- کد مطلب : 12360 |
- تاریخ انتشار : 23 آبان, 1395 - 08:50 |
- ارسال با پست الکترونیکی
حامد بهداد:هيچوقت عليه مردم بازي نكردهام
برونريزي داريد، ولي در اين فيلم نقشي دروني و آرامي را بازي ميكنيد كه به نظر ميرسد از شخصيت هميشگي شما قدري فاصله دارد، چطور به اين نوع بازي رسيديد؟
نظرم اين است كه برداشت شما و خوانشتان و بيشتر منتقدان از بازي من تا حدي غلط است؛ چيزهايي مثل برونريزي بيشتر شبيه توصيف يك سرماخوردگي است كه با عطسه و آبريزش بيني همراه است كه بعضي از نقشها را كه احتمالا مثل خونريزي داخلي زيرپوستي تلقي ميكنيد؛ اين خوانش هم از بازي و هم از نقش من غلط است. اما آنهايي كه كار بازيگري را تاحدي دنبال ميكنند و در مورد بازيگري چيزهاي زيادي ميدانند و دوست دارند وجه عميقتري از نمايش را دريافت كنند، متوجه ميشوند كه في مابين بازي و بازيگر، جهاني است كه اينها به هم مرتبط هستند. گمان ميكنم يك بازيگر گاهي اوقات انواع و اقسام وجود خود را بازي ميكند؛ البته كار خيلي خاصي هم نميكند، در واقع اساس فيلمنامه را رونق ميدهد. آنطوري كه ديالوگها نوشته شده، توقع كارگردان، عكسالعملهاي صحنه را رعايت ميكند و بازياش را انجام ميدهد. وقتي از فاصله دور كه هنوز به فيلمنامه و طرحي كه روي كاغذ هست شمايي برايت تعريف ميشود؛ مثلا كارگردان خودش چشمانش را مظلوم ميكند و ميگويد كه اين پسري است كه اين طور است به عنوان مثال مهري در چشمانش وجود دارد يا رئوف است، صرع دارد، بازيگر همان را ميبيند و سعي ميكند كه آنها را درك كند. به نظرم تفاوت زيادي بين نقشها به معناي برون يا درونريزي ايجاد نميشود. گاهي اوقات نوع تكنيك متفاوت ميشود و ميطلبد كه تو با تكنيك جديدتري نقش را بازي كني. گاهي اوقات ميطلبد با ضرباهنگ نرمتر و ملايمتر و به عبارت بهتر آهستهتر و كندتر نقشي را بازي كني. گمان ميكنم اين درون و بيرونريزي سادهترين پرسشهايي هستند كه هر منتقدي كه از راه ميرسد بلافاصله اينها را ياد ميگيرد كه بازيها به اين شكل تقسيم شدهاند.
منظورم اين بود كه نقش شما در اين فيلم نقش متفاوتي بود كه از حامد بهداد فيلمهاي ديگر فاصله داشت؟
شايد به اين دليل باشد كه اين آدمي است در اين شهر كه با اين ضرباهنگ زندگي ميكند. در واقع نوع برخوردش با خودش، نوع مواجهاش با خودش اين شكلي است. خيلي نرم و خيلي خجالتي ميتواند در جامعه ظاهر شود. كمااينكه حتي جنسيت اين كاراكتر كافي نيست. به نظرم اين طور ميآيد ما درجامعهاي زندگي ميكنيم كه شايد مردسالارانهتر باشد. از ميزان حقوقي كه نسبت به زنان وجود دارد، ميشود گفت كه جامعه تا حدودي مردسالارانه است. حقوق زنان ضعيفتر و ضايعتر است. اما در همين جامعه مردسالار اين پسر به واسطه خواهرش، قدرت زندگي و قدرت حضور در جامعه را پيدا كرده است. عدم اعتماد به نفس او به حدي است كه به خاطر اينكه از بيماري صرع رنج ميبرد تا حدي نميتواند خود را ظاهر كند و اين خجالتي بودن و پنهان كردنش باعث شده كه شايد خود را كمي عميق جلوه دهد. در واقع ميزان زيادي صدمه و ضعف و عدم اعتماد به نفس، او را وادار به گوشهنشيني ميكند. ما فكر ميكنيم اين ميزان صدمه ميتواند برآيند يك كاراكتر قوي باشد در صورتي كه اين طور نيست.
خودتان فكر ميكنيد اين نقشي كه در اين فيلم بازي كرديد چقدر از نقشهاي ديگرتان متفاوت بوده است كه به نظر ميرسد درونيتر و آرامتر بوده است.
به هر حال بخش اعظمي از غرور عاشق ميشكند و در واقع عزت نفسش از بين ميرود؛ خصوصا اگر بخواهد فضاي راستيني را زندگي كند و اظهار كند و دربنوردد، اين موضوع بيشتر خواهد بود. فكر ميكنم با توجه به عدم اعتماد به نفس و سركوبي كه در آن پسر پيدا كردم و علاوه بر آن با توجه به مظلوميت و بي دست و پايي و سكوتي كه در او يافتم، چارهاي نبود كه او را كمي درونيتر براي تماشاگر ترسيم كنم. اگر ميخواستم به نجابت آن كاراكتر بپردازم تا پاكي عشقاش در بيايد كه مبرا از هوس باشد، بايد شرنگي از عشق عاري از هوس را بازي ميكردم. به خاطر همين بايد هر چه تمامتر او را پاكتر جلوه ميدادم و فكر ميكردم اين كار شايد در كمحركتي ميسرتر است.
به عنوان بازيگري كه سالها در اين عرصه حضور دارد، چقدر در انتخاب نقشهاي متفاوت دل به دريا ميزنيد يا اصلا در اين كار محافظهكاري داريد يا نه؟
گاهي اوقات پيش آمده نقشي را قبول كرده و فكر كردهام، جسارت لازم است. گاهي اوقات هم فكر كردهام بايد احتياط كنم و به نحوي از زير نقش در رفتهام. مثلا فيلم «لبه پرتگاه» بهرام بيضايي لوكيشني كه انتخاب كرده بود را دوست نداشتم، ولي بعد فهميدم كه كار من هم خيلي سخت است، براي همين از اين نقش فرار كردم. من با آقاي بيضايي و جهان نمايشاش ارتباط برقرار نكردم و فكر كردم نميتوانم كاري كه ايشان ميخواهد را انجام دهم يا ترسيدم ايشان من را به عنوان يك بازيگر كم هوش قضاوت كند. اينها به هر حال ترسهاي بازيگران است و با آنكه اين فيلم تا جايي پيش رفته بود اما پيشنهاد را رد كردم. ولي در فيلم «شبانه روز» كيوان عليمحمدي و اميد بنكدار، نقش يك نقاش را بازي كردم كه نقش متفاوتي بود. واقعيت اين است كه در جهان نمايش وقتي ميخواهي از يك اعتدال و زبان رئاليسم عبور كني و به حدي كه خود نمايش هم قبلا اين كار را انجام داده است، شما دست به هر عمل غير متعارف هم كه بزني زيباست، اما گاهي اوقات شما با رئاليسمي مواجه هستيد كه آن رئاليسم كار را خيلي سخت و مشكل ميكند. من اين سختي را سر كار «سد معبر» محسن قرايي چشيدم.
موضوع فيلم هم موضوع متفاوتي نسبت به فيلمهايي است كه تاكنون بازي كردهايد. فيلم درباره عشقهاي نامتعارف است. اين موضوع يكي از موضوعات اجتماعي است. سوژه فيلم چقدر براي شما جذاب بود كه پذيرفتيد در آن ايفاي نقش كنيد؟
عشق ممنوعه باعث ميشود كه من فكر كنم سوژه فيلم بسيار جذاب است. شما نمونه بهترش را در فيلم «روسري آبي» داريد. ميبينيد كه شخصيتي كه عزتالله انتظامي بازي ميكند از هر حيثي صدمه ميخورد و ويران ميشود و از هر جنبه و نظري آبرويش را از دست ميدهد؛ اما او عشق را انتخاب ميكند. در اين فيلم برعكس است. تفاوت سني و چيز ديگري باعث ميشود كه سوژه فيلم جذاب باشد. ما در اين جامعه هم به صورت سنتي و كلاسيك ابراز عشق را به مردها نسبت ميدهيم كه اين موضوع به خاطر تابوهاي اجتماعي است كه هر گونه حق ابراز احساسي را از زن سلب ميكنيم. زنان جامعهمان را سركوب ميكنيم كه اين طور نپوش، اين طور راه نرو، اين طور حرف نزن، نخند، ندو. . . زيرا فكر ميكنيم كه براي زن زشت است و او را به هر نحوي و ترتيبي ميخواهيم در قوطي كنيم؛ زيرا ميخواهيم به او شأنيت دهيم. در صورتي كه خنديدن و چرخيدن و ابراز محبت كردن بايد شامل حال همه انسانها باشد. اين حق هر انساني است. هر انساني بايد اين قدرت را داشته باشد كه به ديگري بگويد دوستت دارم. وقتي اين دوست داشتن برخاسته از يك منشا انساني و يك هدف انساني را نشانه گرفته باشد، حتما بايد ابراز شود و فروخوردنش حتما منتج از يك جامعه بيمار است. در اين فيلم اين عشق ممنوعه از طرف زن به مرد ابراز نميشود. ماجرا اين است كه زني كه فروخوردگيهاي اجتماعي دارد و از طرف جامعه قضاوت ميشود، به سبب سن و سال، به سبب اينكه زني بيوه است، به سبب اينكه مادر يك فرزند پسر است، تمام اينها باعث ميشود كه او عشقاش را ابراز نكند؛ اما گويي كه اين بار فيلمساز به واسطه اينكه خودش يك زن است و جريان گردش يك احساس را در زير پوست يك زن ميفهمد، پتانسيل و بالقوههاي يك عشق را كه در يك زن خفته است، ميفهمد. شايد نقطه ضعف فيلم در اين باشد كه ما بيشتر ميتوانستيم به اين موضوع بپردازيم اما به خاطر تابوهايي كه در جامعه ما شامل حال و احوال زنان ميشود كارگردان ما از پرداختن بيشتر به اين موضوع خودداري كرده است. ما خيلي بيشتر ميتوانستيم در ابراز عشق و تاواني كه به دنبالش دارد و ويرانياي كه خواهد داشت، فرو برويم. ميدانيم كه عشق به دنبال خودش ويراني دارد اما اين فرصتي است براي ابراز عشق يك زن در جامعه. اگر گوشه گوشه اين كشور و اين جهان، زني فكر ميكند موجودي را دوست ميدارد و ميتواند به او عشق بورزد، حق ندارد كه خود را فرو بخورد. اين چيزي است كه من فكر ميكنم اين فيلم از اين منظر داراي امتياز ويژهاي باشد.
شايد نگاه مردسالارانهاي كه وجود دارد در دامن زدن به اين نگاه تاثير داشته است؟
شما اگر دست زن را در ورطه عشقورزي و در جهان بروز احساس خود باز بگذاريد و او را سركوب نكنيد، خواهيد ديد كه زن هيچ انتخابي جز عشق ندارد و سركوب است كه بيراهه به وجود ميآورد. اگر زن در جهاني كه زندگي ميكند موجود آزادتري باشد شما با جامعه سالمتري مواجه خواهيد شد و فكر ميكنم اين فيلم فرصتي به ما ميدهد كه يادمان بيايد كه ما تحت هر شرايطي حق عشق ورزيدن داريم.
ايفاي اين نقش سختيهايي هم حتما براي شما داشته است. مثلا خانم پاكروان ميگفتند كه در يكي از صحنههاي فيلم، شما بهشدت احساساتي ميشديد و نميتوانستيد نقشتان را ايفا كنيد به اين دليل بارها كات شد؛ چرا آن صحنه بازي كردنش برايتان سخت بود؟
آن صحنهاي كه رويا نونهالي بالاي سرم ميآمد و صدايم ميكرد، حسين مادر، حسين جان، من در آن لحظه بايد نقش مردن را ايفا ميكردم و نبايد تكان ميخوردم ولي خانم نونهالي آنقدر اين را زيبا بازي ميكرد من نميتوانستم خودم را كنترل كنم. خواهش كردم كه از خانم نونهالي پلاني جداگانه بگيرند و از من جدا. ما هفت يا هشت بار اين صحنه را گرفتيم هر بار خانم نونهالي ميآمد بالاي سرم و صدايم ميكرد به هق هق ميافتادم و نميتوانستم. ولي واقعيتش شايد اين باشد كه همه ما در جامعه مذهبي بزرگ شدهايم. قصههايي ما را با خود برده است. من در اين صحنه ياد قصههايي ميافتادم كه شنيده بودم. از تصاويري كه جلوي چشمم ميآمد منقلب ميشدم. اين موضوع من را اذيت ميكرد و نميتوانستم تمركز كنم.
در كارنامه كاريتان قبلا يك بار با كارگردان خانم كار كرده بوديد. فكر ميكنم در «دايره زنگي» پريسا بختآور ايفاي نقش كرديد، اين بار در فيلم خانم پاكروان بازي كرديد و در فيلمي كه دنياي زنانهاي دارد. چقدر با اين نگاه كنار آمديد يا اصلا اين نگاه را در فيلم ديديد؟
اگر نگاه زن يا مرد در فيلم باشد من نميبينم. اگر هم نگاه زنانهاي در فيلم باشد من از آن فاصله خواهم گرفت. به خاطر اينكه اگر كسي نگاه زنانهاي داشته باشد و آن اغراقآميز باشد از دايره انصاف خارج ميشود. وقتي درباره اين موضوع با رخشان بنياعتماد حرف ميزدم، سعي ميكردم جوابي را بشنوم كه دوست دارم و خوشبختانه همان را شنيدم. خانم بنياعتماد ميگفتند كه نگاه زنانه و مردانه نداريم؛ نگاه انساني داريم. نگاه زنانهاي كه عليه مردان باشد قطعا به ضرر جامعه زنانه خواهد بود و بر عكس. نگاه بايد انساني باشد و شرايط جسمي و جنسي هر موجود را در نظر بگيرد در واقع شانيت او را در نظر بگيرد. به هر حال در طول ساليان به نظر ميرسد در برآيند انقلابها و اعتراضهاي مدني احترامي كه زنان در اروپا به دست آوردهاند نسبت به سالهايي كه توسط همانها جايگاه زن در جامعه شرق خراب شده خيلي بهتر است. آنها تمام ابعاد را به نفع خود ساختند و در اين رقابت سعي كردند كه جامعه شرق مثل خاورميانه را خراب كنند. احترام زن در جامعه بهشدت در طول تاريخ بالا بوده است ولي گويا در طول سالياني كه تاريخ از آن عبور كرده است ديگر آن شكل سابق و حريم قبلي را ندارد. فكر ميكنم به خاطر اين است كه ما جامعهاي شاد و سالم نداشته باشيم چرا كه آن كسي كه انسان توليد ميكند قطعا زنان و مادران هستند و اگر ما آنها را در شرايطي مطلوب و لبريز از احترام پاسداري كنيم فرزندان و جامعهاي پرنشاطتر و خلاقتر خواهيم داشت.
اين فيلمي است كه ميتوان گفت سوژههاي اجتماعياش بسيار پررنگتر از فيلمهايي است كه شما بازي كردهايد. ميتوانيم بگوييم كه حامد بهداد در طول ساليان بازيگرياش علاقهاش به مسائل اجتماعي بيشتر شده يا اين تغييراتي است كه در هر هنرمندي ميتواند اتفاق بيفتد؟
بله دقيقا همين طور است. يكي از هنرمندان ما ميگفت كه وظيفه هنرمند اين است كه وقتي به آگاهي رسيد آن آگاهي را به مردم برگرداند، چراكه مردم به او توجه ميكنند. اگر ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه لازم است آگاهي را به مردم برگردانيم و اگر خودمان در آن كشور رشد كردهايم، جايي كه سرزمين مادريمان است متوجه شدهايم كه گوشهاي از جامعهمان مشكل دارد، وظيفه ما اين است كه به همديگر گوشزد كنيم. نهي منكر كه ممكن است ما از اسمش خوشمان نيايد همين نقدي است كه همه به همديگر دارند. ما بايد همديگر را نقد كنيم. مثلا امروز روز متوجه ميشوم كه در جامعه پزشكي نسبت به هموطنانم نگاه طبقاتي وجود دارد. بعد از سريال مهران مديري و اتفاقات بعدياش ديدم كه نسبت به هموطنان ما بياحترامي ميشود كه اين بياحترامي نزديك به مرز جنايت است. شما يك خط در ميان به هر خانوادهاي كه نگاه كنيد ميبينيد كه داغدار جرايم پزشكي است. تا جايي كه عباس كيارستمي بالا بلندمرتبهترين كارگردان ما كه جزو مفاخر ايران زمين محسوب ميشود به خاطر سهلانگاري و سادهانگاشتن و به خاطر نگاه طبقاتي چه آسان از دست ما ميرود. وقتي من متوجه اين ميشوم، وقتي در طول ٢٠ سال بازيگري در سينما با اين همه فيلمنامهنويس و كارگردان، با اين همه مطبوعاتي و هنرمند حرف زدهام وقتي متوجه اين ميشوم معلوم است كه اين موضوع را به جامعه خودم منتقل ميكنم. در نتيجه فيلمهايي را گزينش ميكنم كه بتواند به سطح آگاهي جامعه من چيزي اضافه كند. بله اين چيزي كه ميگويد مساله بسيار مهمي است كه در انتخاب فيلمهايي كه در آن بازي ميكنم نقش اساسي دارد.
