- کد مطلب : 5252 |
- تاریخ انتشار : 28 مرداد, 1393 - 11:46 |
- ارسال با پست الکترونیکی
طرفداران مصدق کجا بودند؟
صادق زیباکلام
قبل از شرح ماجرا و نقش دولتهای آمریکا و انگلستان باید به یک مساله مهم اشاره داشت و آن هم شرایط سیاسی داخلی ایران بود. بدون تردید کودتا را آمریکاییها و انگلیسیها طراحی کرده و به اجرا گذاشتند اما نباید از این واقعیت غافل شد که اگر شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی، مناسب وقوع کودتا نبود قطعا کودتا نمیتوانست موفق شود، ما در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم و اینکه شرایط سیاسی داخلی چگونه بوده که راه را برای کودتای طراحیشده توسط آمریکاییها و انگلیسیها، هموار کرده، میگذاریم برای فرصتی دیگر و به کودتا میپردازم. آیا اساسا نیازی به اسناد و مدارک بیشتری برای نشاندادن نقش آمریکا و انگلستان در کودتای ۲۸مرداد وجود دارد؟ در واقع هم آمریکا و هم انگلستان از همان ابتدای کودتا یعنی بعد از آنکه کودتا اتفاق افتاد در سال ۳۲، نه منکر نقششان در به راه انداختن کودتا بودهاند و نه هرگز اعتقادشان بر اینکه دولت مرحوم دکترمصدق را باید از طریق کودتا سرنگون کرد، پنهان ساختهاند، بنابراین به نظر نمیرسد که نیاز به اسناد و مدارک جدیدتری باشد.
تا ثابت کند که انگلستان و آمریکا در کودتای ۲۸مرداد نقش داشته و آن کودتا را بهوجود آوردهاند. انگلستان در حقیقت از همان ابتدای ملیشدن نفت و رویکارآمدن دولت مرحوم دکترمصدق در اوایل سال ۱۳۳۰ رسما و علنا معتقد بود تا زمانیکه دکترمصدق بر سر کار است هیچ مصالحهای درخصوص نفت نمیتواند با دولت وی تحقق پیدا کند. برخلاف انگلستان، آمریکاییها اصراری بر کودتا علیه مصدق نداشتند، دستکم در سال۳۰ و بخشی از سال ۳۱، آنان خواهان سرنگونی حکومت دکترمصدق نبودند، در واقع و درستتر گفته باشیم در ابتدای ملیشدن نفت، آمریکاییها نهتنها مخالف ملیشدن نفت نبودند بلکه از دولت دکترمصدق جانبداری هم میکردند. با شروع جنگ سرد و خطر کمونیسم، این تفکر در میان بسیاری از دموکراتهای آمریکا وجود داشت که یکی از راههای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم در کشورهایی مثل ایران که شرایط زیادی برای بهقدرترسیدن رژیمهای انقلابی کمونیستی در آنها وجود دارد، وجود حکومتهایی نظیر دولت دکترمصدق است که کمونیست و چپگرا نیستند، در عین حال از محبوبیت گستردهای هم برخوردارند، این تیپ آمریکاییها به مصدق و دولتش بهعنوان خاکریزی علیه پیشروی کمونیسم با حمایت اتحاد شوروی در ایران مینگریستند. دلیل دوم عدم مخالفت آمریکاییها با ملیشدن نفت آن بود که از دید بسیاری از آمریکاییها موافقتنامه نفتی میان ایران و انگلستان، خیلی یکجانبه و بهنفع انگلیسیها بود. همان موقع شرکتهای نفتی آمریکایی در عربستان، کویت و ونزوئلا قراردادهایی موسوم به ۵۰-۵۰ منعقد کرده بودند، یعنی نیمی از درآمد نفت از آن عربستان بود و نیمی دیگر از آن شرکتهای آمریکایی، در حالی که مقداری که انگلیسیها به ایران پرداخت میکردند بسیار کمتر از ۵۰درصد درآمد نفتی بود که به ۲۰درصد هم نمیرسید. بنابراین آمریکاییها با نفس ملیشدن مخالفتی نداشتند. بالاخره شاید آمریکاییها خیلی بدشان هم نمیآمد که نفت ایران ملی شود و انحصار انگلستان از سر نفت ایران کنار رفته و بالطبع شرکتهای آمریکایی هم بتوانند وارد بازار نفت ارزشمند ایران شوند. بنابراین آمریکاییها نه مخالفتی با ملیشدن داشتند و نه با دولت دکترمصدق، سفیر آمریکا در ایران، در حقیقت هم ملیشدن را تایید میکرد و هم برای دکترمصدق احترام فراوانی قایل بود و روابط بسیار خوبی با دولت دکترمصدق و شخص وی داشت. اما انگلستان برخلاف آمریکا از همان ابتدا هم با ملیشدن مخالف و معتقد بودند که مصدق به شدت از انگلیسیها متنفر بود تا او در مقام نخستوزیری باقی میماند، امکان حصول هیچ توافق یا مصالحهای درخصوص نفت و اساسا اما هیچ مساله و مناقشهای میان تهران و لندن وجود نداشت. انگلیسیها البته مذاکره میکردند، اما مذاکرهشان با ما، بیشتر به واسطه فشار و ترغیب از سمت آمریکاییها بود.
