جمهوریخواهی بازرگان

پیش از هر چیز لازم می‌دانم یاد مرحوم مهندس بازرگان را هم به‌عنوان یکی از اندیشمندان پیشگام و تاثیرگذار جریان فکری نواندیشی دینی و هم به‌عنوان یکی از دوستان نزدیک پدرم گرامی بدارم. خاطرات نوجوانی من با انس و الفتی که از دیدارهای او در خانه یا جلسات انجمن اسلامی مهندسان و پزشکان حاصل می‌شد، عجین شده است. همچنین، پیش از داوری درباره اندیشه او در رابطه با سه مولفه ملی‌گرایی، علم‌گرایی و آزادی‌خواهی، باید تعریف سه مفهوم مورد نظر را، به‌طور خیلی فشرده مرور کنیم. ملی‌گرایی، به‌صورتی که در فرهنگ مغرب‌زمین رشد کرد، حاکی از نوعی تعلق مردم یک کشور به وجدان و آگاهی ملی است که بر مبنای نژاد، زبان، آداب و رسوم، عادات و دیگر مولفه‌های مشترکی که شکل‌دهنده فرهنگ آن مردم است، موجب پدیدآمدن یک احساس مشترک وفاداری و دلبستگی و پیوند اجتماعی می‌شود. در کشور ما، ارج‌نهادن به اهمیت حفظ استقلال کشور از مداخله بیگانگان، ناشی از همین احساس مشترک بوده و هست.
جمهوریخواهی بازرگان

