- کد مطلب : 7928 |
- تاریخ انتشار : 2 خرداد, 1394 - 09:37 |
- ارسال با پست الکترونیکی
18 سال پس از دوم خرداد به روایت اصلاح طلبان
انتخابات ۷۶ هم مثل انتخابات ۹۲ برگزار شد، و این جامعه بود که تصمیم گیري كرد چه رأیی را به چه نامزدی بدهد ومهم گروه های جریان سازی بودند که توانستند مسیر رأی مردم را مدیریت کنند.
در آن فضای آزادبعد از دو خرداد بعضا دچار اشتباهات تاکتیکی و راهبردی نيز میشدند،
برخی از شعارهایی که در سالهای آخر اصلاحات برخی از افراد معدود تحت عنوان «خروج از حاکمیت» میدادند، که البته آنها هم بعدها آن شعار را تعدیل و به گونه دیگری تحلیل کردند اشتباه بود.
دولت اصلاحات فضای جدیدی را در عرصه آموزشی و فرهنگی و اجتماعی برای اولین بار ایجاد کرد که بیسابقه است.
یکی از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی دولت اصلاحات تأسیس شوراها بود.
دوره اصلاحات، نقطه عطف و جنبش اصلاحات، جنبش واقعی است.
روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز تمام پارادایم و گفتمانش اصلاح طلبی است.
چه مؤلفههایی باعث شد تا در دوم خرداد 76مردم به جریان اصلاحات روی بیاورند؟
یکی از مهمترین و بزرگترین مؤ لفههایی که میتوان به آن اشاره كرد، طرح بحث جدید توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود. این حوزه در دولت آقای هاشمی مورد بیتوجهی کامل قرار گرفته بود و ما نمونه آن را در حوزه بزرگترین وزارتخانه دیدیم که مثلا بعد از استعفای وزیر ارشاد وقت، آقای هاشمی به دنبال انتصابهایی رفت که در فضای فرهنگی جامعه اصلا قابل دفاع نبود، مثلا بعد از یک دوره کوتاهی از وزارت آقای لاریجانی که آن هم چندان از نظر پيشينه سیاسی برای نخبگان قابل توجیه نبود، بلافاصله یک مهندس تکنوکرات در رأس بزرگترین نهاد فرهنگی قرار گرفت که پیش از آن قریب به بیش از 10 سال «کاندیدای جناح چپ در سال ۷۶» آن را مدیریت میکرد. یا مثلا حوزه وزارت کشور که در دولت دوم آقای هاشمی دست فردی افتاد که هیچ نوع سابقهای نداشت و توسعه تحزب و گسترش جامعه مدنی اساسا مورد توجه آقای هاشمی نبود و اینها خلأ بود. با توجه به ظهور نسل جدید در جامعه يعني همان نسلی که در انتخابات ۷۶ به عنوان رأی اولیها به حساب میآمدند، این نیاز را در جامعه احساس کردند و مخاطبان جدید جمهوری اسلامی به دنبال بحث گسترش جامعه مدنی بودند.در آن روزها با توجه به اینکه شاهد آغاز تحولات عصر جدید از نظر تکنولوژی و ارتباطات در جهان و به تبع آن در ایران هم بودیم، این بزرگترین مؤلفهای بود که سرنوشت حوزه اجتماعی را تغییر داد.
علاوه بر اين یک باور عمومی هم شکل گرفته بود که حاکمیت در پی یک نامزدمشخص است و آراي مردم و مراوده با صندوق رأی خیلی تأثیری در سرنوشت جامعه ندارد. علاوه بر اين دو عنصر مهم بحث اقتصاد هم تا حد زیادی تأثیر خودش را در جامعه گذاشته بود و جامعه رأی دهنده کشور در سنین مختلف آماده یک تحول گسترده در عرصه سیاسی و اجرایی بود.
از طرف دیگر مؤلفههایی بودند که مخصوص کاندیدای جناح چپ بود؛ یعنی پارادایم و گفتمانی که ایشان دنبال میکرد. روحانی بودن و سیادت ایشان هم در جامعه سنتی و روستایی ما بسیار اثرگذار بود و نتیجه انتخابات دوم خرداد را مجموع اين مولفه ها شکل داد.
یعنی به نظر شما ویژگیهای شخصی كانديداي چپ دوم خرداد در توده مردم تاثيرگذار بود؟
بله، یعنی در میان عامه مردم که تحلیل زیادی از شرایط نداشتند و به سراغ رسانهای جز تلویزیون نميرفتند که بتوانند حوادث و رویدادها را از طرق مختلف پیگیری کنند قطعا باید گفت که این ویژگیها و کاراکتر شخصیتی، خودش در رأی آوری و رأی گیری بسیار مؤثر بود، ضمن اینکه ما یادمان نرفته است که تلویزیون جمهوری اسلامی که تحت مدیریت آقای لاریجانی بود خیلی جانبدارانه از نامزد رقیب حمایت میکرد و این پدیدهای بود که اساسا میتوان گفت که هم برای نخبگان و هم برای بخش سنتی جامعه پدیده ناپسندی بود، پس میتوانست در رأی جامعه اثر بگذارد.
با توجه به مؤلفههایی که گفتيد، پذیرنده این مؤلفهها و خاستگاه و بدنه جنبش اصلاحات بیشتر از کدام قشر جامعه تشکیل شده بود؟
طبیعتا مهمترین قشر، گروههای مرجع جامعه مثل روزنامه نگاران، نویسندگان، اساتید، جامعه تکنوکرات وبخش جوانان جامعه که همان رأی اولیها هستند هم تلاش گسترده اي كردند و تاثيرگذار بودند. اما من جامعه رأیاصلاحطلبان را فراتر از این میبینم، یعنی اساسا طبقه متوسط و زیر متوسط جامعه هم کسانی بودند که به ایشان رأی دادند و همین باعث شد که ما از حادثه دوم خرداد به عنوان یک جنبش یاد میکنیم.
يعني شما معتقديد قشر متوسط در سبد رأي آقاي ناطق نوري نقشي نداشتند؟
رأی آقای ناطق نوری رأی ۷ میلیونی بود، یعنی همان میزان ثابت رأی سیستماتیک جریان اصولگرا یا جناح راست که در مساجد، پایگاههای بسیج و نهادهای نظامی وجود دارند، برای همین غیر از این تعداد رأی تشکیلاتی، رأیی در جامعه نداشتند. بنابراین باید گفت که همه آحاد جامعه به کاندیدای جناح چپ روی آورده بودند و همان بخش عامه جامعه هم تا حدود زیادی تحت تأثیر جامعه جوانان بودند.
نظری که گاهی اوقات در مورد انتخابات ۹۲ از جانب برخی افراد شنیده میشود که انتخاب آقای روحانی یک سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از اتفاقات ناشی از فشارهای دولت قبل بود، در مورد انتخابات ۷۶ هم مصداق دارد؟
ببینید انتخابات ۷۶ هم مثل انتخابات ۹۲ برگزار شد، و این جامعه بود که تصمیم گیري كرد چه رأیی را به چه نامزدی بدهد ومهم گروه های جریان سازی بودند که توانستند مسیر رأی مردم را مدیریت کنند. حادثه دوم خرداد از این جهت با ۹۲ متفاوت بود که دوم خرداد بعد از یک دوره نسبتا طولانی عزلتنشینی و گوشه گیری جریان خط امام(س) صورت گرفت، به همین دلیل هم استدلال ما اصلاح طلبان این بود که با نامزدی فرد مورد نظرمان در سال ۷۶ در ابتدا میتوانیم رأی قابل توجهی را کسب كرده تا بتوانیم حیات سیاسی اصلاح طلبان را پرنشاط کنیم. چون جناح چپ با توجه به فشارهای دولت قبل و اینکه همه ارکان حکومت بسیج شده بودند برای اینکه نامزد مورد نظر خودشان را وارد خیابان پاستور کنند خیلی امیدی به پیروزی در انتخابات ۷۶ نداشتند. حتی میتوان گفت که تا حدود زیادی رئیس جمهور دولت قبل یعنی آقای هاشمی هم با این قضیه آشنا و متمایل به این مسئله بود و به همین دلیل نيز اکثر وزرا و مدیران منتسب به ایشان از آقای ناطق نوری حمایت کردند. تحلیل جریان چپ این بود که یک مقدار رأی بیاورند تا بتوانند دوباره وارد فضای سیاسی شوند، ولی تقریبا از یک ماه يا پانزده روز آخر بود که فضای اجتماعی به گونهای مشاهده شد که برای امثال شخص آقای هاشمی و دیگران هم این لمس و درک شد که جامعه در حال ورود به یک فضای جدید است و نامزد جناح چپ هم پیروز انتخابات خواهد بود. این هم یکی دیگر از دلایلی است که از دوم خرداد به عنوان یک جنبش یاد میشود.
اما انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ از جهاتی کاملا متفاوت بود؛ در سال ۹۲ اصولگرایان در یک توهمی بودند که کرسی ریاست پاستور را بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی تحت هر شرایطی خواهند داشت، به همین جهت هم بودکه ائتلاف نکردند و با خیال راحت وارد میدان شدند و هر کدام از نامزدهای اصولگرا هم به امید پیروزی آمده بودند، اما در روزهای آخر تدبیری با محوریت رهبر جبهه اصلاحات صورت گرفت که همه معادلات بازی را بر هم زد و برای اینکه کشور از آن روند ۸ ساله گذشته نجات پیدا کند، اصلاحطلبان و در رأس آنها رهبر اصلاحات حاضر شدند که نامزد اصلی خودشان را که گفتمان اصلاح طلبی مشخصی داشت، یعنی آقای عارف را کنار گذارند و برای مصلحت و حفظ مصالح و منافع عمومی به نامزدی روی بیاورند که تا آن موقع بیشتر پيشينه اصولگرایی داشته اما در آن انتخابات آمده بود و از گفتمان رئیس دولت اصلاحات استفاده میکرد. برای اصلاح طلبان نيز مهم این است که چه کسانی به این گفتمان روی میآورند، تا به امروز هم خوشبختانه آقای روحانی این گفتمان را پیش برده است، اگرچه در برخی از حوزههای اجرایی و انتخاب برخی از اعضای کابینه میتوان به او انتقاداتی وارد کرد، اما در هر صورت ایشان تا به امروز هم همان گفتمان اصلاح طلبی خودش را دنبال میکند و تا امروز هم مورد حمایت اصلاح طلبان بوده است، تا آینده هم این حمایت خواهد بود تا ببینیم چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.
جناح چپ در سال ۷۶ چقدر با برنامه وارد انتخابات شده بود و چقدر پیش بینی میکردند که نامزدشان چنین رأی بالایی را داشته باشد؟
عرض کردم که گروههای مرجع در جریان چپ آن روز تا حدود یک ماه قبل از انتخابات این احتمال پیروزی قطعی را نمیدادند، چون تا آن زمان تمام دستگاههای تأثیرگذار از تلویزیون گرفته تا تریبون ائمه جمعه و جماعات و نهادهای حتی غیر مسئول در انتخابات همه فعال شدند که نامزد رقیب اصلاحات رأی بیاورد، در این فاصله البته ستاد انتخاباتی اصلاحطلبان هم کار خودش را به صورت جدی انجام میداد، از حدود کمتر از یک ماه مانده به دوم خرداد بود که با سفرهای استانی و گزارشها و نظرسنجیهای میدانی که توسط برخی نهادها و حتی نهادهای امنیتی صورت گرفت مشخص شد که آن پیشبینی که حاکمیت در مورد نامزد مورد نظرشان داشت، اتفاق نخواهد افتاد. به طور طبیعی ورق برگشت و یک رأی غیرقابل تصور در صندوق نامزد اصلاح طلبان ریخته شد اما چپهایی که در ستاد ایشان فعالیت میکردند به طور جدی در کل کشور مشغول کارهای سیاسی و تبلیغاتی متعارف خودشان بودند.
