ادعاهای ناگفته‌ رئیس پیشین صداوسیما

محمد سرافراز ۱۷ آبان ۱۳۹۳ طی حکمی از سوی رهبر معظم انقلاب به ریاست سازمان صداوسیما منصوب شد. اما عمر ریاست او تنها ۱۸ ماه بود و پس از سلسله اتفاقاتی پیچیده و عجیب در نهایت اهداف و برنامه‌هایش را نیمه‌کاره رها کرد و رفت. پاسخ او به پرسش یک خبرنگار درباره‌ی علت استعفایش هرچند استعاری بود اما تا حد زیادی ماجرا را قابل فهم می‌کند: «برای اینکه بخاطر یک دستمال قیصریه را به آتش نکشند».

به گزارش امیدنامه ،پس از استعفای محمد سرافراز، شخصی جایگزین او در رسانه‌ی ملی شد که در دوره‌ی ریاست سرافراز در سازمان، از سمتش برکنار شده بود اما به گفته‌ی خودش، از ابتدا نیز گزینه‌ی دیگر تکیه بر صندلی ریاست در ساختمان شیشه‌ای جام‌جم بوده است. آقای سرافراز اخیراً کتابی را بصورت الکترونیکی منتشر کرده که بخش اصلی آن حاصل گفت‌وگویی طولانی درباره‌ی سوابق، عملکرد، رخدادهای دروان ریاست سازمان و البته ماجرای استعفای اوست که ادعاهایی ناگفته‌ را در خود دارد. در ادامه، گزیده‌ای از کتاب «روایت یک استعفا: ۲۴ سال مدیریت در رسانه‌ی ملی» را می‌خوانید.

شایستگی سیاسی یا شایستگی مدیریتی؟

او مدیریتش در معاونت برون‌مرزی صداوسیما را «موفق» توصیف می‌کند و می‌گوید: «شبکه‌هایی ایجاد کردم که تأثیرگذار بودند مثل شبکه العالم، شبکه پرس‌تی‌وی، شبکه هیسپن تی‌وی و برای مخاطب فارسی‌زبان شبکه آی‌فیلم و در عین حال مدیری بودم که اهل حاشیه‌سازی نبودم و سعی می‌کردم کارم را درست انجام بدهم».

او مدعی است آدمی نبوده که «به روش مرسوم» مدیریت کند و معتقد بوده است که سازمان نیازمند «اصلاحات اساسی» است و ادامه می‌دهد: «یک هفته قبل از اینکه حکم من اعلام شود به آقای حسین فدایی یکی از آدم‌های مؤثر در دفتر رهبری گفتم سازمان صداوسیما را با دو مدل می‌شود مدیریت کرد. یکی اینکه ... مدیر ادامه‌دهنده‌ی وضع موجود می‌شود و گفتم من از این جنس مدیرها نیستم، چون با شناختی که از صداوسیما دارم این سازمان دارای اشکالات اساسی است و نیاز به جراحی دارد و جراحی خونریزی دارد و یک عده‌ای دادشان درمی‌آید».

او توضیح می‌دهد از ابتدا «گزینه‌ی مطلوب» برخی نبوده است و «گزینه برخی از آقایان از جمله آقای حسین محمدی چه قبل از اینکه من رئیس بشوم و چه بعد از ریاست من، آقای علی عسگری بود». با این حال با این استدلال که انتخاب‌کنندگان او موافق رویکرد مدیریتی‌اش بوده‌اند، این سمت را می‌پذیرد.

سرافراز درباره‌ی علت اعتماد دفتر رهبری به خود می‌گوید: «در جلساتی که سال‌های طولانی در بیت داشتم نظرات و تحلیل‌هایی ارائه می‌کردم که قابل توجه و قابل‌ تأمُّل بود و شاید مهم‌تر از همه اینها خروجی و عملکرد رسانه‌ای بود، چون وقتی به کارنامه نگاه می‌کردند می‌گفتند این آدم کارهایی که کرده از منظر رسانه‌ای قابل دفاع است».

لاریجانی، هاشمی، خاتمی؛ هویت، چراغ، کنفرانس برلین

او که از مرداد سال ۱۳۷۳ و پس از ریاست علی لاریجانی به صداوسیما برگشته بود، می‌گوید از نظر نگاه سیاسی به اوضاع کشور چطور با او اشتراک زیاد داشته اما از نظر رویکرد رسانه‌ی ملی به ریاست جمهوری زاویه داشته است و توضیح می‌دهد که هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت «تمایل نداشت مورد انتقاد قرار بگیرد» و «بخاطر رابطه‌ی نزدیک آقای لاریجانی با آقای رفسنجانی، صداوسیما در موضع انتقاد از دولت و وضع موجود نبود ... من به آقای لاریجانی گفتم که این موضع اشکال دارد و جالب اینکه در یکی از برنامه‌های مصاحبه با رئیس جمهوری قرار بود چند تن از معاونین صداوسیما سؤال کنند. سؤال‌ها معمولاً تشریفاتی بود. من معاون برون‌مرزی بودم و سؤال کردم آقای رئیس جمهوری الآن تورم نزدیک ۵۰ درصد است شما چه طرحی برای حل مشکلات اقتصادی مردم دارید؟ در همین حد. فردای آن روز دیدم این سؤال خیلی بازتاب پیدا کرد چون این شیوه طرح سؤال زیاد مرسوم نبود ... همین نارضایتی از دولت و کمبود نقد جدّی در برنامه‌های صداوسیما در انتخابات ریاست جمهوری اثر گذاشت. در میان دو کاندیدای اصلی ریاست جمهوری آقای ناطق نوری شده بود «نماد حفظ وضع موجود» و «ادامه‌دهنده‌ی راه ‌هاشمی‌» و نتوانست رأی بیاورد و آقای خاتمی‌ شد «نماد تغییر» و «منتقد وضع موجود» و سریع در جامعه رشد کرد و رأی آورد. البته این رویکرد رأی‌دهندگان دلایل دیگری هم داشت اما منظور من نقش صداوسیماست».

