- کد مطلب : 17990 |
- تاریخ انتشار : 9 تیر, 1397 - 11:29 |
- ارسال با پست الکترونیکی
دختران ريشدار
آنها فقط سه نفر از دختران ريشداري بودند که با لباس مبدل وارد استاديوم آزادي شدهاند. آمده بودند از لحظه باشکوه ورود به ورزشگاه بگويند، آمده بودند از مرداني تعريف کنند که وقت گذر از گيتهاي ورزشگاه براي اينکه شناسايي نشوند دورشان را ميگيرند. از مردهايي بگويند که وقتي روي سکوهاي آزادي مينشينند به حرمت ورود زنان با لباس مبدل حرمتها را رعايت ميکنند و وقت پايان بازي با آنها عکس يادگاري ميگيرند. اين گزارش حاصل گفتوگوي يکساعته روزنامه «شرق» با ليلي ملکي، زهرا خوشنواز و ليلي قنبري است که روي مطالبه زنان بر ورود به ورزشگاه آزادي ايستادهاند. در بازي ايران-پرتغال که حضور زنان براي ديدن بازي از پرده بزرگ ورزشگاه آزاد بود، آنها اينبار شبيه همه زنان ديگر وارد استاديوم شدند و با پوسترهايي که رويش نوشته شده بود آزادي را آزاد کنيد، پرچم ايران را در دستشان تکان دادند. ميگويند عاشق فوتبالاند و مثل مرداني که پيش از ورود به استاديوم از آنها نميپرسند که آيا ورزشهاي ديگر مردان را هم دنبال ميکنند، حق ديدن فوتبال در استاديوم را ميخواهند. ميگويند توهينها و انگهاي جنسيتي را تحمل ميکنند چون خواستهشان را خواستهاي برحق ميدانند. اين روايت، روايت اين دختران است.ليلي ملکي از دو دختران ريشدار دیگر بزرگتر است. روانشناسي خوانده و کارمند يک شرکت خصوصي است. ليلي قنبري دانشجو است و زهرا خوشنواز هم در يک شرکت بازرگاني فعاليت ميکند. واکنشها به حضور آنها در ورزشگاه با هيجان اطرافيانشان همراه است. اما طبيعتا اين علاقه شديد به فوتبال از يک جايي آغاز شده است. ليلي ملکي ميگويد: اگر بخواهم از قبلتر صحبت كنم بايد بگويم ما با محروميت ديدن فوتبال به دنيا آمدهايم. اما اجازه بدهيد از گذشتههاي نزديک شروع کنيم بايد به چند سال قبل برگرديم كه به عنوان معترض پشت در ورزشگاه ميرفتيم. آن زمان اصلا تصميمي نداشتيم به عنوان پسر وارد ورزشگاه شويم، ميخواستيم تلاش کنيم راه ورود خانمها به ورزشگاه باز شود و بازيهاي زيادي را بهصورت خودجوش پشت در ورزشگاه ميرفتيم و از شنيدن صداي هواداران و تشويقها لذت ميبرديم.
صداي موج و نور
افرادي که بيرون ورزشگاه وقت بازي ايستاده باشند، حتما صداهاي شبيه موج دريا را شنيدهاند که از همهمه هيجانانگيز صدهزار آدم درست شده است. حالا تصور کنيد که بين آن صدهزار نفر کساني باشند که شانس تکاندادن پرچمهاي قرمزشان را داشته باشند. از دختران ريشدار ميخواهم از حس اولين بارشان بگويند. راوي اول زهراست. زهرا درشتتر از دو دختر ديگر است گريمشدنش شايد سادهتر، به شرطي که گريم ليلي قنبري را فاکتور بگيريم! ليلي به دلیل موهاي کوتاه و عينک گردش گريم خاصي نميخواهد. صرفا يک کلاه روي سرش ميگذارد و بدون يک کلمه حرف از گيتها رد ميشود. زهرا از هيجان ورود به استاديوم اينطور تعريف ميکند: وقتي بازرسي دوم را رد ميكنيد، از يك تونل تاريك رد ميشويد يكباره موج نوري و چمن سبز زمين را ميبينيد. ليلي ترجيعبند حرفهايش اشک است... انگار بغضهايش اينجا آمده تا راوي محروميت باشد. او ميگويد: ميدانيد من و ليلي کوچيکه چرا تصميم گرفتيم به ورزشگاه برويم؟ ما در همه بازيها بيرون ورزشگاه بوديم خصوصا بازيهاي آسيايي، دربيها و جشن قهرماني. ولي ما حتي اجازه حضور روي چمن روبهروي ورزشگاه را هم نداشتيم. شايد اگر اجازه ميدادند پشت در ورزشگاه باشيم و صداي تشويقها را بشنويم به فكر داخلرفتن نميافتاديم. اما به ما در اين حد هم اجازه نميدادند. در بازي ايران-سوريه كه ما را تهديد كردند و بنرهايمان را از كيفهايمان درآورده و پاره كردند و گفتند اگر ميخواهيد شب در خانههايتان بخوابيد، از اينجا برويد. در اين حد رفتار كردند. بازي جشن قهرماني پلاك خودرويمان را كندند و ما را متفرق كردند. تصور كنيد در اين حد تحقير و توهين و ممانعت و تحريم بود. همان بازي بود كه به ليلي گفتم من براي داربي به داخل ورزشگاه ميروم. براي بازي ايران و سوريه براي چند ساعت کوتاه بخش فروش بليت براي زنان نيز فعال شد. ليلي کوچيکه همان موقع بليط ميخرد تا مثل خودش، مثل يک زن واقعي وارد استاديوم شود. ليلي کوچيکه ميگويد: در بازي ايران-سوريه بليت خريده بوديم و در جايگاه صندلي به اسم خودمان داشتيم. ما هم يكي از 11 نفري بوديم كه آقاي كفاشيان ميگفتند كلا 11 نفر بليت خريدهاند. پول بليتمان را هم پس ندادند. پشت در ورزشگاه كه رفتيم جمعيت زيادي بود و كلي هم ما را تهديد كردند. همان پشت در نشسته بوديم و از اصلاحات و اميد حمايت ميكرديم. فکر ميکرديم باز ميشه اين در. همانجا بود كه با ليلي ملکي برخورد كردم. يكي از بچهها ميگفت اميدوار نباشيد در باز نميشود. گفتيم ما از آقاي روحاني حمايت كردهايم ايشان درها را براي ما باز ميكند. آنها به روزهاي پراميد انتخابات ارديبهشت برميگردند. دلخورند از درهايي که باز نشد. زهرا خوشنواز ميگويد: ريش و سبيل ما كليد آزادي شد؛ اما كليد آقاي روحاني نتوانست در استاديوم را باز كند. ليلي کوچيکه همانطور که حرف زهرا را تأييد ميکند، ميگويد ما واقعا اين اميد را داشتيم كه يكي هست كه ما را نجات دهد و وقتي فهميديم كسي كمكمان نميكند، تصميم گرفتيم خودمان راه را باز كنيم.بخشي از صحبتهاي اين سه نفر اعتراض به تبعيض ميان زنان ايراني و خارجي است. ميگويند کدام قانون به زنان کشورهاي ديگر اجازه ميدهد وارد استاديوم آزادي شوند و به دختران مشتاقي که پرچم ايران را به دوش کشيدهاند و صورتشان سبز و سفيد و قرمز شده، اجازه حضور نميدهد؟ دختران ريشدار روايتگر تبعيضي هستند که به چشم ديدهاند. آنها ميگويند: در بازي ايران- ازبكستان اعتراض كرديم، جلوي در مأمورها به ما گفتند با پرچم ازبكستان ميتوانيد وارد شويد. در بازي ايران- سوريه هم همين را گفتند. به نظرم اين هم يك ترفند بود كه برويم داخل، ما را بگيرند؛ چون ونها منتظر بودند. بازي ايران- سوريه خيلي از دخترها پرچم را انداختند و رفتند. هر اتفاق و تصميمي يک اولين باري دارد. اولين باري که ليلي ملکي تصميم به رفتن به استاديوم ميگيرد، داربي 86 بود. او و ليلي کوچيکه از طريق چند تا از پسرها که هوايشان را در استاديوم دارند، از جو ورزشگاه باخبر ميشوند. پسرها در يک تماس تلفني به آنها هشدار ميدهند فکر ورزشگاهآمدن را از سرشان بيرون کنند؛ چون بازرسيهاي بدنی شديدي جلوي در ورودي انجام ميشده. ليلي ميگويد براي ورود به ورزشگاه بايد چند مرد در کنارشان باشد. وقتي از گيت رد شوي، اگر يک مرد کنارت باشد، احساس ميکني که از جانب مأموران کمتر ديده ميشوي. اين داربي همان داربي اسفند 96 است كه پرسپوليس یک بر صفر بازي را باخت. ليلي ملکي ميگويد: آنقدر استرس گرفتيم كه ليلي کوچيکه گفت من نميآيم. من با گريم، ريش و سبيل گذاشتم و لباس پسرانه پوشيدم. گفتم