- کد مطلب : 22663 |
- تاریخ انتشار : 26 خرداد, 1399 - 08:53 |
- ارسال با پست الکترونیکی
دریغ از کوچ رفیق 60 ساله
. چه بگویم از رفتن رفیقی که رفیق گرمابه و گلستانم بود و ما کارمان را با هم آغاز کردیم و همان همکاری و کار ما در هنرستان هنرپیشگی شروع دوستی دیرینه ما شد. بیش از 65 سال از این دوستی میگذشت و تا روی پای خودمان بودیم همیشه با هم در رفت و آمد بودیم تا اینکه گرد پیری بر سر و روی ما نشست. یادم میآید بعد از آن دوره ابتدایی من برای تحصیل به وین اتریش رفتم و سال 48 که برگشتم دوباره دیدارها و مراودههای شخصی و کاری ما از سر گرفته شد و در کارهای بسیاری با هم همکاری کردیم. کارهایی را من کارگردانی کردم و او بازی کرد و کارهایی را او کارگردانی کرد و من بازی. اگر اشتباه نکنم اولین کاری که با هم انجام دادیم کاری بود به اسم فرشته برف که سال ۱۳۴۸ آن را کارگردانی کردم و محمدعلی کشاورز به همراه فخری خوروش در آن ایفای نقش کردند. ما جمع آن زمانی، همدیگر را آنقدر خوب میشناختیم که میدانستیم چه خونی از هنر در رگهای دوستانمان هست و براحتی میدانستیم که چه نقشی را باید به چه کسی سپرد که خیالت راحت باشد یا کنار چه بازیگری باید بازی کنی که تعالی داشته باشی و متعالی شوی. کشاورز یکی از همین چهرهها بود. یکی از چهرههای بسیاری که آن زمان در هنر این مملکت حضور داشتند و حالا متأسفانه یکییکی کوچ میکنند. چند وقت پیش که برخی نابخردان شایعه کردند که فوت کرده، با هر تلاش و خواهشی سعی کردم به بیمارستان زنگ بزنم یا به خانهاش. در نهایت توانستم پیغامی روی پیغامگیر برایش بگذارم. بعد از ترخیص از بیمارستان پیغام مرا شنید و زنگ زد و صدایش را که شنیدم دلم کمی آرام گرفت. از آن روز، آنقدر گرفتار بیماری بودم که از خانه بیرون نرفتهام و حالا هم در این شرایط هم بیماری خودم اجازه نمیداد و هم ویروس کرونا که به دیدارش بروم یا دیدهبوسیاش کنم. دریغ از دوستی دیرینه... میراث کشاورز برای هنر امروز ایران، چه تئاتر چه تلویزیون میراث کمی نیست و همه اینها، نهتنها از او چهرهای مغرور و با نخوت نساخت، بلکه او را تبدیل به هنرمندی کرد که لبریز از مهر و احساس بود و هرگز کسی از او، بیاخلاقی و بیمهری ندید و فروتنیاش را و شاهکارهای درخشان هنریاش را شاهد بزرگی او میآورند.
افزودن نظر جدید