سرافراز درباره‌ی سیاست صداوسیما در دولت خاتمی‌ نیز می‌گوید: «وقتی انتخابات دوم خرداد اتفاق افتاد و آقای خاتمی‌ رئیس جمهوری شد و تیم مجاهدین انقلاب و بعد هم جبهه‌ی مشارکت به آقای خاتمی‌ مشورت می‌دادند، سیاست صداوسیما تغییر کرد و اینها (دولت و سازمان) تا حد زیادی مقابل هم قرار گرفتند ... دولت شروع کرد از طریق بودجه، سازمان را تحت فشار قرار داد و مشکلات جدی پیدا شد. در این مقطع سازمان به فکر افزایش درآمد از راه آگهی‌های بازرگانی افتاد و درآمدهای بازرگانی سازمان چندین برابر شد».

او در ادامه می‌گوید: «وقتی دولت آقای خاتمی‌ مستقر شد، متوجه شدند علی لاریجانی را نمی‌توانند عوض کنند. شرط گذاشته بودند سه نفر از معاونان باید عوض شوند و یکی هم من بودم و از طریق وزارت اطلاعات هم برای من پرونده‌سازی کردند؛ اما از طریق رهبری جلوی آن کار گرفته شد».

سرافراز درباره‌ی پخش برنامه‌های «هویت»، «چراغ» و «کنفرانس برلین» در آن دوره می‌گوید: «اغلب این برنامه‌ها در بیرون تهیه شده بود و ما هم در مورد پخش آنها سؤال داشتیم. آقای پورنجاتی معاون وقت سیما بعدها اعلام کرد پیشنهاد ساخت یک برنامه‌ی تلویزیونی در نقد جریان روشنفکری مخالف نظام، توسط سعید امامی‌ در جلسه‌ی مشترک با رئیس سازمان داده شد ولی ایشان با پخش برنامه هویت مخالف بود. دو سال پس از پخش این برنامه بود که ماجرای قتل روشنفکران توسط سعید امامی‌ و همکارانش بوقوع پیوست و برنامه‌ی چراغ، آدرس غلط در مورد عاملین قتل‌های زنجیره‌ای داد».

ضرغامی و توسعه‌ی کمی صداوسیما

به گفته‌ی رئیس پیشین صداوسیما پس از رفتن لاریحانی، ضرغامی‌ با «توسعه کمی‌ شبکه‌ها»، «بزرگ‌کردن تشکیلات» و «افزایش زیاد کارکنان» ادامه‌دهنده‌ی راه رئیس پیشین بود و می‌افزاید: «در جلسه‌ی مدیران سازمان با رهبری آقای ضرغامی‌ گزارش داد که نیروی انسانی صداوسیما از ۲۰ هزار نفر به حدود ۲۸ هزار نفر افزایش یافته است و رهبری تعجب کردند که اینقدر نیرو اضافه شده و گفتند جلوی آن را بگیرید. ولی در زمان آقای ضرغامی‌ هم مانند دوره‌ی آقای لاریجانی تعداد زیادی کارمند و نیروی برنامه‌ای به سازمان اضافه شدند که اغلب اینها از راه فراخوان عمومی‌ و رسمی‌ نبود».

او می‌گوید کردان معاون اداری و مالی لاریجانی سنگ بنای رشد بی‌رویه نیروی انسانی را در سازمان گذاشت و «احتمالاً هدف این بود که نیروهای حزب‌اللهی جذب شوند. نیروهایی هم در سطح مدیران به سازمان جذب شدند و رشد کردند و بعدها در سایر سازمان‌ها و نهادها مسئولیت گرفتند، اما در سطح مدیران میانی تعداد زیادی پست جدید به وجود آمد ... آقای ضرغامی‌ قرار بود جلوی رشد بی‌رویه نیروی انسانی را بگیرد. نه‌تنها این کار را نکرد، بلکه طرحی درست شد به نام طرح ساماندهی نیروهای انسانی و طبق آمار رسمی‌ منابع انسانی، با اجرای این طرح پنج هزار و ۹۸۷ نفر دیگر هم وارد سازمان شدند و یا تبدیل وضعیت پیداکردند ... درمیان آنها دوستان، فامیل‌ها و سفارش‌شده‌ها هم فراوان به چشم می‌خوردند ... یادم هست یک‌بار حراست سازمان گزارشی تهیه کرده بود که نشان می‌داد بسیاری از نیروهای سازمان بصورت شاخه‌های یک درخت باهم نسبت فامیلی دارند».

