- کد مطلب : 18412 |
- تاریخ انتشار : 17 مرداد, 1397 - 08:37 |
- ارسال با پست الکترونیکی
حالت چطور است روزنامهنگار؟
لاجرم هفدهم مرداد هر سال بايد روزنامهنگار و روزنامهنگاري را بزرگ بداريم. خيلي از دستگاهها و سازمانها مراسم ميگيرند، تشويق ميکنند، جايزه ميدهند. شخصيتها با سخنراني و يادداشت اندر کرامات و حسنات روزنامهنگاري و روزنامهنگار مينويسند. يک روز همهچيز شيرين ميشود، اما کسي از احوال روزنامه و روزنامهنگار نميپرسد. سهل است که در بقيه 364 روز سال تتمه حالش را هم ميگيرند. بيش از تعداد روزنامهنگاران فعال در کشور كساني را داريم که خود را قيم روزنامهنگار ميدانند. موجوديت مطبوعات هر دم در معرض خطر است؛ دخل و خرجشان نميخواند، از هر سو امر و نهي ميشنوند. روزنامهنگار هم بدتر و خرابتر. روزنامهنگار امروز ايران، تنهاست؛ جز خودش کسي را ندارد، درمقايسهبا ساير مشاغل از کمترين ميزان مزد و مزايا استفاده ميکند، ثبات شغلي و امنيت حرفهاي ندارد. براي انجام وظيفه حرفهاياش هزار مانع و مشکل ميتراشند. وقتي ميخواهد خبري از جايي بگيرد، از هفتخان رستم بايد عبور کند و دست آخر باز هم چيزي نصيبش نميشود که دندانگير باشد و همان را هم که ميخواهد بدهد به روزنامه منتشر شود، او و مديرمسئولش بايد تنشان بلرزد که چه کساني بدشان ميآيد. عتاب و خطابها و... هميشه در کميناند. اين واقعيت تلخ روزنامهنگاري امروز ايران است. اگر از چند روزنامه که بهطور رسمي و غيررسمي، يا آشکار و پنهان به دستگاهي دولتي و سازمانهاي عمومي متصلاند بگذريم، روزنامههاي امروز ايران با معجزه زندهاند؛ اين معجزه نامش «عشق» است، نامش «احساس مسئوليت» است. اگر اينها نبود، روزنامهنگارشدن و روزنامهنگارماندن، بيهوده و نامعقول مينمود. ادعاي اين نيست که روزنامهنگاري ايراني بينقص است؛ نقص دارد، نقدها به آن وارد است، اما با اين همه مشکل و اشکال که به اين حرفه تحميل شده است، بايد منتگذار همين وضع روزنامهنگاري هم بود. يک مدير عالي يا مياني کشور از بيشترين امتيازهای پيدا و پنهان بهرهمند است، خطاها ميکند، از قدرتش سوءاستفاده ميکند، با اشتباهاتش اقتصاد و فرهنگ و سياست ملتي را به خطرها مياندازد، از جايي ميرود يا بيرونش ميکنند، بلافاصله در جايي ديگر و بر صندلي ديگري از مديريت مينشيند. کافي است شما چند سالي يک مدير دلسوز باشيد تا از يک طبقه اجتماعي متوسط به يک چند طبقه بالاتر جهش کنيد. بودجه کشور در دست شما از بين رفته است؟ مهم نيست، نيت بدي که نداشتيد، فسادي کردهايد؟ دوست و آشنا زياد است که هوايتان را داشته باشند. برنامهها را خراب کردهايد؟ کو تا معلوم بشود و اگر هم که شد، ديگر کار از کار گذشته است. همه اينها با جادوي کلمه «مدير دلسوز و فداکار» رخ ميدهد.اما وقتي يک روزنامهنگاريد، معلوم نيست که براي ملت و مملکت دلسوز باشيد و اين را حتما بايد اثبات کنيد. کوچکترين خطاي شما سختترين عقوبتها را ميتواند براي شما و روزنامه شما به بار آورد. اگر روزنامه شما توقيف يا تعطيل بشود، تا جايي ديگر براي کار پيدا کنيد، کار گذران زندگي به قرضگرفتنها ميکشد. شما اصولا چيزي نميدانيد و هرچه هم کار ياد گرفتهايد، غلط است و بايد دوزانو در مقابل همان مدير دلسوز يا نماينده محترم بنشيند تا به شما ياد بدهد. روزنامهنگار اجازه ندارد خودش براي مسائل صنفي خودش تصميم بگيرد. اگر شما در خبر خود پرده از فساد مدير دلسوز برداريد يا از بيکفايتيهايش بنويسيد، شما هستيد که گناهکاريد، نه او. اگر با هزار و يک مشکل دستوپنجه نرم ميکنيد، به خودتان مربوط است، مگر اينکه بگذاريد عدهای مثل قيم بيايند و قيمومت شما را به نامهاي مختلف به دست بگیرند و بشويد فرمانبرداران نجيب. همه اينها محصول جادوي کلمه «قدرت» است که روزنامهنگاري آزاد و مستقل را دوست نميدارد. با اين همه اما روزنامهنگاري ايراني، با وجود نقدهايي که بر آن وارد است، بايد سرش را بالا بگيرد و مباهات کند به اينکه بار ميراث رنجبار روزنامهنگاري و آزادي و استقلال مطبوعات را با همه سختيها پيش ميبرد.
افزودن نظر جدید