مستندهای بی سند

ايران نوشت: «هاشمی زنده است»؛ این شعار موافقان و حامیان آیت‌الله بعد از فوت او بود، شعاری که حالا نام مستندی شده ساخته مخالفان او. مستندی که خانواده‌هاشمی رفسنجانی محتوای آن را «تحریف‌آمیز» می‌دانند. این اتفاق اما برای فضای سیاسی ایران موضوع تازه‌ای نیست. تقریباً 5 سال از انتشار اولین مستند سیاسی که صحت روایت آن توسط طیف‌های حامی دولت زیر سؤال رفت، می‌گذرد.
در فاصله پاییز سال 92 تا پاییز سال 97 اما آنقدر از این فیلم‌ها و مستندها ساخته شده که این دست اعتراض‌ها چیز جدیدی محسوب نمی‌شود. اما مسأله اینجاست که هنوز سؤالات قدیمی درباره این مستندها بی پاسخ مانده‌اند. سؤالاتی از قبیل اینکه ساخت این مجموعه‌ها توسط چه افراد یا ارگانی حمایت می‌شود؟ آیا سازندگان این مستندها آن طور که مدام تأکید می‌شود، چند جوان دانشجو هستند؟ آیا جریان‌های سیاسی دیگر هم از مصونیتی که سازندگان این مستندها برای بیان حرف‌هایشان سود می‌برند، برخوردار هستند تا با دیدگاه‌هایی متفاوت آثاری بسازند؟ آیا امکاناتی چون تصاویر آرشیوی خاص در اختیار دیگران هم هست تا با آنها بتوانند به مستندسازی بپردازند؟ و سؤالاتی دیگر از این دست.
 شفاف‌سازی با روابط مالی غیرشفاف
محمد‌هاشمی، برادر آیت‌الله‌هاشمی در قسمتی از اعتراض خود به محتوای فیلم «هاشمی زنده است» می‌گوید: «من به سازندگان این فیلم که ادعا می‌کردند 3-2 دانشجوی ساده هستند گفتم این فیلم قطعاً بالای چند میلیارد تومان هزینه داشته و باید پرسید که این هزینه از کجا تأمین شده است؟» این سؤالی است که از پاییز سال 92، یعنی زمانی که مستند پر حاشیه «من روحانی هستم» منتشر شد مطرح است؛ چند جوان تازه کار امکانات ساخت این مستندهای پر خرج را از کجا می‌آورند؟ فهرست بلند و بالای مستندهای ساخته شده در سال‌های اخیر به چند نام مشخص به عنوان سرمایه‌گذار یا تأمین کننده مالی محدود می‌شود: «سفیر فیلم»، «مرکز مستند سوره»، «مرکز مستند صور»، «اداره فیلم و نمایش بسیج» و نام‌آورتر از همه اینها «سازمان هنری رسانه‌ای اوج».
سازمان هنری رسانه‌ای اوج سال 1390 و در قالب یک مجموعه غیردولتی و مردم نهاد بنا نهاده شد. سال گذشته احسان محمدحسنی، مدیرعامل این مجموعه آمار جالبی از توسعه آن در این 6 سال بیان کرد؛ فعالیت 80 مؤسسه به عنوان زیرمجموعه، تولید 700 مستند در طول سال توسط مجموعه «خانه طراحان انقلاب» یکی از زیرمجموعه‌های مؤسسه اوج است و فعالیت بیش از 2 هزار و 600 هنرمند در این سازمان. با وجود این فعالیت گسترده، در مرامنامه این مؤسسه نه مؤسسان آن مشخص هستند و نه بودجه‌ای که به مؤسسه تزریق می‌شود. البته آبان سال 93 بود که سردار رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران در یک نشست خبری گفت: «مؤسسه اوج از همان آغاز، جهت‌گیری معینی را برای فعالیت در حوزه انقلاب، دفاع مقدس و بیداری اسلامی اعلام کرد که هر سه حوزه چسبندگی خاصی با حوزه فعالیت‌های سپاه پاسداران دارد. از این منظر بدون همکاری تنگاتنگ و حمایت‌های نهادهایی مانند سپاه و ارتش این فعالیت به ثمر نمی‌رسید.» بعدها هم مدیرعامل «اوج» در نشست خبری‌اش تأکید کرد که «افتخار سازمان اوج این است که از هیچ سفارتخانه خارجی پول نمی‌گیرد و با افتخار از سپاه پاسداران حمایت می‌گیرد.» وضعیت بقیه تأمین کنندگان مالی مستندهای سیاسی هم تقریباً همین طور است؛ منابع مالی که رسماً در اساسنامه‌ها و سایت‌های این مراکز عنوان نشده و خط و ربط‌های سیاسی پررنگی که در میان تمام آثار آنها برجسته است.