او با اشاره به کم‌مخاطب بودن شبکه‌های تازه‌تأسیس و نبود برنامه‌های باکیفیت و چشمگیر در دوران ضرغامی، از «کمک‌های ویژه مالی» در آن دوره یاد می‌کند و توضیح می‌دهد: «توسعه سازمان در دوره‌ی دوم ریاست آقای ضرغامی‌ با هزینه‌کرد یک بودجه‌ی فوق‌العاده ارزی صورت گرفت، نه با پرداخت بودجه‌ای که در ردیف‌های سالانه تصویب می‌شد. در برون‌مرزی نیز تأسیس شبکه‌ی هیسپن ‌تی‌وی و تقویت سایر شبکه‌ها و دفاتر خارج کشور با همین بودجه‌ی فوق‌العاده انجام شد، گرچه تا پایان کار فقط  ۶۰ درصد آن تخصیص یافت! کمک فوق‌العاده در زمان دولت آقای احمدی‌نژاد نزدیک به یک میلیارد دلار (۹۴۷ میلیون دلار) با موافقت رهبری از طریق صندوق ذخیره‌ی ارزی به سازمان صورت گرفت. پیش از آن هم مجلس شورای اسلامی‌ مبلغ ۱۵۰ میلیون دلار برای خرید تجهیزات فنی کمک فوق‌العاده کرد. ۲۵۰ میلیون دلار هم برای پرتاب ماهواره دادند. علاوه بر آن، هم در زمان آقای احمدی‌نژاد و هم در زمان آقای روحانی، بطور متوسط سالانه ۱۰۰ میلیارد تومان به سازمان بعنوان متمم بودجه کمک می‌شد. بعلاوه در این دوره برای جبران هزینه‌ها املاک سازمان را نیز می‌فروختند. فقط یک مورد آن مربوط به فروش یک ملک مرغوب در الهیه بود که بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان فروخته شد. با وجود این، سازمان با یک بدهی سنگین در تمام بخش‌ها به من تحویل شد».

سیدحسن نصرااله، انتخابات ۸۸ و رابطه با نهادهای بیرونی

سرافراز که تأسیس شبکه‌های تلویزیونی برون‌مرزی به زبان‌های مختلف را از دست‌آوردهای خود می‌داند، درباره‌ی ضرورت ایجاد چنین شبکه‌هایی می‌گوید: «شبکه‌ی الجزیره تأثیرات عمیقی در منطقه داشت اما در آن زمان هر چه ما می‌گفتیم وجود یک شبکه قدرتمند عربی لازم است، فایده چندانی نداشت. ولی در بیرون سازمان و افرادی مانند آقای رحیم صفوی، فرمانده کل سپاه موافق راه‌اندازی یک شبکه‌ی خبری بین‌المللی به زبان عربی بودند. یکی از منتقدین راه‌اندازی شبکه‌ی العالم، آقای سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان بود. ایشان می‌گفت شما ایرانی‌ها با زبان و فرهنگ کشورهای عربی چندان آشنا نیستید و نگران بود این شبکه نتواند از عهده‌ی کار برآید ... گفتم ما نیروهای عرب‌زبان داریم و آنها با ادبیات سیاسی و اصطلاحات خبری آشنایی دارند و جای نگرانی نیست. باید ایشان راضی می‌شد و خوشبختانه نرم شد».

سرافراز درباره‌ی عملکرد شبکه‌ی انگلیسی‌زبان پرس‌تی‌وی و هماهنگی آن با نهادهای بیرون سازمان نیز می‌گوید: «هیچ‌وقت موافق نبودم رسانه‌های ما وابسته به وزارت امور خارجه یا دستگاه‌های دیگر بشوند. رسانه باید اینقدر قدرت و استقلال داشته باشد که در مقام اطلاع‌رسانی بتواند بی‌طرفانه و صادقانه عمل کند ... انتقاد همیشگی وزارت خارجه این بود که روابط ما با فلان کشور خوب است شما چرا انتقاد پخش می‌کنید؟ بارها نامه نوشتم و اعلام کردم رسانه و وزارت خارجه فرق دارند و آنها می‌توانند دو روی یک سکه باشند، نه یک روی سکه!»

او ادامه می‌دهد: «هماهنگی با دستگاه‌های دیگر نباید منجر به این می‌شد که ابتکار عمل از دست رسانه خارج شود. به عنوان مثال در انتخابات سال ۸۸  ما در شبکه پرس‌تی‌وی ابتکار عمل به خرج دادیم و پوشش گسترده‌ای برای چهار کاندیدای ریاست جمهوری ایجاد کردیم. تا جایی که امکان داشت میتینگ‌های تبلیغاتی آنها را در استان‌های مختلف پوشش می‌دادیم. بیشتر از همه برای آقایان میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد. فضای رقابت در میان هواداران کاندیداها بسیار پرشور بود. پوشش گسترده حضور کاندیداها در شهرهای مختلف کشور، بیشتر از ظرفیت تلویزیون بود، لذا ویدئوها و عکس‌های آنها را بطور کامل در وبسایت شبکه منتشر می‌کردیم. اغلب برآوردها از میزان مشارکت مردم در انتخابات و برنده‌ی رقابت‌ها، برای اولین‌بار در این شبکه پخش می‌شد. زمانی که رسماً اعلام شد آقای احمدی‌نژاد پیروز شده، سایر کاندیداها نتیجه را قبول نداشتند. اکثریت شهر تهران به آقای موسوی رأی دادند. شاید به همین دلیل تصور پیروزی در کشور برایشان پدید آمد. وقتی جمعیت زیادی بعنوان اعتراض به نتیجه انتخابات از خیابان انقلاب تا میدان آزادی راهپیمایی کردند، شبکه پرس‌تی‌وی بطور مستقیم پخش می‌کرد».