با توجه به اينكه گفتمان اصلاحات مورد توجه بسياري از بدنه اجتماعي بود چه شد که در سال ۸۴ مردم به آن گفتمان رأی ندادند؟
مهمترین عامل شکست اصلاح طلبان در سال ۸۴ همان اشتباهی بود که اصولگرایان در سال ۹۲ مرتکب شدند. تنوع نامزدها و عدم ائتلافشان عامل اصلی شکست اصلاح طلبان بود و معتقدم که قطعا اگر اصلاح طلبان با یک نامزد آمده بودند و آقای هاشمی که باوجود تحلیل برخی از نخبگان تصور میکرد قطعا پیروز خواهد بود وارد این میدان نشده بود، حتما دو نامزد اصلی جبهه اصلاحات، یعنی آقایان کروبی و معین، احیانا میتوانستند به یک ائتلاف واحد برسند، چنانکه سال ۹۲ با محوریت رهبر جبهه اصلاحات این اتفاق صورت گرفت.
اما دو عامل دیگر را هم در کنار این عامل باید در نظر گرفت، یکی اینکه نامزدی که به مرحله دوم راه پیدا کرد، در مرحله اول هم با یک پارادایمی آمد که هرچند این پارادایم پشتوانه سیاسی خاصی از نظر حکومتداری نداشت ولی بخشهای متنوعی از جامعه را به خود جذب کرد، این گفتمان، گفتمانی بود که تقریبا همه انقلاب و همه آحاد حاکمیتی را زیر سوال برد و گذشته ۲۷ ساله انقلاب را به صورت کامل دچارتخطئه کرد که اقبال به این نوع ادبیات برای بخشی از جامعه قابل پیش بینی بود.
عامل سوم هم این بود که در واقع یکی از نهادهای غیر مسئول در روز رأی گیری مرحله اول به طور جدی فعال شده بود که شخص آقای احمدینژاد به مرحله دوم انتخابات راه پیدا کند و از نامزد اولیهشان که آقای قالیباف بود فاصله گرفته بودند و در مرحله دوم هم به دلیل جایگاه اجتماعی آقای هاشمی پیشبینی شده بود که هرکس رقیب ایشان شود برنده انتخابات خواهد بود، بنابراین، این اتفاق به دلیل این سه عامل افتاد.
به نظر شما با توجه به وضعیت حال حاضر جامعه، میتوان باز هم همان شعارهای دوران اصلاحات را تکرار کرد و آیا جامعه امروز آن شعارها را میپذیرد؟
اتفاق ۸۸ نشان داد که دقیقا اصلاحات در جامعه قویتر و نهادینهتر شده است و هنوز هم آن روند ادامه دارد، من رأی سال ۹۲ را دقیقا در همین چارچوب ارزیابی میکنم، یعنی اگر اصلاحات و اندیشه اصلاحطلبانه بر خلاف تصور برخی افراد از بین رفته بود حتما با محوریت و نقش خاصي که رهبر اصلاحات ایفا کرده بود، نتیجه انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ این نمیشد. اینمسائل همه بیانگر این است که هم آن اندیشه کماکان در جامعه قدرتمند است و هم آن رهبری، کاریزمای خودش را در جامعه محفوظ دارد. آنچه که مهم است این است که ما در جامعهمان که یک جامعه توسعه نیافته است از عدم توازن شدید رسانهای و وسایل افکار سنجی برخورداریم، به این معنا که تلویزیون و رادیویی که تحت اشراف حاكميت است و تریبونهای رسمی در شهرستانها و شهرهای کوچک و روستاها به صورت یکدست در اختیار جریان رقیب اصلاحات است و این محدودیتهایی هم که در همین یکی دوسال اخیر برای جریان و تفکر اصلاحطلبی به وجود آمده و نسبتا هم قابل توجه بوده همه نشانگر این است که این اندیشه دارای اقبال اجتماعی بسیار بسیار بالاست.
تعريف شما از گفتمان اصلاحطلبي چيست؟
گفتمان اصلاح طلبی در نهايت گفتمانی است که میخواهد یک هماهنگی بین جامعه دینی با مؤلفههای نوین جهانی برقرار کند. در کشور ما هیچ گفتمان دیگری نمیتواند به این آرزو تحقق بخشد و ما هم اگر بخواهیم در نظام نوین جهانی جایگاهی داشته باشیم ناچاریم که از این اندیشه حمایت کنیم و این اندیشه است که میتواند کشور را به سرانجام موفقیت در عرصههای ملی و بین المللی برساند. آقای روحانی هم خوب تشخیص داده است، با توجه به پيشينه پرسابقه اصولگرایانه اش در انتخابات ۹۲ تشخیص داد که باید همان پارادایم اصلاح طلبی را ادامه دهد و همین نيز باعث شد که به پیروزی برسد.
