- کد مطلب : 4266 |
- تاریخ انتشار : 21 اردیبهشت, 1393 - 13:42 |
- ارسال با پست الکترونیکی
در دفاع از دانشگاه
محمد نظیفی
دانشگاه در دهههای اخیر همواره محل توجه جریانهای سیاسی بودهاست و حتی فضای علمی و آموزشی آن تحت تأثیر مستقیم معادلات قدرت بودهاند. از استخدام یا برکناری اساتید تا تعیین محتویات و کتب دورهها و رشتههای تحصیلی، تا تعیین اسامی و امکانپذیری جذب رشتههای دانشگاهی تماما با معادلات سیاسی پیوندی قوی داشتهاند. تکیهی جریانهای مختلف سیاسی به ویژه جریانهای تجددخواه به دانشگاه به عنوان منبع تأمین نیروی خود به دلیل ارتباط انضمامی علم و دانشگاه با پدیدهی روشنفکری از سویی طبیعی است. روشنفکران عمدتا از دانشگاه برخاستهاند و برخی از آنها درسخواندگان شاخههایی از علوم انسانی در دانشگاهها بودهاند. اما با نگاهی به آثار این روشنفکران میتوان مشاهده کرد نوشتههای اینان عاری از هر نوع رنگ و بویی از علم و دانشگاه است. این ارتباط جز در راستای تخریب بنیان علم نمیتواند فعالیت کند.
مناسبات خلق ارزش ما کاملا تحت سلطهی قدرت است و اصرار ما بر سیاسی بودن یا سیاسیتر شدنِ دانشگاه هر دوی این عوامل را بهصورتی وسیعتر به کار میاندازد. بی قیدی کلامی اولین نتیجهی این وضعیت است. این وضعیتی بهنام روشنفکریست که طی قرار گرفتن در آن فردی که دارای تحصیلات دانشگاهی است به خود اجازهی ورود و اظهار نظر به هر حوزهی با ربط و بی ربطی را خواهد داد و کلمات و معانی قربانیان این فاجعه هستند. اما چه میتوان کرد «روشنفکر» در افواه با زنگی از اعتلا و احترام به گوش میخورد و توانسته است لباس عِلم بر پیکر نتراشیدهی خود بپوشاند. او کسی است که سخن راندن برایش محدودیتی ندارد. همهچیزدانی است که به همهی حوزهها سرک میکشد. او نمیتواند در مورد هیچ خبر یا رخدادی بینظر باشد و البته نظر خود را «علمی» میداند و سعی میکند با استخدام واژگان مربوط به حوزهی مقصد این را به مخاطب القا کند. این واقعیت را میتوان در واکنشهای فوق سریعی که در شبکههای اجتماعی به هر پدیدهای داده میشود مشاهده کرد. او مخلوط عجیب و خطرناکی از واژگان به عاریت گرفته شده از کتابهای «روشنفکری» که در مسیر انقلاب به ویژه بر روی زمین فراوان یافت میشوند در ذهن خود دارد که در نقش یک زامبیِ ذهنی با آنها به تخلیهی مضمون مفاهیم و بی معنا و هویت کردنِ آنها میپردازد. مهارتهای او البته در طول زمان بر اساسِ نیاز بازار تغییر میکنند. او میتواند با تکیه بر پایگاهِ «مردمی» خود بهصورتی کاملا غیر مسئولانه مهمل ببافد و از آنجا که ادبیات وزینی دارد یا زمانی در منصب مهمی حضور داشته یا حکم سنگینی علیه او صادر شده یا مدتی از فعالیتی محروم شده است مخالفت با او همنوایی با قدرتی است که هرچند کسی واقعا نمیداند چرا ولی با آن مشکل دارد. او مهارت دیگری نیز دارد و آن ادبیات است؛ اینجاست که شکاف میان ادبیات و اندیشه نیز با ملات تساهل و تسامح بی انتها پر میشود و سخنوران و خطبای توانمند در جایگاه اندیشمندان قرار داده میشوند. مهارت او در خطابه و قدرت او در تحریک احساسات تودهها به کمک او میآیند تا تهی بودنِ مغزش آشکار نشود.
اکنون از این وضعیت اسفبار امید رهایی چندانی نمیرود زیرا امروز همهی ایرانیان روشنفکرند. ذهنِ ایرانی هیج حریمی از دانایی را برای دخالت عوامانه در تخصصیترین قلمرو دانش به رسمیت نمیشناسد و این امر شامل خود متخصصین نیز میشود.
جدای از پرداختن به ریشه و علل این مشکل که ضرورتی است که مجال مناسب میطلبد، نفسِ ملاحظهی مشکل چه بسا مفید باشد و این یادداشت با غرض چنین تلنگری نوشته شد.
افزودن نظر جدید