- کد مطلب : 161 |
- تاریخ انتشار : 11 فروردین, 1392 - 09:06 |
- ارسال با پست الکترونیکی
نقش همسر امام در انقلاب
سید محمد خاتمی
اما نکته قابل تامل این است که آیا این مساله از متن نگاه اسلام برمیخیزد یا شرایط اجتماعی ایجاب میکند. اولا اینکه انسان تا در عرصه اجتماع حضور نداشته باشد، رشد نمیکند و طبعا تا وقتی که این اجازه نبوده که زن در عرصه اجتماعی بیاید، بسیاری از استعدادهای او نهفته میمانده است و مرد که این امکان را داشته است که در عرصه اجتماعی حضور یابد، استعدادهایش شکوفاتر شده است. اما آیا این بدان معنا است که زن ذاتا در برخی عرصهها ضعیفتر از مرد است؟ در اینکه بین زن و مرد تفاوت است، تردیدی نیست؛ اما باید دید در عرصه اجتماعی، ذاتاً لیاقت زن کمتر از مرد است یا اینکه شرایط تاریخی و اجتماعی اجازه نمیداده است که این توانمندیهای او ظهور و بروز پیدا کند. در این صورت است که میتوانیم قضاوت کنیم.
اگر در شرایط مساوی زن و مرد هر دو در اجتماع حضور داشتند، آنگاه میتوانستیم توان هر دو را ببینیم. من فکر میکنم در این صورت قضاوتمان نسبت به زن تغییر میکرد؛ چنانکه در همین دوره اخیر، در ایران، که کمی فضا برای فعالیت زنان بازتر شد، شایستگیهای بسیاری دیدهایم که در بعضی مدیریتها، زنها کمتر از مردان نبودهاند، در عرصههای دیگر هم همینطور.
بنابراین آنچه را شرایط اجتماعی دیکته کرده است، نباید به حساب جهتگیری دین گذاشت. اما بهعکس، کاملا جهتگیری دین اسلام با توجه به شرایط اجتماعی بوده است. به یکباره نمیتوان تمام شرایط اجتماعی را تغییر داد، مثل اینکه اگر در جامعه بردهداری وجود دارد، نمیتوان یکشبه آن را از بین برد. در مورد زنان هم این مساله را میبینیم، با توجه به شرایط اجتماعی زن به عنوان انسانی معرفی و شناخته شده که تواناییهای فراوانی دارد، در عین حال که اسلام با توجه به فطرت آن جنبههای مادر بودن، تربیت فرزند و... نیز توجه داشته است؛ اما این را مانع حضور زن در عرصه اجتماعی نمیدانسته است. به همین دلیل تاریخ اسلام با تاریخ خیلی از ادیان دیگر متفاوت است.
در عین حالی که شرایط اجتماعی چندان مهیا نبوده است، یعنی زن به صورت جبری و طبیعی، حضور پیدا و آشکاری در عرصههای اجتماعی نداشته است، اما در بزنگاههای حساس در تاریخ اسلام، نقش یک زن به چشم میخورد. بهطوری که احساس میشود اگر آن زن در آن جریان حضور نداشت یا اصلا تحقق پیدا نمیکرد یا بدینصورتی که تحقق پیدا کرد، رخ نمیداد.
جریان بعثت پیامبر(ص) و نقشی که حضرت خدیجه(س) داشت، نمونهای از این مساله است. نقش حضرت خدیجه(س) در آن ماجرا به گونهای بود که احساس میشود که پیامبر(ص) و خدیجه با هم این جریان را تثبیت کردند. همچنین باید اشاره کرد به نقشی که حضرت زهرا(س) در حکومت و زندگی حضرت علی(ع) داشته است که در بزنگاههای حساس، حضور آن حضرت در عرصه اجتماعی و جهتگیری اجتماعی و حتی جهت دادن اجتماع از خود حضرت علی(ع) پررنگتر میشود. در مرحله بین رحلت حضرت پیامبر(ص) تا تثبیت خلافتعلی (ع) این نقش مشخص است.
نمونه دیگر، حادثه کربلاست. باید اذعان داشت عاشورا با آن عظمتش بدون حضور و نقش رهبری حضرت زینب(س) قطعا کمرنگ میشود، به این نمونهها اشاره کردم تا بگویم زنانی داشته و داریم که در تحولات اجتماعی نقش مهم و موثری داشتهاند هر چند همواره مسوولیتهای مشخصی را نیز برعهده داشتهاند.
با این مقدمه میخواهم به نقش بانو خدیجه ثقفی، همسر مکرمه حضرت امام(س)، در انقلاب اسلامی و اساسا در شکلگیری شخصیت امام(س) اشاره کنم.
اولا؛ خانم خدیجه ثقفی، بانویی فاضل از خانوادهای معتبر، اهل ادب، کتاب و هنر بودند، اهل مطالعه بهویژه در حوزه مسایل دینی، ادبی و اجتماعی بودند که تا این اواخر همچنان مطالعه میکردند، هر چند گلایه داشتند که چشمانشان یاری نمیکند.
