- کد مطلب : 13927 |
- تاریخ انتشار : 12 اردیبهشت, 1396 - 15:47 |
- ارسال با پست الکترونیکی
خاتمی: ما تضمين روحانی هستيم
او معتقد است براي ارزيابي روحاني نبايد به ايدهآلهايمان نگاه كنيم بلكه بايد به ياد بياوريم از او چه ميخواستيم و حالا برايمان چه دستاوردي داشته است؟ اگر اين گونه به كارنامه روحاني نگاه كنيم حتما او را رييسجمهوري موفق و حتي فراتر از انتظار ميدانيم. روحاني مطالبات اصلاحطلبان را به پيش ميبرد و در شرايط امروز تنها كسي است كه ميتواند اين جريان فكري را نمايندگي كند. مهمترين دليل حمايت اصلاحطلبان از روحاني اين است كه او كشور را از انزوا، اقتصاد را از ورشكستگي و ساختار را از فراگير شدن فساد نجات دهد. اين دلايل خوبي براي اعتماد دوباره به روحاني است. اما انتخابات هميشه يك سوي ديگر هم دارد.
اگر روحاني نباشد چه ميشود؟ خاتمي معتقد است از بين رييسي و قاليباف هركدام كه رييسجمهور شوند وضعيت مردم به مراتب بدتر از دوران احمدينژاد خواهد بود. به همين دليل هم او ميگويد: «بايد به دنبال اين باشيم كه آقاي روحاني با يك راي قاطع و بسيار اثرگذاري انتخاب شود كه خود به خود بسياري از مخالفتهاي آينده را خنثي خواهد كرد.» او در ميانه مصاحبه به تركيب جديد مجلس هم اشاره ميكند و ميگويد با اين مجلس كابينه دوم روحاني بهتر از قبل خواهد بود. ضمانت اين گفتهاش هم جامعه مدني، رسانههاي غير رسمي و البته جرياني به وسعت و عمق اصلاحطلبي است.
خاتمي در ارزيابي امروز خود از وضعيت جبهه حاميان روحاني معتقد است موتور محرك جامعه جوانان و طبقه متوسط هستند. اين موتور امروز روشن شده و جاي اميدواري است كه در روزهاي آينده بخشهاي ديگر جامعه نيز كه در ترديد به سر ميبرند به حمايت از روحاني برخيزند.
چرا اصلاحطلبان تصميم گرفتند دوباره از روحاني حمايت كنند؟
به ياد بياوريم در شرايطي كه در سال ٩٢ وارد انتخابات شديم، انتخاباتي كه كانديداي اول اصلاحطلبان آقاي خاتمي بود و به هر دليلي ايشان وارد عرصه نشد و بعد آقاي هاشمي بود كه به آن نحو با او برخورد شد و بعد دو كانديداي معتدل و اصلاحطلب در ميدان بودند، با تدبير و دور انديشي اصلاحطلبان توانستند صحنه انتخابات را به گونهاي سامان دهند كه خروجي آن آقاي دكتر روحاني باشد. علت اينكه آقاي روحاني در آن زمان انتخاب شد، اين بود كه ما بر سر يك دو راهي بوديم.
سقوط كشور يا نجات كشور اين دو راهي بود. آقاي روحاني اگر انتخاب نميشد كشور سقوط ميكرد. كما اينكه زماني كه ايشان هم انتخاب شد، چيزي از كشور باقي نمانده بود. اقتصاد ورشكسته، انزواي كامل جهاني، گسترش فساد در همه عرصهها، سوءتدبير و از همه بدتر سايه جنگ و تحريم بر كشور گسترده شده بود. دولت آقاي روحاني دولت نجات بود؛ نجات كشور از سراشيب سقوط. اگر به همه مصاحبهها و سخنرانيها و نوشتههاي آن زمان كه مراجعه كنيد تنها انتظار ما از دولت آقاي روحاني اين بود كه با عقلانيت، تدبير و دورانديشي نگذارد كشور سقوط كند.
