- کد مطلب : 23223 |
- تاریخ انتشار : 22 مهر, 1399 - 08:50 |
- ارسال با پست الکترونیکی
سفیر صدا صدای سیاستساز
از مرزهای ایران فعلی که پا بیرون میگذاری، تنهایی ایرانی آنچنان بر دل سنگینی میکند که از خود میپرسی، پس آن همه تاریخ و شکوه و تمدن پارسی کجا رفت؟ اگرچه این وضعیت ایرانی دلایل زیادی دارد که در سیاست، تاریخ و فرهنگ ریشه دارد، اما برخی علت اصلی آن را در انقطاع تاریخی از پرشیا به ایران فعلی میدانند. آنچه در لابهلای خطوط سیاسی این تغییر مغفول ماند، ریشههای فرهنگی بود که یک به یک گسسته شد. موسیقی در این بین، به بهانههای مختلف، بیش از همه لطمه دید و اساسا شاخهای از موسیقی کشور {خوب یا بد} بهعنوان موسیقی لسآنجلسی ریشه کرد و رشد یافت که آسیبشناسی یا فواید یا لطمات آن به موسیقی، خود موضوع مباحث دیگری است. اما کسی که این روزها جسمش را از دست دادهایم، در میانه این کارزار ایستاده و راهش را یافته بود. استاد محمدرضا شجریان که روز پنجشنبه بعد از چندین سال مبارزه با بیماری، زیست در دیگر جهان به او مقدر شد، به معنای واقعی کلمه، نماد فرهنگ و تمدن ایرانی بود. این را در آواز او، در انتخاب اشعارش، انتخاب دستگاههای موسیقی و سازها و حتی طرح لباس و دکورشان میتوان بهخوبی دید. اما دریغ و دریغ که این ظرفیت و توان هیچگاه از سوی دولتمردان دیده نشد؛ اگرچه مردم همیشه این را بهخوبی درک میکردند؛ این را سالنهای پرجمعیت کنسرتهای استاد شجریان در نقاط مختلف جهان نشان میداد؛ آنهم در حالی که اجازه برگزاری کنسرت در داخل کشور به او داده نمیشد و ما مشتاقان صدایش باید پای گیرندهها و شبکههای اجتماعی، کنسرتهایش را دنبال میکردیم. تصور کنید اگر این همه رویکرد در دستور کار نبود، او چه نماینده فوقالعادهای برای فرهنگ ایرانی در گستره نوروز و گستره تمدنی ایران بود. اگر قرار بود پرشیای تاریخی به پشتوانه ایران فعلی پیوند بخورد تا همان پایه تمدنی قوی را داشته باشد که به راحتی قابل حذف و تحریم و نادیده گرفتهشدن نباشد، استاد شجریان میتوانست بهترین معرف این فرهنگ باشد تا توان فرهنگی و ادبی ایران، ممیزه و معرفه ما باشد. دریغ از فرصتی که از دست رفت. در این صفحه از چندین دیپلمات که در حوزههای مختلف تمدنی ایران کار کرده یا رایزن سیاسی و فرهنگی بودهاند، خواستیم که درباره توان دیپلماسی فرهنگی و عمومی استاد محمدرضا شجریان برایمان بنویسند.
افزودن نظر جدید