«سفیر فیلم» در سایت خود نوشته که «از سال ۱۳۸۹ به همت جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، راه‌اندازی شد.» در فهرست مستندهای تولید شده این مؤسسه ساخت حدود 60 مستند به چشم می‌خورد. چیزی که باز هم این سؤال را ایجاد می‌کند که آیا واقعاً چند جوان دانشجو بدون کمک و حمایت ارگانیک می‌توانند این تعداد محصول را در این مدت تولید کنند؟ آن هم در حالی که آثار ساخته شده عموماً درآمد خاصی هم از طریق گیشه سینما‌ها یا نمایش‌های محدود در دانشگاه‌ها ندارد. درخصوص فروش آثار هم می‌توان به یکی از آخرین  پکیج‌های این مؤسسه اشاره کرد که در آن 10 عنوان فیلم مستند در قالب یک بسته به قیمت 42 هزار تومان به فروش می‌رسد و البته این قیمت برای خرید اینترنتی به 20 هزار تومان کاهش می‌یابد. مرکز مستند سوره و همین طور اداره فیلم و نمایش بسیج دارای وابستگی‌های سازمانی مشخصی به حوزه هنری و بسیج مستضعفان هستند اما در جریان ساخت مستندهای سیاسی حاشیه‌دار نام آنها به اندازه حجم مجموعه‌های دیگر به چشم نمی‌خورد. در این میان مرکز مستند «صور» تنها با یک عنوان تولید شناخته می‌شود؛ «مستند قائم مقام» که به زندگی آیت‌الله منتظری می‌پردازد. از خط و ربط و ارتباطات این مرکز و بقیه فعالیت‌های آن هنوز اطلاعات چندانی در دست نیست. به این ترتیب به نظر می‌رسد اولین اشکال عمده مراکزی که می‌خواهند با ساخت مستند و بیان واقعیت در فضای سیاسی شفافیت ایجاد کنند و دست به روشنگری بزنند، این است که مهم‌ترین بخش خط و ربط‌‌های آنها یعنی بخش مالی‌شان شفاف و روشن نیست.
 مستندسازی یا روایت‌سازی؟
اما مستندسازی این مستندسازان اشکال مهم‌تر دیگری هم دارد؛ عدم صحت اطلاعات و روایت‌های این مستندها. معمولاً مهم‌ترین ساخته‌های مجموعه‌های یاد شده با تکذیب و اعتراض افراد آگاه مواجه شده است؛ از مستند «من روحانی هستم» گرفته تا مستندهای «راه طی شده»، «قائم مقام»، «من تکنوکرات هستم»، «مصاف» و حالا «هاشمی زنده است». عمده اشکالات و اعتراضاتی که به این مجموعه مستندات وارد شده، شامل دو بخش کلی می‌شود؛ بخش اول طرح موضوعات غیرمستند و غیر واقعی. اما بخش دوم و مهم‌تر آنجایی که معترضان مدعی تحریف روایت‌ها هستند، جایی که بخشی از واقعیت حذف یا کمرنگ می‌شود تا معنا و محتوای روایت‌ها تغییر کند. یا اینکه برداشت‌های یکسویه از وقایع و تحولات سعی در القای روایتی خاص دارد. از میان اعتراضات و انتقادات متعدد و گسترده‌ای که به هر کدام از این تولیدات و مستندها انجام شده شاید مناسب‌ترین نقل قول مربوط به اعتراض مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ به سازندگان مستند راه طی شده با موضوع زندگی مهندس مهدی بازرگان باشد؛ «بنده با شبکه‌های زیادی همچون bbc، من‌وتو و ایران اینترنشنال مصاحبه کرده‌ام و با علم به اینکه می‌دانم آنها چگونه دروغ می‌گویند، می‌گویم این فیلم ظلم به جمهوری اسلامی و در تحریف کامل از مهندس بازرگان است این یک تاریخ‌نویسی دروغ بود هرچند شما بلد نبودید دروغ‌تان را در این فیلم بفروشید.» یا در موردی دیگر عمادالدین باقی از افراد نزدیک به آیت‌الله منتظری بعد از پخش مستند «قائم مقام» اصرار داشت که این فیلم «حدود ۵۰ مورد «خلاف واقع»، «دروغ»، «تحریف»، «خطا» و «کتمان عمدی حقیقت» داشته. افراد دیگری از فرزند آیت‌الله منتظری گرفته تا علی اکبر ناطق نوری هم به سندیت این مستند اعتراض کرده بودند. اوج این دست اعتراضات اما در دو مستند من روحانی هستم و همین طور پرزیدنت آکتور سینما تجربه شد. جایی که مستندسازان در مورد اول سابقه حسن روحانی را نشانه رفته بودند و در مورد دوم هم بین سیاست‌های خارجی دولت او با سیاست‌های دولت گورباچف قبل از فروپاشی شوروی تشابه‌سازی کرده بودند تا به این نتیجه برسند که ادامه کار این دولت یعنی بالا بردن احتمال فروپاشی نظام. هر دوی این مستندها هم در چند مورد از شبکه‌های مختلف سیما به نمایش درآمده بود.
