سرپل ذهاب


سرمای كرمانشاه، تاریكی شب، بیمارستان سرپل ذهاب. حتی تمام شهر كه در سكوت فرو رفته باشد، اینجا از سكوت و سكون، خبری نیست. یكی می‌رود و دیگری می‌آید. مردی كه بچه‌اش را با سر شكسته بغل گرفته و زنی كه سرم به دست، از بیمارستان خارج می‌شود. بیمارستانی كه حالا زلزله خرابش كرده و مثل...