فوتبال چه چیزی از جامعه ما را عیان کرد؟

جواد دلیری در اعتماد نوشت: فوتبال و جام جهانی وفاق برآمده از تنوع و تکثر جامعه ایرانی را نشان داد و امیدی به وجود آورد که ما می توانیم یک روح، یک قلب و یک ملت باشیم

جام جهانی برای ایران تمام شد؛ تورنمنتی از «امید و حسرت»، این 10 روز برای ایران و ایرانی با شروع شیرینش و پایان تلخ آن یک دستاورد مهم داشت.

فوتبال، این روزها شاه بیت مکالمات روزمره شده است. جامعه از بازی منظم و با برنامه تیم ملی فوتبال ایران به وجد آمده است. کار به جایی رسید که پس از شکست خفیف مقابل آرژانتین، مردم کشور به خیابان ها آمدند و شکست را جشن گرفتند. چنین واکنشی در تاریخ بی نظیر بود.

فوتبال دیگر «بازی سرگرم کننده» نیست و تبدیل به صنعتی فراگیر در کشورها شده است. هیچ پدیده یی در دنیا وجود ندارد که این گونه دو کشور مقابل هم قرار داشته باشند، بازی تبدیل به یک جنگ تمام عیار شود، یک طرف برنده و کشوری دیگر بازنده باشد ولی ملت هر دو کشور به شادی بپردازند. فوتبال حالا عامل همبستگی مردم کشورهاست. با هم آرزو می کنند، با هم می خندند و در آغوش هم گریه می کنند.

دیشب در زمان برگزاری بازی ایران با بوسنی، خیابان های کشور خلوت ترین لحظات تاریخی اش را طی کرد. «وفاق فوتبال» همین است و حالا ایرانی ها بخشی از اعتبار از دست داده شان را در قدرت فوتبال شان می بینند. اما این بهانه یی بود که بدانیم وفاق، هم پذیری وانسجام ملی، اجزای اقتدار ملی و سازه های یک نظام اجتماعی پویا را شکل می دهند. برخلاف آنچه در ذهن سیاست زده ما ایرانیان رسوب کرده، وفاق و وحدت در علم الاجتماع صرفا یک کلید واژه سیاسی نیست که فعالان صحنه قدرت بهره خود را از آن برداشت کنند. محتوا و جوهره اندیشه وفاق را ارزش ها و هنجارهای مقبول آن جامعه می سازند. اگرچه ممکن است در مقطعی از تاریخ، قرائت ها و برداشت های گوناگونی از هنجارهای هویت ساز جامعه ارائه شود اما در هر حال وفاداری و دلبستگی به ارزش های بنیادین اعتقادی، مدنی و اخلاقی، رمز پایداری یک نظام اجتماعی محسوب می شود. بنابراین اگر بخواهیم این مفاهیم نقش واقعی خود را در پهنه مناسبات اجتماعی ایران که علایمی از ناهمسازی را نمایان کرده باز یابد لاجرم از حصار تنگ سیاست و سیاست زدگی باید آزاد شوند. سال ها توقف در جنبه های سیاسی وفاق و وحدت باعث شده غفلت جدی از کاربرد این اصول در مسیر واقعی آن یعنی ساختن هویت ملی جامعه حاصل شود. درست است که شقاق و تشتت بین جریانهای سیاسی هزینه ها و خطراتی را متوجه نظم عمومی می کند. بنیان سیاست اگر از ناحیه رفتارهای ناهنجار حزبی آسیب ببیند قابل ترمیم است. اما ترمیم شکاف و گسل هایی که در ساختار قومی و فرهنگی یک جامعه پدید می آید چندان سهل و ساده نیست. حداکثر نتیجه آشفتگی نظام رفتاری بازیگران سیاسی، یاس و سرخوردگی توده هاست اما برآیند تعارض نسل ها وقومیت، فروپاشی نظم اجتماعی است.

تعارضات فرهنگی و شکاف های اجتماعی تا دیروز درشمار دغدغه نخبگان مطرح می شد و جامعه شناسان و پژوهشگران حوزه اجتماعی به صورت جسته گریخته این موضوع را در مباحث دانشگاهی و علمی خود پیش می کشیدند، اما اکنون این بحث در دستور کار سیاستگذاران و تصمیم سازان سیاسی و امنیتی قرار گرفته است. اما واقعیت این است که تا نیل به یک اجماع ملی و موثر در ارتباط با عوامل همگونی اجتماعی مسیر طولانی باید طی شود. اجماع ملی پیرامون یک موضوع اجتماعی و فرهنگی آنگاه به سوی اصلاح راه خواهدکشید که از ساده سازی و بزرگنمایی آن احتراز شود و در فضایی به دور از تعصبات جناحی و نگرش های کلیشه یی مورد ارزیابی قرارگیرد.

در دوره های گذشته غالباً وفاق را به صورت دستوری می دیدند و با همین برداشت فرآیندی بخشنامه‌ای را برای اجرای آن تجویز می کردند، این درحالی است که در جوامع مدرن امروز وفاق یک فرآیند اجتماعی و جزیی از «کنش های انتخابگرانه» محسوب می شود که از خرد و عقلانیت آنها می خیزد.

از این منظر، فوتبال و جام آرزوها یک فرصت بود که باید از آن بهره برد و چون یک الگو آن را به کار گرفت: وفاق برآمده از تنوع و تکثر جامعه ایرانی در این جام جهانی نشان داد و امیدی به وجود آورد که ما می توانیم یک روح، یک قلب و یک ملت باشیم.

 

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید