و در بحث ها و تصمیمات واقعا نظرات مشورتی مان لحاظ می شد، برایمان ارزشمند و انگیزه بخش بود.
یعنی حضور جوانان تزئینی و نمایشی نبود. درست است؟
دقیقا این صداقت و این اعتقاد به جوان گرایی را حس کردیم و نتیجه حضورمان را دیدیم. به عنوان مثال بعد از رد صلاحیت های گسترده، دکتر عارف جلسه شورای مشورتی خود را تشکیل داد و اعلام انصراف خودشان را به جهت اعتراض به رد صلاحیت افراد دیگر به مشورت گذاشت. تقریبا دو جبهه شکل گرفت. افراد با تجربه و بزرگ ترها معتقد بودند که دکتر عارف نباید استعفا دهد و من و تعدادی از دوستان نظرمان بر استعفای هرچه سریعتر دکتر عارف بود و توانستیم نظر برخی افراد دیگر را در جلسه جلب کنیم و نهایتا دکتر عارف با نظر شورای مشورتی استعفا داد.
در آن تیم نقش پسر آقای عارف چی بود؟ آیا بانی آشنایی و ارتباط شما با دکتر عارف ایشان بوده است؟
پسر ایشان آن زمان برای ادامه تحصیل ایران نبود. البته در هماهنگی جلسه اول با دکتر عارف یکی از دو پسر ایشان، حمید یا وحید کمک کرد ولی بعد از آن نقشی نداشتند. نقش هماهنگی جلسات را به عنوان دبیر شورای مشورتی، من بر عهده داشتم.
بنیاد امید ایرانیان چه زمانی شکل گرفت؟ با چه ماموریتی شکل گرفت و چه کسانی جزو موسسین آن بودند؟
بعد از انتخابات مجلس در سال 86، پیشنهاد تشکیل یک نهاد مورد مطالعه قرار گرفت. پیشنهاداتی در خصوص تشکیل حزب یا یک NGO مطرح بود که نهایتا بنیاد امید ایرانیان نهایی شد و سال 87 مقدمات تشکیل آن آغاز شد. موسسین اولیه آن جمعی از وزرای دولت اصلاحات به همراه تعداد منتخبی از همان گروه جوانان خودمان بودند. افرادی نظیر آقایان توفیقی، صوفی، رسولی، بناب و ... از دولت اصلاحات و من و افراد دیگری از طیف جوانتر و فارغ التحصیل انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف حضور داشتند.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 آیا بنیاد فعالیتی داشت؟
در آن انتخابات بنیاد هنوز قوام لازم را نگرفته بود. از طرف دیگر ماموریت بنیاد حضور در نهادهای قدرت نبود. بلکه یک نهاد مشورتی برای توسعه حکمرانی خوب تعریف شد. و مقرر شد ده سال اول فعالیت بنیاد، کار سیاسی به معنای ارائه لیست و کاندیدا در انتخابات صورت نگیرد. اما با توجه به مطرح بودن دکتر عارف به عنوان کاندیدا، در انتهای سال 87، شورای برنامه ریزی ستاد ایشان شکل گرفت و برنامه های مدیریت کشور طراحی شد. البته با اعلام حضور آقای خاتمی، دکتر عارف کناره گیری کرد. با تشکیل ستاد آقای خاتمی، من به عنوان دبیر شورای سیاست گذاری ستاد آقای خاتمی فعالیت می کردم و جمع آوری برنامه های انتخاباتی را عهده دار شدم که البته بعدا ایشان هم به نفع آقای مهندس موسوی کنار رفتند.
در سال 92، باز هم شما در کنار آقای دکتر عارف مطرح شدید. نقش شما در آن زمان چه بود؟
من جزو کسانی بودم که به طور جدی معتقد بودم آقای دکتر عارف باید برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوند. ولی اساسا شرکت در انتخابات سال 92 از سوی بسیاری از فعالان سیاسی و حتی جوانان محل تردید و اشکال بود. اساسا امیدی به اثرگذاری در فضای سیاسی کشور وجود نداشت و بعضا طرفداران حضور در کارزار انتخابات مورد شماتت قرار می گرفتند. من برای راه اندازی ستاد انتخاباتی دکتر عارف تقریبا شش ماه تمام فعالیت ها و برنامه هایم را کنار گذاشتم و ستاد را با کمک دوستان دیگر تشکیل دادیم. جلسات با طیف های مختلف جوانان و دانشجویان منتقد را تشکیل می دادیم و نقدهای تند ایشان رو در رو با دکتر عارف مطرح می شد. شاید صدها جلسه مختلف تشکیل شد و آرام آرام فضای نا امیدی و یاس به فضای امید تغییر کرد و تقریبا مابقی جریان را که دیگر می دانید. من مشاور و قائم مقام رییس ستاد انتخاباتی ایشان بودم. لذا من هیچ وقت مشاور رسانه ای نبودم و تخصصی در این حوزه ندارم.
