پیدا و پنهان کودتای 28 مرداد / آنچه باعث شد مصدق در کرسی نخست‌وزیری بنشیند فشار جامعه بود

روزنامه الکترونیک امید ایرانیان نوشت: یرواند آبراهامیان یکی از برجسته ترین تحلیل‌گران تاریخ معاصر ایران است که کتاب‌های او نه تنها تاکنون توانسته‌اند نظر غالب مورخان را به خود جلب کنند بلکه ترجمه کتاب «ایران بین دو انقلاب» او به عنوان منبع درس تاریخ تحولات سیاسی ایران در دانشگاه‌های کشور به دانشجویان علوم سیاسی و روابط بین‌الملل تدریس می‌شود. او تاکنون کتاب‌ها و مقالات متعددی در مورد تاریخ معاصر ایران نگاشته‌است و از زوایای گوناگون تحولات ایران در یکصد سال گذشته را مورد بررسی قرار داده‌است.  تازه‌ترین کتابی که از او به زبان انگلیسی و بلافاصله با ترجمه محمد ابراهیم فتاحی به زبان فارسی، سه سال پیش منتشر شد با عنوان «کودتا: ۲۸مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن» به تحولات منتهی به ملی شدن صنعت نفت در ایران و پس از آن کودتای تحت رهبری انگلیس و آمریکا می‌پردازد. این کتاب سرشار از جزئیات، گزارشی دقیق اما خلاصه و سریع از رویدادهایی است که نهایتا به سرنگونی دولت مصدق و توقف روند ملی‌سازی صنعت نفت منتهی شد.  عصاره اساسی این کتاب اثبات این واقعیت تاریخی است که تردید در دخالت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد، کمترین بنیان تاریخی ندارد و مدارک متعددی مبنی بر اثبات دقیق دخالت این نهادها در کودتا وجود دارد.  در عین حال آبراهامیان دلیل اصلی مخالفت دولت‌های خارجی با ملی شدن صنعت نفت را مساله «کنترل منابع نفتی» ایران می‌داند که مهم‌ترین دغدغه آنها بود و دولت مصدق حاضر به پذیرش واگذاری آن نبود. در عین حال بخش مهمی از گزارش آبراهامیان در مورد روند ملی شدن صنعت نفت، به نقش جنبش‌های اجتماعی، اعتصابات کارگری و توده مردم ایران در موفقیت ملی شدن صنعت نفت اختصاص دارد.  در آستانه شصت و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد پای سخنان این استاد تاریخ کالج باروک دانشگاه نیویورک نشستیم تا نظر او را در مورد نقش توده مردم ایران در ملی شدن صنعت نفت و تردیدهایی که در مورد نقش خارجی‌ها در کودتا و وجود راه‌حل‌هایی برای مصالحه از سوی دولت مصدق در آن زمان وجود دارد، جویا شویم.  در ادامه متن کامل این گفتگو را مطالعه می‌کنید.

آقای دکتر آبراهامیان، گروهی از کارشناسان و تحلیل‌گران تاریخ و سیاست ایران ادعا می‌کنند که یکی از دلایل سرنگونی دولت مصدق، اصرار او بر روش خودش برای ملی کردن صنعت نفت بود، در شرایطی که از دیدگاه این تحلیل‌گران روش‌های بهتری هم برای ملی کردن صنعت نفت ایران وجود داشت که اگر مصدق از آنها استفاده می‌کرد هم منفعت بیشتری برای ایران داشت و هم روند جنبش مردمی و حکومت مردمی که با دولت مصدق شروع شده‌بود ادامه میافت.  نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا کودتا بر اثر اشتباه مصدق بود؟ آیا راه حلی برای مصالحه وجود داشت؟

 

مورخان غالبا می‌گویند «گذشته جایی‌ست مانند یک کشور خارجی.»  این مثل به این معنی‌ست که حال حاضر بسیار با گذشته تفاوت دارد، حتی با گذشته نسبتا نزدیک هم متفاوت است.  هر چند که بحران نفت و کودتای ۲۸ مرداد تنها ۶ دهه با زمان حاضر ما فاصله دارند، فرهنگ، سیاست و معضلات موجود در دهه ۱۳۳۰ بسیار با آنچه امروز اتفاق می‌افتد متفاوت است.

چنین تفاوتی را می‌توان در زمینه پدید آمدن این سوال در ذهن تحلیل‌گران معاصر دید که آیا در برابر گزینه ملی کردن صنعت نفت و روشی که مصدق به کار گرفت، آیا راه حلی و معامله‌ای بهتر و سودآورتر وجود داشت یا نه.  آنچه در تحلیل تاریخی آن دوره اهمیت دارد این است که برای مصدق و بسیاری از شهروندان آگاه به لحاظ سیاسی، ملی کردن صنعت نفت هدفی مهم‌تر و والاتر از افزایش درآمدهای سالانه داشت.  هدف  این نهضت بیش از هر چیز حق حاکمیت ملی و پس گرفتن استقلال کامل از بریتانیا بود.

اهداف نهضت ملی کردن صنعت نفت چیزی مشابه اعلام استقلال مستعمره‌های سابق از دولت‌های امپریالیست بعد از جنگ جهانی دوم بود.  تجربه‌ای مشابه هند، پاکستان، برمه، سوریه، لبنان و کشورهای مشابه.

برای مصدق، مساله این بود که ایران یا می‌تواند استقلال کاملش را باز پس بگیرد، یا نمی‌تواند، هیچ برنامه جایگزین و معامله بهتری وجود نداشت.  هیچ کس انتظار نداشت که گاندی و نهرو، حاضر باشند در برابر دریافت نوعی خودمختاری محلی به جای استقلال کامل مصالحه کنند، هر چند اگر بخواهیم به لحاظ کاملا اقتصادی به چنین معامله‌ای نگاه کنیم، ممکن است بتوان ادعا کرد که هندوستان در صورت قبول چنین معامله‌ای می‌توانست منافع مالی بیشتری ببرد، به خصوص که کل هزینه‌های عظیم سیاست خارجی و دفاع ملی کاملا به قدرت امپریالیستی بریتانیا واگذار می‌شد.

در ایران، دولت‌های بریتانیا و ایالات متحده آمریکا علاقمند بودند مادامی که کنترل تولید نفت، فروش و صادرات آن در اختیار خودشان باقی بماند، مدیریت قهوه‌خانه‌ها، تمیزکردن کوچه‌ها و حتی مدراس موجود در مخل را به شرکت ملی نفت ایران واگذار کنند.  دلیل اینکه هیچ معامله جایگزینی وجود نداشت دقیقا همین بود.  واقعیت این است که هیچ معامله واقعی از سوی آمریکا و انگلیس در مساله نفت ایران پیشنهاد نشده‌بود و هدف همه پیشنهادها عملا کنترل منابع نفتی را در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار نمی‌داد.  همین فقدان مصالحه میان دو طرف هم بود که عاقبت باعث  شد عملیات کودتا در ایران اجرا شود.  اگر برنامه ملی کردن صنعت نفت در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ موفق می‌شد، نتایج گسترده‌ای در شرایط جهان زمان خود، به خصوص در مناطقی که شرکت‌های نفتی آمریکایی در آن فعالیت می‌کردند، می‌گذاشت.  به همین دلیل هم بود که آمریکا هم درست به اندازه بریتانیا در عملیات کودتا نقش بازی می‌کرد.

بسیاری از تحلیل‌گران و مورخان علاقمندند جنبش ملی کردن صنعت نفت را در قامت یک جنبش پارلمانتاریستی و تصمیمی از سوی گروهی از نخبگان شامل مصدق و نمایندگان جبهه ملی نشان دهند.  شما در کتاب اخیرتان کودتا به زمینه‌های مختلفی از جمله اعتصاب‌های بزرگ، اعتراض‌ها و درگیری‌های اجتماعی که در نهایت منجر به ملی شدن صنعت نفت شد اشاره کرده‌اید.  به نظر شما نقش مردم و توده جامعه در ملی کردن صنعت نفت تا چه حد بود؟

 

از آنجایی که نهضت ملی کردن صنعت نفت، مساله‌ای مربوط به حاکمیت ملی و استقلال کشور بود، جنبش ملی کردن در میان عموم توده‌های آگاه به لحاظ سیاسی، روشنفکران، طبقه متوسط تحصیل‌کرده، بازار، طبقه کارگر و اقشار کم درآمد شهرنشین، از پشتیبانی قدرتمندی برخوردار بود.  مخالفت با ملی شدن صنعت نفت کاری بود به مثابه مخالفت با استقلال ایران و ملی‌گرایی ایرانی.  به همین دلیل هم بود که حتی اعضای طبقه قدرتمند و ثروتمند جامعه که ممکن بود طرفدار منافع بریتانیا باشند، جرات مخالفت علنی با ملی کردن صنعت نفت را نداشتند. حتی شاه هم پس از سرنگونی مصدق، اینگونه وانمود می‌کرد که در حال حفاظت از اصل ملی شدن صنعت نفت است. 

در پاسخ به این سوال که آیا ملی کردن صنعت نفت فقط یک تصمیم در میان قدرتمندان سیاسی جامعه بود یا اینکه نتیجه خواست عمومی و یک جنبش مردمی، می‌توانم با قطعیت این را بگویم که اگر پشتیبانی توده مردم از این نهضت وجود نداشت، ملی کردن صنعت نفت به انجام نمی‌رسید.  البته واقعیت اینجاست که پشتیبانی توده اجتماع، در موقعیتی مشابه دهه ۱۳۳۰ ایران، به معنای پشتیبانی شهرنشینان بود، چرا که جمعیت روستایی ایران در آن دوره به صورت کامل از سیاست کنار بود.

عملا آنچه باعث مطرح شدن مساله ملی کردن صنعت نفت شد، فشار از سوی توده مردم بود.  آنچه باعث شد مصدق در کرسی نخست‌وزیر بنشیند، فشار جامعه بود، همان فشاری که در راهپیمایی ۳۰ تیر به عینه مشاهده شد.  پشتیبانی توده در عین حال در طول دوران صدارتش و بعد از آن هم در کنار مصدق ماند.  آنگونه که بر اساس خاطرات امیراسدالله علم مشاهده می‌کنیم حتی تا دهه ۱۹۷۰ هم سایه مصدق دست از سر شاه بر نمی‌داشت.

تعدادی از تحلیل‌گران و کارشناسان سیاسی و تاریخی از گذشته تا به امروز بارها در مورد قطعیت دخالت دولت‌های خارجی در کودتای ۲۸ مرداد تشکیک کرده‌اند، آنها با اشاره به نوشته‌های کرمیت روزولت، کتاب ضدکودتای او را یک اثر اغراق‌آمیز تبلیغاتی معرفی می‌کنند و می‌گویند حتی اگر کودتایی در کار بوده هم متعلق به روز ۲۵ مرداد است و روز ۲۸ مرداد یک انقلاب مردمی بر علیه کودتای مصدق رخ داده‌است.  شما با قطعیت در مورد کودتا بودن این عملیات و دخالت نهادهای اطلاعاتی خارجی در آن صحبت کرده‌اید، استدلال شما چیست؟

 

اصلی‌ترین منبع برای مطالعه در مورد کودتا را نمی‌توان نوشته‌های کرمیت روزولت دانست بلکه گزارش فوق محرمانه و داخلی دونالد ویلبر برای سیا، قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه در مورد کودتای ۲۸ مرداد است.  این گزارش از آن رو قابل اعتماد است که به عنوان یک گزارش داخلی نوشته‌شده‌است و نه برای انتشار عمومی.  این گزارش توسط شخصی نوشته‌شده‌است که مستقیما در کودتا مشارکت داشته‌است.  این گزارش در عین حال بلافاصله بعد از اجرای کودتا نوشته‌شده‌است و می‌توان آن را به عنوان یک منبع اصلی و اولیه مورد مطالعه قرار داد.  متن این گزارش بر اساس ارتباطاتی که میان مدیران و مجریان کودتا برقرار می‌شد تنظیم شده‌است.  گزارش ویلبر از ابتدا قرار بود یک کتابچه راهنمای قابل اعتماد برای اجرا کودتاهای مشابه آینده در کشورهای دیگر باشد.  به صورت خلاصه می‌توان گفت که گزارش ویلبر نه تنها یک مانور تبلیغاتی برای جلب نظر عمومی نیست، بلکه یک گزارش محرمانه است که فقط برای مطالعه توسط مقامات اطلاعاتی بالادستی نگارش شده‌است.

آنان که می‌خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و نقش سیا را در کودتای ۲۸ مرداد دست کم جلوه بدهند، گزارش ویلبر را کاملا نادیده می‌گیرند و به جای آن شکاف‌ها و اشکال‌های منطقی در کتاب روزولت را مورد اشاره قرار می‌دهند.  چنین کاری اصلا سخت نیست، چرا که کتاب کرمیت روزولت ربع قرن بعد از وقوع کودتا نگاشته‌شده‌است و همچنین توسط شخصی نوشته‌شده‌است که تنها هدفش تبلیغ کردن برای خودش است.  البته ویلبر هم ممکن است که گزارش خودش را تا حدی پاکسازی و سانسور کرده‌باشد و رویدادهایی مانند ترور فرمانده شهربانی را از آن حذف کرده‌باشد، اما هدفش از نوشتن این گزارش تبلیغ برای خودش یا مانور ترویجی و توجیهی برای سازمان سیا نبود.

