برخی مربیان داخلی دربارۀ کارلوس کیروش عقدهگشایی میکنند، بعضی بر چشم واقعیت خاک نمیپاشند و قبلتر را فراموش نکردهاند، عدهای احتمالاً بحث تکراری زیرساختها را پیش میکشند و گروهی به بخت و اقبال نسبت میدهند و شماری به دامان شعر پناه میبرند و این که «گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود» و جواد آقای خیابانی هم جلوی دوربین میگویند گفتهاند نگو و نمیگویم! و لابد میخواست راز این اتفاق را به چهار زبان فارسی با لحن حماسی، انگلیسی با الگوی گرامری ابداعی خودش، آلمانی به شیوهای که با وینفرد شفر صحبت کرد و ژاپنی به شکلی که منتشر شده بازگوید و نگذاشتند!
در این میان حرف حساب را -حرف حسابترین حرف و جان کلام را - از زبان «علی پروین» شنیدهایم. تا جایی که در این چهل سالی که او را میشناسم سخنی چنین مستدل از او نشنیده بودم.
راستش را بخواهید همیشه دنبال گافی بودیم که علی آقا نامی را به اشتباه تلفظ کند یا مثلاً در دوران مربیگری تیم ملی بگوید «۸۵ درصد تیم آماده است و مانده ۳۰ درصد» و ما هم هشتاد و پنج و ۳۰ را جمع بزنیم که از صد فراتر میرود!
این بار اما علی پروین در ۷۰ سالگی اصل مطلب را گفته است: «ما امروز فقط به صدا و سیما باختیم. از چهارشنبه هفته قبل در هر شبکه تلویزیونی همه دربارۀ این بازی صحبت کردند. هر شبکهای که میدیدیم کارشناس و مجری داشت دربارۀ این بازی صحبت میکرد. زمان ما کی این همه بازیهای تیم ملی از تلویزیون پخش میشد. این قدر این بازی را حساس و بزرگ کردند که از شدت استرس بازیکن ما نمیتوانست راه برود. از بس این تیم را تلویزیون بزرگ کرد.»
نکته اما این است که تلویزیون تنها تیم ژاپن را بزرگ نکرد. تیم ملی خودمان را هم با تعابیر حماسی و بُغض خیابانی و ادا و اطوارهای محمد حسین میثاقی و کلیپ خدابیامرز محمد نوری روی بازیها و مهارها و به قول خودشان سیوها باد کردند و باد کردند تا ترکید!
بگذارید داستان را به شکل دیگری مرور کنیم. با فراگیر شدن پدیدۀ فوتبال در ایران و تبدیل به یک سرگرمی برای مردم برخی از نیروهای مخالف رژیم گذشته آن را ساخته و پرداخته امپریالیسم و در راستای تحمیق تودهها دانستند.
چند اتفاق اما سبب شد در این دیدگاه تجدید نظر شود. اولی همان بازی مشهور ایران و اسرائیل بود که پتانسیل سیاسی فوتبال را نشان داد و فردای آن بازی دفتر هواپیمایی شرکت هوایی اسرائیلی در تهران را منفجر کردند.
دومی رویکرد سیاسی کاپیتان تیم ملی و بهترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران بود. چون پرویز قلیچ خانی به ساز رژیم نمیرقصید و هر چند ناگزیر شد در تلویزیون تن به اعتراف دهد ولی بعدتر از تیم ملی رفت و همواره نگران بودند اعتراف اجباری را لو بدهد یا در صورت دعوت به جام جهانی آرژانتین واکنش نشان بدهد.
اتفاق سوم علایق مذهبی علی پروین بود که به عنوان کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران در راه پیماییهای مهم سال ۵۷ شرکت کرد. چهرههای سیاسی دیگر نیز نشان دادند فوتبال امری انتزاعی نیست. روز اول جنگ که تیم ملی در کویت بود برادر حسن روشن به شهادت رسید.
از این پس موضوع صدور انقلاب را به فوتبال بار کردند. در بازیهای آسیایی هند و تیمی که جلال چراغپور جوان مربی آن بود بازیکنان همه با تصویر بزرگ امام خمینی وارد زمین شدند. انتظار از فوتبال در این مقطع صدور پیام انقلاب بود.
در تورنمنتی دیگر روزنامه کیهان در صفحه اول تصویر ناصر محمدخانی در حال قنوت در نماز را چاپ کرد تا بر این وجه بازیکنان تأکید شود.
بعد از جنگ اما هاشمی رفسنجانی سازمان ورزش را به حسن غفوریفرد سپرد و او هم علی پروین را مربی تیم ملی کرد تا فضای ورزش متفاوت از سالهای جنگ، جلوه کند.
هم سو با دیگر سیاستهای این دوره فوتبال هم در مسیر سرمایهداری یا سرمایه سالاری قرار گرفت و دستگاهها پول تزریق کردند. درستتر این بود که خصوصی شوند اما دولتیتر شدند و این بار پولهای کلان وارد فوتبال شد تارؤیاهایی چون راهیابی مجدد به جام جهانی و قهرمانی چهارباره در جام ملتهای آسیا تحقق یابد. اولی در دوره سازندگی رخ نداد و در سال ۷۶ بعد از ۲۰ سال به جام جهانی راه یافتیم. جام ملتها اما همچنان دست نایافتنی بود.
پس از چندی اما فوتبال محمل ناسیونالیسم ایرانی شد و صدا و سیما قضیه را حماسی کرد. این اتفاق از هشتم آذر ۷۶ به بعد که با استرالیا مساوی و در واقع بر آن غلبه کردیم و جواز جام جهانی گرفتیم تشدید شده و از آن به بعد هر بازی مهم ملی برای صدا و سیما شده یک حماسه!
از این پس بود که تمام بار تاریخ و کورش و داریوش و وطنم وطنم و حماسه و فردوسی و ملیت را الصاق کردیم به ساق بچههایی ۲۰ تا ۲۷ سال تا آرش کمانگیر ما باشند!
پیش از انقلاب ستارهها چند دسته بودند: هنرپیشگان سینما (مرد و زن)، خوانندگان موسیقی پاپ (زن و مرد) و فوتبالیستها. مجلات اجتماعی یک بار عکس عارف عارف کیا را روی جلد میگذاشتند که دوباره ازدواج کرده یا نه، مرتبه دیگر تصویر خواننده زن را. یک بار هنر پیشه مرد سینما، یک بار هم هنرپیشه زن را. بعد از انقلاب با حذف ستارهسازی اما همه نگاهها متوجه فوتبالیستها شد تا جای چهار گروه دیگر را پر کنند.
با فیلم «عروس» البته ستارههای سینما هم وارد میدان شدند. با این حال تلویزیون همچنان به فوتبالیستها بیشتر بها میداد.
دو سه سالی است اما ماجرا از این هم فراتر رفته است. دیگر صحبت از سیاست و صدور انقلاب و حتی ناسیونالیسم هم نیست. تلویزیون، فوتبال را باد میکند و باد میکند و باد میکند اما نه مانند گذشته به صرف وطن و ایران و ناسیونالیسم یا سرگرمی که برای کسب درآمد از هشتگ مربع ستاره!
تلویزیون شده بنگاه لاتاری و قرعه کشی. مردم را پای جعبه جادو مینشانیم و دلاور دلاور میکنیم و کلیپ محمد نوری را روی مهار پنالتی و فلان گل میگذاریم تا هفت میلیون پیام دریافت کنیم و فلان اپلیکیشن را تبلیغ کنیم و پول در بیاوریم.
صدا و سیما در واقع به خاطر کسب درآمد از فلان اپلیکیشن و ثبت رکورد هفت میلیونی در فوتبال میدمد نه آن که عاشق کشته و مرده فوتبال باشد!
این دیگر ورزش نیست. سرگرمی هم نیست. لاتاری است. بخت آزمایی است. این وسط منتها جواد آقای خیابانی هم خیال میکند حکیم ابوالقاسم فردوسی است و محمد حسین میثاقی جویای نام مثل سانچو پانزای دُن کیشوتدست و پایی میزند تا مستقل از عادل فردوسیپور به رسمیت شناخته شود و همین میشود که میشود.
این قدر روی بازیکن زوم میکنند که طفلکها به قول علی پروین توان خود را از دست میدهند. پس قصه تیم ملی پیچیده نیست. باد کردند و باد کردیم تا ترکید!
در حالی که بازی، بازی است و لزومی ندارد لابه لای بازی با چین به روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور اشاره شود یا در بازی با ژاپن بگوییم مردم این کشور از محصولات تولید خودشان استفاده میکنند! نه پس، لابد انتظار دارید ژاپنیها از لوازم چینی استفاده کنند!
آن قدر که عرفان و سیاست و حماسه را بار فوتبال کردیم و در پوستۀ زیرین واقعی وسیلهای شد تا مردم را پای جعبه جادو بنشانیم و زیر این بار بچهها دوام نیاوردند.
تلویزیونهای دنیا با رقص و شو و موسیقی و فیلم و نمایش پر میشود و تلویزیون ایران میخواهد جای همه آنها را با فوتبال پر کند و همین میشود که از بام تا شام و در هر برنامه از فوتبال میگویند و همه کارشناسی میکنند. از رضا رشیدپور در حالا خورشید تا شبکه خبر.
این همه تمرکز و توجه، تمرکز بچهها را بر هم میزند. در حالی که اگر این همه تمرکز نبود آنها تمرکز میداشتند.
این که علیرضا بیرانوند یک پنالتی را گرفته یا پرتاب دست او خوب است به این معنی نیست که سوپرمن شده و آن قدر او را بزرگ کنیم که در یک بازی سه گل بخورد.
تا یک اصطلاح یاد میگیریم همه طوطی وار تکرار میکنند و هی میگویند کلین شیت و حباب کلین شیت که میشکند دیگر حرفی برای گفتن نیست.
باختیم. چون صدا و سیما فوتبال را به ابزار پول درآوردن تبدیل کرده است. ما خیال میکنیم بازی تماشا میکنیم. اما خودمان در واقع در بازی هشتگ مربع وارد شدهایم!
به خاطر رونق این هشتگ مربعها هی باد کردند و باد کردند و ترکید! همین…
افزودن نظر جدید