آقای دکتر، اجازه بدید برگردیم به سوابق حرفه ای و تجارب کاری خودتان. بعد از سال 92 چه کردید؟
بعد از سال 92 با توجه به اینکه که تقریبا درسم در مقطع دکتری تمام شده بود و نیاز بود که تزم را بنویسم، فرصت بیشتری برای حضور در ایران داشتم. برخی شغل های دولتی و خصوصی به من پیشنهاد شد. به پذیرش شغل های دولتی علاقه ای نداشتم و ترجیح می دادم در بخش خصوصی کار کنم تا اینکه عضویت در هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری خارجی ایران به من پیشنهاد شد. استدلال وزیر محترم وقت این بود که با توجه به سوابقم در مدیریت سرمایه گذاری و هلدینگ داری و همچنین ارتباطات بین المللی و امکان تعامل با زبان انگلیسی، در این بخش کار کنم. من هم پذیرفتم و در اولین قدم، استراتژی سرمایه گذاری خارجی ایران را به کمک همکارانم تدوین کردم. همچنین با تمرکز بر روی شرکت ایهاگ در آلمان، طرح اولیه IPS شرکت را تدوین کردم و با شرکت های مشاوره مدیریت مطرح دنیا نظییر KPMG و PWC و ... جلساتی را برقرار کردم که به طور اتفاقی وارد رفاه شدم و ترجیح دادم بر روی این شرکت تمرکز کنم.
چی شد که وارد شرکت رفاه شدید؟ در همان زمان نقدهایی به شما می شد که بدون تخصص در این حوزه مدیرعامل بزرگترین شرکت خرده فروشی ایران شده اید.
ابتدا من به عنوان نماینده یکی از سهامداران رفاه (بانک تجارت) به عنوان عضو غیرموظف هیئت مدیره وارد شدم. مقرر شد که با توجه به بیماری نماینده این بانک در هیئت مدیره، جایگزین شوم و ظرف چند ماه پیشنهاد خودم را در خصوص ادامه کار شرکت ارائه کنم. آن زمان شرکت رفاه با چالش ها و مشکلات زیادی دست به گریبان بود. در دو ماه اول با جلساتی که با مدیران شرکت و برخی خبرگان صنعت برگزار کردم و همچنین مطالعات شرکت های برتر دنیا در این حوزه و بازدیدی که از فروشگاه های خارجی داشتم، 10 استراتژی کلیدی رفاه را برای بازطراحی و احیاء ارائه کردم.
اما با حواشی زیادی که شرکت و هیئت مدیره گرفتارش شده بود، هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت دستخوش تغییرات زیادی بود به طوری که در چندماه اول سال 93، دو بار مدیرعامل تغییر کرده بود. اوج این مشکلات در مردادماه 93 بود که با عزل مدیرعامل وقت، به دنبال یک مدیرعامل جدید بودیم. از طرف دیگر زمزمه فروش سهام بانک ها مطرح بود و چون کسی برای خرید سهام استقبال نکرد، سهامداران عمده تصمیم به تعطیلی شرکت گرفتند. این عبارت یکی از سهامداران بود که "می خواهیم از شر رفاه راحت شویم".در چنین فضایی و در یک شرایط سخت، پذیرفتم که مدیرعامل رفاه شوم.
در انتخاب شما به عنوان مدیرعامل، توصیه ای در کار نبود؟ برخی می گویند که این پاداش دولت به شما بابت زحمات شما در انتخابات ریاست جمهوری بوده. یا برخی می گویند که شما به توصیه دکتر عارف در این مسئولیت قرار گرفتید.