در هشت سال دولت گذشته تعدادي از كارگردانهاي شاخص سينما كمتر امكان كار فيلمسازي پيدا كردند به خاطر همين برخي بازيگران معتقدند كه با كار نكردن آنها، فرصت بازي در نقشهاي خاصي از آنها گرفته شد. اين موضوع آيا براي شما هم صدق ميكند؟
ممكن است اين موضوع در مورد بعضي بازيگران صدق كند. من شاهد بيكاري خيلي از همكارانم در آن هشت سال بودم ولي من كار كردهام. شايد بعضي از كارها را نبايد بازي ميكردم. شايد نبايد دست به تغيير روند طبيعي هر كار بزني. يكسري گاهي كمكار و يكسري گاهي پر كار هستند؛ ولي در اين هشت سال كمكاري بعضي از همكاران من به خاطر ساخته نشدن بعضي از فيلمها نبوده است دلايل ديگري داشته است. به هر حال در آن هشت سال فكر ميكنم ما تغييراتي را از آن دوره داشتهايم؛ مثلا افزايش ساخت فيلمهاي اجتماعي حاصل همين دوران است. مثل «جدايي نادر از سيمين»، مثل «سعادت آباد» و. .. به نظر من در آن دوره، معدل پنهانكاري و دروغ زياد بود و هنوز غبارش با ما هست. تعريف هر كسي از اخلاق يك چيز است، اما اخلاق بايد از بالا محافظت شود تا به مردم برسد و اگر اين اتفاق نيفتد مردم گمراه و بيراه ميشوند. هنوز هم اينها را ميبينيم. در اين دوره هم ميبينيم كه خيلي اوضاع تغييري نكرده است. اگر هم تغيير رخ داده آنقدر محسوس نيست؛ تفاوت عجيبي بين اين سالها و آن دوره نميبينيم يا اگر هم هست بايد خيلي بيشتر از اين باشد تا به چشم بيايد. ما اين توقع را داريم.
ناگزيري براي شما نبوده كه در آن دوران در فيلمي بازي كنيد؟
نه؛ گمان نميكنم. من در كارنامهام فيلمي وجود ندارد كه ناگزير از بازي كردن در آن بوده باشم. هر كاري بازي كردم دليلي برايش داشتم؛ يا دليلش مالي بوده يا نقش را دوست داشتهام يا فيلمنامه را ميپسنديدم يا اينكه به كارگردان آن علاقه داشتم. اما اينكه شرفم را گرو بگذارم و ناگزير باشم فيلمي را بازي كنم، هيچوقت اين طور نبوده است. در دوران بازيگريام هيچوقت اين طور نبوده كه عليه مردم فيلمي را بازي كنم. هيچوقت نخواستهام فيلمي را بازي كنم كه مردم دوست نداشته باشند.
شما يكي از بازيگراني هستيد كه كار حرفهايتان را از تئاتر شروع كردهايد، اما در اين سالها كمتر شاهد حضور شما روي صحنه بودهايم. آيا اين موضوع به خاطر جذابيتهاي بيشتر سينما است يا اينكه فرصت كار در اين عرصه را نداشتهايد؟
هم فرصت و تمركزش را نداشتم هم اينكه سينما جذابتر است. اما ماجرااين است كه استعداد و ساختمان ذهنم ميطلبد كه در تئاتر هر چه زودتر و بيشتر فعاليت كنم به خاطر همين در نظر دارم كه اين كار را به زودي انجام دهم. بايد سالهايي را به تئاتر اختصاص دهم.
در جشنواره فيلم فجر براي نقد و بررسي نيمهشب اتفاق افتاد در برنامه تلويزيوني سينما ايران حاشيههايي به وجود آمد و شما در استوديوي اين برنامه حاضر نشديد. آن زمان اظهار كرديد كه تلويزيون ايران يك رسانه شكست خورده است؛ آيا همچنان اين اعتقاد را داريد و تصميمي براي همكاري با اين رسانه نداريد؟
تلويزيون به نظرم خيلي بدتر از آن چيزي است كه آن زمان گفتم. تلويزيون مخاطبش را از دست داده است. هيچ سريالي تماشا نميشود. هيچ فيلمي ديده نميشود. همهچيز مانند كم آبي و خشكساليمان شده است.
افزودن نظر جدید