نهتنها در اين ٤ سال اين امر محقق شد بلكه فراتر از آن هم به دست آمد. ما در عرصه بينالمللي جايگاه و اعتبار خاصي پيدا كرديم. در عرصه اجتماعي و فرهنگي و دانشگاهها گشايشهاي خوبي به وجود آمد. در عرصه اقتصاد هم شاهد هستيم كه فرآيند سقوط متوقف شده است. چون فراتر از آني بود كه ما تصور ميكرديم. آقاي روحاني در طول اين ٤ سال با وجود همه ايرادات و انتقاداتي كه ممكن است به او وارد باشد، توانسته است از خرابيهاي وحشتناكي كه قبل از خود بوده آواربرداري كند. توانسته فعلا گودالي را از زبالهها و نخالهها پاك كند و الان وقت اين است كه ما سنگهاي ديگري را روي سنگ بگذاريم.
الان در ادامه ماموريت دولت نجات نيازمند دولت توسعه و بازسازي كشور و انقلابمان هستيم. رييسجمهور شدن آقاي روحاني به اين معنا نيست كه او فردي است كه ما از هر لحاظ او را بيعيب ميدانيم و كس ديگري را شايستهتر از او نميدانيم. بلكه به اين معنا است كه در شرايط فعلي تنها كسي كه در اين عرصه با توجه به همه جوانب امر ميتواند كشور را به پيش ببرد و بخشي از اين مشكلات و مصايبي را كه از گذشته باقي مانده است، ترميم كند آقاي روحاني است. البته مطمئن هستم در چهار سال دوم آقاي روحاني چهار سال اول نخواهد بود.
كابينهاي خواهد داشت كه با كابينه اول متفاوت خواهد بود. الان شرايط سياسي كشور ما و وضعيت مجلس و آرايش قواي سياسي نسبت به سال ٩٢ خيلي متفاوت شده است و آقاي روحاني هم نشان داده كه مرد تدبير و مرد زمانه خود است. بنابراين فكر ميكنم اگر به كشورمان دلبسته هستيم، اگر ميخواهيم رشد و توسعه و پيشرفت داشته باشيم در اين انتخابات كه كانديداهايش مشخص است تنها كسي كه ميتواند ما را پيش ببرد آقاي روحاني است.
گفتيد كابينه دوم آقاي روحاني متفاوت خواهد بود. نگرانياي وجود دارد كه آيا ممكن است دولت دوم آقاي روحاني شبيه دولت دوم آقاي هاشمي شود؟تا حدودي ديديم كه در دولت دوم آقاي هاشمي، جريان چپ آن روز كه امروز اصلاحطلب نام گرفته از كابينه و قدرت جدا شد. چه تضميني وجود دارد كه همراهياي كه با آقاي روحاني در مقطع انتخابات داريم تا پايان ٤ سال دوم ايشان هم وجود داشته باشد؟
تضمينش خود ما هستيم. در آن زمان و قطعه تاريخي كه شما نام برديد، جامعه مدني فعال و پويايي نداشتيم. رسانههاي عمومي نداشتيم. فضاي ارتباطي كه الان داريم، نداشتيم. تجربياتي كه جامعه ما در طول اين دو دهه كسب كرده است، اين امر را سبب ميشود. ميبينيم كه آن چيز كه بر عملكرد دولتمردان تاثير ميگذارد بيش از اينكه خواستهها و اراده خودشان باشد، خواستهها و اراده جامعه است.
آقاي روحاني اين ويژگي را در خود نشان داده كه به افكار عمومي توجه دارد و قدرشناس جريانهاي سياسي و افكار عمومي است كه به او قدرت دادهاند. اين تضمين را خود ما بايد ايجاد كنيم. نظارت و مطالبات مردمي اگر كنار مسووليت نباشد، آن قدرت ميتواند هر كسي را بلرزاند و به انحصار گرايي و اقتدار گرايي ببرد. آنچه سبب ميشود ما مطمئن باشيم كه آقاي روحاني در دولت دومش دولت بهتر و كارآمدتري از دولت اول خواهد داشت، اعتقاد و باور به خودمان است كه ميتوانيم خواسته خودمان را محقق كنيم.