هیچ کدام از دوستان و حتی برخی سهامدارانی که من را می شناختند توصیه نمی کردند که این مسئولیت را بپذیرم. آنها معتقد بودند که اصلاح رفاه امکان پذیر نیست و سرنوشت فروشگاه های رفاه هم شبیه فروشگاه های قدس و شهر و روستاست. 100درصد افرادی که از روی خیرخواهی و یا نیت دیگر با من تماس گرفتند و مشورت دادند، من را از این کار برحذر داشتند. مقتقد بودند که آبرو و حیثیت خودم را در این راه از دست خواهم داد.
هیچ توصیه هیچ فردی هم در کار نبود. دکتر عارف اساسا با اینکه من در جایی مسئولیت بپذیرم مخالف بودند. معتقد بودند با توجه به سرمایه اجتماعی که در سال 92 ایجاد شده است باید در جهت حفظ این سرمایه کار کنیم و تمرکزمان بر حوزه های اجتماعی باشد. لذا در پذیرش این مسئولیت حتی با ایشان مشورت هم نکردم. حقیقت اینکه هیچ وقت هزینه تصمیماتم در حوزه های اقتصادی را متوجه ایشان نکردم. در هیچ کدام از فعالیت های شغلی ام در هیچ مرحله ای، هیچ توصیه ای از ایشان صورت نگرفته است. تا امروز هم اینگونه بوده.
یادم می آید که روز یک شنبه ای بود که من در هیئت مدیره به عنوان مدیرعامل انتخاب شدم و روز دوشنبه به دیدار ایشان رفتم و با شرمندگی مطرح کردم که به دلیل شرایط خاص، مسئولیت رفاه را پذیرفتم. اول خیلی تعجب کردند و بعد توصیه کردند که مهمترین سرمایه ما اخلاق و سلامت کاری است و این را با هیچ قیمتی و با هیچ فردی عوض نکنم که شکر خدا فکر می کنم اینگونه بوده است.
در مورد موفقیت شما در رفاه، نظرات متضادی وجود دارد. برخی معتقدند که احیاء رفاه یک شاهکار مدیریتی بوده و برخی عملکرد شما را در رفاه ضعیف می دانند. نظر خودتان را در این خصوص می خواهیم بدانیم.
شرکت فروشگاه های زنجیره ای رفاه یک شرکت بورسی است که اسناد و صورت های مالی حسابرسی شده آن در سایت کدال سازمان بورس موجود است. این اوج بی اخلاقی است که برخی فقط به قصد تخریب، دروغ می گویند. بدون هیچ گونه سند و مدرکی و فقط با نیت های سیاسی، تخریب می کنند.
به عنوان مثال، مرداد 93 که رفاه را تحویل گرفتم، فروش روزانه کمی بیش تر از 2میلیارد تومان بود. مرداد امسال متوسط فروش روزانه به بیش از 12 میلیارد تومان رسیده. یعنی رشد 500درصدی. رشد هزینه های شرکت حدود 66 درصد بود در مقابل رشد فروش منفی 2 درصد که باعث می شد سهامداران از اصلاح رفاه قطع امید کنند. با برقراری انضباط مالی و یکپارچه کردن سیستم مالی رشد هزینه ها در چهار سال گذشته به 40، 15 و نهایتا 8درصد رسید در قبال رشد فروش 40درصدی پارسال و رشد فروش 100درصدی امسال. برای اولین بار و بعد از 21 سال فعالیت، سود عملیاتی رفاه مثبت شد و سود خالص شرکت امسال در مقایسه با سال گذشته حدود 200 درصد رشد خواهد داشت. در سال 92 و 93 کل تخفیفاتی که به مشتریان داده می شد حدود 8 و 15 میلیارد تومان بود که با اصلاح ساختار بازرگانی و تامین کالا سال گذشته جمعا 200 میلیارد تومان و امسال 400 میلیارد تومان از قیمت مصرف کننده تخفیف به مردم می دهیم. در حوزه بهره وری در همایش 100 شرکت برتر ایران، رتبه نخست به رفاه تعلق گرفت. سخت است که از عملکرد خودم تعریف کنم ولی این بازسازی و احیاء شرکت با خون دل و با همت و ایثار همکارانم رقم خورد. در حالی که در رکودی ترین دوران اقتصاد کشور بودیم و در حالی که زیرساخت های فروشگاهی مان بعد از 20 سال فرسوده و قدیمی شده بود.
