- کد مطلب : 2786 |
- تاریخ انتشار : 19 آذر, 1392 - 11:28 |
- ارسال با پست الکترونیکی
خاتمي، هاشميرفسنجاني، عارف و روحانی مشترکا برای انتخاب مجلس برنامه ریزی کنند/پايگاه راي روحاني عمدتا از طرف اصلاحطلبان بود
با توجه به نتيجه انتخابات رياستجمهوري اخير اين تلقي در ذهن مردم به وجود آمده است كه اصلاحطلبان هنوز از پايگاه اجتماعي خيلي خوبي برخوردار هستند. همگي به نقش اصلاحطلبان در راي آوردن آقاي روحاني واقف هستند. شما با توجه به اين پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان شانس آنان را براي انتخابات آينده چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اكثريت مردم باور اصلاحطلبانه دارند و اگر كه اصلاحطلبان موقعيتي در ميان مردم به دست آوردهاند به دليل زمينه فكري است كه در مردم وجود دارد و شخصيتي مثل آقاي خاتمي به دليل اينكه اين تفكر عمومي را نمايندگي ميكند از چنين پايگاه اجتماعي برخوردار است. من هم فكر ميكنم كه با توجه به همين فضاي فكري جامعه، اصلاحطلبان وظيفه دارند كه بسيار هوشمندانه رفتار كنند و براي حضور در عرصههاي ديگر مديريتي مثل «مجلس» برنامهريزي درستي داشته باشند كه مورد استقبال مردم هم قرار ميگيرد. نكته مهمي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه در شرايط فعلي مجموعه اصلاحطلبان توسط رقباي تندرو متهم به مواردي ميشوند كه واقعيت ندارد. موضوعاتي ميسازند و به اصلاحطلبان نسبت ميدهند و سعي ميكنند كه چهرههاي محبوب و شناخته شده اصلاحطلب را به گونهيي منزوي كنند. اين شرايط ميطلبد كه در گزينش نيروها و انتخاب افراد براي كارهاي آينده دقيقتر و با حوصله و گذشت عمل شود. مثلا آقاي دكتر عارف به دليل كار بزرگي كه در انتخابات انجام داد از پايگاه خوبي در ميان مردم برخوردار است و همينطور آقايان هاشميرفسنجاني و خاتمي چنين شرايطي را دارند. حتي خود آقاي روحاني كه در راس مسووليت اجرايي قرار دارد و علاوه بر ادبيات اصلاحطلبانه، رفتار نزديكي به اصلاحطلبان دارد ولي اين رفتار و گفتار نزديكي زيادي به گفتمان اصلاحطلبي دارد. اين مجموعه بايد با هم براي انتخابات مجلس كار كنند. چنين شرايطي ميطلبد كه يك عزم جدي براي همكاري و هماهنگي و يك گذشت همهجانبه ايجاد شود و روي افراد مورد نظر زياد به عنوان سهم خواهي پافشاري نشود و براي معرفي افرادي كه شايستگي بيشتري دارند مورد قبول همگان هستند توافق شود. احزاب اصلاحطلب هم البته در شرايط فعلي فعال هستند اما بايد سهمخواهي را كنار بگذارند و درباره شايستگيها با هم تفاهم كنند. اصلاحطلبان بايد در عمل نشان بدهند كه شايستگي را به وابستگي تشكلي ترجيح ميدهند.
يعني شما معتقديد كه مجموعهيي از آقايان خاتمي، هاشميرفسنجاني، روحاني و عارف بايد با هم براي انتخابات مجلس دهم برنامهريزي كنند؟
در كنار هم و باهم.
يعني اين افراد بايد از يك ليست واحد حمايت كنند؟
هنوز زود است كه درباره ليست صحبت كنيم اما بايد استراتژي و برنامه مشتركي را دنبال كنند.
در شرايط فعلي تصميمات جريان اصلاحطلب از طرف يك شوراي مشورتي گرفته ميشود و تنها آقاي خاتمي تصميمگيرنده نيست. با توجه به فعاليت اين شورا و نظرات متنوع آقايان هاشمي، روحاني، عارف و خاتمي فكر ميكنيد چقدر ممكن باشد كه اين افراد در كنار هم به نظرات مشتركي درباره انتخابات مجلس آينده برسند؟
البته وحدت ميان اين شخصيتها وجود دارد و چندگانگي ديده نميشود. نتيجه انتخابات رياستجمهوري اخير نشان داد كه اين وحدت ميان اين شخصيتها وجود دارد و ثمرات آن هم بسيار دلچسب است حتي اگر براي بعضي موارد تلخ باشد.
