- کد مطلب : 11078 |
- تاریخ انتشار : 8 تیر, 1395 - 08:07 |
- ارسال با پست الکترونیکی
مجید کیانی مطرح کرد:بیمهری رسانه ملی به موسیقی و مناجاتخوانی /برخی نوحهخوانها توجهی به اصالت موسیقی نمیکنند
از زمانی که موسیقی وارد رسانهها شد فراز و فرودهای زیادی داشته و سوالی که پیش میآید این است که آیا میشود مناجاتخوانی را دوباره احیا کرد یا خیر؟ و اینکه آیا نیازی به احیای آن هست یا نه؟
در اینجا ما از موسیقیای صحبت میکنیم که مربوط به فرهنگ چند هزار ساله ما میشود و بعد از اسلام، که میتوانیم بگوییم موسیقی اسلامی ما است. اگر به تاریخ مکتوب و رسالههای مربوط به موسیقی که فیلسوفان و حکیمان بزرگی مانند فارابی و ابنسینا، قطبالدین شیرازی یا صفیالدین را نگاه کنیم همگی اندیشمندان بزرگی هستند که به دوران اسلامی ما مربوط میشوند. این موسیقی که ما امروز داریم درست است که از دوران کهنمان میآید اما درست مانند زبان فارسی ما است. زبان عربی که در قرآن است را خیلی عزیز میداریم و برایمان قابل احترام است اما دوست نداریم زبان فارسی خود را عربی کنیم. همینطور در مورد موسیقی خود نیز چنین تفکری را داریم و دوست نداریم موسیقیمان، عربی، ترکی، هندی و... باشد بلکه دوست داریم ایرانی باشد. اتفاقا موسیقی مقامیای که در گذشته داشتیم مربوط به جهان اسلام میشد ولی ایرانیان در دورهای قرار دارند که میخواهند استقلال ایرانیت را پیدا کنند که احتمالا از در دورههای آلبویه و سامانیان شکل میگیرد و یک مقداری از آنهم در دوره کریم خان و زندیه اهمیت پیدا میکند که خط نستعلیق بهوجود میآید که خاص ایرانیان است و موسیقی مقامی که در جهان اسلام توسعه یافته و به کار میرود یعنی همین مقامهایی که هستند میآید موسیقی را دستگاهی میکند. دقیقا مثل شاهنامه فردوسی میشود که چگونه میخواهد زبانش را حفظ کند، فرهنگ و آیینهای باشکوهش را نگه دارد، موسیقیدانها هم در دورههایی برای موسیقی دستگاهی گویی تحت تاثیر شاهنامه هستند. یعنی این موسیقی دستگاهی تمام واژههای موسیقایی و تمام انگارهها و جملههایش اصالت ایرانی دارد و با فرهنگهای دیگر هیچگونه نزدیکیای ندارد و گویی موسیقی است که خاص ما ایرانیان است. به همین علت من آن را خیلی شبیه ادبیاتمان میبینم همچنین خیلی شبیه هنر خوشنویسی نستعلیق میبینم.
پس در اینجاست که چنین هنر و موسیقیای تاثیرگذاریاش روی مردم خیلی زیاد است. اینطور نیست؟
بله، دقیقا همینطور است. زمانی که من خواندن سلیم موذنزادهاردبیلی را با دیگران مقایسه میکنم میبینم تاثیرش روی مردم فوقالعاده بیشتر است. پس اگر ما بتوانیم مراسمی را که آهنگ دارد، حال چه مراسم وقایع کربلا و نوحهخوانیها باشد چه چاووشیخوانی باشد چه موسیقیهای دیگر باشد، هر قدر از موسیقی اصیل ایرانی در آنها استفاده شود مثل زبان فارسی تاثیرشان روی مردم خیلی زیاد خواهد بود ولی اینها به مقایسه پخش نمیشوند که ما بگوییم ما اگر این نوحه را با این آهنگ بخوانیم چقدر تاثیرگذار خواهد بود و چطور واقعه کربلا و اهدافش را با شکوه نشان میدهد یا اینکه اگر با این موسیقی خوانده شود چه تاثیر مخربی روی اهداف آن میگذارد. چیزی که امروز گرفتار آن هستیم این مساله است که البته نه تمام نوحهخوانها بلکه برخی از آنها توجهی به اصالت موسیقی نمیکنند. زمانی که ما از اصالت و اصیل بودن یاد میکنیم امکان دارد در یک فرهنگ دیگر اینقدر ارزشمند نباشد که در فرهنگ ما هست. ما دارای یک فرهنگی هستیم که از گذشته به ما رسیده و بسیار شایسته است. به عبارت صحیحتر میتوان گفت بینظیر است و خوشبختانه این فرهنگ اصیل را امروزه هم داریم و در آینده هم خواهیم داشت. باید این را پرسید که آیا حیف نیست این همه آهنگ زیبا و انگارهای دلنشین رها شوند و به یکسری آهنگهایی که علاوه بر نداشتن اصالت، بیهویتی را نیز با خود یدک میکشند رو بیاوریم، چون هر فرهنگی آهنگ و موسیقی اصیل خود را دارد.