اما آن وضعیت به تدریج تغییر یافت و آمریکاییها هم مجاب شدند که نظر انگلیسیها درستتر بود و مشکل اصلی شخص دکترمصدق و لجاجت و یکدندگی او است که مانع از رسیدن به توافق و حل بحران نفت میشود. اما این، همه داستان نبود و آمریکاییها بهتدریج به این جمعبندی میرسیدند که دولت دکترمصدق نهتنها مانع از خطر بهقدرترسیدن کمونیستها در ایران نشده بلکه برعکس، در شرایط بحرانی و پرتلاطم سیاسی که از زمان به رویکارآمدن دکترمصدق و ملیشدن نفت در کشور به وجود آمده بود، وضع کمونیستها یا حزب توده و طرفداران آن بسیار بهتر شده بود. از دید واشنگتن اگر مصدق در نهایت سقوط میکرد، یعنی بهدلیل افزایش مشکلات داخلی توان حاکمیت را از دست میداد، این حزب توده و کمونیستها بودند که خلأ احتمالی دکترمصدق و سقوط دولت او را پر میکردند و نیروهای طرفدار غرب، دربار و… که از آنان نام بردیم جایگاه چندانی برای نگهداشتن قدرت نداشتند؛ بنابراین میتوان گفت از اواسط سال ۳۱ در حقیقت واشنگتن هم به لندن نزدیک شده بود. مشکل دیگر آمریکاییها و انگلیسیها این بود که شاه بهدلیل واهمهای که داشت حاضر نبود در کودتا شرکت کند، برعکس شاه، خواهر دوقلویش اشرف، اشتهای سیریناپذیری برای کاربرد خشونت علیه دکترمصدق و سرنگونی وی داشت.
مابقی ماجرا را میدانیم و در حقیقت آمریکاییها و انگلیسیها در نهایت موفق شدند شاه را ترغیب کنند که حکم عزل دکترمصدق را نوشته و مقدمات کودتا را فراهم کردند، اما درعینحال باوجود آنکه همه شواهد و قراین از طراحی کودتا توسط آمریکاییها حکایت میکند اما این نکته را هم نمیتوانیم و نباید نادیده بگیریم که آمریکاییها و انگلیسیها حتی یکسرباز هم وارد ایران نکردند و دههاهزار نفر از هممیهنانمان در حقیقت نقش پیادهنظام و نقش سربازان آمریکایی و انگلیسی را بازی کردند. بالاخره یک نکته دیگر را هم ما ایرانیان نباید فراموش کنیم و آن هم شکل وقوع کودتا بود، واقعیت امر آن است که کودتا به این صورت نبود که صبح ایرانیان از خواب بیدار شوند و مشاهده کنند که ارتش، مراکز حساس را گرفته و کودتا شده، خیر، کودتا صرفا از ساعت ۷:۳۰ الی هشت صبح شروع شد و چندصدنفر بیشتر نبودند، چندصدنفر که اغلب نظامیانی بودند که با خانوادههایشان لباس سفید پوشیده و بر پشت کامیونها از مناطق جنوب شهر حرکت کرده بودند و به طرف خیابانهای مرکزی شهر میآمدند اما این تصویر تا سه چهار ساعت بعد تغییر کرد، چندصدنفر ساعت ۷:۳۰ صبح تا نزدیک به ۱۲ظهر بالغ بر چندینهزارنفر شده بودند و آن هزاراننفر بودند که در حقیقت عمل کودتا را انجام دادند. سوالی که ما هیچوقت نخواستهایم ظرف این ۶۳ سالی که از کودتا میگذرد، به آن پاسخ دهیم آن است که طرفداران دکترمصدق در فاصله هشت صبح تا ۱۲ظهر که عملا دولت او سقوط کرد، کجا بودند؟
افزودن نظر جدید