البته در انتخابات رياستجمهوري بحث بر سر يك نفر بود و درباره مجلس بحث بر سر تعداد زيادي از افراد است.
اصل موضوع تفاهم و هماهنگي است و تجربه اخير ميزان تاثير آن را نشان داد. البته كار مشكل است و تعدد نامزدها توافق كامل را سخت ميكند اما من گمان ميكنم اين كار شدني است و با بلوغ فكري كه در ميان اصلاحطلبان وجود دارد و شخصيتهاي هدايتكننده، مجموعه اصلاحطلبان ظرفيت رسيدن به چنين تفاهمي را دارند.
اصولگرايان تا اندازه زيادي از اجماعي كه اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري اخير به آن رسيدند ،از تكرار آن هراس دارند. آنها طي سالهاي اخير نتوانستند به چنين اجماعي برسند و با وجود توصيههاي ريش سفيدان اصولگرا در انتخابات رياستجمهوري اخير توجهي از سوي اصولگرايان صورت نگرفت. فكر ميكنيد كه اصولگرايان بتوانند با توجه به هراسي كه از اجماع دارند، اينبار به يك اجماع برسند؟
شخصا معتقدم هر چقدر اين قطببندي سياسي در جامعه شفافتر شود مردم بهتر ميتوانند تصميم بگيرند و اين براي كشور بهتر است. اصلا نبايد نگران اتحاد اصولگراها بود و اصولگراها نيز نبايد نگران اتحاد اصلاحطلبان باشند. اجازه دهيم كه مردم در يك فضاي باز و شفاف تصميم بگيرند و دو تفكر سياسي كشور براي معرفي برنامههاي خود فعاليت كنند. قطعا اگر دو جريان سياسي اصلي كشور يكديگر را به رسميت بشناسند، قاعده رقابت را رعايت كنند و باهم باشند به سود كشور است و مردم خيلي راحت و با شناخت بيشتري تصميم ميگيرند و با اين كار وزن هر گروه در جامعه مشخص ميشود. بالاخره اين دو جريان صاحب پيدا ميكنند و امكان اينكه با هم بنشينند و درباره موضوعات اصلي كشور بحث كنند، فراهم ميشود. نميگويم كه حتما با هم متحد باشند و وحدت داشته باشند اما بهتر است كه درباره برخي مسائل چالشي كشور با هم گفتوگو و راهحل پيدا و دولت و مجلس را براي محقق كردن راهحلي كه به آن ميرسند ياري كنند. بنابراين من همانطور كه دلم ميخواهد اصلاحطلبان به وحدت برسند دوست دارم كه اصولگرايان هم به وحدت برسند.
شما به تلاشهاي افراطيون براي منزوي كردن چهرههاي اصلاحطلب اشاره كرديد. يكي از موضوعات ديگري كه در دستور كار اين افراطيون قرار گرفته است تلقي وجود اختلاف ميان اصلاحطلبان و دولت آقاي روحاني است. دوست دارند اينگونه جا بيندازند كه اصلاحطلبان آنگونه كه دوست داشتهاند در دولت به كار گرفته نشدهاند. شما اين را قبول داريد كه ميان اصلاحطلبان و دولت اختلاف وجود دارد؟
نه تا آنجايي كه من اطلاع دارم مشكلي ميان آنان با دولت نيست.
اصلاحطلبان دلخور نيستند؟
نه. ممكن است افراد معدودي چنين باشند. بزرگان اصلاحطلب را كه ميبينيد در حال حمايت از دولت هستند مثل آقاي هاشمي و آقاي خاتمي. دولت هم بايد فرصت داشته باشد تا به امور اساسي كه زندگي مردم را دچار مشكل كرده است رسيدگي كند و به نتيجه برسد. من استنباطي در اين مورد ندارم كه اصلاحطلبان دلخوري از دولت داشته باشند. ما ميبينيم كه دست دولت هم در انتخاب افراد خيلي باز نيست و نميتواند افرادي را كه براي منصبها مناسب ميداند و فكر ميكند كه تخصص و تعهد كافي داشته و با برنامههاي دولت هماهنگي دارند انتخاب كند. طبيعتا دولت بايد در يك جاده پر دستانداز حركت كند و در اين جاده هم تكانها زياد و كم طبيعي است.