 آرشیو صدا و سیما در اختیار مستندسازان
ارتباط مستندسازان خاص با صدا و سیما اما بسی بیشتر از اینهاست. نه پخش آثار آنها از شبکه‌های مختلف و نه حتی حمایت احتمالی مالی. مهم‌ترین اتهامی که در این رابطه متوجه دو طرف است، استفاده سازندگان این مستندها از آرشیو اختصاصی صدا و سیما است. چیزی که هر کسی به آن دسترسی ندارد. اولین بار این شائبه در جریان مستند «من روحانی هستم» مطرح شد اما سازندگان آن چندان زیر بار این اتهام نرفتند. هر چند تصاویری در ساخته آنها یافت می‌شد که تاکنون کسی جز رسانه ملی به آن دسترسی نداشته است. اما کمتر از یک سال بعد بالاخره سازندگان مستند «مصاف» در مردادماه سال 93 تأیید کردند که صدا و سیما فیلم‌های آرشیوی خود را در اختیار آنها قرار می‌داده و آنها به آرشیو صدا و سیما دسترسی داشته‌اند. در این میان این اتهام درباره خیلی از مستندهای دیگر هم مطرح شده و حالا یک بار دیگر محمد ‌هاشمی درباره مستند «هاشمی زنده است» گفته که «مسائلی را که از آقای‌ هاشمی در این مستند نشان می‌داد، مختص به آرشیو صدا و سیما بود که هرکسی دسترسی به آنها را ندارد اما به طور کامل در اختیار این افراد بود.» این گفته آنجا مهم‌تر می‌شود که گوینده فارغ از نسبتی که با مرحوم‌ هاشمی رفسنجانی دارد، خود رئیس اسبق سازمان صدا و سیما محسوب می‌شود. مجموعه‌ای که بیش از دو دهه است علی رغم تلاشی که برای کسب عنوان «رسانه ملی» دارد، در بخش وسیعی از افکار عمومی و همین طور جریان‌های سیاسی به عنوان رسانه‌ای سیاست‌زده و جناحی شناخته می‌شود. ویژگی که ایفای نقش در ساخت مستندهای جهت‌دار سیاسی را بعید نمی‌کند.
با این پیشینه‌ها یعنی نامشخص بودن یا ابهام در منابع مالی سازندگان این مستندها، اشکالات عمده روایت‌هایی که مستند شده‌اند و همین طور نشانه‌های واضح از وابستگی سازندگان این فیلم‌ها به نهادهای جهت‌داری چون صدا و سیما می‌تواند تنها یک نتیجه را در ذهن متبادر کند و آن این است که اساساً هدف از این مجموعه فعالیت‌های گسترده نه ثبت و ضبط و مستند کردن رخدادهای تاریخی بلکه ساخت روایتی خاص از این رویدادها و جا انداختن آن است. هدفی که صفر تا صد آن چیزی جز یک هدف سیاسی نیست؛ آن هم به کام یک جریان سیاسی خاص. همان گونه که تا حالا همان یک جریان تنها طرف راضی از این مستندها بوده و باقی سیاسیون، معترضان آن. خصوصاً باید توجه داشت که عمده آثار یاد شده توسط این جریان‌ها از زمان روی کار آمدن حسن روحانی و آغاز دولت یازدهم تولید شده‌اند.
 به طور مثال در مجموع آثار مستند عرضه شده توسط «سفیر فیلم» تنها 4 مورد از 60 مورد مربوط به قبل از سال 92 می‌شوند. حال آنکه این مجموعه سه سال قبل از آغاز دولت یازدهم هم فعال بوده است. یا در مثالی دیگر مؤسسه اوج بیلبوردهای مناقشه برانگیز خود را بعد از جدی شدن مذاکرات هسته‌ای در سطح شهر تهران به طور گسترده رونمایی کرد و در حالی که از سال 90 فعال بوده، دست به چنین اقدامی نزده بود. این به روشنی نشان می‌دهد که زیست عمومی این آثار در چه فضایی معنا پیدا می‌کند و سازندگان آنها پیاده نظام‌های چه عملیاتی هستند.