معاون وقت برون‌مرزی صداوسیما که همزمان مدیریت شبکه‌ی پرس‌تی‌وی را نیز برعهده داشت، درباره‌ی علت پخش رویدادهای انتخابات سال ۱۳۸۸ از این شبکه و فشارهایی که منجر به قطع آن برنامه‌ها شد، می‌گوید: «تشخیصم این بود که ما در صحنه‌ی پیچیده‌ی موضع‌گیری‌های پس از انتخابات نمی‌توانیم یکطرفه خبر پخش کنیم. شبکه‌ای که پوشش گسترده برای کاندیداها و میتینگ‌های تبلیغاتی فراهم کرده، نمی‌تواند یکدفعه خاموش شود و نسبت به اعتراضات مردمی‌ و حوادث بعدی آن سکوت کند. در اینجا من کاری به حق یا ناحق بودن آنها نداشتم. از رئیس سازمان و بیرون سازمان با هم (فشار آوردند)، از دستگاه‌های امنیتی آمدند و جلوی دستگاه  SNG شبکه برای پخش زنده خیابانی را گرفتند».

سرافراز که با تشدید تحریم‌های ایران و قطع پخش شبکه‌های برون‌مرزی صداوسیما از ماهواره‌ها، ناچار بود دائماً با شرکت‌های مختلف وارد مذاکره شود، به مسائل مالی در این سازمان هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «در کوران مقابله با تحریم‌های ماهواره‌ای به یک نکته جالب هم برخوردیم و آن این بود که مبلغ قراردادهایی که نیروی شبکه برای اجاره‌ی ماهواره‌ می‌بست، در اکثر موارد مشابه از مبلغ قراردادهایی که امور کالای سازمان بسته بود، کمتر بود. این در حالی بود که در شرایط تحریم باید قراردادها با ریسک بالا و مبلغ بالاتری بسته می‌شد».

ظریف و برنامه ۹۰

یکی از اتفاقاتی که در زمان ریاست سرافراز بر صداوسیما حواشی زیادی به پا کرد، جلوگیری از پخش مصاحبه‌ی عادل فردوسی‌پور با محمدجواد ظریف بود؛ او درباره‌ی این تصمیم می‌گوید: «یکی از اقدامات ما بازگرداندن نظم و انضباط کاری به شبکه‌ها، متناسب با مأموریت‌های تعریف‌شده برای هر شبکه و هر برنامه بود. برنامه‌ی ۹۰ یک برنامه‌ی ورزشی و محور اصلی آن فوتبال است. نباید مجری در این برنامه به همه‌ی مسائل کشور بپردازد و اظهارنظر کند. در ماه‌های اول چند بار شفاهی و بعد کتبی تذکر دادم ... وقتی پس از صحبت حضوری و تذکر کتبی رئیس سازمان باز هم مصاحبه‌ای غیرمرتبط با موضوع برنامه ۹۰ انجام شد، رئیس سازمان نباید می‌پذیرفت. برنامه‌ی ۹۰ پخش شد اما مصاحبه‌ی غیرمرتبط پخش نشد ... این مصاحبه درباره‌ی فوتبال نبود، این مصاحبه فوتبال‌مالی شده بود».

او درباره‌ی شائبه‌ی سیاسی‌بودن این تصمیم نیز می‌گوید: «همان موقع برخی از رسانه‌ها تحلیل کردند که چون آقای ظریف احتمال دارد کاندیدای ریاست جمهوری شود با پخش این مصاحبه مخالفت شده است. این تحلیل اشتباه بود و به آقای ظریف وقت مصاحبه در برنامه‌های مختلف داده شده بود».

سرافراز درادامه می‌گوید بعد از این اتفاقات بود که یکی از نهادها درخواست تعطیلی برنامه ۹۰  را مطرح کرد اما «من زیر بار آن نرفتم».

محمد سرافراز مدعی است نهادهای عمده‌ی کشور تلاش می‌کردند مدیریت او را زیر سؤال ببرند: «بخشی از جو رسانه‌ای مربوط به سازماندهی دولت بود. یک مرکز مانیتورینگ ایجاد شده بود تا مشاور رئیس جمهوری بصورت سیستماتیک در مورد تلویزیون گزارش تهیه کند. بخشی از این گزارش‌ها به روزنامه‌ها و خبرنگاران مرتبط ارسال می‌شد تا خوراک رسانه‌ای تهیه کنند. این مجموعه با امکانات رسانه‌ای که قبلاً توسط آقای ‌هاشمی‌ رفسنجانی تهیه شده بود و همچنین شبکه‌ی تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی تقویت شد؛ اما نکته کلیدی ماجرا رسانه‌های پیدا و پنهان یک مجموعه‌ی خاص ... بود که با این مجموعه همصدا شده بودند».

فهرست چندهزارنفری ممنوع‌التصویرها

ماجرای ممنوع‌التصویری در رسانه‌ی ملی همواره موضوعی بوده که برای سیاست‌ها و مدیریت این سازمان چالش‌انگیز بوده است؛ سرافراز درباره‌ی موضع خود در این زمینه می‌گوید: «به‌کارگیری مجریان شناخته‌شده‌ای مانند فرزاد حسنی، مهران مدیری و رشیدپور ممنوع شده بود که با مسئولیت من از آنها استفاده شد ... آقای مروتی مدیرکل حراست پرسنلی که نماینده‌ی وزارت اطلاعات بود، بصورت خودمختار، افرادی را ممنوع‌الورود به سازمان یا غیرقابل پخش اعلام می‌کرد. وقتی درخواست‌ها و اعتراض‌ها از شبکه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی زیاد شد به حراست اعلام کردم اسامی‌ کسانی که ممنوعند را برایم ارسال کنید.»

