- کد مطلب : 2091 |
- تاریخ انتشار : 27 مهر, 1392 - 13:24 |
- ارسال با پست الکترونیکی
جنس فلز مشایی و جلیلی یکی است
به گزارش امید به نقل ازخانه ملت، محمد رضا باهنر، به تشریح تحولات و وقایع انتخابات ریاست جمهوری دور یازدهم، فضای انتخابات مجلس دهم و نگاه نظام به آزادی زندانیان امنیتی پرداخت که گزیده صحبت های وی در ادامه می آید
نامزدهای انتخابات سال 92 جریان های خاصی را نمایندگی نمی کردند، اگر مروری بر اسامی نامزدها داشته باشیم و اینکه بگویم هر کدام از یک حزب یا جریان فکری بودند واز بقیه اصولگرایان آنها را یا متمایز کرد واقعا نمی شد اینگونه گفت، و بیشتر اشخاص بودند که در جریانات انتخابات شرکت کرده بودند، آن زمان آقای عسگراولادی می گفت "من حساب کردم 40 نفر خودشان را برای انتخابات گرم می کنند" که با ریزش، این تعداد به 8 نفر رسید اما این تعدادی هم که در صحنه حضور داشتند جریان فکری خاصی را نمایندگی نمی کردند. اگر چه عارف و سعید جلیلی هر کدام یک جریان خاصی را نمایندگی می کردند اما حسن روحانی که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، جریان خاصی را نمایندگی نمی کرد.
بنابراین باید بگویم نه اصلاح طلبان و نه اصولگرایان پیروز انتخابات نشدند و همین جوری یک نفر پیروز انتخابات شد، اما هر کدام از شخصیت ها که در کشور هستند یک خاستگاه دارند، من یک تحلیل ساده ولی واقعی را دارم و با آن نتیجه انتخابات را تحلیل می کنم، آن این است که مردم 8 سال گرفتار افراط اصلاح طلبی و 8 سال هم دچار افراط دولت احمدی نژاد بودند اگر چه افکار عمومی دولت احمدی نژاد را نماینده اصولگرایی میدانست اما خود وی اعتقادی به اصولگرا بودن نداشت. بنابراین مردم پس از 16 سال افراط به اعتدال پناه بردند.
اگر حسن روحانی از صحنه انتخابات کناره گیری می کرد، آرای روحانی به سمت یک نفر نمی رفت و توزیع می شد و بقیه نامزدها هم اینگونه بود، به طور مثال زمانی که دکتر حداد عادل کنار رفت آرای او به سمت یک نفر سوق نیافت و پخش شد. سؤالی طرح شد دقیقش این است که شما چه زمانی متوجه شدید که قالیباف رأی نمی آورد و روحانی رئیس جمهور می شود؟ آن زمانی بود که نتیجه انتخابات را اعلام کردند متوجه شدم این اتفاق افتاد.
پیش از آن اصلا نمی شد حدس زد، ما حدس زدیم که دکتر روحانی به مرحله دوم انتخابات می رود اما تصور اینکه در دور اول رأی می آورد را نداشتیم من فکرمی کنم اگر کسی ادعا داشته باشد که می دانستم که دکتر روحانی 7 دهم درصد بیش از حد نصاب رأی می آورد و انتخاب می شود اغراق کرده است زیرا نه گروه های نظرسنجی علمی به این دقیقی داریم و نه شخصیتهای که اینگونه باشند. جامعه کشور به گونه ای است که یک تعداد مشخص آرای خود را پنهان می کنند، حتی در نظرسنجی ها رأی خود را لو نمی دهند. اما از هفت، هشت روز پیش از انتخابات و با برگزاری مناظرات تلویزیونی خیلی آرا جابه جا شد، حماسه سیاسی واقعا رخ داد و دکتر روحانی انتخاب شد، اما من فکر می کنم آن 49 درصدی که به دکتر روحانی رأی ندادند اکثریتشان از نتیجه انتخابات راضی بودند. اگرچه بخشی از رادیکال های جامعه چه بخش اصولگرایی و چه اصلاح طلبی که خیلی محدود بودند و بخش اعتدال را نمایندگی نمی کردند از انتخاب دکتر روحانی راضی نیستند.