به نظر شما شعارهاییکه در دوران اصلاحات مطرح شد چقدر تحقق پیدا کرد؟
شعارهای اصلاح طلبی که در عرصه دولتی داده میشد تا حدود بسیار زیادی تحقق پیدا کرده است، البته انکار نمیکنم که افکار عمومی جامعه چنین برداشتی را مشابه من ندارد به دلیل اینکه رسانههای قدرتمند کشور و در رأس آنها صداوسیما به عنوان اپوزيسیون اصلاحات سالها علیه تفکر اصلاح طلبی سمپاشی کردهاند، پس شما این روزها در بخشهای گسترده و مهمی از جامعه اگر بخواهید یک ارزیابی کنید در عین اینکه دولت اصلاحات را یک دولت سالم و پاک میدانند، اما معتقدند که اصلاح طلبها خیلی نتوانستند براي مثال در حوزه اقتصادی موفق باشند، زیرا امروزه یکی از بزرگترین دغدغههای جامعه ما اقتصاد است و به همین جهت نيز دولتها را با این نشانه مورد ارزیابی قرار میدهند. آقای احمدینژاد هم اگر توانسته تا به حال و مخصوصا در دوره ۸ ساله خودش بخشی از جامعه به ويژه قشر فقیر و زیر خط فقر را با خودش همراه کند به خاطر این بوده که از پول هزینه کرد، البته در جایگاه غیر مطلوب خودش. امروز نيز اگر من معتقدم آقای احمدینژاد تا حدودی نسبتا پایگاه اجتماعی دارد به دلیل همان نوع کارکرد غیر عالمانه و غیر فنی است که در حوزه دولتداری و کشورداری کرده بود و پول نفت و درآمدهای دیگر کشور را مستقیما به تعبیر خودش وارد سفره مردم کرده بود، ضمن اینکه بخشهایی از جامعه از این اتفاق خوشحال بودند اما در بلند مدت آثار تخریبی بسیار بزرگی از جمله در حوزه اقتصادی و تورم بر این جامعه گذاشته که سالهای سال باید سیاستمداران و دولتمردان راهی را دنبال کنند تا بتوانند به یک ثبات اقتصادی در جامعه برسند.
دستاوردهاي دولت اصلاحات در زمان احمدي نژاد باقي ماند؟
بدون شک دولت اصلاحات فضای جدیدی را در عرصه آموزشی و فرهنگی و اجتماعی برای اولین بار ایجاد کرد که بیسابقه است و دولت بعدی هم مجبور بود که بخشی از اینها را باوجود زاویه بسیار شدیدی که با دولت اصلاحات داشت دنبال کند. یکی از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی دولت اصلاحات هم تأسیس شوراها بود که به صراحت در قانون اساسی بود اما سالها مورد بیتوجهی دولتهای قبلی قرار گرفته بود، البته دولت جنگ شرایطی داشت که نمیتوانست وارد این عرصه شود، اما به این نکته توجه کنید که دولت و اساسا تفکر آقای هاشمی هم چندان تمایل و توجهی به مباحث توسعه جامعه مدنی و توزیع قدرت در روزگار خودش نداشت. پس آن دسته از دوستان هماهنگ با تفکر آقای هاشمی که تفکر اصلاح طلبی را مولود سیاستها و ادامه روند دولت سازندگی میدانند اشتباه تحلیل میکنند و در دام تحلیلهای غلط افتادهاند. دوره اصلاحات یک نقطه عطف و جنبش اصلاحات یک جنبش واقعی است که با مخاطبان نسل جوانی که داشته، جامعه را وارد یک عرصه جدید اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کرده است.
نقدي به عملكرد اصلاحات در آن زمان داريد؟
اصلاحات طیف وسیعی بود. جبهه اصلاحات و رئیس دولت به عنوان رهبر جبهه اصلاحات نیامده بود که یک حد و حصری را ایجاد و سر و ته طیف را مشخص کند و بگوید هیچکس دیگری خارج از این دایره قرار نمیگیرد. اصلاحات یک تفکری بود که اصلاح طلبان واقعی و رهبر آن تمام سعیشان بر این بود که این تفکر را در جامعه نهادینه کنند و موفق هم بودند و شما نتیجه آن را در انتخابات ۹۲ دیدید. آقای روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز تمام پارادایم و گفتمانش اصلاح طلبی است، که این آرزو و خواسته اصلاح طلبان بود و مهم نیست که چه کسی تحت تأثیر این پارادایم قرار میگیرد. البته در این طیف بسیار گسترده عناصری بودند که در آن فضای آزاد بعضا دچار اشتباهات تاکتیکی و راهبردی نيز میشدند، مثل فضایی که توسط جمعيت محدود اصلاح طلب و کم تجربگی سیاسی یا به دلیل آن گشادگی در جامعه بود که در مطبوعات شکل گرفت، یا مثلا برخی از شعارهایی که در سالهای آخر اصلاحات برخی از افراد معدود تحت عنوان «خروج از حاکمیت» میدادند، که البته آنها هم بعدها آن شعار را تعدیل و به گونه دیگری تحیل کردند. در واقع جنبش اصلاحات هم مثل هر جنبش دیگری اشتباهاتی داشت اما بدون تردید باید گفت که در عمر قریب به چهار دهه جمهوری اسلامی، چه در عرصه فرهنگی، چه در عرصه سیاسی و بینالمللی و چه در عرصه اجتماعی، دولتی را بهتر از دولت اصلاحات طبق آمار و ارقام نمیبینید. شاید بزرگترین شاهدی که بتوانیم بیاوریم و بر آن اصرار بورزیم، استقبالی بود که از جامعه ملی ایران و جامعه حکومتی ایران در عرصه بین المللی شد. یادمان نرود که در سال ۷۵ ما در آستانه یک اجماع جهانی علیه ایران و حتی بنا بر تحلیل برخی در آستانه یک جنگ بودیم كه با پیروزی رئیس دولت اصلاحات در سال ۷۶ این اجماع جهانی شکست و درست برعکس جامعه جهانی در دوره ۸ ساله اصلاحات اقبال بسیار شدیدی هم نسبت به حکومت و هم نسبت به جامعه ایران پیدا کردند. اما هیچکس نمیتواند یک دورهای از حیات سیاسی خودش را عاری از خطا و اشتباه بداند. همچنان که اگر از رئیس دولت اصلاحات امروز بپرسید که اگر به دولت بازگردی و ریاست دولت را به عهده بگیری چه گونه عمل میکنی؟ حتما خواهد گفت که برخی از کارها را نخواهم کرد و برخی کارها را حتما خواهم کرد و در اولویت قرار خواهم داد.