عملكرد دولت كه به اعتقاد شما عملكرد مثبت و حتي در برخي حوزهها فراتر از انتظار بوده، نحوه تعامل جريان اصلاحات با آقاي روحاني به چه شكل بوده است؟
من سخنگوي جريان اصلاحات نيستم اما ميتوانم يك ارزيابي داشته باشم. در اين ٤ سال با توجه به اينكه دولت روحاني از هر طرف مورد حمله بود مجلسي هم داشتيم كه هر روز از گوشه و كنار آن صداي مرگ و نفرين و دشنام بلند بود و از هيچ كارشكني در كار دولت و مخالفت با برنامههاي اصلاحطلبانه فروگذار نميكرد. قواي ديگر هم دست كمي نداشتند. آرايش كلي كشور به گونهاي بود كه اقتصاد و فرهنگ و سياست كشور و سياست خارجي از دست دولت مستقر، چه دولت قبلي و چه دولت روحاني خارج شده بود.
سياست اصلي و كلي اصلاحطلبان حمايت همهجانبه از آقاي روحاني بود. يعني عدم تحميل هيچگونه فرد يا برنامهاي به آقاي روحاني ضمن اينكه همه برنامههاي آقاي روحاني را ميپسنديدند و آن برنامهها كاملا اصلاحطلبانه بود اما شرايط را درك ميكردند و ميدانستند كه نبايد در اين ميان مانع بيشتري جلوي پاي آقاي روحاني بگذارند. بنابراين حمايت همهجانبه بود اما در عين حال نقد مشفقانه در پشت پرده به دولت بود.
و اثر بخش بود؟
بله. به هر حال در جريان امور ببينيد در عرصه سياست ورزي كلي مثل انتخابات مجلس و خبرگان پيروزيهاي چشمگيري را به دست آورديم و چه در عرصه اجراي برنامههايي كه دارد مثلا كساني كه به آقاي روحاني تحميل شده بودند با تغيير مجلس و تغيير فضاي سياسي، افراد بهتري جايگزين شدند. اين سياست حمايت ادامه خواهد داشت اما در كنار آن نقد و عرضه مطالبات مردمي به خصوص در زمينههاي اقتصادي و مطالبات معيشتي مردم در ٤ سال آينده بيش از ٤ سال قبل از سوي اصلاحطلبان خواهد بود.
چطور ميتوان بدنه اجتماعي را پشت سر آقاي روحاني بسيج كرد؟ به هر حال هر كدام از شهروندان ارزيابياي از عملكرد دولت دارند كه ممكن است الزاما با ارزيابي شما همگن نباشد. چطور ميشود جامعه را مجاب كرد كه ادامه اين راه به سود كشور است؟
در جامعه ما متاسفانه احزاب و سازمانهاي متشكلي كه پايگاههاي خودشان را در بين مردم داشته باشند، نداريم. تنها برخي رسانههاي غير رسمي و فضاي مجازي را داريم كه آن هم عرصه مجادلات فراواني است. آنچه من شاهد هستم اين است كه تصميمگيرنده و تصميم ساز در عرصههاي مهم سياسي طبقه متوسط و به خصوص جوانان هستند. آنها خوشبختانه آگاهي و اطلاع كافي از آنچه بر سر كشور آمد و آنچه در اين ٤ سال گذشته دارند، ميدانند ما كجا بوديم، به كجا رسيديم و به كجا بايد برويم.
اين عقل رشد يابنده كه در طبقه متوسط ما وجود دارد شاهد هستيم كه امروز كار خود را انجام ميدهد. هم احساس نگراني كرده از اينكه ما به آن گذشته تاريك برگرديم، هم اميد دارد كه اگر بخواهيم به پيش برويم بايد به آقاي روحاني تكيه كنيم. اين به اين معنا نيست كه همه كساني كه در انتخابات پاي صندوق راي ميآيند از شخص آقاي روحاني خوششان بيايد يا از برنامههاي او حتما حمايت كنند اما اين را ميدانند كه راهي جز اين نيست. اين راهي است كه بايد آن را بپيماييم. ما بايد اين را اساس كار خود قرار دهيم تا شفاف براي جامعه روشن شود كه كجا بوديم و به كجا رسيديم و به كجا رفتيم.
متاسفانه زبان خود دولت در بيان اينكه كجا بوديم و به كجا رسيديم الكن است. آنچنان كه بايد و شايد نتوانسته اين وضعيت را براي مردم روشن كند. شاهديم كساني در عرصه انتخابات حاضر شدهاند كه به جاي اينكه بنويسند مار، مار را نقاشي ميكنند. اما به نظر من وقتي در ميان مردم هستيم ميبينيم كه آن طبقه متوسط اثرگذار كه تصميمساز و رايساز است، به خوبي متوجه اين موضوع شدهاند و ما بايد بتوانيم ارتباط لازم را با آنها بگيريم و تشويق كنيم كه فقط به اين امر كفايت نكنند كه خودشان پاي صندوق راي بروند، بلكه ستادي شوند و حداقل چند نفر از فاميل و اعضاي خانواده شان را وارد اين عرصه كنند. من احساس ميكنم موتور اين حركت روشن شده است. اميدوارم كه در روز انتخابات باز هم شاهد اين باشيم كه اين عقلانيت و تدبير كه در جامعه وجود دارد باز هم دولت عقل و تدبير را روي كار بياورد.
براي نخستين بار در انتخابات مجلس قبل ديديم كه حاشيه تهران كه عمدتا شهروندان كمبضاعتتر و كمتر برخوردار بودند، نرخ مشاركتشان در انتخابات كاهش پيدا كرد و اين همان پايگاه راي سنتي جريان مقابل اصلاحات بود. اين را چطور تحليل ميكنيد؟ آيا ممكن است به انتخابات رياستجمهوري تعميم پيدا كند؟ يا اتفاقي بود كه مثل جرقهاي زده شد و تمام شد.
بنده خيلي اين تحليل را قبول ندارم كه پايگاه راي طبقات جناح محافظهكار و مقابل اصلاحات، حاشيه نشين يا فقير هستند. البته مسائل اقتصادي و معيشتي در تصميمگيري مردم موثر است. ليكن منحصر به طبقات فرودست از نظر اقتصادي نيست. طبقه متوسط ما نيز امروز در مضيقه و تنگناي اقتصادي و فشارهاي معيشتي است. كل جامعه ايران به اين آگاهي رسيده است كه اگر مشكلات اقتصادي وجود دارد، از خود بپرسد در كدام دولت اين مشكلات وجود نداشته است؟ شايد در طول سه دهه گذشته درخشانترين عملكرد اقتصادي را دولت اصلاحات داشته است.
چه به لحاظ شاخصهاي اقتصادي و چه به لحاظ رضايت مردم. امروز هر جا ميرويد مردم ميگويند كه اي كاش همان دوران تكرار ميشد. يكي از رموز موفقيت آقاي روحاني در سال ٩٢ نيز همين بود. الگويي كه ارايه كرد، الگوي دولت اصلاحات براي اداره كشور بود. اين ديدگاه عموميت يافتهاي است. حتي طبقات حاشيه نشين و دهكهاي پايين جامعه نيز كه به لحاظ اقتصادي وضعيت بدتري دارند، با پوست و گوشت خودشان احساس ميكنند كه آن دولت براي آنها بهتر بود.
بنابراين اين الگوبرداري را در چهرههايي كه وجود دارد، تطابق ميدهند. كساني هستند كه آگاهانه در انتخابات شركت نميكنند، شركت نكردن آنها به معناي اين است كه احساس ميكنند هر دولتي روي كار آمده چه اصلاحطلب بوده و چه اصولگرا وضعيتشان تفاوتي نكرده است. وضعيت سياسي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي شان فرقي نكرده است. بنابراين به اين نتيجه ميرسند كه مشاركتشان در اين انتخابات تفاوتي در وضعيتشان ايجاد نميكند. در عين حال كه بايد حق اين گروهها را به رسميت شناخت و عدم مشاركت آنها را به عنوان حق ملي آنها به رسميت شناخت اما يك زنگ خطر است.