بسياري از اصلاحطلبان هم معتقدند كه كمك به موفقيت دولت آقاي روحاني زمينهساز موفقيت آنها در انتخابات مجلس است. شما هم قبول داريد؟
حتما هم همينطور است. پايگاه راي آقاي روحاني عمدتا از طرف اصلاحطلبان است. ايشان به صراحت خودش را اصلاحطلب معرفي نكرده است كه اين كار هم اشكالي ندارد. فردي براي اداره كشور انتخاب شده است با برنامه و تفكر مشخص كه اين تفكر مورد حمايت قرار گرفته و راي هم آورده است. نتيجه عملكرد اين دولت هم به پاي كساني كه از او حمايت كردهاند نوشته ميشود. همچنان كه محصول عملكرد آقاي احمدينژاد و دولتش به پاي اصولگرايان نوشته شده است و هر چقدر هم اصولگرايان انكار كنند قابل قبول نيست. اين همه مدت اصولگرايان از آقاي احمدينژاد حمايت كردند و برخي موارد مثل قهر كردن و خانهنشيني وي را هم زير سبيلي رد كردند و ناديده گرفتند. فرصت دادند كه كار كند و در نهايت هم محصولش اين شرايطي است كه در حال حاضر ميبينيم شورش كه درآمد از چند وقت پيش شروع به فاصله گرفتن از احمدينژاد كردند اما آيا در فضاي عمومي جامعه كسي پيدا ميشود كه بگويد نه احمدينژاد از اصولگرايان جدا بود؟ دولت آقاي احمدينژاد با حمايت كامل اصولگراها سركار آمد و اين دولت هم با حمايت اصلاحطلبان سر كار آمد. همچنان كه عملكرد احمدينژاد به پاي اصولگراها نوشته ميشود عملكرد روحاني هم به پاي حاميانش نوشته ميشود و نميتوان از آن فاصله گرفت. مهمتر از اينكه اين عملكرد به سود كدام جريان سياسي بود همگان بايد تلاش كنند كه به سود جامعه و عموم مردم و در جهت تامين رفاه و زندگي بيدغدغه آنها باشد. همگي به اين فكر باشيم. من معتقدم هر اقدام اصلاحطلبانه و درستي كه انجام شود حتي اگر توسط يك اصولگرا باشد بايد حمايت كرد چراكه كار خوب، خوب و كار بد هم بد است. حتما دولت آقاي روحاني بايد موفق شود چراكه اين موفقيت خواست عموم مردم است.
با توجه به ارتباطاتي كه داريد تا به حال ديدهايد كه شخصيتهاي بزرگ اصلاحطلب از عملكرد دولت آقاي روحاني ابراز ناراحتي يا نارضايتي داشته باشند؟
نه، از مجموع دولت هيچ انتقادي ديده نميشود.
يكي از انتقادهايي كه به اصلاحطلبان وارد است نوع ارتباط آنها با بدنه اجتماع است كه كارشناسان آن را ضعيف ارزيابي ميكنند. اين رويه اصلاحطلبان درست برخلاف اصولگرايان است كه قشر متوسط جامعه را هدف گرفتهاند اما اصلاحطلبان در سالهاي اخير بيشتر با قشر روشنفكر جامعه ارتباط گرفتهاند. فكر ميكنيد علت اين ضعف اصلاحطلبان در ارتباطشان با مردم چه بوده است؟
ارتباط با بدنه جامعه يا از طريق رسانهها، يا حضور مستقيم در اجتماعات مردمي يا از طريق تشكلها و احزاب صورت ميگيرد. در شرايط فعلي رسانههاي فراگير اصلاحطلبان چند روزنامه هستند كه به هر مناسبتي دچار مشكل ميشوند. رسانههايي مثل رسانه صوتي و تصويري هم در اختيار آنان قرار ندارد. با وجود آنكه صدا و سيما بايد ملي باشند اما اينكه چقدر ملي است را همگان ميدانند. نهادها و تشكلهاي مردمي هم در حوزه سياسي همان احزاب هستند كه احزاب بزرگ اصلاحطلب توسط افرادي كه در قدرت بودند كارشان راحت نبود و از اساس يك بدبيني نسبت به كار حزبي و