در سال 94 وقتی طرح راهبردی رفاه را شروع کردم، خیلی ها به من هشدار می دادند که این هزینه ها و سرمایه گذاری ها به عمر دوران مدیریتی ات قد نمی دهد و به جای این کار، من هم چند صباحی، شرکت را اداره کنم و برای خودم دردسر ایجاد نکنم. این طرح در حالی اجرا شد که اوج بداخلاقی ها و تخریب ها از هر سو به شرکت وارد می شد. کسانی که دستشان و منافعشان در آشفتگی و خراب بودن رفاه بود، تمام تلاششان را برای جلوگیری از این اقدامات انجام می دادند.
متاسفانه در ایران، حداقل 50درصد از وقت مدیر ارشد باید صرف جمع کردن حاشیه و مبارزه با بدخواهی ها و تخریب ها و ... بشود. اصلا همه این اعداد و ارقام به کنار، اقبال مردم این روزها از رفاه گویای روشنی است. رفاهی که در ذهن مردم فراموش شده و قدیمی و فرسوده بود، امروز مورد اقبال مردم است.
یادم می آید که وقتی مدیرعامل شدم، همکارانم خجالت می کشیدند که به اقوام و دوستانشان بگویند در رفاه کار می کنند. یک شعار انتخاب کردم و گفتم باید کاری کنیم که "خرید از رفاه اشتیاق و کارکردن در رفاه افتخار شود". می توانید امروز از پرسنل رفاه در این خصوص سوال کنید. در مجمع نخبگان اقتصادی جهان اسلام با موضوع مدیریت هوش هیجانی در توسعه کسب و کارها سخنرانی داشتم و تجربه خودم را در احیاء رفاه مبتنی بر توسعه انگیزه و هیجان توضیح دادم و گفتم که من تلاش کردم در کنار تعریف و طراحی ده ها پروژه بهبود، رفاه و همکارانم را صاحب یک رویا کنم و برای موفقیت پروژه های بهبود و تحول، شرکت باید صاحب یک زیرساخت مهمتر از جنس اشتیاق و آرمان بشود. آن چیزی که معتقدم برای اثربخشی پروژه های کلان کشور هم در سطح جامعه به آن نیاز داریم.
این نشست تحت عنوان همایش نخبگان اقتصادی جهان اسلام بود که در اجلاس سازمان همکاری کشورهای اسلامی با حضور نمایندگان 54 کشور در مالزی برگزار شد. فکر می کنم که شهریور 96 بود. از تجربه رفاه هم استقبال خیلی خوبی شد و جایزه کارآفرین نوآور کشورهای اسلامی را دریافت کردم. در لوح تقدیر مربوط به آن آمده است که این جایزه به جهت توسعه کمی و کیفی، اشتغال زایی جوانان، استفاده از فناوری و نوآوری های متعدد در بسط و گسترش کسب و کار به وی و شرکت رفاه تعلق می گیرد. اینکه شرکت رفاه به عنوان یکی از شرکت های مطرح در کشورهای اسلامی مطرح شد، دستاورد بسیار خوبی بود همان رفاهی که پرسنلش خجالت می کشیدند از اینکه بگویند در آن کار می کنند.
اجازه بدید به سوال اصلی مان در خصوص مسایل اقتصادی کشور برسیم. اما قبل از آن شما تجربه حضور در هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس هم دارید. این حضور از جنس علایق مدیران تجاری و یا سیاسی در ورزش نبود؟ نقش تان در هیئت مدیره را توضیح می دهید؟
من پیشنهادی را مبتنی بر مطالعه مدل های درآمدی 20 باشگاه فوتبال برتر دنیا طراحی کردم و به منظور درآمدزایی پایدار برای حداقل یه باشگاه پرسپولیس، استقلال و تراکتورسازی به وزیر وقت ورزش ارائه کردم. دو مدل از سه مدل رایج درآمدزایی باشگاه ها که از طریق درآمدهای بلیط فروشی و روز بازی و درآمدهای حق پخش حاصل می شود برای صنعت ورزش کشور ما چندان قابل اتکا نیست. مدل سوم، مدل تجاری سازی برند است که از طریق فروش کالاها با برندهای مطرح ورزشی انجام می شود. پیش بینی من این بود که کل مخارج این سه باشگاه از طریق این مدل قابل پشتیبانی است. مدل پیشنهادی ام را با دفتر PWC در دسلدورف آلمان هم مشورت کردم. آنها تجربه این کار را برای باشگاه های بزرگ دنیا دارند. با توجه به شبکه فروش فروشگاهی از جمله رفاه، این پیشنهاد را به وزیر ارائه کردم. که ایشان خواستند با حضور در هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس، این طرح را دنبال کنم.