تخریب چهره‌ها یا تخریب انقلاب

صادق زیباکلام
استاد دانشگاه
یک سال پیش بود که مستندی با عنوان قائم مقام در مورد زندگی مرحوم آیت‎الله حسینعلی منتظری ساخته شد. چندی پیش هم شاهد تولید مستندی تحت عنوان «راه طی شده» درخصوص زندگی مرحوم مهندس مهدی بازرگان بوده‌ایم و اخیراً هم مستندی پیرامون مرحوم آیت‎الله‌ هاشمی رفسنجانی ساخته شده که همچون دو مورد قبلی انتقادات زیادی را به همراه داشته است. در حقیقت زمینه اصلی تمامی این مستندات، تخریب چهره تاریخی این افراد است. سؤالی که مطرح می‌شود، این است که چرا جریاناتی درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تحت تأثیر عوامل تندرو قرار دارند و چگونه است که به سهولت می‌توانند بودجه‎های میلیاردی دریافت کرده و برنامه‌هایی را بسازند که کار آن تخریب چهره‎ها و شخصیت‎های سیاسی است. آنچه مسلم است، اینکه سازندگان این سریال‎ها اگرچه نسبت به این شخصیت‎ها بغض و کینه دارند اما توجه ندارند که در حقیقت با تخریب این چهره‎ها در واقع انقلاب اسلامی را تخریب می‌کنند.
اگر دقیق‌تر به زندگی شخصی و سیاسی مهندس مهدی بازرگان و آیت‎الله منتظری و‌ هاشمی رفسنجانی بنگریم، مهم‌ترین وجه آن در نقشی خلاصه می‏‌شود که این چهره‌‏ها در پیروزی انقلاب اسلامی داشته‎اند. این سخن به هیچ روی به این معنا نیست که احیاناً ما نخواهیم برخی جنبه‌های سیاسی اعم از عقاید یا سایر مسائل را مورد نقد و بررسی قرار دهیم اما آنچه که در این فیلم‎ها صورت می‎گیرد، نقد و بررسی چهره‎های تاریخی نیست بلکه به نوعی وارونه نمایی و زیر سؤال بردن این شخصیت‎ها است. به زبان ساده‌‌تر جریان تندروی درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران آنقدر نسبت به این شخصیت‎ها دچار بغض و کینه و نفرت شده‎اند که برای ضربه زدن به آنان حتی حاضرند که انقلاب اسلامی مورد خدشه قرار بگیرد و برای نسل جوان مورد تردید باشد اما در عوض خود توانسته باشند که ضربه و لطمه‎ای به شخصیت مرحوم منتظری، مهدی بازرگان و ‌هاشمی رفسنجانی زده باشند.
کاری که تندروها می‌کنند واقعاً تأسف‎آور است. کم نبودند مسئولانی که به واسطه بهره‎برداری‌های اقتصادی بخشی از طبیعت را تخریب کرده‎اند. کم نبودند مسئولانی که به همین دلیل بعضاً ساختمان‎های قدیمی را که هویت تاریخ معاصر ایران، تهران و برخی شهرهای دیگرمان است را تخریب کرده‎اند. اقدام این افراد را اگرچه که کاری است دردناک اما می‎شود فهمید. ولی اینکه از سر بغض و کینه سیاسی، انسان به تخریب چهره‎ها و شخصیت‎های تاریخی بپردازد، واقعاً غیرقابل درک است. هرکسی که کوچکترین بررسی در مورد زندگی سیاسی مرحوم مهندس مهدی بازرگان کرده باشد، نیک می‎داند که جز ایران دوستی و اسلام دوستی و مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری و گذراندن سال‌های متمادی در زندان و در نهایت پاکی و صداقت زندگی کردن واقعاً نمی‎توان چیز دیگری به او نسبت داد. اما در مستندی که از وی ساخته شده، سعی می‎شود که او را به مجاهدین پیوند داده و آنچه که این گروهک قبل و بعد از انقلاب مرتکب شده‎اند را به پای مهندس مهدی بازرگان بنویسند. به هرحال آنچه که مسلم است، اینکه دامنه این تحریف‏‌های تاریخی کم کم به شخصیت‎های دیگر هم گسترده‌‏تر خواهد شد.

افزودن نظر جدید