تشكيلاتي وجود داشت كه از حضور مردم در قالب تشكلهاي حزبي استقبال نميشد. حتي اگر از سوي يك حزب برنامهيي مطرح ميشد با آن به صورت منفي برخورد ميشد. به بيان ديگر كار حزبي كردن در كشور ما نميتوانست راحت پيش برود. پس ارتباط اصلاحطلبان با بدنه اجتماع از اين طرق هم عملي نبوده است. آقاي خاتمي هم كه نماينده تفكر اصلاحطلبي در جامعه است تا پيش از انتخابات رياستجمهوري بردن نامش هم در رسانهها ممنوع بود. من خودم مصاحبهيي داشتم و از آقاي خاتمي نام بردم گفتند نميتوان اسم ايشان را نوشت. اين وضعيت اصلاحطلبان در ارتباطگيري با مردم بوده است. اما در عين حال ميبينيم كه حوزه نفوذ شخصيتي مثل آقاي خاتمي و به طور كلي جريان اصلاحطلبي بسيار بيشتر از افرادي بوده كه از اين فرصتها برخوردار بودند. در نتيجه ضمن آنكه من قبول دارم ارتباط اصلاحطلبان با بدنه جامعه به نحو مطلوب انجام نشده است اما به دليل سنخيتي كه در گرايشات مردم نسبت به اصلاحطلبي هست ظاهرا يك تلهپاتي ميان مردم و اصلاحطلبان وجود دارد و بدون آنكه ارتباط رسمي وجود داشته باشد اين ارتباط ميان اصلاحطلبان و مردم حفظ شد. ميتوان گفت كه يك ارتباط بيسيم ميان آنان وجود دارد و زماني هم كه اظهارنظر آخر بزرگان اصلاحطلب درباره نامزد رياستجمهوري انجام شد به سرعت كل جامعه مطلع شدند و در شهرها و روستاهاي دوردست اين پيام دريافت و كار به نتيجه رسيد. بايد گفت در ارتباط گرفتن ضعف وجود داشته است اما اين ضعف آنقدر نبوده است كه مانع انتقال پيام شده باشد. اگر فضا هم مناسبتر بود و ارتباطات جديتر ميشد بر رفتار عمومي جامعه هم تاثير بيشتري ميگذاشت و انسجامي كه وجود دارد خيلي قويتر از حالا ميشد.
شما فكر ميكنيد كه چه صفتي ميان اصلاحطلبان و به ويژه آقاي خاتمي وجود داشت كه بعد از هشت سال تخريب و ندادن فرصت براي دفاع در رسانهها، ايشان توانستند تاثيرگذاري خود بر مردم را حفظ كنند و بر آنها تاثير بگذارند؟
زماني كه آقاي خاتمي كانديداي انتخابات رياستجمهوري بود به گونهيي با مردم سخن گفت كه به دل مردم نشست. شخصيت، حرمت و منزلت مردم در هر حالي مورد اهتمام آقاي خاتمي بود و به عنوان يك الگو براي تمام اصلاحطلبان مورد حمايت قرار گرفت. اينكه مردم حق دارند بدانند و به اطلاعات دسترسي پيدا كنند و مردم بايد از حقوق مصرح در قانون اساسي برخوردار باشند. مردم شريف و نجيب هستند، قرار نيست دنبال قهرمان باشند بلكه خود قهرمان هستند. اين موضوعات در رفتار آقاي خاتمي عملا ديده ميشد و اين در اعماق جامعه نيز نفوذ پيدا كرد. امروز نيز اصلاحطلبي بايد مروج همين نگاه و تفكر باشد. اينكه مخالف حق نظر دادن دارد در جمله معروف «زنده باد مخالف» آقاي خاتمي نمود پيدا كرد نه اينكه هر مخالفي را معاند بدانيم و جايش در زندان باشد. اين سخناني بود كه در دل مردم نفوذ پيدا كرد. مردم ما خواهان صداقت و درستي هستند و آقاي خاتمي اين موضوعات را به عنوان شعار انتخاباتي مطرح نكرد و هرگز به مردم دروغ نگفت و با آنها با صداقت رفتار كرد. در پايان ماموريت هم اعلام كرد كه ممكن است همه حقيقت را بنا به مصلحت كشور به مردم نگفته باشد اما دروغ هم به آنها نگفته است. اين مساله مهم است. مردم با همه وجودشان احساس ميكنند كه دولت آقاي خاتمي با مردم صادق بود و دروغ نگفت و ذهن مردم را فريب نداد. فطرتا مردم علاقهمند به درستكاري هستند و ذهنيت عمومي جامعه به آن باور دارد، در نتيجه هر كس از دل مردم صحبت كند در دل آنها هم جا دارد. در سالهاي اخير ديده ميشود كه در معرفي يك دولتمرد در بيشتر موارد اعلام ميشود كه فردي پاكدست است. اين خيلي بد است كه اين كلمه را ميشنويم. عموما افراد ناپاكدست هستند و يك نفر در اين ميان پيدا ميشود كه پاكدست است. اين خيلي بد است كه پاكدستي استثنا شده و جامعه اينگونه شده است كه براي معرفي افرادي در بالاترين سطوح كشور از پاكدستي او سخن بگوييم. همه بايد پاكدست باشند و اگر كسي ناپاكدست پيدا شد بايد تعجب كرد. موضوع ديگر اين است كه در مزيت برخي افراد گفته ميشود فلان فرد به هيچ جريان فكري وابستگي ندارد. اين هم يك نقطه منفي است. آن فردي كه از خودش وقت و مايه ميگذارد و با همفكرانش براي كشور تصميمسازي ميكند آدم باارزشي است كه بايد قدر او را دانست. كاري به گرايشها نداريم كه اصولگراست يا اصلاحطلب. مهم است كه كساني دلسوزانه وقت و انرژي مصرف ميكنند و براي همافزايي تواناييها تشكيلاتي درست كنند و اين تشكيلات را به مردم معرفي ميكنند. چرا بايد شرايطي باشد كه كسي براي بيان خوبيهايش بگويد وابسته به هيچ جريان فكري نيست. آيا چنين كسي بيتفاوت يا حداقل كم توجه به مشكلات جامعه نيست؟ اميدوارم كه پاكدستي دوباره عموميت خودش را در جامعه پيدا كند و ذهنها ديگر از آثار اخباري مثل فساد سه هزار ميلياردي و سوءاستفاده در بيمه و آنچه در گزارشهاي تحقيق و تفحصهاي مجلس آمده است پاك شود و كشور روي ريل راستي و درستي قرار بگيرد و به همان چيزي كه در شأن جمهوري اسلامي است بازگرديم.
البته ظاهرا مردم خودشان به اين بلوغ فكري رسيدند كه تشخيص بدهند كداميك از مسوولان واقعا پاكدست هستند و كسي نتوانست از وضعيت اقتصادي آقاي خاتمي يا وزرايش ايرادي بگيرد اما در دوره رياستجمهوري آقاي احمدينژاد كه هر روز وعده اعلام ليست مفاسد اقتصادي داده ميشد شاهد آن ميزان از تخلفات اقتصادي بوديم. فكر نميكنيد قدرت تشخيص مردم هم نسبت به گذشته بيشتر شده باشد؟
مردم اين را ميدانند و به خوبي قضاوت هم ميكنند اما اينكه در ادبيات سطح مديريتي كشور چنين مواردي باب شود نشاندهنده يك فاجعه است. ميخواهند وزير معرفي كنند، ميگويند كه پاكدست است يا مجلس براي آنكه از احتمال تخلفات اقتصادي جلوگيري كند قانون وضع كند كه بايد اموال تا رده مديركل قبل و بعد از مسووليت شناسايي شود تا غيرعادي اضافهيي نشود. اين روند نگرانكننده است كه فضا اينگونه شده است. من به اين فضا اشكال دارم كه كسي براي اثبات خودش بگويد پاكدست است. اگر در معرفي كسي بگوييم كه پاكدست است مثل اين است كه بگوييم زنده است. معلوم است كه همه افرادي كه در حال زندگي هستند زنده هستند. پاكدستي هم بايد يك عموميت آنچناني داشته باشد كه درباره همگان صدق كند و اگر فردي هم مشكل داشته باشد به سرعت كنار زده و منزوي شود تا مشخص شود كه جامعه، جامعه پاكان باشد.
