سید حسن خمینی: شرط موعظه این است که دل‌های‌مان را صاف کنیم

یادگار امام تأکید کرد: شرط موعظه این است که دل های مان را صاف کنیم و اگر واعظ غیر متعظ باشیم وعظ مان اثر نمی گذارد.

به گزارش امید به نقل از جماران، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی صبح امروز در مراسم تجدید بیعت ائمه جمعه سراسر کشور با آرمان های امام راحل سخنان خود را با روایتی از امام هشتم علیه السلام آغاز کرد و اظهار داشت: فضل بن شاذان از ایشان نقل کرده است که همانا خداوند خطبه روز جمعه را قرار داد زیرا روز جمعه مشهد عام است. پس خداوند بهانه ای پیدا کرد تا فرصتی برای موعظه مردم ، تشویق آنها به اطاعت از خدا، ترساندن آنها از معصیت، مطلع کردن آنها از این که خداوند چه چیزهایی را برای دین و دنیای آنها اراده کرده است و این که آنها را واقف کند که در دنیا چه می گذرد و منافع و مضرات آن، فراهم شود.

وی افزود: صاحب الوسایل اینها را علت نماز جمعه نمی داند بلکه  می توان اینها را به عنوان علل زمینه ساز و بستر ساز نماز جمعه دانست.

یادگار امام با اشاره به فراز اول این روایت گفت: همه ما در زندگی مان تحت تاثیر موعظه بوده ایم. اما من می توانم مدعی شوم که همه جمع حاضر از رفتارها بیش ازگفتارها اتعاظ پیدا کرده اند. من در تمام دورانی که خدمت امام بوده ام، از ایشان چندان موعظه زبانی نشنیده ام.البته در چند سال آخر عمر ایشان که روزی سه چهار بار خدمتشان می رسیدم هر بار می گفتند که آخوند شو! زیرا در این صورت هم دنیا، هم آخرت را خواهی داشت؛ اما ایشان چندان اهل موعظه زبانی نبود بلکه برای خوب شدن کافی بود در حوزه اشراق ایشان قرار بگیرید،  زیرا برخی آدم ها با اخلاقشان، مانند مغناطیس افراد را جذب می کنند.

وی ادامه داد: این که می گویند سعی کنید در زندگی با یک انسان متخلق ارتباط برقرار کنید برای تاثیر گرفتن از اخلاق است. زیرا گاهی اوقات حرف برخی افراد نه تنها اثر خوب نمی گذارد بلکه باعث خمودگی، آشفتگی و به هم ریختگی انسان می شود. مردم وقتی به شما نزدیک می شوند باید از رفتار شما وعظ بگیرند زیرا سخن آن گاه به دل می نشیند که توسط صاحب سخن عامل گفته شود. پس موعظه لازمه و بلکه حکمت خطبه نماز جمعه است. اما شرط موعظه این است که دل های مان را صاف کنیم و اگر واعظ غیر متعظ باشیم وعظ مان اثر نمی گذارد.

سید حسن خمینی با اشاره به این حدیث پیامبر(ص) که می فرمایند «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» تصریح کرد: در ابتدای این جمله(ل) غایت و علیت است، یعنی هدف کار ایشان اتمام مکارم اخلاق است. ما مشکله ای  در ساختار تحصیلی خودمان داریم که دوستان شورای سیاستگزاری ائمه جمعه باید آن را حل کنند؛ مشکل عدم تناسب بین آموخته ها و انتظارات است. شما وقتی می خواهید بنّا تربیت کنید اگر به او مکانیکی یاد دهید کاری پیش نمی رود و علت فاعلی با علت غایی تناسبی ندارد. ما هم آخوندی می خواهیم که مردم را ارشاد کند و دست آن ها را بگیرد،  اما فقط به او فقه یاد می دهیم در حالی که فقه فقط یکی از آموزه ها برای گرفتن دست مردم است و موفق ترین مبلغان لزوماً بهترین عالمان نبودند.

یادگار امام گفت: اگر واعظی موفق بوده است برای این بوده که همه مردم را عیال الله دانسته و دست همه را گرفته است.

وی در ادامه سخنان خود با اشاره به جایگاه علمی و اخلاقی شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم که امام در محضر او تربیت شد، خاطر نشان کرد: وقتی حضرات آیات اصفهانی و نائینی از عراق به ایران تبعید شدند و به قم آمدند، آیت الله حائزی با آن جایگاه رفیع،  اقامه نماز را به آیت الله اصفهانی و درس را به آیت الله نائینی سپرد و تا وقتی آنها بودند خودش از خانه بیرون نیامد. امام نقل می کنند که حاج شیخ مرتضی حائری فرزند شیخ عبدالکریم وقتی به سن تکلیف می رسند از پدرشان می پرسند از چه کسی تقلید کنم؟ پدرش پاسخ می دهد: برو از دیگران بپرس! در حالی که خودش اعلم بود. شیخ مرتضی وقتی پرس و جو می کند و از پدر می پرسد آیا آیات اصفهانی و نائینی مناسب هستند؟ پدر هم تصمیم را به او واگذار می کند.

یادگار امام ادامه داد: در پرتو چنین فردی، صاحب این قبر(امام خمینی) بیرون می آید و در پرتو اشراق او افراد متخلقی تربیت شده اند.  بخل و حسد و کینه نورزیم و بد دیگران را نخواهیم و به قول آن شعر «بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم».

وی با اشاره به  این سخن رهبری که امام هیج وقت «من» نگفت، خاطره ای از امام به نقل از آیت الله حسن صانعی را بیان کرد و گفت: ایشان می گویند بعد از سال 42 به نجف رفتم، امام گفت وقتی برای تبعید دستگیر شدم، هنگام نشستن در ماشین یاد تو افتادم. گفتم دلیلش چیست؟ امام گفت: یادت هست روزی که وارد خانه شدی و من لب حوض نشسته بودم، تو گفتی در تهران برای مرجعیت یکی از آقایان امضا جمع می کنند و من گفتم: مرجعیت مرا مردم ثابت کردند! وقتی در ماشین نشستم یاد آن جمله خودم افتادم و گفتم حالا بکِش! و مثل یوسف در چاه برو.

سید حسن خمینی با بیان این که آن پانزده سال تبعید، مانند رفتن در چاه برای حضرت یوسف(ع) بود، گفت: خداوند از کسانی در امور اولی و مهم امتحان می گیرد که می خواهد در کارگاه دنیا پخته شوند.

یادگار امام توصیه کرد: در دل مان بد نخواهیم؛ مردم خوب و بد، دوست و آشنا دارند. باید ببینیم چقدر از کسی که به شما اقبال کرد خوش تان می آید و چقدر از کسی که با شما خوب نبود، بدتان می آید.

وی سپس به نقل خاطره ای از مرحوم آیت الله احسان بخش امام جمعه فقید رشت پرداخت و گفت: فردی همیشه در ایام عزاداری در کنار منزل ایشان سینه می زد اما به وی هم دشنام می داد. روزی قرار شد آن فرد مسئولیتی بگیرد و وقتی نظر آیت الله احسان بخش پرسیدند، ایشان او را تایید کرد و فرد مناسبی دانست.  آن فرد توهین کننده شرمنده شد و از آقای احسان بخش پرسید چرا من که جوانی کردم شما این گونه برخورد کردید؟ ایشان پاسخ داد: تو جوانی کردی اما من جوانی نمی کنم!

سید حسن خمینی در نتیجه گیری سخنان خود، گفت: موعظه به عنوان حکمت یا علت پیدایش نماز جمعه و خطبه آن باید از راه دل باشد، پس دل هایتان را پاک کنید و اگر سخن شما اثر نمی گذارد اشکال از دل است. ببینیم که اخلاق مد نظر پیامبر چقدر در دل مان هست و آن را تقویت کنیم.

وی در پایان سخنان خود با اشاره به اینکه قصد داشتم امروز زندگی روزانه امام را به عنوان یک الگو تشریح کنم، یادآور شد: والده من نقل می کند وقتی در نجف خدمت امام رسیدم از همسر ایشان پرسیدم آقا در طول روز چکار می کنند؟ گفت: یک روز پیش ایشان بنشین، تمام کارها را ببین، و آن را ضربدر 365 روز سال کن.

افزودن نظر جدید