او ادامه می‌دهد: «وقتی لیست دادند شامل چند هزار نفر از اساتید دانشگاه، هنرمندها، مجری‌ها و افراد متفرقه می‌شد. معلوم بود چنین فهرست طولانی اصلاً قابل اجرا نیست. برخی از افراد این لیست فوت شده بودند، برخی‌ها یک خطای مربوط به سال‌های دور مرتکب شده بودند و بدون دلیل تمدید شده یا در لیست مانده بودند. برای اساتید دانشگاه که اصولاً توجیهی نداشتند. این اقدامشان قابل درک نبود. برخی مثل آقای مهران مدیری بودند که هم خودش و هم کلیه سریال‌هایش غیرقابل پخش بودند و من برای ساخت سریال جدیدش بنام «درحاشیه» به دفتر رهبری رفتم و صحبت کردم تا ساخته شود. برای آقای رشیدپور شخصاً به آقای پورمحمدی مجوز دادم برنامه بسازد».

او می‌گوید فهرست ممنوعه‌ها را کوتاه و سپس قراردادی تنظیم کرد که انتظارات سازمان از مجریانش را در آن گنجاند و آنها هم پیش از آغاز همکاری آن را امضا می‌کردند.

اما سرافراز اشاره می‌کند که قضیه درباره‌ی مخالفت با پخش تصویر «تتلو» بالعکس بود: «آقای رمضانی‌نژاد مدیر شبکه‌ی افق معمولاً برای اجرای طرح‌های جدید با من مشورت می‌کرد. یک روز کلیپی آورد و گفت این کلیپ توسط موسسه‌ی «اوج» ساخته‌ شده و آقای تتلو در مورد انرژی هسته‌ای خوانده. آیا پخش کنیم یا نه؟ هزینه‌ی زیادی برای تولید آن پرداخت شده بود. خواننده روی عرشه‌ی کشتی در خلیج فارس شعرش را می‌خواند. در مورد امیرحسین تتلو از دفتر گزارش خواستم؛ فهمیدم خوش‌سابقه و خوشنام نیست و مجوز پخش ندادم. وقتی در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری به ملاقات آقای رئیسی رفت و عکس آن منتشر شد، تعجب کردم اما وقتی خبرگزاری فارس با کمک شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی مراسم تجلیل و قدردانی برایش گذاشت خیلی بیشتر متحیّر شدم. می‌دانید که گفتار و رفتار او در ترکیه و گرجستان به هیچ‌وجه قابل دفاع نیست و نمی‌دانم چرا یک بخش خاص  ... اینقدر برای او سرمایه‌گذاری کرده است».

معاونت سیاسی یا معاونت خبر؟

یکی از اقدامات سرافراز در دوره‌ی ریاستش تغییر عنوان «معاونت سیاسی» به «معاونت خبر» بود: «مفهوم معاونت سیاسی این است که همه‌ی امور سیاسی سازمان در اختیار این معاونت است و فضای خبر صرفاً سیاسی است و خبرهای فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و اقتصادی تحت‌الشعاع آن قرار دارد ... من در اولین اقداماتم مدیران اصلی این حوزه را فراخواندم؛ یعنی معاون سیاسی، مدیرکل پخش اخبار، مدیرکل واحد مرکزی خبر و مدیر شبکه خبر و توقعات رئیس سازمان از خبر یا ایرادات اصلی کار را توضیح دادم. گفتم که سرعت در انتشار خبر بسیار مهم است و اینجوری نیست که هر وقت صداوسیما خبری را پخش کرد، می‌شود منبع خبر. ما الان با فضای مجازی مواجهیم و نمونه‌هایی ارائه کردم که این سرعت رعایت نمی‌شد؛ و گفتم خبر باید منصفانه یا بی‌طرفانه باشد».

او ادامه می‌دهد: «البته من همانجا هم می‌گفتم بی‌طرفانه به این معنا نیست که رسانه خنثی باشد. هیچ رسانه‌ای در دنیا بی‌طرف نیست؛ اما نحوه‌ی ارائه‌ی خبر باید بگونه‌ای باشد که مخاطب احساس کند همه‌ی واقعیت‌های موجود مربوط به آن موضوع، گفته می‌شود ... به آنها گفتم هر موضوع خبری دو یا چند طرف دارد. باید حرف همه‌ی آنها مطرح شود. فکت‌ها و کدها بطور دقیق ذکر شود. پس بی‌طرفی در اینجا یعنی «همه طرفی» ... در چهره‌ی آنها نگرانی را می‌دیدم و البته در مورد پذیرش نکاتم توسط آنها دچار تردید بودم».

سرافراز با اشاره به اینکه «اینها همان افرادی بودند که ۲۵ - ۲۰ سال خبر تلویزیون را اداره می‌کردند»، می‌گوید: «سه چهار نفرند که بر خبر تلویزیون سلطه دارند» و مورد اعتماد برخی هستند و تصور می‌شود که از اینها بهتر وجود ندارد.

وی ادعا می‌کند در زمان ریاستش تا حدی موفق به ایجاد تغییر در این زمینه شد اما «بعد از رفتن من و تغییر رئیس صداوسیما و برگشت تیم قبلی، بسیاری از این موارد هم به حال گذشته برگشت».

سرافراز درباره‌ی حضور «لایه‌های امنیتی در معاونت سیاسی» و اثرگذاری آنان در حوزه‌ی خبر می‌گوید: «بستگی دارد به مدیریت صداوسیما» و اضافه می‌کند: «غیر از خبرهایی که مربوط به حوزه‌ی کاری خودشان می‌شود، در دوره‌ی ما دخالت نمی‌کردند، گرچه هنوز تسلط کامل به امور پیدا نکرده بودم، اما در دوره قبل این دخالت وجود داشت و در دوره‌ی بعد هم وجود دارد ... البته دستگاه‌های امنیتی در خبرهایی که مربوط به خودشان می‌شد، پیشنهادهایی می‌دادند و یا الان ممکن است دیکته کنند».

او به عنوان مثالی از حضور این افراد در صداوسیما ادعا می‌کند: «مدیر باشگاه خبرنگاران جوان فردی بود که سابقه‌ی امنیتی داشت. وی کنار گذاشته شد. دستگاه ‌های امنیتی نیروهایی به شکل مأمور یا همکار در سازمان دارند».

پشت پرده‌ی سروش و خروج آرشیو

اتفاق دیگری که در سال‌های گذشته جنجالی شد، خروج بخشی از آرشیو صداوسیما از کشور بود؛ سرافراز می‌گوید این بخش سازمان «به حال خود رها شده بود» و می‌گوید: «در دوره‌های مختلف نوارهای متعددی از سازمان بیرون رفت و ما در حال پیگیری بودیم که اولاً چطور می‌توانیم بطور ساختارمند، جلوی این کار را بگیریم و با افرادی که این کار را کردند برخورد جدی کنیم. در همان زمان به ما گزارش دادند که بین سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ شوهای خوانندگان زن قبل از انقلاب را از سازمان خارج کردند تا معدوم کنند. اما اینها به شبکه‌های خارجی فروخته شد.»

وی ادامه می‌دهد: «در جلسه‌ای که ما با مدیر کل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۹۴ داشتیم به من اعلام کرد مدت‌ها روی بحث خروج تصاویر آرشیوی به خارج کشور کار کرده و در نهایت یک نفر دستیار تهیه‌کننده را هنگام خروج نوارها همراه ‌هارددیسک‌هایی که شماره‌ی اموال صداوسیما داشتند، در فرودگاه بازداشت کرده بودند.»

سرافراز تبدیل بخشی از آرشیو به فرمت دیجیتال را یکی از اقدامات مثبت دوران ضرغامی عنوان می‌کند و درباره‌ی علت خروج آرشیو صداوسیما می‌گوید: «یکی از دلایلی که آرشیوهای صداوسیما بیرون رفته، بخاطر هزاران درخواست خارج از سازمان بوده است. نهادها و دستگاه‌ها و افراد گوناگون نامه می‌دادند که مثلاً من مسئول فلان بخش کشورم، کل آرشیو صداوسیما در مورد کاری که مسئولیت دارم را یکجا کپی کرده و به من بدهید! اگر رئیس صداوسیما می‌خواست به شخص یا جریانی امتیاز بدهد آرشیو را در اختیار قرار می‌داد».

سرافراز درباره اختلاف خود با اخوان (معاون فنی سازمان) و پشت‌پرده‌ی پیام‌رسان سروش نیز می‌گوید که چند پروژه از جمله ایجاد پیام‌رسان سروش در سازمان تصویب شده بود و «زمانی که ایشان گفت این اپلیکیشن آماده بهره‌برداری است، راستی‌آزمایی کردم چند میلیون مخاطب همزمان می‌توانند در آن پیام مکتوب، صوتی و تصویری ردوبدل کنند؟ جواب منفی بود و پیام‌رسان سروش نواقص زیادی داشت. با توجه به گزارشی که از سوی خانم میرقلی‌خان در مورد مشکلات این پیام رسان و نحوه‌ی هزینه‌کرد آن تهیه شده بود، متوجه شدم این پول در جای درستی خرج نشده است.»

وی اضافه می‌کند: «آقای اخوان در کنار شرکت «سروش رسانه»، بدون مجوز یک شرکت دیگر بنام «توسعه فنآوری سروش» تأسیس کرده بود تا کارهای پیامرسان ر ا انجام دهد. ۴۹ درصد سهام این شرکت مربوط به سه فرد حقیقی از جمله محمدرضا علی‌عسگری فرزند رئیس جدید صداوسیما بود و آن شرکت هم اغلب پول‌ها را به کارکنان «شرکت مُهیمن» می‌داد که مربوط به مدیرکل خود ایشان (اخوان) بود. پس از محرز شدن تخلف، شکایتی از سوی رئیس صندوق بازنشستگی صداوسیما تسلیم دادسرای فرهنگ و رسانه در قوه‌ی قضائیه شد. ظاهراً آقای اخوان متوجه نبود که من برای مبارزه با فساد و زدوبند ملاحظه‌ی هیچ‌کس را نمی‌کنم. ایشان از طریق ارتباط با نزدیکان آقای حدادعادل و عوامل هلدینگ یاس یک پشتوانه برای خودش ساخته بود. پس از تغییر رئیس سازمان شنیدم این شکایت هم پس گرفته شده است».