نميتوانم تصور كنم شش، هفت ماه منتظر چنين روزي باشم و نروم. وقتي داخل رفتم اول به سمت در شرقي رفتم، آنقدر اضطراب داشتم که دوباره به در اصلي برگشتم. از سمت بچههايي كه داخل بودند، مدام موج منفي ميگرفتم و در نهايت گفتند اگر ميخواهي داخل بيايي سرت را پايين بينداز و بيا و به چيزي فكر نكن. وقتي دو گيت را رد شدم، با اينكه بالا رفتم (شانس من آن بازي اولين بازياي بود كه گيت بالا را هم فعال كرده بودند) هيچوقت اين صحنه يادم نميرود، باندهايي را دور شكمم پيچيده بودم كه بتوانم بدنم را همسطح كنم، سطح صافي نداشت. مأمور بازرسي يكي، دو بار با طمأنينه به پهلوي من دست كشيد ولي خدا را شکر توانستم وارد ورزشگاه شوم. من هر بار كه پرسپوليس ميبازد، تا يكي، دو هفته حالم بد است؛ اما آن روز وقتي وارد ورزشگاه شدم، حالم طوري بود كه اصلا نفهميدم پرسپوليس باخته، آنقدر جوزده بودم كه اصلا حس نكردم. با اينکه پرسپوليس، تيم محبوب ليلي، در آن بازي بازنده بوده؛ اما خوشي زائدالوصف ورود به ورزشگاه زهر باخت را کم ميکند. ليلي همانطور که اشکهاي درشتش را پاک ميکند، ميگويد: آنقدر در استاديوم حال خوشي داشتم كه متوجه باخت نشده بودم. البته يك درد دروني هم داشتم. بچهها ميدانند من در ورزشگاه گريه ميكردم که چرا بايد با گريم و ريش بتوانم به ورزشگاه بروم.
چرا در زلزله بميرم و به آرزويم نرسم؟
زهرا خوشنواز روايت ديگري از ورودش به ورزشگاه دارد. زهرا اولين بازي پرسپوليس را مقابل تراکتورسازي در استاديوم آزادي ديده. زهرا ميگويد اولين بار من خيلي استرس نداشتم. تراكتوريها در بازي رفت خيلي به هادي نوروزي توهين كردند. در بازي برگشت بازيكنان ويدئويي منتشر كردند كه هر كسي ميتواند براي حمايت از تيم بيايد. گفتم من هم بايد از تيمم حمايت كنم و تصميم گرفتم وارد استاديوم شوم. سه روز قبل از بازي در تهران زلزله آمده بود و با خودم فكر ميكردم چرا بايد در زلزله بميرم و به آرزوهايم نرسم. تصميم گرفتم به اين آرزويم برسم. البته يکي ديگر از بچهها هم توانسته بود وارد شود؛ چون همقد و همهيكل هستيم، با خودم گفتم من هم ميتوانم وارد شوم. گريمهاي مختلف را تمرين كردم و به خودم گفتم يا متوجه ميشوند يا ميروم و بازي را ميبينم. اول دو گيت بازرسي بود و بعد كه متوجه شدند دخترها وارد ميشوند، يك گيت هم اضافه كردند. من كه اصلا ترسيدم و نرفتم. با تيپ پسرانه دم در رفتم. من دومين گيت را كه رد كردم، از تونل كه خارج ميشدم، زمين چمن را كه ديدم، گريهام گرفت. صداها در گوشم ميپيچيد و مثل گنگها بودم. اول كه صداها را نميشنيدم. در جايگاه دو نشستم و بازيكنان كه براي گرمكردن آمدند، من دوباره گريهام گرفت. ليلي قنبري يا همان ليلي کوچيکه دردسرش از بقيه دخترها کمتر است. او بازي پرسپوليس و الوصل را داخل استاديوم تماشا کرده. تنها يک کلاه داشته و يک پرچم قرمزرنگ. پشت در ايستاده بوده که مأموري به او ميگويد: برادر! اين دو خانم همراه شما هستند و ليلي با بله آرامي جوابش را ميدهد و به همين راحتي ليلي وارد استاديوم ميشود. البته اين به همين راحتي را فقط در زبان ميشود جاري کرد. دخترها بعد از تمامشدن هر بازي زخمهاي عميقي را روي تنشان تجربه ميکنند. اول اينکه هر بازي حداقل براي هرکدام از آنها حدود 400 هزار تومان هزينه دارد. وسايل گريم بسيار حرفهاي که آنها از خيابان منوچهري تهيه ميکنند، دستکم 400 هزار تومان قيمت دارد.
جدا از آن براي اينکه کل بدنشان همسطح شود و پستي و بلندي نداشته باشد، مجبور هستند کل بدنشان را با چسبهاي بزرگ نواري بپيچند. هربار بازکردن اين چسبها تنی زخمي برايشان به يادگار ميگذارد که دردش را به جان ميخرند. آنها براي ورود آزادي مبارزه ميکنند. بخش ديگري از زخمها، زخم زبان است که هر روز تجربه ميکنند. آنها به مشکلات جنسيتي و هورموني متهم ميشوند. چرا؟ چون فوتبال دوست دارند. در اينستاگرام و صفحات مجازي عدهاي با حرفهاي رکيک از آنها استقبال ميکنند. ليلي ملکي ميگويد: ميخواهم چند نكته را بگويم. اول انعكاسهايي كه از اين كار گرفته ميشود، انعكاسهاي مثبت و منفي زيادي است. داربي كه رفته بودم يك آقاي استقلالي عكس من را تگ كرده بود و ميگفت اگر ميدانستم تو با چه مشقتي وارد استاديوم شدهاي، آرزو ميكردم استقلال ببازد كه تو خوشحال برگردي؛ اما چيزهايي هم بوده که دلمان را شکسته. بعد از بازي، يکي از نمايندگان پيشين مجلس در تريبون صداوسيما گفت خانمهايي كه به ورزشگاه ميروند يا مشكل شخصيتي دارند يا پول گرفتهاند بروند، يعني حال بد ما را بدتر كرد. اينكه من شخصيت و هويتم را دور ميزنم كه بتوانم راهي پيدا كنم، وقتي همه تو را تشويق ميكنند كه توانستي و رفتي، تو ميتواني، چقدر قوي هستي، اما درونت شكسته است و بعد اين جملهها را ميشنوي. درد تغيير جنسيت و هويت يك طرف، درد تفكر يك همجنس درموردت يك طرف. زنان عليه زنان يعني همين. در تريبوني كه ما به اينها دادهايم. به ليلي کوچيکه بارها گفتهاند چرا تغيير جنسيت نميدهي يا ليلي ملکي پيغامهايي ميگيرد از آدمهايي که تصور ميکنند آنها اختلال هورموني دارند.
زهرا خوشنواز دراينباره ميگويد: قبلا به من ميگفتند تو كه پسري برو ورزشگاه، ولي كلا به من ميگويند تو ترنس هستي. غرايزت چطوري است. شبيه پسرهاست و بدون گريم هم ميتواند رد شود. اما به من ميگويند تو چقدر زشت و بدهيكلي. اگر نظر ديگران برايم مهم بود اينقدر راحت نبودم.
هر چيزی بهايي دارد. آنها اين بها را به جان خريدهاند. حتي قهر و دعواي خانواده را هم به جان خريدهاند. زهرا ميگويد: اولينبار كه به ورزشگاه رفتم، كسي از خانوادهام اطلاع نداشت. در راه برگشت كه بودم تمام سايتهاي خبري عكس من را گذاشته بودند. به خانه كه رسيدم مادرم را ديدم كه عصباني بود. چشمهایش كاسه خون و پرسيد كجا رفته بودي؟ از شدت عجله كه ريش مصنوعي را كنده بودم، صورتم زخم شده بود. گفتم به استاديوم رفته بودم، ببخشيد. رفتم داخل اتاقم كه مادرم سلسلهوار با خودش حرف ميزد. دوستم دنبالم آمد و من را شب به خانهشان برد، آنقدر كه مادرم عصباني بود. اما در بازيهاي بعدي به خانوادهام ميگويم كه به استاديوم ميروم. متأسفانه خانواده من اهل رفتن به استاديوم نيستند. اگر بودند خيلي بيشتر ميرفتم. ليلي کوچيکه هم ميگويد: من از بچههاي ديگر سنم كمتر است و هنوز هم استقلال مالي ندارم. هنوز خيلي زير نظر خانوادهام هستم. وقتي وارد استاديوم شدم، خانوادهام نميدانستند. عكسها كه پخش شد به خالهام گفتم به مادرم بگو و بگو كه به روي من نياورد كه ميداند. خالهام به مادرم كه گفت مادرم گريه كرد. پدرم هم متوجه شد كه خيلي ترسيده بودم. وقتي به خانه رفتم پدرم به رويم نياورد، ولي گفت مدام با دوستانت بيرون هستي. من دانشجوي رشته روباتيك دانشگاه تهران مركز هستم. در دانشگاه هم روزي كه عكسم پخش شد بچهها ميخواستند با من عكس بگيرند. يكي از استادهايم كه طرفدار سرسخت پرسپوليس است گفت من دو نمره به پرچم پرسپوليس ميدادم، درست است؟ شما اين دو نمره را داريد. در كل فشار و استرس بعد از پخششدن عكسها زياد بود. اين دخترها بازيکنپرست نيستند. از همان روزهاي کودکي عاشق فوتبال و پرسپوليس بودهاند. زهرا که ميگويد فوتبال خيلي مورد علاقهاش نيست و عاشق پرسپوليس است. از چهار، پنج سالگي كه همراه پدرش که پرسپوليسي است فوتبال تماشا ميکرده عاشق پرسپوليس بوده و خانوادهاش اميد داشتهاند کمکم بهتر ميشود، اما نشد. زهرا ميگويد: قبلا پوستر بازيکنها را روي ديوار اتاق داشتم، اما الان نه. الان فقط لوگوي پرسپوليس است. آن زمان فقط ميخواستم بهظاهر به همه نشان دهم من اين هستم. الان فقط خودم هستم و دلم. زمان جشن قهرماني 10 سال قبل وقتي گل قهرماني را سپهر حيدري زد، طوري گريه كردم كه خانوادهام تعجب كرده بودند. هرچه ميگذرد علاقهام بيشتر ميشود. الان هرجا پرسپوليس ميرود من هم به همانجا سفر ميكنم.
لذتي که سالها دريغ شد
از آنها بهعنوان کساني که بين مردها به ورزشگاه رفتهاند ميخواهيم که درباره جو ورزشگاه بگويند. «عاااالي»، اولين واکنش ليلي کوچيکه به اين ماجراست. او ميگويد: اولينبار كه به ورزشگاه ميروي ميفهمي چه لذتي را سالها از تو دريغ كردهاند. اينكه ميگويند مردها بيفرهنگ هستند و شما را در ورزشگاه اذيت ميكنند، نميتوانند شما را در ورزشگاه تحمل كنند، اصلا درست نيست. جز احترام، تشويق و حمايت بيدريغ تابهحال چيزي نديدهايم. كمكت ميكنند كه لو نرود دختري. حواسشان هست. جاهايي كه ما پنج نفر شعار ميداديم، مردان جايگاه شعار نميدادند.
ليلي ملکي هم روايت خودش را دارد. او ميگويد اطرافيان اصلا فحش نميدادند. اين خيلي خوب است. جو وقتي زنانه باشد، ما هم ممكن است خيلي حرفها بزنيم، اما وقتي در جمع مردها هستيم حجبوحيا و حريم وسط ميآيد. در مورد آقايان هم همين است. به نظرم اينكه ميگويند آقايان در ورزشگاه فحش ميدهند بيشتر توهين به شخصيت آقايان است تا ما، چون واقعا اينطور نيست. انكار نميكنيم كه فحش داده ميشود، اما در همه جايگاهها اينطور نيست. من در شش بازي در شش جايگاه مختلف بودم و همهجا يكسان نيست. وقتي مردها اطراف ما متوجه ميشوند ما دختر هستيم، باور كنيد كه فحش نميدهند.
ما ادامه ميدهيم
ما ميخواهيم کارمان ادامه داشته باشد. اين خواسته دختراني است که مطالبه ورود به ورزشگاه را دنبال ميکنند. ليلي ملکي ميگويد اين خواسته هدفمند است. خواسته ما اين است كه زنان بتوانند وارد ورزشگاهها شوند. نهفقط براي ديدن فوتبال، بلكه در تمام ورزشها. كساني كه طرفدار كشتي و واليبال هستند ميخواهند در ورزشگاه بازيها را تماشا كنند. ميتوانيم براي ورزشهاي خانمها ممنوعيت قائل شويم، اما خندهدار است كه از حضور خانمها در ورزشگاهها جلوگيري كنيم.زهرا خوشنواز با تأييد حرفهاي ليلي ميگويد: بههرحال هر چيزي بهايي دارد.ليليکوچيکه ميگويد: البته اين بگيروببندها اشتباه است. ما را که بگيرند اسطوره ميشويم. اين اسطورهسازيها را نميفهمم.
