- کد مطلب : 7943 |
- تاریخ انتشار : 2 خرداد, 1394 - 22:31 |
- ارسال با پست الکترونیکی
انتخابات دوم خرداد و دنیای ممکنات!
فیاض زاهد
همه عمر ما مشحون از روزهایی است که برایمان رقم زده یا می زنند. لذا وقتی هر سال این یادمانها از راه می رسند، چون عموما فاقد اثرگذاری بر ایام زندگانی خود هستیم، همه آن روزها برایمان رویا می شود، خاطره می شود، نوستالژی می سازد. ما انسان شرقی و البته بهتر بگوییم انسان ایرانی، همه زندگانی خود را در دل این حسرتها جستجو می کنیم. عوام که باشیم یاد ایام قدیم رهایمان نمیکند. کافههای شب جمعه، مزه و نوشیدنی، سینما انقلاب و کوچه برلن؛ لالهزار و شکوفه نو ساحلی؛ فردین و میری و همایون. نخبه که باشیم، سایه و بنان و فریدون فروغی؛ کافه نادری؛ شاملو و فروغ؛ مشروطه و کودتا؛ مصدق و جبهه ملی؛ امیرکبیر و دارالفنون! چون این رویدادها برایمان رویا و دست نایافتنی هستند. خیالمان آن است که در شرایط عادی تحققش ناممکن است.
همیشه دور و برمان آدمهایی هستند که کمتر جنسشان از نوع قالب و گفتار ماست. زندگی خود را دارند و افکار خود را. گویا از کره دیگری آمده اند.
اینجا جایی است که ملاک داوری در همه با هم بودن و اکثریت شکل دادن نیست. اگر به سرزمینهایی که دموکراسی و آداب آن را تمرین کردهاند بنگریم، گویا هیچگاه حسرت دولتمردان خود را چنین چون ما نمیخورند. ایام برایشان یومالله نیست. همه چیز مقدور و شدنی و ممکن است. تنها باید چند سال و چند دوره صبر کنند. اگر از سوسیالیستها خوششان نمیآید ، لیبرالها را بر می گزینند. اگر از دموکراتها خسته میشوند، می روند سراغ جمهوری خواهان. اگر از محافظهکاری سیر می شوند، میروند پی حزب کارگر. نه چرچیل برایشان مانند مصدق ماست و نه دلشان برای دوران تاچر و بلر لک میزند! همه چیز را میسازند. لذا برای تحقق رویاهای سیاسی خود به معجزه و جنبل و جادو نیاز ندارند. در شب انتخابات از خواب نمیهراسند. طنز نویسشان نمینویسد می نویسیم خ، خوانده می شود ن!
نه! از این خبرها نیست. آنها قرنهاست باور کرده اند کسی بر دیگری فضیلتی ندارد. لیستهای انتخاباتی در آسمانها بسته نمیشود.اینگونه نیست که اسقف شهرشان بگوید عیسی مسیح دیشب به خواب فلان قدیس آمد و گفت چنین و چنان کنید. دیگر رابطه سیاست با طبقه هفتم آسمان قطع شده است. تنها راه رستگاری امانتداری در رای مردم و عمل به وعدههای داده شده است. میتوانی هم در تابستان و هم زمستان به تعطیلات و مرخصی بروی، اما تصمیمیاتی بگیری که زندگی را برای مردم سرزمینت بهتر کند.
نیازی نیست به همه روستاهای کشورت سر بزنی، اما در نتیجه فقدان دانش و تدبیر کاری کنی که همه مردمان سرزمینت از گرسنگی بنالند. لذا چون در این سامان، ما بدانسان که دیگران روزگار می گذرانند، عمر سپری نمی کنیم، دوم خرداد می شود روزی خاص، ماندگار، تاریخی. رئیس دولتش می شود کسی که بلد بود از مردمش عذرخواهی کند. تاکید کند که قهرمان نیست. بگوید این تنها ملتهای ضعیف هستند که نیازمند قهرمانند.
در جامعهای که پس از دوم خرداد آمد، دیگر این سیاستمداران نبودند که قدرتمند بودند، بلکه این نویسندگان و روزنامهنگاران و طنزنویسان و کارگردانان و... بودند که قدرت در دستانشان بود. آنها که بودند، آیینهها غبار گرفته نبود. به صراحت مینوشتند و نقد میکردند و سیاست را در زمین رصد می کردند. به همه تاریکخانهها نور میافکندند و البته در این مشق نانوشته و نامکرر به خطا نیز می رفتند. اما هر چه بود تمرین ماندگاری بود که نشان می داد برای بزرگ شدن باید از چه دالانهای روشنایی و آگاهی عبور کرد.
در کشوری مانند ایران گویا هر از چند گاهی به روزهایی مانند دوم خرداد نیاز است. آنجا که بتوان فاصله بین آرزوها و واقعیات سیاسی را به یکدیگر نزدیک کرد. به روزهایی که امید را پایدار نگهدارد. شبیه کاری که ملت ایران دوباره در 24 خرداد 92 ماه با انتخاب روحانی انجام داد. شاید البته شاید روزی نیز بیاید که 24 خرداد هم برای ما آرزو شود. شاید البته. دنیا را چه دیدی. شاید هم زمانهای بر ما برود که دیگر هیچکدام از ما به چنین رویاها و آرزوهایی محتاج نباشیم و از طریق صندوقهای رایمان بتوانیم تنها با داشتن اکثریت افکار عمومی آرزوهایمان را تحقق بخشیم. ما در دنیای ممکنات هستیم. یعنی آنکه همه چیز ممکن خواهد بود.
افزودن نظر جدید