چابک‌سازی و صرفه‌جویی در هزینه‌ها

محمدسرافراز با اشاره به اینکه رویکرد «چابک‌سازی» وی در سازمان برگرفته از منویات رهبر انقلاب بوده است می‌گوید: «در اجرای این فرایند بیش از ۸۰۰ پست مدیریتی که اغلب آنها ستادی یا مشاوره‌ای بودند، حذف شد. البته به این معنا نبود که مدیران دچار مشکل شوند. چون ما به آنها شش ماه مهلت دادیم تا امکانات مدیریتی مثل حقوق، ماشین و سرویس‌هایی که در اختیارشان بود را حفظ کنند تا موقعیت کاری جدید پیدا کنند.»

به گفته‌ی او: «الگوی نیروی انسانیِ مصوب در دوران آقای ضرغامی‌ کاهش یافت و از  ۴۴هزار نفر به ۳۳ هزار نفر رسید ... ما الگوی نیروی انسانی در همه‌ی معاونت‌ها، شبکه‌ها و مراکز سازمان را بازنگری کرده و کم کردیم. برخی‌ها که خود راعقل کل می‌دانند می‌گویند شیب اصلاحات تند بود. ملاک آنها هم معلوم نیست چیست».

سرافراز مدعی است در دوره‌ی ریاستش «قدم‌های جدی در راستای کاهش هزینه‌ها وصرفه‌جویی» برداشته است و برای مثال می‌گوید: «خرید تجهیزات خارجی و پرداخت اجاره‌ی ماهواره‌ها را بشدت کم کردیم. تعداد دفاتر خارج کشور و نیروهای اعزامی‌ را کاهش دادیم. با کاهش ۸۰۰ پست مدیریتی، تعداد ساختمان‌های استیجاری در تهران را به حداقل رساندیم. فعالیت‌های بیرونی را به جام جم و ساختمان‌های تحت مالکیت برگرداندیم. با کاهش تعداد خودروهای مدیران صرفه‌جویی قابل‌ توجهی کردیم. با صورت‌برداری از انبارهای فنی و اداری سازمان میلیاردها تومان اجناس راکد را تحویل واحدهای نیازمند دادیم. متأسفانه در انبار فنی تعداد زیادی کِیس کامپیوتر وجود داشت که از رده خارج شده بود. بودجه‌ی مراکز هزینه‌ای که قانوناً نباید از بودجه عمومی‌ استفاده کنند را قطع کردیم».

او توضیح می‌دهد که در خلال این اقدامات به بیژن مقدم، مدیر مسئول روزنامه جام جم، گفته سازمان امکان کمک به این مؤسسه را ندارد و از او می‌خواهد مؤسسه را خودکفا کند اما او «بعد از مدتی مطلبی نوشت که در آن طرح خودکفایی وجود نداشت. در روزنامه‌ی جام جم علاوه بر اینکه هزینه‌ی ارزی خرید کاغذ توسط سازمان تأمین می‌شد، ماهانه  ۵۰۰ میلیون تومان هم حقوق پرداخت می‌شد. قرارداد چاپ روزنامه هم بی‌اشکال نبود و تیراژ واقعی روزنامه مشخص نمی‌شد. ناچار باید تغییر و تحولاتی در آنجا صورت می‌گرفت. در بین گزینه‌ها با آقای عنادی صحبت کردم و چون ایشان تعهد داد تا پایان سال دیگر هیچ کمکی از سازمان نگیرد، بعنوان مدیرمسئول روزنامه و مدیرعامل مؤسسه منصوب شد. به این ترتیب روزنامه توانست با افزایش تیراژ، افزایش درآمد آگهی‌ها و افزایش درآمد چاپخانه، خودکفا شود و ما کمک سازمان به روزنامه را به صفر رساندیم. (البته شنیدم در دوره‌ی جدید در سال ۱۳۹۶ سازمان  ۳۰ میلیارد تومان به مؤسسه‌ی جام جم کمک مالی کرده است).»

سرافراز که پیش‌تر نیز درباره‌ی مزایده‌ی جنجالی سازمان برای آگهی‌های بازرگانی توضیح داده بود، می‌گوید: «در پایان سال ۹۴ فشار مالی بر سازمان بیش از پیش شده بود.» او از «پرداخت عیدی و پاداش آخر سال»، «ساخت ویژه‌برنامه‌های نوروز و رمضان»، «ویژه‌برنامه‌های انتخابات ۹۵» و «انباشت بدهی‌های قبلی» به عنوان «‌کانون‌های فشار مالی» یاد می‌کند و می‌گوید: علت برگزاری مزایده‌ی واگذاری آگهی‌های بازرگانی سازمان که بطور مرموزی با شکست مواجه شد، تأمین منابع برای این هزینه‌ها بوده است.

