محمدرضا تاجیک:

انتخاب فردي جز از ليست اميد به‌ عنوان رياست مجلس از سوي جريان اعتدال‌ يك خطاي استراتژيك است/ دولت تنها با پشتوانه‌ سرمايه اجتماعي اصلاح‌طلبان است كه قادر به بقا در قدرت خواهد بود

دکتر محمدرضا تاجیک استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به تبیین جایگاه مدیریت مجلس و ضرورت حمایت جریان اعتدال و اصلاح طلب از چهره ای اصلاح طلب در راس قوه مقننه پرداخت.

به گزارش امیدنامه ،به اعتقاد او انتخاب فردي جز از ليست اميد به‌عنوان رياست مجلس از سوي جريان اعتدال‌(دولت) يك خطاي استراتژيك غيرعقلايي است. منطق تئوري بقا به دولتمردان حكم مي‌كند كه از هرگونه اقدام مستقيم و غيرمستقيمي كه موجب و موجد خدشه به مقبوليت و مشروعيت مردمي اصلاح‌طلبان مي‌شود، پرهيز كنند، زيرا تنها با پشتوانه‌ و اتكا و اتكال به اين سرمايه اجتماعي و انساني اصلاح‌طلبان است كه قادر به بقا در قدرت خواهند بود.

تاجیک معتقد است تاريخ يك‌بار ديگر مجال «بازگشت به سياست و سياستمدار اخلاقي» را در اختيار اصلاح‌طلبان قرار داده است، اكنون آنان هستند كه بايد درك و فهم تاريخي خود را به نمايش بگذارند و از اين مجال براي نوعي «گشت در بازي و بازيگران قدرت و سياست» بهره ببرند.
متن کامل این یادداشت در ادامه آمده است:

۱-

يك: از منظري سياسي و در يك معناي مرسوم و مالوف، عقل وسيله كسب خير و دفع ضرر است. به بيان ديگر، زماني كه از عقلانيت سياسي صحبت مي‌كنيم عمدتا مرادمان استفاده حداكثري از عقل در عرصه سياست و به حداقل رساندن نقش ساير منابعي است كه در اين عرصه در مقابل عقل قرار مي‌گيرند. از اين‌رو، سعادت واحدهاي سياسي در گروي ميزان خردمندي و عقلانيت آنان است.
دو: اوكشات در توصيف عقل‌گرايان سياسي به‌ ما مي‌گويد: «عقل‌گرا كسي است كه طرفدار انديشيدن فارغ از هر الزام نسبت به هر مرجع و اقتداري سواي موقعيت و اقتدار «خِرد» است... او دشمن اقتدار، تعصب، امور صرفا سنتي، عادتي يا آدابي است. گرايش ذهني او در آنِ واحد هم شكاكانه و هم خوشبينانه است؛ شكاك است چون به‌نظر او هيچ عقيده، هيچ عادت، هيچ ايمان و هيچ چيز ديگر ريشه‌دار يا مورد اعتقادي نيست كه او نتواند بي‌هيچ پروايي آن را مورد سوال قرار دهد و با آنچه خود آن را «خِرد» مي‌نامد داوري كند، و خوشبين است زيرا عقل‌گرا هرگز در قدرت «خِرد» خويش‌(اگر به‌درستي به‌كار گرفته شود) براي تعيين ارزش يك چيز، حقيقت، يك عقيده يا درستي يك عمل ترديد نمي‌كند. علاوه بر اين، او مجهز و مستظهر به اعتقاد به «خِردي» است كه ميان همۀ آدميان مشترك است ... . عقل‌گرا بي‌هيچ درنگي بغرنجي‌ها و تنوع تجربه‌ها را به مجموعه‌اي از اصول فرومي‌كاهد و آنگاه بر پايۀ عقل و خرد بدان اصول حمله‌ور مي‌شود يا از آن دفاع مي‌كند.
سه: از منظري متفاوت مي‌توان معرفت عقلاني را معرفتي تابع استدلال صحيح دانست، كه از بديهي يا با يك سير استدلالي معتبر از بديهيات استنتاج شده باشد. يا بر نوعي عقل و عقلانيت ابزاري تاكيد داشت كه ناظر بر سرشت و ماهيت خواست‌ها و اهداف نيست، بلكه به وسايل رسيدن به اهدافي كه به هر دليلي انتخاب شده‌اند؛ اطلاق مي‌شود. با اين رويكرد، مي‌توان عقلاني شدن را در كارايي و پيچيدگي ابزارها و بروكراسي آن ديد و بر انطباق حسابگرانه براي دستيابي به منافع تاكيد كرد. زماني نيز كه از عقل در يك ساحتِ فلسفي سخن گفته مي‌شود مراد بسياري از فلاسفه را همان قوه عاقله يا نيروي ادراك‌كننده كه كليات را ادراك مي‌كند، مي‌يابيم. اين قوه مدركه، يا قضايايي از سنخ «هست» و «نيست»ها را درك مي‌كند كه در آن صورت به آن عقل نظري گويند يا بايد و نبايدها را درك مي‌كند كه به آن عقل عملي گويند. در كنار اين تعاريف متعدد و متكثر، پوپر نيز از عقلانيت انتقادي در مقابل عقلانيت غيرانتقادي با ما سخن مي‌گويد. وي استدلال مي‌كند كه عقلانيت غيرانتقادي نمي‌تواند تبيين كند كه برهان چگونه ممكن است.
