- کد مطلب : 7519 |
- تاریخ انتشار : 22 فروردین, 1394 - 09:42 |
- ارسال با پست الکترونیکی
طنز/ جواد آس دل عربستان را برید
20 فروردین 94
ساعت 9:01 صبح
خبرها را پیرامون مسائل منطقهای میخواندم که در زدند. گفتم: «بفرمایید داخل.» ناگهان ظریف با لبخند وارد اتاق شد. شش متر پریدم عقب و پشت صندلی مخفی شدم. با استرس دور و برش را نگاه کرد و خوابید روی زمین. در حالی که سرش را گرفته بود، فریاد زد : «بهمون حمله شده؟!» گفتم: «نه!» پرسید: «جایی بمب گذاشتن؟!» گفتم: «نه!» پرسید: «میخوان بلایی سرمون بیارن؟» گفتم: «نه نه نه!» گفت: «وا! پس چرا این طوری میکنید؟» گفتم: «می... می... میترسم!» پرسید: «از چی آخه؟!» گفتم: «از تو!» گفت: «دکتر جان؟! از من؟! برای چی آخه؟» گفتم: «جواد! جان من راستشو بگو. تو هم مثل بعضیها از جن و جنگیر و رمال و اینها استفاده میکنی؟!» گفت: «اوا! این حرفا چیه؟ معلومه که نه.» گفتم: «این تن بمیره، دروغ نمیگی؟» گفت: «نه بابا دروغم چیه؟ چی شده مگه؟» گفتم: «ببین، اولش که اومدی، آمریکاییها وزیر شدنت رو به فال نیک گرفتن. بعد که رفتیم سازمان ملل، اونقدر تحویلمون گرفتن. بعد هم که پرونده هستهای به اینجاها رسیده. باشه؛ همه اینها رو قبول میکنم. ولی آخه لعنتی! پاکستان تمامقد داشت از حمله عربستان دفاع میکرد. تو یک روزه سفر کردی پاکستان. چطور ممکنه یهو 180 درجه نظرشون تغییر کنه؟!» جواد گفت: «180 درجه نیست، 90 درجه تغییر کرده.» پرسیدم: «یعنی چی؟» گفت: «180 درجه، یعنی از موضع حمایت از عربستان به موضع حمایت از یمن برسه! ولی پاکستان موضع بیطرف گرفت.» گفتم: «خب حالا، فرقی نمیکنه. ولی آخه چطوری تونستی؟!» گفت: «من که کاری نکردم. از دیپلماسی گفت و گو استفاده کردم. با نواز شریف، سرتاج عزیز، ژنرال راحیل شریف (فرمانده ارتش پاکستان)، رضا ربانی (رئیس مجلس سنا)، سردار ایاز صادق (رئیس مجلس ملی) و اسحاق دار (وزیر اقتصاد) پاکستان گفت و گو کردم.» گفتم: «آخه مرد حسابی یک روزه چطوری این همه گفت و گو کردی؟» گفت: «دیگه بعد از مذاکرات عادت کردم. توی خونه هم وقتی تنهام همین طوری هی با خودم گفت وگو میکنم.» گفتم: «جواد تو معمولی نیستی جواد! تو آس دل عربستان رو با دولو بریدی جواد!» داشتم اینها را میگفتم که شمخانی زنگ زد به موبایلم. گفت «دکتر! لطفا ظریف رو بزرگ نکنید. تنهایی که این کار رو نکرده.» گفتم: «خب بگم تیم وزارتخارجه حله؟» گفت: «نچ!» گفتم: «از معجزه دیپلماسی و گفت وگو حرف بزنم چی؟» گفت: «نه! اینم کافی نیست.» گفتم: «خب چی کار کنم؟» کمی فکر کرد و گفت: «از سعید جلیلی تعریف کنید خیلی بهتره.» تلفن را که قطع کردم، گفتم: «جواد جان! تو من رو همش یاد سعید جلیلی میاندازی. تک تک رفتارها، موفقیتها و پیروزیهات من رو یاد قدرت دیپلماسی دکتر جلیلی میاندازه. امیدوارم از تجربیات گرانسنگ دکتر استفاده کنی پسرم.»
ساعت 14:59 بعدازظهر
وزیر ورزش زنگ زد. با عصبانیت گفت: «دیدی چی شد آقای روحانی؟» گفتم: «چی شده محمود جان؟» گفت: «اوضاع از کنترل ما خارج شده. 100 هزار نفر رفتن ورزشگاه آزادی! این چه وضعیه؟» گفتم: «خب این که خوبه!» گفت: «آقا شما با تروریسم موافقی؟» گفتم: «خب معلومه که نه!» گفت: «خب دکتر جان! رئیس باشگاه النصر ایران رو به تروریسم ورزشی متهم کرده!» پرسیدم: «یعنی چی؟ چطور مگه؟» گفت: «گفته شور و هیجان تماشاگرا ما رو ترسوند و مصداق تروریسم ورزشی بود.» گفتم: «خب به ما چه اونا تماشاگر ندارن، چهار نفر میان توی ورزشگاه یکی بابلندگو «هله یا لالا هلی هال هلی هال لالا» میخونه چهار نفر هم دست میزنن؟ ما چی کار کنیم؟» گفت: «من که میگم ورزشگاه آزادی رو خراب کنیم، یا نذاریم بیشتر از 1000 نفر بیان توی ورزشگاه!» گفتم: «من و شما انگار خیلی به درک مشترکی نمیرسیم.»
وقایعنگار 20 فروردین 94:
1. چرخش 90 درجهای پاکستان پس از سفر ظریف به آن کشور؛ پاکستان: «در موضوع یمن بیطرف میمانیم.»
2. رئیس باشگاه النصر: «شرایط بازی در تهران تنها با عبارت تروریسم ورزشی قابل بیان است!»
افزودن نظر جدید