خب این طرح اجرایی شد؟ نتیجه حضورتان در هیئت مدیره چه بود؟
متاسفانه تعهد مدیران ارشد به اجرای طرح های نوآورانه پایین است. دغدغه ذهنی مدیران باشگاه در حوزه های دیگر هم اجازه اجرای این طرح را نداد. همه احساس می کنند که لزومی ندارد در دوران موقت مدیریتی خود، برای خودشان دردسر جدید ایجاد کنند. همان بحران کارآمدی که کل کشور را گرفته. لذا من هم بعد از یک فصل حضور، از هیئت مدیره خارج شدم. البته در دوره حضورم توانستیم با ایجاد آرامش و هماهنگی بسیار خوب در سطح هیئت مدیره، پشتیبانی خوبی از آقای برانکو و برنامه هایش داشته باشیم و از آفت رایج باشگاه ها که دخالت و اظهارنظر مدیران باشگاه در کار مربی است، جلوگیری کنیم.
آقای دکتر چرا با این روند موفقیت از شرکت رفاه خارج شدید؟ دلیل استعفایتان از مدیرعاملی و هیئت مدیره رفاه چه بود؟ سوال دیگری که مطرح است این است که چرا سهام شرکت را فروختید و آیا واقعا بخش خصوصی سهام را خریداری کرده است؟
اجازه بدید وقتی ارائه دلیل استعفا هیچ کمکی به کسی نمی کند درعوض ممکن است به حاشیه ها دامن بزند، مسکوت بماند. مهم این است که شرکت رفاه در حال رشد و توسعه است. بهرحال من 4سال در این مجموعه مدیرعامل بودم و فکر می کنم برای رشد خودم هم لازم بود که تجربه های در حوزه های دیگری را هم کسب کنم. رفاه هم زیرساخت های آن بازسازی شده و امروز روند رشد آن محسوس است. قطعا تا پایان مهرماه با بسته شدن صورت های مالی مربوط به سال مالی 96-97، عملکرد دوره 4ساله مدیریت من روشن تر خواهد بود.
در مورد فروش سهام، من مدیرعامل بودم اختیار فروش سهام نداشتم. بلکه این اختیار در سطح سهامداران بود که 5 بانک سهامدار شرکت رفاه هم به دلیل الزام بانک مرکزی مبنی بر فروش بنگاه های زیر مجموعه و هم به دلیل افزایش قابل توجه ارزش سهام در سه سال گذشته در خصوص فروش اقدام نمایند. و البته این تصمیم را کاملا درست و در راستای رشد شرکت مفید می دانم. سهامداران در سال 93 هم سهام خود را به ارزش 450 تومان عرضه کردند و خریداری نداشت و بعد از بازسازی و احیاء شرکت، سهام دوباره عرضه شد و اینبار به قیمت 950 تومان که بعد از چند روز رقابت بین خریداران نهایتا به قیمت 1660 تومان فروخته شد. یعنی افزایش 270درصدی ارزش سهام مدیریتی در مدت دوسال.
آقای گل زاده، فکر نمی کنید این تخریب ها در ارتباط با عضویت شما در شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان است؟ آیا فردی مثل شما بهتر نیست با دورماندن از فضای سیاسی، در حوزه اقتصادی فعال بماند؟
قطعا ترجیح من این است که بتوانم در روند توسعه کشورم موثر باشم. متاسفانه بی اخلاقی و بی صداقتی در فضای سیاسی کشور ما به طور گسترده مشهود است. بهرحال من به انتخاب آقایان خاتمی و دکتر عارف احترام می گذارم و افتخار می کنم که مورد اعتماد ایشان قرار گرفته ام. ولی قطعا اگر نتوانم در شورای عالی اثربخش باشم، حتما ترجیح خواهم داد که وقتم را در حوزه های دیگر صرف کنم. با خودم عهد کرده ام در ارتقاء نظام برنامه ریزی و سیاست گذاری در شورایعالی، نقش داشته باشم و اگر بین ده نفر اول شورا از منظر فعال بودن، اثرگذاری و مشارکت در پیشبرد برنامه ها نباشم، استعفا دهم.