 

آنچه بیشتر در مورد کودتای ۲۸ مرداد نقل می‌شود غالبا نقش قدرت سخت نظامی و ارتش و اوباش در اجرای کودتا است، بیشتر مورخان به دنبال مدارکی برای اثبات واگذاری پول به افراد یا ارتباط نظامیان و سیاستمداران با نهادهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس هستند، اگر چنین عناصری را عوامل سخت کودتا بنامیم، عناصر دیگر مانند تبلیغات، دروغ‌پراکنی‌ها و انتشار گزارش‌های خلاف واقع به عنوان عوامل نرم تا چه حد در اجرا و در نهایت موفقیت کودتای ۲۸ مرداد نقش داشت؟

 

گزارش ویلبر نشان می‌دهد که اولین استراتژی سیا و ام‌آی‌۶ برای سرنگونی مصدق، تضعیف دولت تا سر حد ممکن بود.  چنین هدفی از طریق روش‌هایی مانند خریدن نمایندگان مجلس، روزنامه‌ها، لات‌های خیابانی، ایجاد فشار اقتصادی از طریق تحریم فروش نفت ایران، توقیف یا تعلیق وام‌های بین‌المللی، حتی جعل اسکناس‌های پول ایرانی و ایجاد درگیری در میان جناح‌های مختلف جبهه ملی به خصوص میان حزب ایران و آیت‌الله کاشانی، اجرا می‌شد.

ماموران سری سازمان سیا، مانند پروفسور لنزووسکی، تلاش می‌کردند آیت‌الله کاشانی را با اغراق در ستایش و تعارفات به حدی که او را نه تنها رهبر «واقعی» ایران بلکه رهبر جهان اسلام می‌نامیدند، تحت تاثیر قرار دهند.  چنین استراتژی‌هایی را می‌توان با عبارت «قدرت نرم» در کودتای ۲۸ مرداد نامگذاری کرد.  قدرت نرم در واقع برای این به کار گرفته‌شد تا دولت مصدق را تا سرحد ممکن برای مقابله با اصل کودتای نظامی که سازمان سیا و ام‌آی‌۶ نقش اصلی و پایه‌ای در آن داشتند تضعیف کند.

 

آیا نیروهای نظامی ایران و مخالفان مصدق نقش عمده‌ای در اجرای کودتای ۲۸ مرداد نداشتند؟

 

برنامه‌ریزی و هماهنگی برای اعزام ۲۴ تانک به مرکز شهر تهران و سرنگون کردن دولت ایران، عمدتا توسط آژانس‌های اطلاعاتی خارجی صورت گرفت.  درست است که افسران تانک‌ها ایرانی بودند، اما واقعیت این است که آنها بدون حضور سازمان سیا و ام‌آی‌۶ فرصتی برای هماهنگی و سازماندهی چنین عملیاتی نداشتند.

این استدلال که تفسیر معمول از کودتای ۲۸ مرداد نقش شرکت‌کنندگان ایرانی در کودتا را نادیده می‌گیرد، در واقع از این لحاظ اشکال دارد که افسران تانک و فرماندهان حاضر در کودتا از پادگان‌های مختلف و متعددی بودند و هیچ یک در مقام و منصبی نبودند که بتوانند چنین کودتایی را بدون حضور یک سازمان فراتر، یعنی سازمان سیا و ام‌آی‌۶ برنامه‌ریزی، سازمان دهی، مدیریت و اجرا کنند.  گزارش ویلبر به صورت اخص مشارکت این افسران ایرانی را در کودتا تایید می‌کند، اما در کنار آن تاکید می‌کند که این افسران و نظامیان به هیچ وجه در موقعیتی نبودند که به تنهایی و بدون کمک بتوانند این کودتا را اجرا کنند.

 

کرمیت روزولت و بسیاری از اسناد داخلی آمریکا و همچنین شاه و اطرافیانش به خطر کودتای کمونیستی در ایران در دوران مصدق اشاره می‌کنند و کودتای ۲۸ مرداد را پیروزی بر خطر کمونیسم معرفی می‌کنند، این خطر تا چه حد جدی بود و آیا اصولا در آن زمان میل، اراده و قدرت کافی از سوی حزب توده و شوروی وجود داشت تا چنین خطری برای موجودیت حکومت شاه داشته‌باشند؟

 

مساله «خطر کمونیسم» به دلیل گفتمان جنگ سرد که در آن زمان در روابط بین‌المللی حاکم بود چه از سوی ایالات متحده و چه از سوی شاه به شکل اغراق شده‌ای همیشه مورد اشاره قرار می‌گرفت.  اغراق در این خطر باعث شده‌بود تا از آن برای توجیه هر عملی در مقابله با کمونیسم به کار گرفته‌شود.  همانطور که ظریفی می‌گفت، اگر شما می‌خواستید مادربزرگ‌تان را زیر چرخ‌های اتوبوس بیاندازید، کافی بود بگویید که می‌خواهید کشور را از «خطر سرخ» نجات دهید، آنگاه کارتان توجیه‌پذیر به نظر می‌رسید. 