جنجال شهرزاد میرقلی‌خان و مقدمات استعفا

ماجراهای پیش‌آمده برای شهرزاد میرقلی‌خان نیز از اتفاقاتی بود که سروصدای زیادی بپا کرد و دامنه‌ی آن مدت‌ها پس از استعفای سرافراز نیز ادامه داشت. حمایت بی‌دریغ رئیس صداوسیما از میرقلی‌خان برای بسیاری جای سؤال بود و حتی عده‌ای برای تخریب سرافراز، ارتباط او با میرقلی‌خان را دست‌آویز قرار دادند. سرافراز پیشتر در گفت‌وگو با شرق در این‌باره توضیح داده اما درباره‌ی علت حمایتش می‌گوید: «حمایت من از ایشان و سایر مدیران، حمایت از حقوق ضایع‌شده‌ی آنها بود. اگر مشکل اینها (نهادهای امنیتی) به هر دلیلی شخص خانم میرقلی‌خان بود، باید با اخراج ایشان از کشور ماجرا خاتمه پیدا می‌کرد، اما اینطور نبود. اولاً سایت‌های متعددی در تلگرام درست شد و یکی از آنها اعلام کرد که ایشان از کشور فرار کرده. بعد بعضی از عکس‌های شخصی که از ‌هارد لپ‌تاپ دزدیده شده بود را در کنار یک کاریکاتور از من منتشر کردند. وقتی پروژه‌ی جاسوسی نتیجه نداد، زدند به کانال غیراخلاقی و تهمت‌های جنسی زدند و بعد گفتند ساحر است، دیوانه است و از این قبیل حرف‌ها».

وی ادامه می‌دهد: «ثانیاً شروع کردند تهمت‌های غیراخلاقی و جاسوسی به بقیه کسانی زدند که دلسوزانه به سازمان کمک می‌کردند. من از آنها هم حمایت کردم. نکته مهم این است که شبکه تلویزیونی بی‌بی‌سی هماهنگ بود و مأموریت داشت علیه من و سازمان مرتّب خبرسازی کند. ثالثاً در کانال‌های مختلفی که در تلگرام به وجود آورده بودند، جنگ روانی علیه سازمان راه انداختند تا هم اوضاع سازمان را ناآرام نشان دهند هم اینکه کارمندان را تحریک به نافرمانی کنند. در چنین شرایطی مزایده‌ی بازرگانی را هم بایکوت کرده بودند».

وی می‌گوید این جریانات را بصورت مکتوب به دفتر رهبر انقلاب اطلاع داده است: «مدتی بعد یعنی در تاریخ ۲۸ بهمن‌ماه ۹۴ من به ملاقات مقام رهبری رفتم و ماجراها را توضیح دادم و گفتم مانند این است که یک حکومت پنهانی در حکومت که هم پول دارد، هم رسانه در داخل و خارج دارد و هم ابزار امنیتی دارد، علیه سازمان در حال برنامه‌ریزی است. درمورد دولت، در مورد برخی نمایندگان مجلس، درمورد خانم میرقلی‌خان و درمورد مزایده‌ و اتفاق‌های سازمان توضیح دادم و گفتم یا این موارد را قبول دارید یعنی حمایت می‌کنید، یا اینکه من استعفا می‌دهم و می‌روم برای اینکه این سازمان برای شما بماند و حفظ شود؛ یعنی اگر هدف من هستم من کنار می‌روم؛ بعد از این جلسه همچنان محکم وظایفم در سازمان را انجام دادم و به هیچکس در سازمان در مورد محتوای ملاقات حرفی نزدم ... اما در تعطیلات عید سایت انتخاب که نزدیک به آقای ‌هاشمی‌ رفسنجانی بود مجدداً خبر استعفای اینجانب را درج کرد.»

او می‌گوید در تعطیلات فروردین‌ماه ۹۵ جلسه‌ای با رؤسای یکی از نهادهای امنیتی داشته و بخاطر فراهم کردن زمینه‌ی رفتنش از صداوسیما از او تشکر کرده اما «او به‌جای اینکه تکذیب کند گفت خوب می‌خواهی بعدش چی کار کنی؟ گفتم بازنشسته می‌شوم».

سرافراز مدعی است او درباره‌ی استعفایش «در بیرون دفتر با هیچکس» صحبت نکرده  «ولی حدود ۱۰ روز بعد در سایت منصوب به آقای حداد عادل نوشتند که سرافراز استعفا داده و قرار است آقای حداد جایگزین شود. البته آن را بسرعت از سایت حذف کردند، اما رسانه‌های دیگر آن را بازتاب دادند».

وی ادامه می‌دهد: «در سومین روز از تعطیلات نوروز سایت انتخاب نزدیک به آقای ‌هاشمی‌ رفسنجانی خبر از خداحافظی من با صندلی صداوسیما داد و البته بدروغ نوشت ۱۰ روز است که من سرکار حاضر نمی‌شوم، در حالی که روزهای پایانی سال، روزهای پرکاری ما بود و در تعطیلات نوروز هم ما سرکار حاضر بودیم».

او می‌افزاید «گزارش‌های مختلفی می‌آمد که قرار است برای ریاست سازمان جابجایی صورت گیرد» و انتشار این اخبار رفته‌رفته شدت پیدا می‌کرد «و این منجر شد به ملاقات مجددی که با آقای حجازی در اردیبهشت ماه ۹۵ داشتم و گله کردم و گفتم این چه روش کشورداری است که شما به کسی می‌گویید برو و در خط مقدم جنگ نرم مبارزه کن و کارت را انجام بده و در چنین شرایطی چرا از پشت خنجر می‌زنید، سنگ می‌زنید؟ (منظور من شخص آقای حجازی نبود بلکه این روش بود). مفهوم سخنم این بود که نه من این پست برایم اینقدر اهمیت دارد، نه شما اگر جابجایی قرار است صورت بگیرد با این روش باید انجام بدهید. ایشان جواب کوتاهی داد و گفت من در جریان ملاقات شما با مقام رهبری قرار داشتم و می‌دانم آنجا چه نکاتی مطرح شده است و دیگر اینکه با استعفای شما موافقت شده است».

افزودن نظر جدید