صادق زیباکلام:24 خرداد امتداد دوم خرداد بود
اتفاقاتی که در نهایت منجر به وجود آمدن دوم خردادشد را نمیتوان در مجموع از انقلاب اسلامی جدا کرد.انقلاب اسلامی بهخاطر تحقق خواسته هایی به وجود آمدکه عمده این خواستهها، درخواستهایی مدنی بودند و ذیل خواستههای جامعه مدنی تعریف میشدند.بخشی از دلایل نارضایتیها از رژیم شاه،تظاهرات و راهپیماییها، وجود پنج هزار زندانی سیاسی درست یک سال قبل از انقلاب در رژیم شاه،همگی به واسطه این بود که مطالبات عمده مدنی وجود داشت و عمدتا از طرف لایههای تحصیلکرده و فرهیخته بود. وقتی به آمار زندانیان سیاسی رژیم شاه نگاه میکنیم،می بینیم که این پنج هزار نفر زندانی،دانشجو،کارگر،نویسنده و روشنفکر هستند.در حقیقت بخش بزرگی از زندانیان از قشر نخبگان و تحصیلکردگان جامعه در زمان خود بودند.بنابردلایل پیچیده ای،بخشی از امیال و آرزوهای جامعه مدنی ایران بعد از انقلاب نتوانست تحقق پیدا کند یا بخشی که تحقق پیدا کرد خیلی زیاد نبود بنابراین خواسته هایی که به واسطه آنها انقلاب اسلامی اتفاق افتاده بود همچنان باقی مانده بود. جنگی تحمیلی بلافاصله پس از انقلاب را میتوان یکی از دلایل ناکامی در رسیدن به آرمانها دانست. پس از جنگ، دوران سازندگی شکل گرفت وبازهم این مطالبات تا حدود زیادی عقب افتاد.دوم خرداد ثمره روزهای پس از جنگ بود.
روزهایی که جامعه به ثبات نسبی رسیده بود و از جنگ و تهدید نظامی نیز خبری نبود.روزهایی که از تحریم و بحران هسته ای نیز سخنی گفته نمیشد.سالهای دوران سازندگی را میتوان در ردیف سال هایی دانست که با موفقیت پشت سر گذاشتیم،بنابراین هیچ عذر و بهانهای برای مطرح نشدن خواستههای مدنی وجود نداشت. در اینجا ذکر نکتهای را لازم میدانم و باید بگويم جدای از این موضوع مسئله مهم این است که چرا دوم خرداد بوجود آمد و چرا بعدا تبدیل شد به اصلاحات.در یکی دو سال نخست پس از رای 20 میلیونی مردم به تغییر اصطلاحی که برای افراد و اتفاقات به کار میرفت، دوم خرداد بود نه اصلاحات. در ادبیات محاوره ای گفته میشد که فلانی دوم خردادی است. فلانی دوم خردادی نیست و نمیگفتند اصلاحات یا اصلاح طلب.تقریبا از اواخر 78 بود که به تدریج دوم خردادی جای خود را به اصلاحات و اصلاح طلبی داد. این که اصلاحطلبی و اصلاحات جانشین دوم خرداد شد در زبان سیاسی و زبان اجتماعی نشان از آن داشت که رای مهم دوم خرداد قرار بود دقیقا همین کار را انجام دهد، اصلاحات. اما چه چیزي را قرار بود اصلاح کنند؟توقعات و انتظاراتی که بهخاطر آنها انقلاب اسلامی شده بود،ولی بنابر دلایلی تحقق پیدا نکرده بود.و همین توقعات و انتظارات باز هم آن طور که بایدو شاید پس از دوم خرداد و زمان اصلاحات نیز نتوانست محقق شود و در نتیجه روی موجی که از عدم رسیدن به خواستهها شکل گرفته بود احمدینژاد سر از صندوقهای رای بیرون آورد، و اکنون میبینید آن خواستهها اما همچنان باقی است. امتداد خواستههای دوم خرداد را اما در 24 خرداد 92 میتوان دید.دلیل رای آوردن آقای روحانی آیا غیر از این است که مردم همچنان بهدنبال آن خواستههای دوم خرداد 76 هستند؟من فکر میکنم دوم خرداد 76 روایت امیال و آرزوهای فراموش شده و از یاد رفته یک ملت نیست چرا که جامعه و به خصوص اقشار و لایههای تحصیلکرده جامعه همچنان درصدد تحقق خواستههای دوم خرداد 76 هستند. خواستههایی که این بار با نام روحانی و از صندوق رای 24 خرداد خارج شدند.