چهار: در جهان مدرن، عقل عمدتا همان خردِ خودمختار نقاد است كه از شناسه تسخيري بودن برخوردار است و هر آنچه منجمد است در پرتو آن ذوب مي‌شود. در يك رويكرد مقايسه‌اي، مي‌توان شناسه‌هاي مميزه عقل مدرن نسبت به عقل پيشامدرن را در دو ويژگي جست‌وجو كرد؛ يكي آنكه هيچ مرجع و منبع ديگري را جز ذهن عرفي به رسميت نمي‏شناسد، و ديگر آنكه به‌جاي «معرفت» و شناختِ حقيقت، در پي كسب «قدرت» و تصرف در طبيعت براي ارضاي تمايلات انساني است. بنابراين، انسانِ مدرن براي دستيابي به قدرت و ثروت، خردمندي آدمي را منحصر به عقل ابزاري كرده و انسان را از دريافت‏هاي عقل نظري و عقل عملي محروم كرد. كانت در كتاب «سنجش عقل نظري» براي نخستين بار در سايۀ نقد قواي عقلي، محدوديت امور غيرعقلاني مانند ايمان را به پيش كشيد. او تلاش كرد ثابت كند كه امور ايماني و اعتقادي را بايد از حيطه عقل خارج كرد؛ چراكه آنها ازجمله امور وجداني هستند، و بنابراين، نبايد در حيطۀ عقل مطرح شوند. بدين‌ترتيب، با تبلور و انفكاك ابژه و سوژه در ساحت نظام انديشگي مدرن، عقل نيز از ايمان جدا شده و استقلالي دوباره مي‌يابد، تا جايي كه رنه دكارت عقل را تنها راهبر هستي انسان قلمداد مي‌كند.
پنج: به‌نظر مي‌رسد در يك نگاه اسلامي عقل همان قوه عاقله كه به عقل عملي و عقل نظري قابل تقسيم است، فرض شود، و عقلانيت همان كاربست عقل به‌گونه‌اي كه با كمك بديهيات به استنتاج جديدي برسد و مجهول را معلوم سازد و به گزاره باور صادق موجه برسد، تعريف شود. از اين منظر، پاي استدلال عقلي گاه چوبين است و با توسل به عقل بنيادين و عقل مستقل بشري نمي‌توان به بديهيات رسيد، لذا نيازمند منبع معرفتي ديگري هستيم كه ما را در رسيدن به سرمنزل مقصود‌(بديهيات) ياري رساند. اين منبع، همان وحي است. بنابراين، انسان مسلمان‌(به‌تصريح برخي دانش‌پژوهان اين عرصه) با نوعي عقلانيت رئاليستي وحي‌پذير مواجه است، يعني باور دارد اين وحي است كه به انسان ياري مي‌رساند تا بتواند در مواردي به فرايند استنتاج دست يابد.
شش: ماكس وبر چهار نوع عقلانيت را از هم بازمي‌شناسد؛ ‌(1)عقلانيت ابزاري: اينگونه عقلانيت به محاسبه احتمالات رفتار ديگران مرتبط است. اين انتظارات، ابزاري براي يك كنشگر‌(فرد يا گروه) خاص براي دستيابي به اهدافي است كه به لحاظ عقلاني قابل محاسبه هستند.‌(2)عقلانيت معطوف به ارزش: فرد اعمالي را انجام مي‌دهد كه به نظر او في‌نفسه ارزشمند هستند؛ مثل اعمالي كه با انگيزه‌هاي اخلاقي، زيبايي‌شناختي يا مذهبي انجام مي‌گيرد، فارغ از اينكه به نتيجه برسد يا خير.‌(3)عقلانيت عاطفي: عمل فرد تحت تاثير عاطفه و احساسات اوست.‌(4)عقلانيت سنتي يا متعارف: براساس آداب و سنن رايج صورت مي‌گيرد.

