رهایی از فقر در جامعه، چطور ممکن می‌شود؟

سارا شریعتی-برای اینکه ببینیم در یک جامعه رهایی از فقر چطور ممکن می‌شود و چگونه می‌توان با فقر مبارزه کرد، باید ابتدا بدانیم که اصولاً «نابرابری‌های ساختاری» در یک جامعه به «قدرت سیاسی» آن جامعه باز می‌گردد. بنابراین، تا نسبت قدرت سیاسی و جامعه تسهیل نشود، یا مسئولیت قدرت سیاسی در ایجاد نابرابری‌های ساختاری تأیید نشود، اساساً مبارزه با فقر معنی ندارد.

در جوامعی که فقر عمق و گستره بسیاری یافته است، نمی‌توان چندان از فعالیت‌های مدنی و کار‌های اجتماعی حرف زد. دانشگاه هم که یکی از زیرمجموعه‌های جامعه مدنی است آنچنان که باید «مسأله فقر» را در دستور کار خود قرار نمی‌دهد. از آنجا که پرداختن به «مسأله فقر» اغلب یا به توصیه‌های اخلاقی یا محاسبات مالی و اقتصادی ختم می‌شود، متأسفانه در دانشگاه چندان محل توجه نیست؛ تا آنجا که در سال‌های اخیر به‌طور کلی سه پایان‌نامه به «مسأله فقر» و دو پایان‌نامه به مسأله «بی‌شناسنامه‌ها» اختصاص یافته است. بنابراین، به نظر می‌رسد که فقر اساساً برای دانشگاه ما مسأله نیست.

این در حالی است که در کالج دو فرانس که عالی‌ترین نهاد آموزش عالی در فرانسه است کرسی پنج ساله «دانش علیه فقر» گذاشته شده است و از متخصصان جهانی دعوت می‌شود که بیایند و توضیح دهند که چگونه می‌توان با فقر مبارزه کرد؟

اما اگر فارغ از حوزه دانشگاه، وارد حوزه دین شویم کاتولیسیسم نمونه خوبی است چرا که هم به شکل «نهاد» به‌عنوان دین رسمی، هم به شکل عملی و نظری به «مسأله فقر» پرداخته است. در قالب «نهاد» بعد از انقلاب صنعتی با ظهور مارکسیسم و در رقابت با آن، کلیسای کاتولیک، نهادی را تحت عنوان «آموزه‌های اجتماعی کلیسای کاتولیک» سامان داد.

این کلیسا، کل آموزه‌هایش را در خصوص همبستگی، توجه به دیگری، کاستن شکاف‌های طبقاتی و... فرموله و صورتبندی کرد و با عنوان «آموزه‌های اجتماعی مسیحیت» بسط داد. اما در سطح عملی به‌دلیل آنکه از حوزه سیاست کنار گذاشته شده بود، شبکه همبستگی عظیم اجتماعی را برای پرداختن به مسائل مشخص جامعه اعم از فقر، بیکاری، بی‌خانمانی، آسیب‌های موجود در حوزه سلامت و بهداشت سامان داد.

به شکل ضد نهاد هم می‌توان از «الهیات رهایی‌بخش» نام برد که یک متأله امریکای لاتینی، آن را بنیانگذاری کرد و ایده‌اش این است که فقیر محصول سیستمی است که ما در آن زندگی می‌کنیم و ما مسئول آن هستیم. در نتیجه از تمام آموزه‌های دینی مسیحیت استفاده می‌کند تا جامعه را برای مبارزه با فقر در امریکای لاتین بسیج کند.

امروز هم حتی کاتولیسیسم با انتخاب یک پاپ امریکای لاتینی، که سرمایه‌داری را به‌عنوان بت‌پرستی جدید افشا می‌کند، در عالی‌ترین سطح خود لحن الهیات رهایی‌بخشی پیدا کرده است. نمونه امریکای لاتین نشان می‌دهد که دیگر دین افیون توده‌ها نیست بلکه دین می‌تواند عامل رهایی‌بخشی توده‌ها باشد. اما در اسلام آیا ما می‌توانیم از یک جریان رهایی‌بخش به‌نام دین برای مبارزه با فقر نام ببریم؟

در حوزه اسلام داستان شکل دیگری پیدا کرده است؛ در قرن بیستم با اسلامی مواجه هستیم که درگیر استعمار خارجی و استبداد‌های داخلی است و با یک خلأ سیاسی روبه‌رو است و آن خلأ الغای خلافت اسلامی است. بنابراین، پرسش و مسأله‌اش «سیاسی» است هر چند که در آغاز قرن بیستم، اسلام به مسأله اجتماعی می‌پردازد، اما بسرعت از پرونده اجتماعی به پرونده سیاسی چرخش پیدا می‌کند.

اسلام قرن بیستم هرقدر که از آغاز آن می‌گذرد، «بیان اجتماعی» خود را از دست داده و «بیانی سیاسی» به خود می‌گیرد؛ و در نتیجه چنین خلأیی است که ما در نمونه عرب و آفریقایی می‌بینیم که اتفاقاً بنیادگرایی دینی در خشن‌ترین شکل خود سربازانش را از همین سپاه فقر می‌گیرد.

اما اگر در حوزه اسلامی بخواهیم از این آموزه‌های اجتماعی استفاده کنیم، راه‌حل چیست؟ اینجا است که می‌توان از فعالیت‌های مدنی دفاع کرد. به این دلیل که قدرت سیاسی در بحث از فقر، هم مسئول است و هم متهم، در نتیجه ما جدا از قدرت سیاسی و با استناد به «الهیات رهایی‌بخش» که از رهگذر سامان دادن به یک جامعه مدنی قوی، قابل تحقق است، می‌توانیم به مسأله فقر بیندیشیم.
 

افزودن نظر جدید