یکی از موضوعاتی که دستمایه تخریب شما شده است، فیش حقوقی شماست که جزو نجومی بگیران بوده اید. آیا این موضوع صحت دارد؟ چه پاسخی برای آن دارید.
شرکت رفاه یک شرکت تجاری خصوصی است. قبل از ورود من این حقوق و مزایا برای مدیران شرکت تعیین شده بود و من حتی 40 ساعت از اضافه کاری تشویقی که برای مدیرعامل در نظر می گیرند، کم کردم. اصل موضوع انحرافی است و واقعا در شرکت های مشابه خصوصی دیگر، بیش از چندبرابر حقوق و مزایا تعیین می شود. حتی همین حقوقی هم که ذکر شد، در چارچوب سقف تعیین شده توسط دولت بود.
قطعا برای شخص من، اثربخشی و ارتقاء شرکت انگیزه اصلی است تا دریافت حقوق. بعد از طرح این موضوع در سال 95، برخی شرکت های خصوصی با من تماس می گرفتند برای همکاری با حقوق های بیش از چندبرابر آنچه در فیش حقوقی من نمایش می دهند. متاسفانه برخی برای سوء استفاده از مشکلات مردم و صرفا به منظور تخریب، این موضوعات را دنبال می کنند. برای من کار کردن برای شرکت های خارجی امکان پذیر است. از باب نمونه، در دو ماه گذشته با دو روز مشاوره به یک شرکت تجاری خارجی برای توسعه بازار در خاورمیانه، حق مشاوره ای بیش از یک ماه کار کردن در شرکتهای ایرانی پرداخت می کنند.
آقای دکتر توضیحات خوبی در مورد سوابق و روندی که در مدیریت شرکت های مختلف داشته اید، ذکر کردید. لذا با توجه به تجارب مدیریتی تان در ایران و همچنین تجارب بین المللی که دارید، به عنوان یک فرد اقتصاد دان، مشکلات امروز اقتصاد ایران را چه می دانید؟
من البته اقتصاددان نیستم و از دیدگاهم از حوزه مدیریتی است. لذا در دیدگاهم نظرات اقتصاددان ها را لحاظ می کنم ولی خودم را یک متخصص اقتصاددان نمی دانم. از دیدگاه مدیریتی، به نظر من مدیریت اجرایی در ایران در سطح دولت، نهادها و بنگاه های اقتصادی، دچار بحران ناکارآمدی است. این بحران ناکارآمدی ریشه در دو موضوع دارد: یکی فساد و آلودگی مدیران و تصمیم گیران و دوم عدم جسارت تصمیم گیری در سطح مدیران ارشد. ایران نیازمند تحول مدیریتی است. دولت نیازمند افراد تحول گراست نه مدیران اداره کننده محتاط. این بحران ناکارآمدی در طول ده های گذشته روزافزون شده است به دلیل بسته بودن حلقه مدیریتی کشور. نظام مدیریتی دولتی و شبه دولتی ما در ظاهر مبتنی بر یک نظام مردمسالار است ولی در عمل از یک نظام بسته اندک سالار تبعیت می کند.
این بحران، راست و چپ نمی شناسد. اصلاح طلب و اصول گرا هم نمی شناسد. حلقه بسته مدیریتی یک توافق نانوشته در دو جریان سیاسی کشور به وجود آورده است که حفظ موقعیت و منافع گروهی را بر ارتقاء بهره وری و کارآمدی ترجیح می دهد. به همین دلیل با تغییرات مدیریتی مقاومت می کند، از مهاجرت نخبگان استقبال می کند، کمر به تخریب مدیران و افراد سالم و توانمند می بندد و لابی گری و سهم خواهی را تنها روش موثر در کسب قدرت و منفعت لحاظ می کند.