اشاره شما به فقدان امكاناتي كه اصلاحطلبان براي ارتباط با بدنه جامعه داشتند با توجه به روي كار آمدن آقاي روحاني چقدر ممكن است تغيير كند؟ فكر ميكنيد چقدر دولت آقاي روحاني در دادن اين امكانات به اصلاحطلبان دست و دلباز باشد؟احزاب اصلاحطلب مثل سازمان مجاهدين انقلاب و جبهه مشاركت براي بازگشت به عرصه سياسي كشور با مشكلاتي مثل واكنش افراطيون مواجه هستند. خوشبين هستيد كه اين مشكلات حل شود؟
بنا نيست افراطيون سرنوشت كشور را تعيين كنند. آقاي روحاني با شعار اعتدال نظر مردم را جلب كرده و مسووليت پذيرفته و دولتش دولت تدبير و اميد است. بايد تدبير آقاي روحاني به ثمر بنشيند، اميد را در دلهاي مردم زنده نگه دارد. بنا نيست تسليم تندروها شود و فكر ميكنم كه آقاي روحاني و وزارت كشور با تشكلهاي مردمي و فعاليت احزاب موافق است. اين خيلي خوب است كه موضوع جديدي به عنوان حقوق شهروندي از سوي رييسجمهور مطرح شده است. يكي از ابتداييترين موارد حقوق شهروندي هم همين است كه چند نفري كه با هم همفكري دارند دور يكديگر جمع شوند و با هم كار كنند. موضوعات را به مردم منتقل كرده و نظرات شان را مطرح كنند. هر كس حق دارد كه نظرش درباره آنچه در دنيا اتفاق ميافتد را مطرح كند و من فكر ميكنم دولت اعتدال آقاي روحاني نبايد به هيچوجه تسليم تندروها بشود و بايد كم كم سازوكاري پيدا كند كه با ايجاد مناسباتي با تندروها آنها به منطق و اعتدال فرا بخواند.
در همين دولت يك روزنامه اصلاحطلب توقيف شد كه نشان ميدهد افراطيون هنوز قدرت دارند.
خب در دولت آقاي خاتمي هم روزنامههاي زيادي توقيف شدند و اين موضوع تنها به خود دولت بازنميگردد و قوه قضاييه هم در اين امر دخيل است. بايد با مذاكره و گفتوگو اين مشكلات را حل كرد. گفتوگو خيلي مهم است. يكي از نقاط مثبتي كه در مرحوم عسگراولادي وجود داشت اين بود كه با همه و حتي «جبهه مشاركت» مكاتبه ميكرد و اينگونه نبود كه چون عضو حزب موتلفه بود و آن يكي جبهه مشاركت كه اختلاف نظر زيادي دارند با هم قهر باشند بلكه جريانهاي مختلف بايد با يكديگر بنشينند و صحبت و در نهايت مسائل را هم با هم حل بكنند. كسي از ارتباط گرفتن و صحبت كردن ضرر نميكند. ميتوان به حوزهيي ماموريت داد كه اعتدال را در جامعه ترويج كند و بالاخره بسياري از تندروها ليدر جريان و بقيه دنباله رو آن جريان هستند. اگر نتوانيم با ليدرها هم به نتيجه برسيم ميتوان با دنبالهروها به نتيجه رسيد و به آنها گفت كه شما زود احساساتي ميشويد و بايد درباره اتفاقات بيشتر فكر كنيد. ميتوان ارتباطات جدي با ائمه جمعه و جماعات هم برقرار كرد تا به صورت چهره به چهره مشكلات كشور را مطرح كرد و براي حفظ فضاي تدبير و اميد آنها را به همكاري دعوت كرد. بايد نظر همه جناح ها شنيده شود. اين خود يك پروسه است.
البته اين كار در بلندمدت نتيجه ميدهد، نه؟
بله. بايد دولت اين كار را مديريت كند و رسانه ملي به طور واقعي مروج آن باشد. دولت اعتدال و تدبير را اكثريت مردم قبول دارند و اقليتي هم كه ممكن است باور نداشته باشند و اعتدال را معادل وابستگي به امريكا يا جيرهخوري انگليس تفسير كنند و با استفاده از آن به افراد مارك بزنند. به نظرم اگر كسي ماموريت پيدا كرده و روي اين مساله با حوصله و دقت كار كند بينتيجه نخواهد بود و ضرري ندارد.