امام با آن عظمت روحی یک همسر، همسخن و همراه خوبی پیدا کرده بودند. بعد هم در جریانات اجتماعی، ظرفیت ایشان و همراه بودن با امام بارز و مشخص است. یک زمانی است موضوعی به فردی تحمیل میشود که او یا مقاومت میکند یا تحمل؛ اما وقتی واقعهای پیش میآید، آن کسی که در کانون حادثه است نیاز دارد فردی در کنارش باشد، همراه، همفکر و همدم.
برای خانم امام، نیاز نبود که امام توضیح دهند که این مشکلات و مسایل و گرفتاریها وجود دارد و باید تحمل کرد که حالا ایشان تحمل کنند یا نکنند. برای ایشان این نیاز وجود نداشت. دیدگاه خانم با امام یکی بود و آمادگی این را داشتند که هزینه این کار را بپردازند.
این مساله در انقلاب خیلی موثر است، بالاخره نقشی که رهبر انقلاب در یک تحول اجتماعی و یک انقلاب دارد و آن هم در جامعهای مثل جامعه ما که با همه رشدی که داشته است، هنوز جامعه و ملت آمادگی پذیرش یک نقش را ندارد و یک فرد در نقش قهرمان عمل میکند. یک کسی در کنار او قرار میگیرد و میتوان به اتکای او قویتر و شجاعتر عمل کرد و اساسا به او اتکا کرد و این خیلی مهم است.
قطعا اگر این همدلی و هماهنگی نبود یا امام(س) نمیتوانستند به این عرصه بیایند یا اگر میآمدند بخشی از توان و انرژیشان که باید صرف رهبری اجتماعی شود صرف خنثی کردن موانع و مشکلات خود میشد.
خانم و بانوی بزرگوار در سالهای ۴۱ و ۴۲ که امام در زندان بودند و چه بعد که تبعید شدند، دوران سختی را گذراندند، من معتقدم که دوران از سال ۴۲ تا ۵۶، سختترین دوران انقلاب بود که ایشان در کنار امام عزلت را تحمل کردند. همراهی و همیاری ایشان در کنار امام و تقویت روحیه رهبر انقلاب در آن دوره تاثیر بسیار زیادی گذاشت هر چند امام ظرفیتهایی داشتند که موانع را تحمل میکردند اما آن همراهی تاثیر داشته است. بعد هم که حضور در پاریس و مشکلات آن را تحمل کردند تا اینکه انقلاب پیروز شد.
البته این تلخی و سختی را نیز نباید از یاد برد که در زمان تبعید امام در نجف اتفاق سهمگینی در زندگی خانم رخ داد و آن هم شهادت آقامصطفی بود. اما مطمئنا اگر بخواهیم در انقلاب نقش قائل شویم، نقش این خانم بزرگوار، قابل توجه است.
مطمئنا این بانو در تربیت فرزندان موثر بودهاند که نماد آن احترامی است که فرزندان نسبت به خانم قائل هستند. آنان به امام خیلی ارادت داشتند، اما نمیدانم که ارادت آنان نسبت به امام بیشتر بود یا به خانم. این مساله مهمی است. آنان عاشق امام بودند و حرمت ایشان را نگه میداشتند. خانم نیز با فرزندانشان دوست و رفیق بودند و در عین حال شخصیت خود را به گونهای به عنوان معلم، مربی و رفیق جا انداخته بودند که این فاصله احترامآمیز همواره حفظ میشد و از اینجا میشد شخصیت ایشان را درک کرد؛ بهخصوص تعبیرهایی که حضرت امام در مورد ایشان دارند و احترامی که به ایشان میگذاشتند، نشانه شخصیت ایشان است.
اما آن سوی این رابطه، خانم نسبت به آقا مصطفی علاقه ویژهای داشتند. امام هم علاقه داشتند، گرچه این حادثه را لطف خفیه الهی دانستند و واقعا هم با این حادثه بود که انقلاب اوج گرفت. به هر حال با وجود این عشق و علاقه توانستند حوادث را تحمل کنند. مهم هم همین است که عشق و علاقه وجود داشته باشد و در کنار آن توان تحمل حوادث نیز همینطور.
هیچکس در حادثه رحلت آقا مصطفی به ظاهر گریه امام را ندیده است، در حالی که همه میدانستند که این دل آتش گرفته است، اما این صبوری و تصمیم در برابر خدا ایشان را نگه داشت. همین مساله را میتوانیم درباره خانم بگوییم. من در رحلت حضرت امام و رحلت حاج احمدآقا این مساله را از نزدیک دیدم، ایشان وقتی از گذشته میگفتند، با دردی نقل میکردند، که شنونده احساس میکرد این خانم خودش را در یک کورهای از آتش و رنج میبیند، اما متانت این خانم طوری بود که اشک جاری میشد اما بیتابی نمیکردند. این مقاومت نشانه شخصیت ایشان بود. تا این اواخر هم به هر مناسبتی ذکری از امام و فرزندانش میکرد، همیشه به یاد آنها بود، واقعا سخت است فکر میکنم با وجود دلشکسته این سختیها را تحمل کردند.
افزودن نظر جدید