آقای دکتر گل زاده، راهکار چیست؟ شما مدعی هستید که حلقه بسته مدیریتی کشور معیوب و محتاط و یا شاید دارای منفافعی است که ترجیحش بر عدم توسعه کشور و حفظ وضع موجود است و از ورود افراد غیرخودی هم جلوگیری می کند. این بیان مشکل و بحران است، راهکار چیست؟ آیا این سد قابل شکستن است برای افراد خبره و سالم و توانمند؟
شکستن این سد قطعا کار سختی است ولی تنها راه برون رفت از مشکلات کشور، تغییر پارادایم مدیریتی است و این باید به یک کمپین و خواست عمومی عمومی رسانه ها منجر شود. باید عقلای کشور در این راه پیشقدم و حساس باشند. باید رسانه های سالم و حرفه ای در خصوص آبروی افراد حساسیت داشته باشند و در تمیز دادن افراد فرصت طلب از افراد توانمند کمک کنند. باید عملکردها به درستی تحلیل و بازگو شود تا راه دروغ و نیرنگ باز نماند.
بر فرض تغییر پارادایم مدیریتی، چه تغییراتی باید ایجاد شود. به عبارت دیگر، مدیران جدید و توانمند چه تصمیمات جدیدی باید اتخاذ کنند؟
ببینید کشور نیازمند تصمیمات سخت و پیچیده است. باید با مردم صادقانه از شرایط بسیار سخت سخن گفت و اعتماد ایشان را برای همراهی در جراحی اقتصادی کشور جلب کرد. اقتصاد ایران یک بیمار بدخیم است که بدون درد و خونریزی قابل درمان نیست. هر مدیری و در هر مقطعی و در هر انتخابی اگر شعار بعبود سریع وضع مردم را بدهد یا دروغگوست یا جاهل. مردم باید آگاه شوند که بهبود شرایط ایران، حداقل چهارسال سخت و پر زحمت را خواهد داشت. مردم باید آگاه شوند و اعتماد کنند و همراهی کنند تا آن طبقه صاحب قدرت و ثروتی که بر اقتصاد کشور حاکم شده است نتواند با ابزارهای رسانه ای خود، موج تخریب را نثار مصلحان و کارشناسان واقعی نماید.
دولت باید در خصوص اصلاح هدفمندی یارانه ها و انرژی تصمیمات سخت بگیرد. ارزان بودن قیمت حامل های انرژی امروز به نفع مردم مستضعف ایران نیست بلکه به کام دهک بالای جامعه است که 27 برابر بیشتر از دهک های پایین یارانه انرژی را مصرف می کند و یا به کام قاچاقچیان انرژی و مردم کشورهای همسایه است که ده ها برابر هزینه سوختشان از کشور ما بیشتر است.
چند نرخی بودن ارز بلای جان این کشور است. قیمت رانتی دلار 4200 تومانی به هیچ وجه به نفع طبقه ضعیف جامعه تمام نمی شود. سه نرخی بودن قیمت ارز فقط به کام سودجویان و رانت خواران است. وقت و انرژی وزرا و دولت هم به جای سیاست گذاری به رفتارهای پلیسی و نظارتی تلف می شود. تجربه دو کشور ترکیه و روسیه که شبیه ما در معرض تحریم آمریکا قرار گرفتند نشان می دهد که تک نرخی بودن قیمت ارز یک تصمیم درست است که اجازه می دهد تورم در مسیر طبیعی خود بروز کند نه اینکه به صورت سیل بازارهای مختلف را مختل نماید.
در گذشته یکی از پیشنهادهای شما ارایه سبد کالا 55 هزار تومانی به جای یارانه نقدی به خانواده های کم درآمد بود، سرنوشت این طرح به کجا رسیده است؟
سال 94 نامه ای به آقای دکتر روحانی، رئیس جمهور کشورمان نوشتم. در این نامه پیشنهادی مبنی بر اینکه با حذف پرداخت یارانه نقدی به بیش از 70 میلیون نفر، آن را تبدیل به پروژه امنیت غذایی ایران در قالب سبد حمایت غذایی دولت از حدود 20 میلیون نفر مشمول این طرح ارایه دادم. با مشورت بسیاری از تولید کنندگان و شرکت های پخش و شرکت های فروشگاه های زنجیره ای، این آمادگی وجود داشت تا به ازای شارژ45هزارتومانی ماهانه این کارتها، مشمولین طرح بتوانند به مبلغ 55هزارتومان از کالاهای مشخص شده نظیر لبنیات، پروتئین، حبوبات، روغن، برنج و .... خرید نمایند.