اعضای آن ائتلاف سه نفره هم یکدیگر را قبول نداشتند، اگر قبول داشتند که به اجماع می رسیدند و یک نفر خروجی آن ائتلاف می شد.
سال 84 احمدی نژاد کاندیدای ما نبود اما زمانی که انتخابات شد مانند ما ناراضی نبودیم زیرا از جریان اصولگرایی فردی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد امروز هم ما می گوییم یکی از عقلای کشور سکاندار ریاست جمهوری کشور شده است که فردی سیاستمدار و متین است. اما این بدان معنا نیست که ما تضمین کنیم تا آخر دوره روال اینگونه پیش برود اگر چه دعا می کنیم و علاقمند هستیم و تلاش می کنیم که این روند ادامه بیابد.
جریان پایداری اولین گروهی نبود که به سمت تفرقه گام بردارند، قبل از آن احمدی نژاد تفرقه را ایجاد کرد، حتی پیش از او نیز گروه های دیگر تفرقه را در جریان اصولگرایی کلید زدند.
تعدادی از اصولگراها علاقمند بودند یک فرد نرم اصلاح طلب رأی بیاورد اما یک فرد تندرو اصولگرا رأی نیاورد.
این تحلیل احمدینژاد که فقط جریان او توان مقابله با جریان هاشمی را در انتخابات ریاست جمهوری داشت قبول ندارم. اگر هاشمی رفسنجانی هم نبود آن وقت لاریجانی می شد به جای هاشمی، اگر لاریجانی هم نبود ولایتی جایگزین می شد، احمدی نژاد دو دوره انتخابات را که پیروز شد در یک دوره دو قطبی کردن شدید اجتماع برد و دنبال این دو قطبی کردن بود، اصلاً مهم نبود که طرف مقابلش کیست، حتی اگر هاشمی هم ثبت نام نمی کرد برای خود رقیب می تراشید.
اگر هاشمی و روحانی ثبت نام نمی کردند رقیبش می شد لاریجانی یا ولایتی، همان طور که دو سال قبل از انتخابات شروع کرد و موضوعاتی را درباره برادران لاریجانی مطرح کرد، اگر آنها هم نبودند ممکن بود این رقیب باهنر باشد. طیف احمدی نژاد بردن انتخابات را در دو قطبی کردن انتخابات به نام فرشته و دیو می دیدند که در دوران 8 ساله احمدی نژاد همیشه دولت فکر می کرد انتخابات است به محض اینکه گروهی یا شخصی کمی در جامعه مطرح می شد تلاش در حذف آنها می شد. حتی او به وزرای خودش هم رحم نمی کرد.
اگر مشایی وارد عرصه انتخابات می شد، طرفداران روحانی بیشتر می شدند، در آن زمان ولایتی، قالیباف ساکت نمیماندند که مشایی برنده انتخابات شود اگر قرار بود به زور با هم تفاهم کنند، تفاهم می کردند اگر مشایی می آمد اتحاد اصولگرایان بیشتر می شد و عرصه انتخابات به مخالفان مشایی با او تبدیل می شد یا احمدی نژاد و مخالفان او تبدیل می شد.اگر این اتفاق رخ می داد من احتمال می دهم حتی رئیس جمهور با 70 درصد رأی انتخاب می شد، درست برعکس آن چیزی که احمدی نژاد فکر می کرد، رخ می داد.
با آمدن مشایی قطعا انتخابات به "نه مشایی" ختم و بیشتر توجهات به شعار نه مشایی جلب میشد.