فیاض زاهد:منتظر آن صداي با شكوه مانديم
تحلیل رویدادهایی همچون دوم خرداد تنها ازیک بسترمنحصر به فردسیاسی واجتماعی امکان پذیرنیست.یعنی پدیدههای این چنینی که از پیچیدگی وچندگانگی وچندوجهی بودن برخوردار هستند،برای تحلیلشان نیازمندتحلیلهاوراهبردهای چندگانه هستیم.پرسشهای اینگونه را نمیتوان باپاسخهای مونوگرافی وتک وجهی جواب داد.آنچه که دردوم خرداد 76 شاهد بودیم،رو به رو شدن با جامعه اي است که جنگی ویرانگر راپشت سر گذاشته وثمره هشت سال دولت سازندگی توانست تاحدزیادی طبقه متوسط ضعیف وبیمارشده پس ازانقلاب اسلامی را درنتیجه راهبردهای توسعه اقتصادی تقویت کندبه این معنی که جامعه انقلابی که سعی میکردارزشهای انقلاب وارزشهای جنگ را زنده نگه دارد،در دوره هشت ساله به نوعی به بازگشت ازآسمان به زمین تمایل پیدا کرده بودوتلاش میکردلایههای اطراف زندگی شهری خودش رابسازد. شهرهادارای رنگ شدند،پوشش مردم تغییرپیداکرد، ماشینها مدلشان عوض شد،تلویزیونهای سیاه وسفیدوکوچک جای خودشان رابه تلویزیونهای بزرگترورنگی تر دادند،سفرهای مردم آهسته آهسته گسترش پیداکردودوباره پای مردم به سفرهای خارجی وتفریحی بازشد.مفهوم زندگی پس ازدولت سازندگی معنای عمیق تری پیدا کرد.جامعهای که شهادت برایش یک ارزش متعالی ومطلق بود،آرام آرام به این نتیجه رسیدکه زندگی پس ازجنگ شرایط خودش راداردو ویژگیهای خودش رامی طلبد.بدیهی است تغییردر آن ارکان وسنن اجتماعی نمی توانست منحصربه حوزههای فردی وتنهااجتماعی باشد.بلکه حوزه بسیارمهم سیاست که زندگی مردم ایران را پس از انقلاب عمیقا تحت تاثیر قرارداده بود را هم متاثر میکرد.این طبقه متوسط که حالا ازآسمان به زمین آمده وتلاش میکردکه زندگی مطلوب تری برای خودش شکل بدهد،درشکل نوع گفتمان سیاسی هم علاقهمندبه تغییر بود.جامعه احساس میکردبخشهایی از حکومت علاقهمندهستندکه بامعیارهای ارزشی که خودطلب میکنندوچهرههای سیاسی که خودبه رسمیت میشناسند،بازی انتخابات ریاست جمهوری رابه پایان برسانندو این دقیقادربرابر موج برخاسته و آماده شده ومطلوبی بود که هرچنددر رسانههای رسمی دیده نمیشدیاعلاقهای به دیدنشان وجود نداشت،امامانند یک جریان عمیق تاثیرگذار در زیر لایههای زیرین جامعه درحال پوشش وتکاپو بود.
جامعه با وجود میل وخواست بلندگوهای رسمی ورسانههای رسمی حکومتی ومعیارهای ارزشی که حاکمیت تبلیغ میکرد،در زیر بسترهای خودش در حال تلاش و پویایی بود،هرچند دیده نمی شدیاعلاقهمند نبودندبسیاری آن را ببینند.درهمان سالهادانشگاه آزاد اسلامی تاثیر مهم خود را بر جامعه داشت.دانشگاه آزاد اسلامی که بنیانگذارانش درصددبودند دانشگاهی اسلامی ایجادکنند تادرغیبت یک دانشگاه به تعبیر آنها اسلامی(به زبان ساده تر دانشگاههای دولتی را مرکزغربزدگی میدانستند) می خواستند دانشگاهی درست کنند که انسان تراز نوین را تربیت کنند. اما برخلاف ارادهای که وجود داشت انسان خودش را تربیت میکرد.دانشگاه آزاد اسلامی حالا به تمام روستاها راه پیدا کرده بود.ورود دانشگاه به شهرهای کوچک،بافت اجتماعی،بافت سنتی،بافت اقتصادی،نوع پوشش وگفتمان جامعه را تغییر داده بود.کسانی که در برابر ارزشهای تحمیلی، ارزشهای مبتنی برباورهای خودشان را معرفی میکردند.درسوی دیگر دردوران جنگ و بعد در دوره اول آقای هاشمی،شد. در این مقطع تاریخی و در این زمانه سازگار که به تعبیر آن نویسنده ایتالیایی که گفته بود «سیاستمداران بزرگ حاصل دو پیوندند، یکی فورچون به معنی زمانه سازگار و ورچو به معنی فضیلت»درواقع این وضعیت و این وزیر ارشاد محل تلاقی فضیلت و زمانه سازگار بود.حرفهای او مبنی برکرامت انسان،قانونمداری،اصالت انسان،آزادی،ساخت جامعهای مبتنی برکرامت انسانی درگوش مردم این سامان پژواک همه آموزه هایی بودکه پس از مشروطه ایران مرتب ازسوی آزادیخواهان،دینداران ونوگرایان وتحولخواهان مطرح میشد.این خواسته دوم خرداد رادرایران متولدکرد.اگر امروز از خود بپرسیم آیا آن مطالبات،آن خواسته ها، آن گفتمان هاورویاهاوآرزوهایی که جامعه ایران را ازمشروطه با خودهمراه میسازدو سبب پیدایش نهضت ملی،انقلاب مشروطه،نهضت ملی وانقلاب بزرگ اسلامی ایران ودوم خرداد شده است،وجود دارد؟ باید گفت همچنان برای جامعه ما آن خواستهها حامل پیام و امیدواری است، آنگونه که در 24 خرداد 92 شاهدتوفیق آن پیام و شنیدن آن صدای باشکوه تاریخی بودیم که متناسب با ساحت باورهاوارزشهاوآرزوهای انسان ایرانی است تحقق پیدا کرد.این ندا همچنان میتواند در مقاطع دیگر تاریخ ایران نیز شنیده شود.