چه سياستها و برنامههايي اتخاذ شده است كه طبقات و گروههايي كه حامي نظام بودند و نه حامي دولتي خاص، الان ديگر در انتخابات شركت نميكنند. اين را بايد به عنوان يك ريزش مهم كه پشتوانه نظام را تضعيف ميكند، در نظر گرفت. اين زنگ هشداري به مسوولان عاليرتبه نظام است. آيا با اين روشهايي كه ما در انتخابات داريم و با موانعي كه بر سر راه منتخبين مردم ايجاد ميكنيم و وضعيت كشور را نميگذاريم به آن صورتي كه بايد متحول شود، آيا كار درستي ميكنيم. كساني كه به هر علتي در انتخابات شركت نميكنند، دليل بر اين است كه اميدي بر اينكه بتوانند از اين نظام بهرهاي بگيرند و وضعيت خود را بهبود ببخشند ندارند.
فشارهاي زيادي به روحاني وارد كردند تا او را از حضور در انتخابات منصرف كنند. تحليل شما از اين اتفاق چيست؟
ممكن است خيليها خوششان نيامده باشد كه آقاي روحاني بيايد اما اين ترديد در آقاي روحاني نبود. در اطرافيان و حاميانش هم ترديدي نبود. همه ميگفتند بايد آقاي روحاني براي بار دوم بيايد. به نكتهاي اشاره بايد كرد و آن عقلانيتي است كه در كليت نظام ريشه دوانده است. در اين تاييد صلاحيتها خيليها مطمئن بودند آقاي روحاني ردصلاحيت ميشود.
اين اطمينان ناشي از يك فكت و سند بود؟
نه. يك تحليل بود. حتي قرائن و اشاراتي هم بود كه آقاي روحاني ردصلاحيت خواهد شد. يا ميخواستند به آقاي روحاني بگويند كه نيايد. آن چيزي كه نهايتا در تاييد صلاحيتها اتفاق افتاد امر پسنديدهاي نبود چرا كه مشخص نيست معيار بررسي صلاحيتها چه بود اما بايد گفت كه در نظام هم اين عقلانيت رشد پيدا كرده است كه نميشود يك رييسجمهور مستقر را هر چند از او خوشمان نيايد، ردصلاحيت كنيم.
در مجموع فكر ميكنم در مرتبه اعلاي نظام با يك عقلانيت قابل توجهي رو به رو هستيم. اين به ما اميد ميدهد كه بتوانيم در آينده با همفكري و همدلي و درك مقتضيات زمان راه را مطمئنتر برويم. اين اميد را به ما ميدهد شايد در آينده دست كساني كه به خود اجازه ميدهند به هر چيزي متوسل و متشبث شوند تا رقيب خود را از پا در بياورند كمي كوتاهتر شود.
تحليل شما از ريزش و رويش راي آقاي روحاني چيست؟مي دانيم كه دولتها در چهار سال دوم ممكن است به دليل عملكردشان دچار ريزش راي شوند. همانطور كه در دولت دوم آقاي هاشمي داشتيم. اين امكان هم وجود دارد كه در دولت دوم با راي بيشتري از سوي مردم انتخاب شود. تجربهاي كه در دولت اصلاحات داشتيم.
ما ديگر در عرصه سياست ايران ديو و پري نداريم. يعني مردمي كه راي ميدهند ممكن است به كسي راي دهند و بگويند اين فرد حتما اوضاع را بهتر ميكند اما به اين معنا نيست كه به طرفي كه راي ميدهند هيچ ايمان و اعتقادي نداشته باشند. اين نيست. در عرصه نيروهاي سياسي آقاي روحاني رويش داشته است. جريان اصلاحات با وجود همه دلخوريها و انتقاداتي كه به آقاي روحاني دارند، با عقلانيت ميدانند كه بايد از آقاي روحاني حمايت كنند. امروز هم در عرصه انتخابات بدون هيچ چشمداشتي با تمام قوا وارد ميدان شدهاند.