اگر بخواهیم در این مقوله به نقش رسانهها و آموزش و پرورش بپردازیم شرایط را چطور میتوان ارزیابی کرد؟
با این ارزیابی متاسفانه متوجه میشویم که بهخوبی نتوانستهایم موضوع را به بررسی بگذاریم. دوست دارم در اینجا به مسالهای اشاره کنم و آن چیزی نیست جز علم موسیقی. ما ایرانیان بنیانگذار علم نظری موسیقی هستیم چراکه در حکمت نظری ما در بخش ریاضیات، الهیات و هندسه، موسیقی را جستوجو میکنیم. شاید از نظر برخی نشان دادن سازها و آموزش عملی موسیقی مشکل داشته باشد ولی از لحاظ علم بهویژه در دین اسلام که فراگیری علم بر هر مسلمان چه زن و چه مرد واجب است مشکلی ندارد، بنابراین این امکان وجود دارد که بتوانیم درباره موسیقی صحبت کنیم و شناخت ایجاد کنیم چون این شناختها هستند که مخاطب را جذب میکنند. بهعنوان مثال اگر مخاطب یک کودک دبستانی باشد خیلی خوب انواع موسیقی را میشناسد و اگر در آینده بخواهد موسیقی را انتخاب کند اگر روحیات معنوی را داشته باشد موسیقی خوب دینی یا موسیقی معنوی یا موسیقی اندیشمندانه را انتخاب میکند. پس زمانی که خوب نگاه میکنیم متاسفانه متوجه میشویم که در علم موسیقی هم شناخت ایجاد نکردهایم، بهعنوان نمونه موسیقی ملل چیست و به کدام موسیقی کلاسیک میگویند. منظورم این نیست که سر کلاسها یک ساز ببریم و بزنیم یا برای بچهها کلاسهایی بگذاریم و موسیقی را تعلیم بدهیم. در واقع ما نمیخواهیم که کودکان خود را تنها به یک موسیقی عادت بدهیم که در مجالس تولد، جشنها و سفرهخانهها از آن استفاده کنند بلکه ما باید علم موسیقی را به کودکانمان یاد بدهیم یا مثلا استادی بیاید سر کلاس پنج خط روی تخته بکشد و یک کیلیپیسون بگذارد و اینها یادداشتهایی است که غربیها آن را انجام میدادند. آهنگهایی را که میشنوید، آهنگهایی هستند که آهنگسازان با آنها آهنگ میسازند، قطعاتی از موتزارت یا بتهوون پخش کند ضمن اینکه از فرهنگ ما ایرانیان نیز بگوید و گوشزد کند که موسیقی ما دستگاهی است و اینکه استادان قدیم ما اینها را با حروف ابجد یادداشت میکردند. اینکه هفت دستگاه داریم و پنج آواز. گوشهها اینها هستند. ما اینگونه میتوانیم نسلی را تربیت کنیم که وقتی به جوانی یا بزرگسالی میرسند در زمینه موسیقی توانمندیهایی داشته باشند. در این صورت است که دیگر مثل امروز ما تعجب نمیکنیم که چرا جوانان ما به موسیقی پاپ علاقه دارند یا گیتار میزنند و کمتر به موسیقی سنتی خودمان علاقهمند هستند. اگر این رویه را دنبال کنیم مثل امروز با این معضلات روبهرو نخواهیم شد. از همین جاها شروع میشود که ما میتوانیم درباره علم موسیقی صحبت کنیم و متاسفانه میبینیم که آموزش و پرورش به این مساله بیتوجه است. البته ما شاهدیم که رسانههایمان نیز به این مساله بیمهر هستند و فکر میکنند که چون نباید ساز را به نمایش بگذارند پس نباید درباره موسیقی هم حرف بزنند در حالی که صحبت درباره موسیقی، علم موسیقی است و آموختن علم در هیچ فرهنگی نمیتواند بد باشد. متاسفانه ما به این بعد توجه نکردهایم و یکی از کارکردهایی است که به نظر من اگر بخواهیم وضعیت موسیقی ایرانیمان را تعالی بخشیم میتوانیم. نه موسیقیای که امروزه داریم بهعنوان موسیقی میشنویم که به نظر من تنها سرگرمکننده است در حالی که رسالت هنر هیچگاه سرگرمی نبوده است بلکه هدف هنر کشف زیباییها بوده و هست، برای کشف رازها است. به عبارتی یک نوع هستیشناسی است. اگر ما هنری مانند موسیقی داریم یک بعدش میرود برای تفریح و سرگرمی که اگر عوامل جانبی به آن نخورد مانند هر هنری قابل استفاده است. بعد دیگرش که میرود به سوی درک موسیقی و در واقع علم موسیقی که مربوط میشود به شناخت موسیقی که این مهم است و این بخش موسیقی است که ما از دست دادهایم و باید دوباره به آن توجه شود تا بتواند نسل آینده یا نسل همین امروز را که دارد به موسیقی بیهویت گوش میدهد را با فرهنگ موسیقی خود آشنا کند تا این نسل بداند که موسیقی قدیمش چه بوده و موسیقی کشورش از چه پشتوانهای برخوردار است و اگر امروز علاقهای دارد بتواند انتخاب کند، البته خوشبختانه ما ایرانیان از یک ذوق و هوش خوبی برخوردار هستیم؛ همه جوانان ما پیرو این بیهویتها نیستند و بسیاری از جوانان را میبینیم که در دانشکدهها یا در کارگاههای مختلف دارند درباره هنر تصویر، نگارگری و معماری قدیم و... کار میکنند منتهی در اقلیت و تعداد محدودی قرار میگیرند. در واقع میخواهم بگویم که حیف است چنین فرهنگی، چنین ادبیاتی، چنین معماری، چنین نگارگری و چنین موسیقیای و بسیاری از هنرهای دیگرمان مهجور بمانند و بسیاری از جوانان ما به بیراهه کشیده شوند.
اگر نیایش و عبادت را یک موضوع در نظر بگیریم؛ این نوع از موسیقی ازجمله مناجاتخوانی و سایر موسیقی که در مجموعه موسیقی مذهبی جمعبندی میشوند چه ارتباطی با نیایش و عبادت دارند؟
بعد از فرایض دینیای که داریم یکی از عبادتهای ما که قبل از همه قرار میگیرد نوع تفکر ما است که به هر جهت علم است. چون زمانی که صحبت از علم میشود بحث از تفکر و اندیشه به میان میآید و این علم است که صنایع را ایجاد میکند و در بخش هنرها نیز صنایع ظریف به دست میآیند. پس یکی از عبادتهایی که در اسلام هم ارزش بسیاری دارد تفکر کردن است؛ درباره خداوند، درباره هستی، درباره علوم انسانی و علوم دیگر که در راستای رفاه و آسایش زندگی است که ما امروزه آنها را علوم تجربی مینامیم. در این زمینه ما شاهدیم که هر کسی که در راه علم قدمی برمیدارد برایش ارزش قائل است بهطوری که یک ساعت تفکر درباره خداوند و اندیشیدن درباره آسایش افراد مساوی با 60 سال عبادت در نظر گرفته شده است. ما در چنین روایتها و چنین فرهنگی قرار داریم. چرا باید برای یک کار عقلانی و تفکر و تولید علم کردن امروز این همه ناتوان شده باشیم. البته سوءتفاهم پیش نیاید که ما در زمینههایی این تفکر را داریم اما زمانی که بهطور کلی نگاه میکنیم واقعیتها را نمیتوانیم کتمان کنیم. حداقل از لحاظ موسیقی که من نگاه میکنم ما در چنین فرهنگ پرباری از لحاظ موسیقایی، متاسفانه امروزه موسیقی ما ناتوان شده و سوال این است که چرا ما ایرانیان خوش ذوق که فردوسی و سعدی میخواندیم امروز این همه سطحینگر شدهایم. و چرا موسیقی امروز ما این همه سطحی شده است و چرا به موسیقی که برای تفریح است رو میآوریم. خوب اینها همان جایی است که زمانی که ما یک موسیقی تفریحی را گوش میدهیم دیگر نمیتوانیم بگوییم نیایش یا عبادت است. اما زمانی که این موسیقی را میآوریم به یک موسیقی معنوی و جایگاه علمی به آن میدهیم، کمی تفاوت پیدا میکند. یکی خود آن تفکر است که میماند و دیگری موسیقی است که زمانی که میآوریم و در جایگاه مراسم مذهبیمان قرار میدهیم کاملا همان نیایش میشود. یعنی هر چیزی که ما را از یاد خدا دور نکند دقیقا همان عبادت و نیایش است که بتواند ما را به شکر کردن به این همه نعمتی که در اطراف ما هست، به فکر کردن و توجه کردن به آنها ترغیب کند.
افزودن نظر جدید