طعنه‌های روزنامه جوان به مسعود فراستی: دیروز ششلول بند کمونیست‌ها بودی آقای چریک!/ مدتی هم از نمد مرتضی آوینی برای خودت کلاه دوختی

مسعود فراستی از چرخیدن در فضای شبه‌روشنفکری کمونیستی پیش و پس از انقلاب تا امریکایی شدن، راه درازی را طی کرد؛ راهی که مقطعی کوتاه از آن با سید مرتضی آوینی هم‌قدم و هم‌قلم شد، اما نفس گرم سید شهیدان اهل قلم کافی نبود تا روشنفکر چپ گمنام ما را عاقبت به خیر کند.

به گزارش امیدنامه به نقل از روزنامه جوان نوشت: تا توانست سر سفره سید مرتضی آوینی نشست و از نمد همین سفره برای خود کلاه دوخت، اما کلاهی که ظاهراً برای او آنقدر گشاد بود تا عاقبت جلوی چشمانش را بگیرد و او را از شیش‌لول‌بندی برای کمونیسم! به ایستگاه طنز لیبرالیسم بکشاند.

او حالا همان سیگار برگ استالینی‌اش را در کافه نقدش بر لب می‌گذارد و جلوی دوربینی که چند بچه ژیگول دلبسته ینگه دنیا برای او تنظیم کرده‌اند، می‌نشیند و از ارزش‌های امریکایی سخن می‌گوید!

 ظاهراً سفره جدید چرب‌تر است و به هر حال هر آدمی یک قیمتی دارد. آقا مسعود ما البته در این سال‌ها بعضاً مرتکب نقدهای سینمایی خوبی هم می‌شد و قدری هم نان بازویش را می‌خورد، با این حال  تحت‌تأثیر ادبیات چپ در برخی نقدهای سینمایی ره به افراط هم می‌رود و دچار حب و بغض‌ها و جوگیری‌های احساسی هم می‌شود، اما همین که این شجاعت را داشت تا خلاف جهت جریان ضد ملی سینما در داخل که در طبل جشنواره‌های غربی می‌کوبید، بایستد قابل‌دفاع بود.

فراستی تا حدودی در درک فیلم و سینما باسواد بود و این تلفیق سواد سینمایی و همنفسی با مرتضی آوینی سبب شده‌بود تا اسم و رسمی هم دست و پا کند تا جایی که برنامه سینمایی هفت به تهیه‌کنندگی فریدون جیرانی در دهه ۸۰ از او یک سلبریتی ساخت تا شهرتی به هم بزند، هر چند همان زمان هم گهگاه پا در ورطه افراط می‌گذاشت.

وقتی زیاد از حد از اخراجی‌های مسعود ده‌نمکی دفاع می‌کرد و در دو قطبی ایجاد شده با فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی می‌نواخت، می‌شد فهمید که دوز جوگیرشدگی در شخصیت او بالاست. هوش ماتریالیستی آن روزها به او گوشزد می‌کرد فعلاً خوب است در اردوگاه انقلاب اسلامی طرفدار دوآتشه مسعود ده‌نمکی باشد و نان یک دو قطبی سینمایی بی‌مورد را بخورد، اما دست روزگار ۲۰ سال بعد او را در جایی مستقر کرد که ژست انقلابی بودن از نوع رنگین‌کمانی آن هم تحت‌تأثیر غائله وارداتی زن، زندگی، آزادی از او چهره‌ای کاریکاتوری بسازد.

او این روزها از آزادی سخن می‌گوید! و جمهوری اسلامی را به حکومت استالین در شوروی شبیه می‌داند. جل‌الخالق! او نمی‌داند یا لابد یادش رفته که این وراجی‌ها را دوستان غربزده سابق چپ شده او ۴۰ سال است که تکرار می‌کنند و حرف‌های تازه‌ای برای مواجهه با انقلاب اسلامی نیست.

باید پرسید آقای چریک! حرف تازه چه داری؟ این کباده‌کشی‌ها را دیگر حتی خود امریکایی‌ها هم مفت نمی‌خرند. تحفه جدیدی رو کن. آخر انقلاب اسلامی چه گناهی کرده که اپوزیسیونش باید امثال تو و حمید فرخ‌نژاد و علی کریمی باشند. حالا دیگر سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی اسفبار، دردناک و ضد انسانی شده‌است؟ تو کدام سیاست را می‌پسندی رفیق تازه غربی‌شده ما.

والله این راهی که تو حالا به ایستگاه آخر آن رسیده‌ای پیش از این خیلی از رفقای قبلی‌ات رفته‌اند. آغوش امریکا البته ممکن است که گرم و نرم و چرب به نظر برسد، اما به خدا وفا نمی‌کند رفیق. تو که این را باید خوب بدانی و انتظار می‌رفت خوب درس گرفته باشی. مسعود جان حالا دیگر «مسئله حجاب تأثیر هولناکی بر وضعیت سینمای ایران گذاشته‌است؟»

 

افزودن نظر جدید