به همین دلیل هم هست که کرمیت روزولت نام کتابش را در واقع «ضدکودتا The Countercoup» نامیده‌است.  (این کتاب با عنوان کودتا در ایران ترجمه و چاپ شده‌است) هدف روزولت این بود که این حس را تلقین کند که سازمان سیا این عملیات را به عنوان یک عملیات پیشدستانه بر علیه یک کودتا عملی و نزدیک توسط حزب توده برنامه‌ریزی و اجرا کرده‌است.  امروز ما از طریق اسناد خود سازمان سیا می‌دانیم که حزب توده در آن زمان هیچ برنامه‌ای برای کودتا بر علیه دولت ایران نداشت.

در عین حال آگاه هستیم که شاه در آن زمان مستمرا، دست کم در انظار عمومی، از وجود یک تهدید علیه موجودیت حکومتش از سوی همسایه شمالی صحبت می‌کرد.  از سوی دیگر می‌دانیم که او در دیدارهای خصوصی نظر دیگری در مورد اتحاد جماهیر شوروی داشت.  برای مثال در سال ۱۹۵۱ به استالین شکایت کرده‌است که چرا اتحاد جماهیر شوروی به اندازه بریتانیا و آمریکا، منافعش در مورد ایران را تعقیب نمی‌کند.  کسی عامدانه چوب دستش نمی‌گیرد تا یک خرس خواب خونخوار را بیدار کند. 

در عین حال در سال‌های آخر حکومت شاه هم، او بارها عنوان کرده‌بود که اگر کشورهای غربی خواسته‌های او برای تامین سلاح را اجرا نکنند، او هیچگاه گزینه رفتن به سمت شوروی را کنار نخواهد گذاشت.  اگر زمانی امکان دسترسی به اسناد وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی برای پژوهش‌گران فراهم شود، آنگاه احتمالا می‌توان ثابت کرد که شوروی از سال ۱۹۲۱ اصولا منفعت مستقیمی در ایران نداشت چرا که بلوک غرب حضور و پایگاه نظامی مستقیمی در ایران نداشت. 

در انگشت‌شمار دفعاتی که شوروی مستقیما در ایران دخالت کرد، از جمله اشغال سال ۱۹۴۱ و درخواست سال‌های ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ برای امتیاز نفت، رویدادها تحت شرایط خاصی رخ داد.  برای مثال درخواست امتیاز نفت به دلیل مذاکرات محرمانه‌ای بود که از سوی بریتانیا و آمریکا برای گرفتن امتیاز جدید نفت شمال در آستانه مرزهای شوروی صورت گرفته‌بود.

با توجه به شرایط وقت و تبلیغات آمریکا و نزدیکان شاه در مورد نفوذ کمونیسم چرا توده‌ای‌ها و شوروی هیچگاه به بی‌میلی خودشان به کودتا یا انقلاب اشاره نکردند تا این بهانه برای سرکوب نهضت ملی شدن صنعت نفت از آمریکا، انگلیس و شاه گرفته‌شود؟

اگر دولت شوروی آن زمان به صورت رسمی و علنی اعلام نمی‌کرد که منفعت خاصی در ایران ندارد به این دلیل بود که در صورت اعلام چنین چیزی رزمندگان جنگ سرد بلافاصله از فرصت استفاده می‌کردند تا یک پایگاه نظامی در ایران ایجاد کنند.  در عین حال اگر چنین چیزی رسما اعلام می‌شد، غربی‌ها آن را مانند یک فریبکاری دیگر از سوی شوروی ارزیابی می‌کردند که هدفش چیزی جز فروبردن غرب در خواب خرگوشی نیست.

شما می‌پرسید که چرا حزب توده هیچگاه اعلام نکرد که آنگونه که در معرض عموم گفته می‌شود قدرتمند نیست و نیرویش بیش از اندازه اغراق می‌شود.  واقعیتش را بخواهید من هیچ حزب سیاسی را نمی‌شناسم که حاضر باشد بگوید قدرتش کمتر از آنچیزی است که عوام و خواص تصور می‌کنند یا ادعا می‌کنند.

افزودن نظر جدید