شما ظاهرا موسس يك دانشگاه در شمال كشور هم هستيد. با توجه به اينكه آقاي احمدينژاد اين روزها درصدد راهاندازي يك دانشگاه است، فكر ميكنيد چقدر در مسير قانون براي تاسيس دانشگاه ايرانيان گام برداشته شده است؟
بله، من عضو هيات موسس يك دانشگاه هستم كه اين دانشگاه در سال 68 مجوز فعاليت گرفته است. يعني 24 سال پيش و از سال 71 هم دانشجو پذيرش كرده است. غير از آن دانشگاه هم دهها دانشگاه و مركز آموزش عالي غيردولتي ديگر در كشور تشكيل شده است كه هفت خوان رستم يا حتي بيشتر را براي گرفتن مجوز و تجهيز كردن دانشگاه طي كردهاند. كار خيلي مشكلي است و دانشگاه خود ما از زماني كه مجوز گرفت تا زماني كه توانست دانشجو بگيرد سه سال طول كشيد كه آن هم در شرايطي بود كه ما توانستيم يك ساختمان نيمه تمام را اجاره و با مالكش توافق كنيم كه هزينههاي اجاره را صرف تكميل ساختمان كنيم. ديگران هم با همين مشكلات روبهرو بودند. ما براي تاسيس دانشگاه حتي وام بانكي هم به راحتي نميتوانيم بگيريم و اگر هم بانكي وامي بدهد با بهره حدود 20 درصد است. كار دانشگاهداري كار بسيار شريف و با ارزشي است اما اگر دولت در اين مورد امكاني به موسسان دانشگاهها قرار است بدهد بهتر است به همه بدهد.
مثل برداشتهاي 16ميليارد توماني از حساب نهاد رياستجمهوري؟
بله، من مخالف اين نيستم كه به يك دانشگاه غيردولتي 16ميليارد تومان كمك شود ولي مخالف اين هستم كه اين مبلغ را فقط به يك دانشگاه و به دليل رابطه خاص بدهند. ولي اگر كسي در بين همه دانشگاهها استثنا و قرار شد به صورت اختصاصي از بيتالمال به او كمك شود اين تبعيض است كه روا نيست و قانون اساسي هم اجازه آن را نميدهد. البته به صورت كامل در جريان كم و كيف مراحل تاسيس دانشگاه آقاي احمدينژاد نيستم اما شنيدم با مصوبات به آنها زمين و امكانات ديگر داده شده كه البته نميدانم چقدر صحت دارد اما اگر درست باشد كار تبعيضآميزي است. بله، اساسنامهها را در اوايل هم شوراي عالي انقلاب فرهنگي تاييد ميكرد كه بعدها به شوراي گسترش محول شد. آقاي احمدينژاد هم مشكلي براي گرفتن مجوزهاي لازم نداشت. در كل مجوز دانشگاه دادن كار خوبي است اما تبعيض كار بدي است. آقاي احمدينژاد كار خوبي كرده است كه ميخواهد دانشگاه راه بيندازد ولي كار بدي است كه با دانشگاهش رفتار متفاوتي با ساير دانشگاهها صورت بگيرد.
بحث ديگري كه مطرح بود اين بود كه آقاي احمدينژاد هداياي دوران رياستجمهورياش را به اين بهانه كه آقاي خاتمي هدايايش را با خود برده بود به مكان نامعلومي منتقل كرد. شما صحت اين اقدام آقاي خاتمي را تاييد ميكنيد؟
آقاي خاتمي هدايايش را به سعدآباد برد و موزهاش هم آنجا بود اما شنيدم مسوولان دولت بعدي آن موزه را برهم زدند. بعد از آن هم آقاي خاتمي آن هدايا را به موزه ديگري منتقل كرد و آنها را به خانهاش نبرد.
اما آقاي احمدينژاد آنها را مكان نامعلومي منتقل كرده است.
بايد نهاد را در نظر گرفت نه شخص را. اگر قرار است هداياي روساي جمهور در جايي نگهداري شود ميتوان مكاني را به عنوان موزه هداياي روسايجمهور در نظر گرفت و از اول انقلاب تا حال هداياي ارزشمند را در آن مكان نگهداري كرد.
دیدگاهها
اصلاحلاحات ستون پنجم آمریکاس
نمیدونم کی هستی وبه کجا وصلی
چه کسانی ستون 5 ام هستند
افزودن نظر جدید