مسعود اديب: دوم خرداد ؛جان تازهاي به جمهوري اسلامي داد
انتخابات رياست جمهوري سال 76 و حادثه شگفت انگيزي كه در دوم خرداد آن سال رقم خورد از نقاط درخشان تاريخ جمهوري اسلامي به شمار ميرود. انقلاب اسلامي از آغاز، مهمترين سرمايه خود را اعتماد مردم، همراهي مردم و خواست عمومي ميدانست. امام خميني(س) در جريان انقلاب اسلامي كوشيد تا همه اقشار جامعه را مخاطب خود قرار دهد وآنگاه روزي رسيد كه توانست همه اقشار جامعه را در يك جهت خاص و واحد و براي ميل به يك هدف مشخص به حركت وادارد. در طول حوادث مهمي كه پس از انقلاب اسلامي اتفاق افتاد، جرياناتي كه گاه با خرسندي و خوشحالي و گاه با تلخي و دشواري براي ملت همراه بود. همواره پيروزيها و توفيقات آنگاه همراه ميشد كه همراهي عمومي ملت به دست ميآمد. در دوران جنگ تحميلي، همين همراهي عمومي مردم بود كه توانست با دفاع جانانه مانع از دست رفتن سرزمين جمهوري اسلامي ايران در مقابل دشمني شبكه جهاني قدرت شود. بعد از پايان جنگ، در دوران سازندگي، طبيعتا همراهي ملت مورد انتظار بود. اگر همراهي مردم نبود شايد سازندگي رقم نميخورد. به طور طبيعي بعد از پايان جنگ به دليل تبديل شدن شرايط اضطراري كشور به شرايط سازندگي و از سوي ديگر فقدان بنيان گذار جمهوري اسلامي، كه يك شخصيت فرهمند و محبوب بودند، همچنين از سوي ديگر تلاش و فعاليت گروههاي مختلف سياسي براي تثبيت وضعيت خود در دوران بعد از جنگ و در دوران سازندگي، يك نوع فضاي سرد در جامعه را پديد آورد. اقدامات اقتصادي دولت سازندگي كه شايد از نظر متخصصان ناگزير بود اما در فضاي عمومي جامعه قدري مشكلات ايجاد كرد. همچنين سياستهاي امنيتي و فرهنگي و مجموعه شرايطي كه در نيمه اول دهه 70 پديد آمد قدري فضاي نشاط سياسي در جامعه را كمرنگ كرد و اين نگراني را در جامعه به وجود آورد كه آن همراهي و همگامي مردم با نظام جمهوري اسلامي خداي ناكرده كم رنگ شود. انتخابات سال 76 به شكلي پيش رفت كه به نظر ميآمد دستگاههاي رسمي كشور و كساني كه تريبون داشتند و احزابي كه امكانات بيشتري در اختيارشان بود، از يكي از كانديداهاي محترم حمايت ميكنند و طبعا اين ذهنيت را پديد آورد كه مبادا قرار است در غياب رأي مردم، يك كانديداي خاص و با يك روش غير دموكراتيك يا با دور زدن رأي مردم به قدرت برسد. اين اضطراب از يك سو و آن فروكش كردن فضا در نيمه اول دهه هفتاد از ديگر سو باعث افزايش نگراني شد و طبيعتا حساسيت جامعه را برانگيخت و نتيجه اين شد كه در انتخابات دوم خرداد 1376 مردم حضوربسيار پررنگي پيدا كردند. البته شخصيت كانديداي جناح چپ هم شخصيت بسيار جذابي بود و در مدت تبليغات انتخاباتي مردم به نوعي ايشان را كشف كردند . به هرحال در آن فرصت تبليغاتي و فضايي كه پيش آمد ايشان سبك جديدي از تبليغات و سخن گفتن با مردم را در پيش گرفتند و باعث شد تا يك بروز و ظهور خاصي پيدا كنند. چند عامل باعث شد كه از دوم خرداد به عنوان يك حماسه ياد شود: اولا حضور بسيار گسترده مردم كه مقام معظم رهبري هم گفتند كه من آرزويم اين بود كه حدود 30 ميليون نفر در انتخابات شركت كنند و در مقابل خداوند متعال به دليل اين پيروزي جبهه سپاس بر خاك ميسايم. ثانيا با يك رأي بسيار قاطع و بيش از دو سوم آرای مأخوذه را ايشان به دست آوردند. خوشبختانه رفتار رئيس دولت اصلاحات در دوران رياست جمهوريشان هم به گونهاي بود كه مردم را نسبت به همدلي و همراهي با دولت پشيمان و نااميد نكرد. هرچند كه گشايش بيشتر فضاي سياسي در دوران اصلاحات و مورد توجه قرار گرفتن توسعه سياسي با مقداري تنش و بحثهاي سياسي هم همراه بود و گاه حوادث تلخي را هم به بار آورد، ولي در مجموع جان تازهاي به جمهوري اسلامي داد، چهره مردمسالار جمهوري اسلامي را پررنگتر كرد و اميد به آينده نظام را افزايش داد.
اي كاش در دوران اصلاحات اقدامات فراگيرتري هم صورت ميگرفت. البته اين دوران مانند هر اقدام بشري ديگري از نقاط ضعف و اشكال برخوردار بود و طبيعتا قابل نقد است. ولي آنچه در اين دوران مهم بود و به عنوان يك سرمايه براي جمهوري اسلامي باقي ماند، اعتماد عمومي مردم به نظام و دلگرمي آنها به پيشبرد دموكراتيك اهدافشان در چارچوب نظام اسلامي را افزايش داد. با وجود آنكه از دوران رياست جمهوري ايشان 10 سال گذشته است ولي علاقه و اعتمادي كه مردم به شخص ايشان پيدا كردند خوشبختانه هنوز هم ادامه دارد و اين محصول رفتاري است كه در طول دوران 8 ساله رياست جمهوريشان اتخاذ كردند. اميدواريم كه دوم خرداد كه يك پيروزي مردمي و عاطفي براي جمهوري اسلامي بوده است در كنار سوم خرداد كه يك پيروزي حماسي و سرشار از افتخار و غرور هست يادآور عظمت، استواري و آينده روشن اين ملت براي هميشه باشند.
محمدعلي ابطحي :جامعه در دوم خرداد نياز به پوستاندازي داشت
١٨ سال از حماسه بزرگ دوم خرداد ٧٦ ميگذرد. حماسه بزرگ مردمي كه با حضور گسترده خود تفاوتي خاص را با ساير انتخابات انجام شده در انقلاب اسلامي رقم زدند. انتخاباتي كه نتيجه آن تبديل به يك واژگان سياسي در تاريخ جمهوري اسلامي ايران شد. تا قبل از دوم خرداد ٧٦ در بيشتر انتخاباتي كه در كشور برگزار ميشد بسياري از كساني كه خود نامزد انتخابات بودند، اعلام ميكردند كه به چه كساني راي دادهاند يا خواهند داد اما در دوم خرداد ٧٦ وضع به گونهاي ديگر رقم خورد. جريان اصلاحطلب داخل حكومت كه به استمرار حكومت و ولايت فقيه معتقد بودند اما به روشهايي كه در آن دوران وجود داشت، اعتراض داشتند براي معرفي كانديدايي تلاش كردند تا رقابت جدي را در جريان انتخابات دوره هفتم رياستجمهوري شكل دهند. اما در اين انتخابات تا اندازهاي براي پيروزي حجتالاسلام ناطق نوري قطعيت وجود داشت و اين اميدواري تا آنجا پيش رفت كه وي گروههايي را براي بازديد از دفتر رييسجمهور جديد فرستاد و تقريبا افراد اصلي را مشخص كرده بود. در ستادهاي شهرستاني نيز اميدها به انتخاب فردي به جز ناطق نوري كمرنگ بود. حتي در ستادهاي شهرستاني سيدمحمد خاتمي كسي اميد به پيروزي وي نداشت. با همه اين اتفاقاتي كه در روزهاي منتهي به انتخابات رياستجمهوري دور هفتم در حال شكلگيري بود، اما همه براي طرح يك انديشه و فكر وارد عرصه شديم كه اگر بتوانند بعدها احزابي را تشكيل دهند و كار فرهنگي قدرتمندي در عرصه كشور صورت دهيم.
بد نيست خاطرهاي از فضاي روز رايگيري بازگو كنم. صبح روز دوم خرداد، من به همراه خاتمي و با ماشين او به محل رايدادن كه مدرسهاي در خيابان پاسداران بود، ميرفتيم و او ميگفت كه دوست دارد در مرحله اول، پيروز انتخابات باشد تا بتواند با قدرت احزابي را تشكيل دهد. اين سخنان زماني از زبان وي مطرح ميشد كه از قضا حمايت همه جريانهاي رسمي كشور از ناطق نوري آغاز شده بود. تقريبا هركسي كه جزيي از مقام رسمي كشور بود، رسما حمايت خود را از ناطق اعلام كرد؛ همه ائمه جماعات، جز يكي دو نفر كه يكي از آنها هم شوهر خواهر خاتمي بود، همه از حاميان ناطق نوري بودند. در آن زمان روزنامه رسالت هم بسياري از اين حمايتها را پوشش ميداد، آقايان جوادي آملي، قرائتي و مهدوي كني از بزرگاني بودند كه رسما با حمايت از ناطق نوري وارد صحنه شدند. حتي اين حمايتها را به نوعي ديگر از سوي شوراي نگهبان نيز شاهد بوديم. روز انتخابات اين شورا دستور داد كه در ليست انتخاباتي نامزدها روي صندوقهاي راي، اسم ناطق اول باشد و نه خاتمي؛ در صورتيكه طبق حروف الفبا اسم خاتمي جلوتر از ناطق نوري بود. اقدامات ضد تبليغي هم براي كانديداي رقيب صورت گرفت كه در پيروزي او نقش داشت، به ياد دارم در چند تا شهري كه همراه خاتمي براي سخنراني رفتم، در مسجد را به روي او بستند و جمعيت در كنار خيابان به سخنراني او گوش كردند. با همه اين توصيفات ١٨ سال از حال و هواي آن روزها ميگذرد. دوم خردادي كه بيمنظور حماسه نشد و در درون خود نتايجي را به همراه داشت. جامعه آن زمان فكر ميكرد كه به پوستاندازي نياز دارد كه معتقدم اين پوستاندازي، اعتراض به روشهاي رفتاري بود.
در پاسخ همه وصلههايي كه براي طرد كردن دوم خرداديها چسبانده ميشود، بايد گفت كه دوم خرداد هيچ مسيري را براي براندازي يا مخالفت با اصل حاكميت تبليغ نكرد و خاتمي به عنوان فردي آمد كه روشها را اصلاح كند نه اينكه با اصل انقلاب و رفتارهاي انقلابي مخالفت داشته باشد. به عنوان شاهد ماجراهاي دوم خرداد، جايي نديدم كه خواستهاي ساختارشكنانه در دوم خرداد مطرح باشد؛ گرچه بعدها، افراطيهايي كه خود را درون جبهه اصلاحات ديدند، تعريف متفاوتي از دوم خرداد و اصلاحات كردند كه متاسفانه به پاي مجموعه اصلاحات ريخته شد، اما بايد منشأ آن را قدرتطلبي دانست.
افزودن نظر جدید