زهرا خوشنواز: ورزشگاه پر از دخترهاست. ما تصور ميکردیم فقط خودمان پنج نفر در جشن قهرماني وارد شدهايم، بعد ديديم دختران زيادي هستند.ليليکوچيکه: ديگر براي مردان داخل استاديوم حضور ما عادي شده....
از حسوحال داخل استاديوم بگو. اين سؤال را از ليلي ملکي ميپرسم و او ميگويد: بهترين بازياي که يک هوادار ميتواند ببيند، داربي است، چون تيم رقيب چندساله، کريخوانيها و همهچيز دارد... . تصور کنيد 90 دقيقه صداي تيمتان را با موج ورزشگاه ميشنويد. براي کسي که نرفته تصورش امکانپذير نيست. پيشنهاد ميکنم يکبار تجربهاش کنيد و شک نکنيد باز هم مايل به تجربهاش خواهيد بود. اولينبار که به بازي داربي رفتم، گفتم ديگر نميروم، اما بعد از داربي در همه بازيهاي پرسپوليس داخل ورزشگاه بودم، چون ديگر نميتواني تصور کني که آن بازي را در خانه با صداي گزارشگر ببيني. موجهاي مکزيکي و نشستوبرخاستها و پرچمي را که خودت در دست داري بايد حس کني و پاي تلويزيون ديگر جاي فوتبالديدن نيست. زهرا خوشنواز ادامه ميدهد: مورد ديگر اينکه آنجا ميتوانيد زاويه ديدتان را انتخاب کنيد و مثل تلويزيون نيست که طبق انتخاب کارگردان بازي را ببيني. در تلويزيون خيلي نميشد متوجه شد، اما در ورزشگاه کيفيت بازيکنان را بهتر متوجه ميشويد. واکنش تماشاگران هم به اين اتفاق در نوع خودش منحصربهفرد است. به گفته زهرا، مدام ميخواهند با آنها عکس بگيرند. ليلي ملکي هم ميگويد که مردان خيلي حمايت ميکنند و خوشحال هستند. برايشان حالت افتخار دارد که يک دختر همتيميشان داخل ورزشگاه است. حتي آقاياني که متوجه ميشدند ما دختر هستيم هر شعاري را که فحاشي باشد نميدادند. من پرسپوليسي هستم، اما واقعا اگر ببينم يک استقلالي بهعنوان زن ميخواهد وارد استاديوم شود سعي ميکنم همان راهي را که خودم رفتهام نشانش بدهم. ليلي هنوز بغض دارد. اين روايت، روايت اشکها و لبخندها و آرزوهاست... . از او ميپرسم آرزويت چيست و او ميگويد: با لباس خودم وارد استاديوم شوم. من هميشه در اين سن نيستم و اينقدر هيجان و انرژي ندارم. اين خيلي بد است. ممکن است سالهاي بعد هم درهاي استاديوم باز نشود و ورود زنها به استاديوم به نسلهاي بعدي ما هم نرسد.
ليليکوچيکه ميگويد: در ميتينگ سههزارنفري آقاي روحاني من در ورزشگاه بودم و جاي نفسکشيدن نبود، آنقدر که جمعيت زياد بود. افراد از هر قشري هم بودند. نه هتکحرمتي ديدم، نه اذيت شدم؛ با اينکه مردان زيادي بودند و جاي تکانخوردن نبود. چطور آن زمان حضور زنان مشکل ندارد؟ يا اينکه ميگويند از فوتسال زنان حمايت کنيد. من با همين هم مشکل دارم. چرا اجازه نميدهند آقايان فوتسال زنان را ببينند. فوتسال فرشته کريمي فوقالعاده است. دروازهبانشان در بازي ايران- ايتاليا غوغا بود. زهرا همانطور که يکي از شعارهاي تيم پرسپوليس را وسط تحريريه ما بلند تکرار ميکند، وقت بيرونرفتن ميگويد: اينها تصور ميکنند ما عقده نشستن بين مردها را داريم. من ويدئويي را در قطر گرفتم که گفتم ما اينجا هستيم و منقلب هم نشدهايم.
افزودن نظر جدید