در مورد سعید جلیلی چند اتفاق غیر مترقبه افتاد اول آنکه او در زمان ثبت نام خیلی غیر مترقبه وارد شد، تا سه روز قبل از ثبت نام جلیلی اعلام کرده بود توانمندی و شرایط رئیس جمهور شدن را ندارد، پیش از انتخابات کسی اینگونه حرف نمی زند، شاید بگوید مصلحت نیست و اشخاص بهتر از من وجود دارد و تعارف کند اما شخصی بگوید به دلایلی توانمندی و شرایط انجام وظایف ریاست جمهوری را ندارم بحثی دیگر است.
اتفاق دوم سهوا یا عمدا این بود که در مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی ما دیدیم که صدا و سیما خیلی مفصل و مبسوط به ایشان پرداخت،
نکته سوم غیر مترقبه درباره جلیلی این بود که او صلاحیتش احراز شد، خیلی ها فکر می کردند اگر قرار باشد که این افراد تأیید صلاحیت شوند افراد دیگری نیز باید به این جمع می پیوستند. حتی من در آن زمان نام بردم که نمونه اش سعیدی کیا بود که در سه دولت وزیر بود، متدین هم بود اگر چه نمی خواهم در اینجا کار شورای نگهبان را نقد کنم و قطعا آنها برای خود دلایلی دارند، اما این مسائل به صورت سلسله وار اتفاق افتاد.
عدهای هم در بیرون جار و جنجال شروع کردند که سعید جلیلی کاندیدای نظام است و تلاش شد او را به نظام و رهبری بچسبانند که مقام معظم رهبری بارها و بارها این مسئله را تکذیب کردند، حتی ایشان ضرورت دانستند که مرتبا این مسئله را تکرار و آن را نفی کنند و زمانی که خیال اصولگرایان و اصلاح طلبان از این بابت که جلیلی کاندیدای نظام نیست راحت شد، انتخابات تبدیل به "نه جلیلی" شد.
نه اینکه بگویم جلیلی با احمدی نژاد ائتلاف داشته است، البته برخی این فکر را داشتند که نامزد احمدی نژاد برای انتخابات پس از مشایی، در پشت پرده جلیلی است، و احساس می کردند که فلز همان فلز و جنس همان جنس است و شد "نه جلیلی".
نتیجه آخرین نظرسنجی ها در کنار رفتن حداد عدال بی تاثیر نبود.
روز آخر ولایتی خود را از دسترس آیت الله مهدوی کنی خارج کرد. به این کار او نقد داشتم. به ولایتی اصرار داشتم با آیتالله مهدوی کنی ملاقات کند و نتیجه آن یک تصمیم واحد شود اما اینکه ملاقات انجام نشد اتفاق بدی بود.
آیت الله مهدوی کنی تلاش داشت که ولایتی را پیدا کند اما میسر نشد.
در مناظرات دکتر روحانی ضمن اینکه مباحث عقلایی مطرح می کرد مباحثی مثل "من سرهنگ نیستم و حقوق دان هستم" را مطرح کرد که تأثیرگذاری خوبی داشت. این مباحث در ظاهر نیش زدن به خیلی ها است و پیامهای زیادی دارد.
آقای ولایتی راه نقد کردن جلیلی در مناظرات را باز کرد؟ در واقع او پرهیز نکرد از بیان مباحث چالشی؟
بله درست است، اما نوع طرح و بیان مسئله بیشتر موثر است.
قالیباف سابقه کاری خوبی داشت و رأی او خیلی کم نشد بلکه آرای روحانی یک دفعه زیاد شد و رشد کرد، در مورد قالیباف دو ماه قبل از انتخابات، حدس زده می شد که حتما یکی از نامزدها است که به دور دوم می رود، و تشخیص دادنی نبود که انتخابات در مرحله اول پایان می پذیرد، تقریبا تمام محافل سیاسی اعلام می کردند انتخابات وارد مرحله دوم می شود و همه می گفتند که یکی از دو نفری که وارد مرحله دوم می شود محمدباقر قالیباف است و اگر دکتر روحانی 8دهم درصد کمتر رأی آورده بود این اتفاق رخ می داد و این تحلیل نزدیک به واقع بود.
اما اینکه آرای روحانی تجمع پیدا کند و بالای 50 درصد این را کسی پیش بینی نمی کرد. بنابراین نمی توان گفت آرای قالیباف ریزش داشت. اما او یکی دو اشتباه داشت، یکی اینکه با ثبت نام آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات او هجمه های تند و تیزی ضد وی داشت که ضرورت نداشت، بعد از اینکه هاشمی نتوانست در انتخابات ادامه بدهد، قالیباف از آن حملات زودرس پشیمان شد ولی اثر خودش را گذاشته بود.
ائتلاف دو جریان اصلاحات و اعتدال تاکتیکی نبود، فکر می کنم این تیپ دوستان که با یکدیگر کار می کنند با گروه های تندرو خودشان نمی توانند کنار بیایند، این ائتلاف تاکتیکی نبود، اگر نگاه بیندازید الان انتصابات به سمت کارگزاران و جریانات چپ است اما از چهره های تند چپ نیستند و زمانی می شود که نیروهای معتدل چپ هم، گروه های راست معتدل را ترجیح می دهند به تندروهای چپ.
دوسوم نمایندگان مجلس نهم به دوره بعد راه پیدا نمیکنند. مگر اینکه یک اتفاق غیر مترقبه بیفتد،
خیلی ژنرال وارد مجلس شود 5 نفر بیشتر نخواهد بود باز هم مجلس دست نیروهای میانی است و اصلا تعبیر ژنرال در مورد مجلس مصداق ندارد شاید در مورد دولت مصداق داشته باشد و بگویم دولت ژنرال ها، دولت جوان ها یا پیرها.
زمانی که 5 ژنرال در مجلس حضور داشته باشند آن ژنرالی که ارتشبد شود تا انتها رئیس مجلس می ماند.
نظام جمهوری اسلامی ایران هیچ زمانی علاقه ندارد که حتما یک نفر در زندان باشد اصلاً دلیلی برای این کار ندارد و نظام ازبخش زندانها نهتنها نفعی نمی برد بلکه خسارت، ضرر، هزینه اجتماعی، هزینه سیاسی و اقتصادی را متحمل می شود.
اما زندان لازمه کار است، زیرا اگر قرار است هنجارهایی در کشور حاکم باشد یک عده متخلف هستند که باید سر جای خودشان بنشینند، اگر زمانی نظام احساس کند که یک متخلف تأدیب شده و دیگر تخلف نمی کند و حاضر است به عنوان یک شهروند به زندگی خود ادامه دهد و به قوانین کشور پایبند باشد آن زمان دیگر دلیلی ندارد در زندان باقی بماند، بالاخره با این حماسه ای که اتفاق افتاد بسیاری از استدلالهای غیر عقلایی مدعیان نخنما و بیرنگ شد و اینکه نظام در انتخابات سال 88 تقلب کرده، نقش بر آب شد،
برخی با این اتفاقات رخ داده یکه خورده و دریافتند که اشتباه کرده اند و آن را اعلام میکنند و میگویند راهی را که رفته ایم اشتباه بوده و حرف خطا زده ایم، جرم مرتکب شده ایم و مجازات خودمان را تحمل کرده ایم اما عده ای هستند که به تکرار آن موضع اصرار می کنند که مشخص است برخورد نظام با آنها متفاوت است.
بنابراین حتما نظرات کروبی و موسوی در رفع حصر آنها مؤثر است، نمی خواهم بگویم آنها چه کاری را انجام بدهند، آنها ظلم بزرگی را به انقلاب، نظام و منافع ملی وارد کردند، حتما تمام ظلم ها را نمی توانند جبران کنند و باید در درگاه خداوند توبه کنند، اما مقداری را که می توانند باید جبران کنند و قطعا این رفتارها بر تصمیمات نظام اثرگذار است.
افزودن نظر جدید