از طرف ديگر ما ميبينيم كه امروز بخش قابل توجهي از نيروهاي اصولگرا پشت سر آقاي روحاني قرار گرفتهاند. كساني كه در سال ٩٢ كانديداي ديگري داشتند و ستادهاي ديگري را هدايت ميكردند و حتي در تخريب روحاني كوشا بودند. اينها نيز پشت سر روحاني قرار گرفتهاند. نه فقط راي خودشان بلكه فعاليت ميكنند تا بخشهاي قابل توجهي از جامعه را به اين سمت بكشانند. در عرصه اجتماعي تغيير قابل ملاحظهاي در توازن سال ٩٢ نخواهيم داشت. مجموع نيروهاي اصولگرا را در نظر بگيريم ممكن است ٣٠ تا ٣٥ درصد راي را بياورند. بقيه طرفداران نيروهاي اصلاحطلب خواهند بود كه اميدواريم در دوره اول پيروزي قاطعي را براي آقاي روحاني رقم بزنند.
با توجه به گفته شما كه معتقديد توازن نسبت به سال ٩٢ خيلي تغيير نكرده است، اين ميتواند از جهتي نگرانكننده باشد چراكه اگر درصد كمي از آراي او ريزش داشته باشد، در جريان مبارزههاي انتخاباتي با چالش بزرگي به نام رفتن به دور دوم رو به رو خواهيم شد. براي جلوگيري از بروز چنين چالشي چه بايد كرد؟
ما وقتي بايد نگران باشيم كه رقيب قدري در برابرمان باشد. ضمن احترام به همه كانديداهايي كه در عرصه هستند واقعا هيچ كدامشان در آن حدي نيستند كه بتوانند نظر مردم را به سمت خود جلب كنند. جز آراي سنتي كه برايشان وجود داشت. كساني كه هستند سوابق سياسي و مديريتيشان را كنكاش كنيم و تجربياتي كه از حضور در ادوار گذشته انتخابات داشتهاند ميبينيم كه چيزي تغيير نكرده است.
تنها اميدشان به يك چيز است و آن اينكه آقاي روحاني را تخريب كنند. در اين ميان همين مناظرهها و برنامههاي راديو و تلويزيون به حد كافي كفايت خواهد كرد تا اين نقشه تخريبي رقباي آقاي روحاني را خنثي كنيم. درست است كه تخريب ممكن است آراي رقيب را كم كند اما دليل بر اين نيست كه الزاما آراي شما را زياد كند. اصلا اين كار را نميكند. برخي از رقباي آقاي روحاني كار بسيار خطرناكي براي خودشان انجام دادهاند و متوسل به شعارهايي شدهاند كه نخستين بازتاب و انعكاسش به خودشان خواهد بود.
اگر ميگويند مبارزه با فساد سوابق آنها در اين امر چيست؟ آن زمان كه امكانات و اختيارات در مبارزه با فساد داشتند چه كار كردند كه حالا بخواهند انجام دهند؟ آيا آن زمان كه اختياراتي داشتند از آن طبق قانون استفاده كردهاند يا خير؟ دوستاني كه در اين ميدان وارد شدهاند شعارهايي را انتخاب كردهاند كه سم مهلكي براي خودشان خواهد بود.
با موارد و موضوعاتي كه خودشان درگيرش خواهند بود، از پس پاسخگويي در مناظرهها و مصاحبهها برنخواهند آمد. آيا سابقه و كارنامه قابل قبولي در اين امور داشتهاند؟ در امر مديريت و مبارزه با فساد چه كارنامهاي داشتهاند؟ آيا فقط براي تخريب آمدهاند؟ وقتي مردم در اين امور متمركز شوند، آراي آنها ريزش بيشتري خواهد كرد.