2
اكنون چنانچه در مرسوم‌ترين و معمول‌ترين تعريف بپذيريم كه عقلانيت امري است كه قواعدي براي درستي و نادرستي، يا اعتبار و بي‌اعتباري آن وجود دارد، و دانشي هست به نام منطق كه كارش ارايه الگوهاي معتبر خردورزي است؛ الگوهايي كه سرپيچي از آنها حاصلي جز تفكر سقيم و معيوب نخواهد بود، و بپذيريم كه عاقل و خردمند كسي است كه انتخاب خود را بعد از بررسي انتخاب‌هاي مختلف و با لحاظ پرسش‌هايي همچون: «چه مواردي ممكن است؟»، «چه مواردي مطلوب است؟»، «برطبق مطلوبيت و محدوديت موجود كدام انتخاب بهترين است؟»، آن‌گاه بايد بگوييم:
يك: اراده معطوف به كسب رياست توسط «رهروان» هر چه باشد عقلانيت معطوف به ارزش نيست. به بيان ديگر، اين اقدام آنان نه تنها في‌نفسه ارزش و ارزشمند نيست، بلكه ضدارزش نيز هست. زيرا در اين‌صورت حجاب از چهره واقعي خود برگرفته‌ و بر همگان نمايان مي‌سازند كه براي نيل به هدف‌(قدرت) بهره بردن از هر ابزار و وسيله‌اي را مباح و مجاز مي‌دانند. اين اقدام را همچنين نمي‌توان با عقلانيت عاطفي توجيه و تحليل كرد و آن را اقدامي تحت تاثير احساسات -مثل رفتار پدر و مادر با فرزند، يا دوست با دوست– يا با عقلانيت سنتي –اقدام براساس عادت و سنت- فرض كرد. از رهگذر اين اقدام –با تمام تمهيدات و ترتيب‌ها و تدبيرهايي كه براي تحقق آن به‌عمل مي‌آيد– چيزي بيش از يك «آبنبات چوبي» نصيب اين جريان نخواهد شد –حتي در صورت نشستن بر كرسي رياست- زيرا در فرداي اين رياست فرداي ديگري هم هست؛ فردايي كه رهروان اين طريق و طريقت ديگر نه مي‌توانند به همياري اصلاح‌طلبان و نه به ياري اصولگرايان اميد داشته باشند.
دو: انتخاب فردي جز از ليست اميد به‌عنوان رياست مجلس از سوي جريان اعتدال‌(دولت) يك خطاي استراتژيك غيرعقلايي است. منطق تئوري بقا به دولتمردان حكم مي‌كند كه از هرگونه اقدام مستقيم و غيرمستقيمي كه موجب و موجد خدشه به مقبوليت و مشروعيت مردمي اصلاح‌طلبان مي‌شود، پرهيز كنند، زيرا تنها با پشتوانه‌ و اتكا و اتكال به اين سرمايه اجتماعي و انساني اصلاح‌طلبان است كه قادر به بقا در قدرت خواهند بود. جريان اعتدال بايد مطمئن باشد كه محصول كشت و كاشت امروز خود را در انتخابات آتي رياست‌جمهوري برداشت خواهد كرد. دوستان اعتدال‌گرا باور داشته باشند كه بقا و بالندگي آنان در بقا آنان به‌عنوان عضوي از خانواده بزرگ اصلاح‌طلبي است.
سه: انتخاب فردي غيراصلاح‌طلب از سوي برخي از اصلاح‌طلبان نيز يك خطا و جفاي استراتژيك غيرعقلايي است. اين گروه از اصلاح‌طلبان بايد آگاه باشند كه در اين معامله به‌اصطلاح عقلايي، آنچه هزينه مي‌شود «اعتماد مردم» يا سرمايه حيثيتي و شخصيتي و هويتي جريان اصلاح‌طلبي است. اين عده اصلاح‌طلبان –اگر اساسا بتوان آنها را اصلاح‌طلب ناميد– حق ندارند راي و اعتماد و اراده آگاهانه و معطوف به تغيير مردم را در جهت تحقق اراده معطوف به تثبيت و قدرت مصادره كنند. اين دوستان نبايد در پاي عقل و عقلانيت اولترا-ابزاري خود سياست و سياستمدار اخلاقي را ذبح عقلي كنند. تاريخ يك‌بار ديگر مجال «بازگشت به سياست و سياستمدار اخلاقي» را در اختيار اصلاح‌طلبان قرار داده است، اكنون آنان هستند كه بايد درك و فهم تاريخي خود را به نمايش بگذارند و از اين مجال براي نوعي «گشت در بازي و بازيگران قدرت و سياست» بهره ببرند. ايران امروز ما بيش و پيش از هر زمان ديگري نيازمند نخبگان سياسي اخلاق‌مدار و پاكدست و معنويت‌گرا و مردمي، و جايگزين كردن آنان به‌جاي اصحاب قدرتي است كه ديري است كه «اخلاق سياسي» را مشي و روش خود كرده‌اند و با تشبث به هر حشيشي تلاش دارند تا خود را «تنها بازي و بازيگر كارآمد -و داراي ارتباطات عاليه و خفيفه– در شهر» نشان دهند.
چهار: ثنويت‌(دوگانه) منطقي تاريخ اكنون اصلاح‌طلبان، بيش از آنكه ثنويت «مدير-غيرمدير»، «مرتبط-غيرمرتبط» باشد، دوگانه «اخلاقي-غيراخلاقي»، «مردمي-غيرمردمي» است. اگرچه معتقدم دومي از اولي بي‌نصيب نيست، اما چنانچه بر اين فرض شويم كه ميان اين‌دو بايد يكي را انتخاب كرد، آنگاه بايد منتظر انتخاب تاريخي نمايندگان محترم مجلس باشيم. از يك نقطه‌نظر ملي و ناظر بر منافع و مصالح مردم، ترديدي ندارم كه نبايد در انتخاب گزينه دوم ترديد كرد.
پنج: مردم حركت تاريخي خود را با شكوه و زيبايي تمام انجام دادند و يك‌بار ديگر رخداد شگرف تاريخي آفريدند. اكنون نوبت كنش زلال و دليرانه و هوشيارانه منتخبان مردم و كنشگران سياسي است. تنها كنش عقلايي در اين شرايط، بازي با كارت مردم است ولاغير.

افزودن نظر جدید