در این طرح هم دولت سودمند می شد چراکه به جای پرداخت بیش از 3هزارمیلیارد تومان یارانه در ماه، هزار میلیارد تومان بودجه لازم داشت. این هزینه صرفا مشمول موادغذایی ضروری برای خانواده ها می شد و از خرج های غیرضروری نظییر آرایشی و ... جلوگیری میشد. شبکه توزیع و فروش رونق بیشتری پیدا می کرد. با خرید کالاهای اساسی مشمول طرح، عملا یارانه به بخش تولید می رسید و به نوعی یارانه تولید پرداخت می شد.
البته رئیس جمهور از این طرح استقبال کرد و آن را به وزرات تعاون، کار و رفاه اجتماعی ارجاع داد. ولی خب متاسفانه اراده و جسارتی برای حذف یارانه ها و سوق دادن آن به این طرح وجود نداشت و آنقدر به تعویق افتاد تا اینکه چهار سال نخست ریاست جمهوری تمام و به دلیل فضای انتخاباتی این طرح از دستور کار خارج شد. در دولت جدید هم تا آمدیم مجدد این طرح را یادآوری کنیم با یکسری مصائب در بخش کلان اقتصادی مواجه شدیم که بهنظر میرسد عملا این موضوع در اولویت قرار ندارد.
در این بازه زمانی با رهاسازی فنر ارز عدهای دولت را مقصر تشدید نوسانات می دانند. ارزیابی شما از این مساله چیست؟ آیا ممکن است این نوسانات ارزی با هدف درآمدزایی دولت برای تحقق تعهداتی مثل پرداخت بدهیها به صندوقها باشد؟
دولت در این مدت زمان باقی مانده باید جسارت به خرج دهد و به تصمیمات سخت اقتصادی تن دهد. در این بازه زمانی مُسکنهای مقطعی در عرصه اقتصادی اثرگذار نخواهد بود. من صلاحیت پاسخ به این سوال شما را ندارم که آیا با تشدید نوسانات نرخ ارز دولت قصد دارد بدهیهای خودش را با صندوقها تسویه کند. اما مطمئن هستم تشدید نوسانات نرخ ارز ناشی از عدم تصمیمگیریهای حرفهای و به موقع است.
آیا طرح جدید مجلس در خصوص ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان، می تواند مفری و چاره ای برای شکستن حلقه بسته مدیریتی و یا به قول شما، تغییر پارادایم مدیریتی و رویکرد اندک سالارانه در مدیریت کشور باشد؟ البته برخی معتقدند که در سال های گذشته به اندازه کافی کادرسازی نشده و فقدان مدیران توانمند نسل سوم انقلاب وجود دارد. نظر شما چیست؟
من معتقدم این طرح می تواند یک ابزار مناسب باشد برای الزام دولت به تغییرات مدیریتی ولی کافی نیست. قطعا و بدون تردید، همان باندهای قدرت و ثروت و همان متبحرین در لابی گری و جو روانی، تمام تلاششان را می کنند تا نیروها و افراد وابسته به خودشان را به بدنه مدیریتی دولت و کشور تزریق نمایند. این طرح باید با نظارت و با فرآیند شفاف دنبال شود. ای کاش اراده ای بود تا خبرگان مدیریتی در عرصه بین المللی برای استعدادیابی دعوت می شدند و به کار گرفته می شدند. من قبول ندارم که با کمبود افراد توانمند و با استعداد از نسل سوم انقلاب روبرو هستیم. معتقدم باید فضای دیدمان را بازتر کنیم. بسیاری از افراد توانمند هستند که وابستگی به جریان و گروه خاصی ندارند و باید دیده شوند.
من تجربه کادرسازی را در یک مقیاس کوچک نسبت به کشور در رفاه انجام دادم. با اجرای یک طرح استعدایابی از بین بدنه شرکت و با دعوت از برخی فارغ التحصیلان جوان ولی با تجربه های لازم، سن مدیریتی در رفاه حدود 8 سال کاهش پیدا کرد. در همان زمان قطعا به دلیل از دست رفتن منافع برخی، انواع تهمت ها و تخریب ها را تحمل کردیم. اما نتیجه کار پاسخ بزرگی به آنها بود. تحول بدون تغییر مدیریتی به خصوص بدون استفاده از پیشرانهای تحول، یک شوخی دردآور است.
افزودن نظر جدید