اگر آقاي قاليباف رييسجمهور شود، چه اتفاقي براي ايران ميافتد؟
هر كدام از آقايان رييسجمهور شوند، باز هم آفتاب از شرق طلوع و از غرب غروب ميكند اما جامعه ايراني به يك وضعيتي بدتر از دوران آقاي احمدينژاد خواهد رسيد چراكه آقاي احمدينژاد بيبرنامه كشور را تخريب كرد. به نظر افرادي كه الان وارد عرصه شدهاند، برنامههايي كه دارند و اعلام ميكنند، براي تحقق بايد متوسل به شيوههايي شوند كه جز فلاكت و بدبختي براي مردم ايران نخواهد داشت.
چگونه كانديداهايي كه اعلام كرده بودند قصد حضور ندارند به يكباره اعلام ميكنند براي برنامههايشان هزاران ساعت كار كارشناسي انجام دادهاند؟
در كشور ما يك نكته مهم را ناديده نگيريد و آن هم احساس تكليف است. از همهچيز مهمتر است. در اين صورت فرد همه ملاحظات و جوانب امر را كنار ميگذارد و مجبور ميشود وارد ميدان شود. برنامه نوشتن هم اگر براي الان نبوده شايد براي چهار سال آينده فكر ميكردند كه اين برنامهها را تدوين كنند. فعلا كه برنامهاي ارايه ندادهاند. اين حرفهايي كه ميزنند ادعاي برنامه است. شعارهايي دادهاند كه دامن خودشان را بيشتر خواهد گرفت و بيپشتوانه بودن آنها را مشخص خواهد كرد. برنامه نوشتن شايد برايشان آسان باشد. لابد تجربههاي عظيمي در عرصه سياستگذاريهاي كلان كشور دارند.
تحليل و نه پيشبيني شما از اتفاقي كه قرار است در ٢٩ ارديبهشت بيفتد، چيست؟
اگر ما بر اساس روندي كه در طول دو سه دهه گذشته بوده است، پيش برويم بايد به راحتي آقاي روحاني را رييسجمهور كنيم. باز هم تكيه ما بر مردم است. مردم هميشه وقتي در طول اين سالها به كسي اعتماد كردند اعتمادشان را كامل كردهاند. گفتهاند كه به او راي دهيم و امكانات و وقت بدهيم تا بتواند برنامههايش را كامل كند. ضمن اينكه همه مردم اين را ميدانند كه آقاي روحاني تنها يك سال رييسجمهوري بوده كه توانسته كمي نفس راحت بكشد.
چون سه سال عمر دولتش را با مجلسي رو به رو بود كه در مخالفت با برنامههايش كوتاهي نميكرد. آقاي روحاني يك سال در حقيقت رييسجمهور بوده است. مردم نيز در اين يك سال ديدهاند كه در حيطهاي كه قدرت داشته چه كار عظيمي انجام داده است و آن هم برجام بوده است. برجام را فقط حل مساله هستهاي ندانيم. مردم هم نميدانند. برجام يعني پايهگذاري بنياني كه روي آن اقتصاد و فرهنگ و روابط خارجي و رشد و توسعه بايد بنا شود. فقط اين نيست كه سايه جنگ را از كشور دور كرده باشيم.
فكر ميكنم مردم حتما اين فرصت دوباره را به آقاي روحاني خواهند داد كه كارش را كامل كند. در چهار سال دومي كه سه سالش با مجلسي همراه، طي ميشود. براي اينكه مشكلات را كم كنيم، عقلانيت و تدبير مردم اين را حكم ميكند. غير از سال ٨٨ كه مسائل خاص خودش را داشت در بقيه دورهها روساي جمهور دو دورهاي بودهاند. اين هميشه خواست حاكميت نبوده است اما اراده مردم بر اين امر بوده است.
در اين دوره نيز اين امر تكرار خواهد شد اما كار سخت است. رقباي روحاني در تخريب كردن ورزيده شدهاند. همه امكانات براي تخريب را در اختيار دارند. بنابراين بايد تلاش كنيم كه فقط رضايت به اين نداشته باشيم كه آقاي روحاني برنده اين انتخابات خواهد بود. بايد به دنبال اين باشيم كه آقاي روحاني با يك راي قاطع و بسيار اثرگذاري انتخاب شود كه خود به خود بسياري از مخالفتهاي آينده را خنثي خواهد كرد.
افزودن نظر جدید