علیرضا بهشتی

معمولا مراد از علم‌گرایی، دیدگاهی معرفت‌شناختی است که روش‌های علوم تجربی را بر‌تر از روش‌های دیگر، و ‌گاه به‌عنوان تنها روش قابل‌قبول برای تبیین جهان در ابعاد فیزیکی، اجتماعی، فرهنگی و روانی می‌داند. این دیدگاه متاثر از تجربه‌گرایی غالب در نهضت روشنگری بوده و اوج آن، اثبات‌گرایی از نوع تفکر آگوست کنت در قرن نوزدهم است. اگر منظور از اصطلاح آزادیخواهی، لیبرالیسم باشد، طبیعتا، مهم‌ترین هدف سیاست را حفظ و بلکه گسترش آزادی شهروندان می‌داند، هر چند طیف بزرگی از لیبرال‌ها، به‌خصوص در به رسمیت‌شناختن حقوق انسان‌ها، عدالتخواه نیز به شمار می‌روند. در شکل ساختار حکومت، لیبرالیسم معمولا با دموکراسی به مفهوم محوری‌بودن گزینش حکمرانان از طریق انتخابات آزاد و رقابت عادلانه، قانون‌مداری و حمایت از حقوق شهروندی گره خورده است.
با توجه به این تعاریف، بازرگان را قطعا می‌توان ملی‌گرا دانست، اما ملی‌گرایی او به دامان اعتقاد به برتری نژادی با ارجاع به تاریخ ایران باستان که در آن موقع خیلی رایج بود، در نمی‌غلتد. ملی‌گرایی بازرگان، بیش از هر چیز بر تلاش برای تقویت همبستگی ملی میان ایرانیان، ارزشمنددانستن فرهنگ مشترکشان در جهت مبارزه با احساس خودباختگی در مقابل تمدن غرب و بالا‌تر از همه، حفظ استقلال ایران در مقابل مداخله بیگانگان تکیه دارد.
در رابطه با علم‌گرایی، اگر منظور اهمیت‌دادن به روش استدلال علمی حتی در فهم پدیده‌های اجتماعی و ارزشمنددانستن دستاوردهای علمی بشر چه در شکل دانش علمی و چه در شکل فناوری حاصل از آن باشد، بازهم می‌توان بازرگان را علم‌گرا دانست. اما اگر منحصر‌دانستن منابع شناخت در علم تجربی باشد، طبیعتا با اعتقاد او به‌عنوان مسلمان به وحی سازگار نیست. البته بازرگان به سازگاری علم و وحی اعتقاد دارد. باید به تاثیر افرادی مانند میرزاابوالحسن فروغی (برادر ذکاءالملک) در زمانی که بازرگان در دارالمعلمین مشغول به تحصیل بود، توجه داشت. فروغی که فردی متدین بود، با آشنایی‌ای که به علوم جدید داشت، در سازگار نشان‌دادن دستاوردهای علمی تمدن متجدد با آموزه‌های دینی کوشش فراوانی کرد. مقاله «علوم قدیمه و جدیده» فروغی یکی از نمونه‌های جالب تفکری است که بازرگان، به‌خصوص در چند دهه اول زندگی، به آن تعلق‌خاطر داشت؛ تفکری که ضمن مبارزه با خرافات دینی، منحصردانستن سعادت بشری در عمل به دستاوردهای علمی جدید را قویا رد می‌کند. این نگاه، با آنچه درباره ملی‌گرایی بازرگان گفته شد، سازگار است. کتاب‌های «مطهرات در اسلام» و بعد‌ها «راه طی‌شده»، نمونه‌های بارز تلاش برای سازگاری دین و علم است. در عین حال، مخالفت منطقی او با نوگرایی رایج زمانه‌اش که کنار‌نهادن دین را برای تحقق اندیشه پیشرفت و ترقی در ایران ضروری می‌دانست، در همه نوشته‌های او بارز است. پس میان این نوع علم‌گرایی و آن نوع ملی‌گرایی در اندیشه بازرگان، نه‌تنها ناسازگاری دیده نمی‌شود که ارتباطی مستقیم وجود دارد.
اما درباره عنصر آزادیخواهی در اندیشه و عمل بازرگان، دو نکته مهم است که باید به آن توجه کرد؛ اول اینکه لیبرالیسم در غرب با سه عنصر مهم عجین شده است: فردگرایی، برابرخواهی (به معنی برابری شهروندان در مقابل قانون) و جهانشمول‌گرایی (به معنی کاربردپذیری چارچوب عقلانی آن در همه زمان‌ها و مکان‌ها). در آزادیخواهی بازرگان، از میان این سه عنصر، فردگرایی در کمرنگ‌ترین شکل مطرح است. توجه و تاکید مستمر او بر تقویت حس جامعه‌گرایی و آنچه «کیمیای اجتماع» می‌نامد و ارزش و اهمیت کار دسته‌جمعی، هم در اندیشه و هم در تلاش تحسین‌برانگیز بازرگان در شکل‌دادن به فعالیت‌های دسته‌جمعی در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد، عنصری جداناپذیر به شمار می‌رود. از این جهت، با تساهل می‌توان تفکر آزادیخواهانه بازرگان را به اندیشه سیاسی و اجتماعی جمهوریخواهانه نزدیک‌تر دانست تا لیبرالیسم فردگرا. دوم اینکه توجه به عنصر ملی‌گرایی در اندیشه بازرگان نیز او را تا حدودی از عنصر جهانشمول‌گرایی معمول در لیبرالیسم متمایز می‌کند و به اندیشه سیاسی جمهوریخواهانه نزدیک می‌کند. با این همه، باید توجه داشت که اندیشه بازرگان نیز مانند هر اندیشمند دیگر، سیر تطور و تحول دارد و تفسیرهایی که از اندیشه او ارایه شده را می‌توان در دو گروه قرار داد: گروهی که به انسجام و یکپارچگی فکر او در تمامی مراحل عمر پربارش اعتقاد دارند و گروهی که اندیشه سالیان پایانی زندگی او را نوعی تجدیدنظر کلی ارزیابی می‌کنند. فارغ از اینکه به کدام تفسیر اعتقاد داشته باشیم، به نظر من، توجه به اینکه سایه اسلام اجتماعی همواره و در همه مراحل زندگی بازرگان بر اسلام سیاسی سنگینی می‌کرده، می‌تواند ما را در فهم اندیشه او یاری کند؛ اندیشه‌ای که هنوز هم می‌توانیم در عین بررسی نقادانه اما منصفانه آن، هم برای شناخت آبشخورهای انقلاب فکری انقلاب اسلامی ایران و هم برای ارزیابی راه طی‌شده، بهره‌های فراوان ببریم.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید