- کد مطلب : 7981 |
- تاریخ انتشار : 5 خرداد, 1394 - 11:58 |
- ارسال با پست الکترونیکی
رضا کیانیان: برادریم را ثابت کردم، چرا نظارت شوم؟
به گزارش خبرگزاری امید به نقل از هنر وتجربه، رضا کیانیان در مورد حمایت خود از گروه «هنرو تجربه» گفت: من با سینمای دولتی مخالف هستم، اما با هنرو تجربه موافقم و میگویم دست شما درد نکند و کارهای هنرو تجربه خوب است، این حمایت از سینماگر جوان خوب است. اتفاقا این همان کاری است که دولت باید انجام دهد؛ یعنی حمایت کند که توفانها، آتش سوزیها و سیل و … سینما را نابود نکند اما ماجرای حمایت با نظارت فرق دارد.
و این خطکشی باید مشخص باشد.
بله. چرا که دولت با پول مالیات ما زندگی میکند و این پول باید خرج زندگی مردم شود نه خرج قدرت گرفتن دولت. پس وقتی این پول خرج قدرت گرفتن دولت میشود،دیگر مردم دوست ندارند مالیات بدهند.
چون تاثیری روی زندگیشان ندارد.
و تاثیر روی زندگی مدیران دولتی دارد، پس چرا باید مالیات بدهند. اما اگر این تاثیر را ببینند، مثلا سینماگرها این تاثیر را به عینه روی سینما ببینند، صددرصد و با جان و دل مالیات میدهند و دوست ندارند، مالیاتشان هم کم شود. خود من اگر بفهمم این پول به سینما میآید، مشکلی با مالیات ندارم، تمام صنفهای جامعه هم همین طور. ولی وقتی سینما دولتی میشود، دولت ریشههای خودش را گسترده و محکم میکند. برای نمونه طی همین دهه گذشته، کلی پول در سینما خرج سازمان تازه تاسیسی به نام سازمان سینمایی شد و سرمایه ها را به سمت کارهای دولتی بردند و یا خرید آثار مستقل که در انبار نگهداری کنند! اما نتیجهاش چه بود، کارگردانهای اصلی ما کنار گذاشته شدند و به جایش از هالیوود یک به اصطلاح کارگردان را آوردند که فیلم «لاله» را بسازد که همه ما او را به خوبی میشناسیم. واقعا سینمای ما آنقدر بدبخت است که باید کارگردانی را از خارج بیاوریم تا فیلمیرا برایمان بسازد. آنها بدنه و اصل سینمای ما را از بین بردند و به جایش فیلم فاخر ساختند.
و مشکل ساختن فیلم فاخر چیست.
فیلم فاخر یعنی این که ما وارد بازی سینمایهالیوود و آمریکا بشویم. یک زمانی سینمای مستقل در کشورهایی چون فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن و اروپای شرقی که سینمای درجه یکی داشتند، رواج و رونق داشت. یک زمانی کارگردانهای لهستانی سرآمد این سینما بودند اما همه اینها از بین رفتند چرا؟ در مورد اروپای شرقی مشکلات فروپاشی شوروی به آنها هم تسری پیدا کرد اما کشورهای اروپای غربی چرا دچار اضمحلال شدند.چون غول سرمایه آمریکا با خریدن استودیوها و سالنهای سینما و نمایش فیلمهای هالیوودی، سینمای آنها را نابود کرد. حالا اگر کسی بخواهد در این کشورها فیلم بسازد، ناچار است فیلم آمریکایی بسازد. اما یکجا در جهان بود که به هزار دلیل فیلم آمریکایی نمیساخت و آن هم ایران بود. ولی متاسفانه در دهه گذشته کاری کردند که این سینما مهجور شود و به جایش میخواستند فیلم فاخر بسازند تا رویهالیوود را کم کنند، چون خیلی کودکانه فکر میکردند، سینمای آمریکا فقط با سرمایه میچرخد.اما نمیدانستند، سینمای آمریکا در این همه سال، تولید فکر و اندیشه کرده و آن اندیشه و تکنیک است که فیلم را میسازد و سرمایه را به وجود میآورد. در نتیجه میخواستند سینماگران ایرانی با بودجههای هالیوودی فیلم بسازند. حالا واقعا کدام یک از این فیلمها فروش کردند و مردم آنها را تماشا کردند. متاسفانه با این روش، در بازی شرکت کردیم که آخرش برای ما باخت بود و برای سینمای آمریکا برد و این یعنی ما سینمای متفاوت خودمان را دو دستی تحویل امریکا میدهیم.در صورتی که پیشقراولترین صنفی که طی تمام این سالها، پرچمیرا در برابر پرچم امریکا بلند کرده بود، سینمای ایران بود. پس وقتی این سینما را نابود میکنیم، آن پرچم را هم پایین میکشیم.
البته حضور سینمای ایران در جشنوارههای جهانی هم مخالفان جدی دارد.
واقعا فکر میکنید چرا اروپاییها سینمای ایران را تحویل میگرفتند،فقط به دلیل نوستالژی سینمایی که از دست دادهبودند. چون سینمای آنها که در برابر سینمای آمریکا شخصیت داشت، از بین رفته و حالا تنها سینمایی که چنین شخصیت مستقلی دارد، سینمای ایران است و آنها به همین خاطر سینمای ایران را حلوا حلوا میکردند. طی این سالها چند میلیون کلمه مثبت در مورد جمهوری اسلامی ایران و فیلمهای ما در رسانههای سراسر دنیا گفته و نوشته شد. خب چرا اینها را نمیبینند و فقط به قول خودشان سیاه نمایی این فیلمها را میبینند و این یعنی این که اصلا سیاهی وجود ندارد و ما سیاه را مینمایانیم. در حالی که به جای پاک کردن صورت مساله، باید این سیاهیها را که ما به شما نشان میدهیم، پاک کنید. در عین حال تمام فیلمهایی که میگویند سیاه نمایی میکنند، آخرش پر از امید است و این امید مشخصه سینمای ایران است. برای مثال تمام فیلمهای آقای کیارستمی، انتهایش امید است، البته در این میان هستند، عدهای که فکر میکنند اگر پایشان را جای پای کیارستمی بگذارند، جشنوارهها تحویلشان میگیرند و برای همین فیلم تقلبی میسازند، اینها سطح فیلم را میبینند، نه عمق فیلم را، برای همین هم فیلمهای مزخرفی میسازند و بعد هم اسمی از آنها نمیماند و خیلی زود هم تمام میشوند ولی کیارستمیهم چنان هست و مورد احترام بزرگان بوده و خواهدماند.
از طرفی در صحبتهایتان اشاره کردید به تقویت سینمای دولتی طی دهه گذشته و به آن اعتراض داشتید. از طرف دیگر طرفدار حمایت دولت از گروه هنر و تجربه هستید
در دهه گذشته راه دیگری که برای تقویت سینمای دولتی پرهزینه داشتند، تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی بود،تا بتوانند بودجه بیشتری جذب کنند و نظارت بیشتری داشته باشند؛ نمیفهمم چرا در دولت آقای روحانی این سازمانی سینمایی هنوز پابرجاست.در صورتی که سیاستی که ما به آن رای دادیم، در جهت کمتر دولتی کردن سینماست. اگر من از سینمای هنر و تجربه دفاع میکنم،به خاطر این است که وظیفه دولت همین حمایت است،و بقیه کار را خودمان بلد هستیم…..
برادریتان را هم که هزاران بار ثابت کردهاید
کلا ثابت کردهایم؛ پس چرا من باید نظارت بشوم. حالا واقعا این همه شورا به چه درد میخورد، شورای تصویب فیلم نامه، شورای پروانه ساخت، شورای اکران و… همه هم در تناقض با یکدیگر هستند. وقتی پروانه ساختی صادر میشود، یعنی اینکه من میتوانم فیلمم را بسازم و بعد هم اکران بشود.پس چرا دوباره شورای دیگری باید اکران فیلم را تایید کند، چون به من اعتماد ندارند و گمان میکنند که حتما در طول ساخت یک کلکهایی زدهام. مبنای این شوراها عدم اعتماد به سینماگر است که مبادا پایش را کج بگذارد.با ما مثل غریبهها رفتار می کنند.کلی شورا وجود دارد و پول خرج میکنند که ما را کنترل کنند!ما ایرانی بودیم و هستیم! ما کشورمان را دوست داریم، رای هم دادهایم و یک شهروند هستیم، پس چرا باید به ما مشکوک باشند. دوباره تکرار میکنم، تنها پرچمیکه طی این سالها در برابر آمریکا افراشته بود، پرچم سینمای ایران بود که ما سینماگران آنرا افراشته کردیم. متاسفانه این پرچم طی دهه گذشته نیمه افراشته شد و کم کم صندلی سینمای ایران را در این جشنوارهها، کشورهایی اشغال کرده و میکنند که اتفاقا از روی دست ما فیلم میسازند و اگر فیلمهایشان را ببینید، بسیار شبیه فیلمهایی دهه شصت و هفتاد سینمای ایران است. از دست دادن این جایگاه، نتیجه سینمای دولتی است. بعد هم علت وجودی قوه قضاییه مگر این نیست که اگر ما جرم کردیم، با ما برخورد کند،چرا وظیفه یک قوه دیگر را شوراهای وزارت ارشاد انجام میدهند. برای نمونه در مورد همین فیلم «قصهها» که الان هم اکران شده، میگویند این فیلم خط قرمز را شکسته است. خب اگر چنین کاری کرده، میشود به قوه قضاییه شکایت کرد. قوه قضاییه میتواند راحتتر و مستقیمتر در این مورد جواب بدهد تا کسانی که جوسازی میکنند. چرا زمان انتخابات سینماگران خیلی آدمهای مهمی میشوند ولی بعد با نظارتهای مختلف میخواهند جلوی خیانتهای ما را بگیرند، اساسا کدام خیانت. در واقع این همه بودجه صرف شوراهای مختلف میشود، در حالی که میتوان این هزینهها را در جایی که لازم است و باید خرج کرد. حتی به نظر من معاونت سینمایی هم باید کوچکتراز قبل بشود.
در این بین واقعا سینمای ایران الان در شرایطی هست که بتواند روی پای خودش بیاستد.
بله کاملا آمادگی دارد. در مرحله اول باید بحث نظارت را از سینما بردارند چون همه ما میدانیم در چه کشوری زندگی میکنیم و باید چه نکات و مسالههایی را رعایت کنیم. میتوانند این روش را در یک بازه زمانی چهار ساله امتحان کنند.بعد بررسی کنند آیا حرف بدی زده میشود یا این که فرهنگ بهتر و بیشتری تولید میشود و نشاط مردم هم بیشتر میشود و حال مردم خوب میشود. اگر حال مردم خوب شود، تولید بالا میرود، صنعت گسترش پیدا میکند و این ما سینماگران هستیم که بلدیم حال مردم را خوب کنیم و ما بلدیم چگونه سرمایه را به سینما بیاوریم.
یعنی در این شرایط شما میتوانید بخش خصوصی را ترغیب به سرمایهگذاری در سینما بکنید؟
در شرایط فعلی بخش خصوصی وقتی وارد سینما میشود از ما میپرسد خب اگر سرمایهگذاری کردم، شاید این فیلم به دلایلی اکران نشود، میگوییم بله ممکن است. در حالی که ما باید آنقدر مطمئن باشیم که بگوییم نه این فیلم مخالف هیچ کدام از قوانین جمهوری اسلامی نیست و به همین دلیل مطمئن هستیم، اکران میشود. بنابراین اگر این اطمینان برای بخش خصوصی و ما به وجود بیاید، خودمان سالن سینما هم درست میکنیم . اگر به ما اجازه دهند کاری میکنیم که در تمام برجهای مسکونی سالن سینما درست شود، در تمام شهرکهایی که بعضی از آنها جمعیتش از برخی شهرهای ما بیشتر است، چند سالن سینما ساخته شود. به من اجازه دهند با جذب سرمایه بخش خصوصی، سینما میسازم. به شرطی که امنیت سرمایه را تامین کنند و همان جور که قانون از یک بقالی به نحوی حمایت میکند که در کنارش صدتا بقالی دیگر هم درست میشود، از این سینماها هم حمایت کند تا هر شخصی نتواند از نحوه فعالیت آن ایراد بگیرد و مشکل ساز شود. ایران را پر از سینما میکنیم به شرط امنیت و اعتماد.
میدانم در این مورد حرفهای بسیاری هنوز وجود دارد اما میخواهم دوباره شما را برگردانم به مسیر سینمای هنر و تجربه…
در واقع باید به کارگردانهای این فیلمها این گونه نگاه کنیم که یکی پیداشده امکانات به دست آورده و میخواهد کار بکند، خوب چرا نباید چنین فرصتی به او بدهیم. شاید این کار خوب باشد، شاید هم نباشد. اگر نبود چیزی از دست ندادیم، اگر هم شد که خوب یک تجربه جدید به سینمای ما اضافه شدهاست. ببین من در دبیرستان تعدادی از درسها را بیست میگرفتم و تعدادی را هم که دوست نداشتم، نمیخواندم و تقلب میکردم. همه هم این را میدانستند و حتی دبیرها سر تقلبهای من شرط بندی میکردند. حالا چرا تقلب میکردم، چون استدلالم این بود که این درسها را بلد نیستم اگر تقلبم گرفت که قبول میشوم اگر هم نشد چیزی از دست ندادهام. حال در مورد فیلمهای تجربه گرا هم ما چیزی از دست نمیدهیم ولی شاید یک چیزی به دست بیاوریم، پس در را نبندیم. به ویژه در این روزها که ابزار خیلی مهم نیست و با همه چیز میتوان فیلم ساخت. چون اگر باید و نباید بگذاریم، دیگر به این تجربههای تازه نمیرسیم.
در تعدادی از فیلمهایی که در طیف تجربهگرا قرار میگیرند، حضور چهرههای حرفهای سینما را میبینیم مثل همین پنج تا پنج، اساسا لزومیدارد که این فیلمها به سراغ چهرهها و حرفهایهای شناخته شده سینما بهخصوص بازیگران چهره بروند…
بعضی وقتها دانشجوها یا آنهایی که میخواهند فیلم کوتاه بسازند وقتی سراغ من یا یک فیلمبرداری حرفهای میروند به آنها میگویم اگردر فیلمت بازی کنم همه من را میبینند و کسی تو را نمیبیند و هرکار خوبی هم کرده باشی، میگویند خودش نکرده کیانیان به او گفته، در حالی که فقط باید در فیلم تو را ببینند تا بفهمند که چقدر بلد هستی. سینما بلد بودن بخصوص این روزها و با این ابزارهای مختلف و متفاوت و در دسترس، به حضور بازیگر و فیلمبرداری حرفهای نیست، پس این جوانها اول باید ثابت کنند که سینماگر هستند.در واقع هر کس باید سرجای خودش باشد. برای مثال فیلم «پرویز» که همه هم آن را پسندیدند و جایزه هم گرفت مگر از ما استفاده کرد و یا فیلم «مردی که اسب شد». در مورد پنج تا پنج هم واقعا نمیشد این نقش را به بازیگر غیرحرفهای سپرد، چون یک ظرایفی داشت که اگر بازیگر غیرحرفهای بود زمان زیادی باید برای درآمدن آن ظرایف گذاشته میشد. این را هم بگویم که اتفاقا وقتی در چنین فیلمهایی یک بازیگر آشنا، حضوردارد، خود شما با من مصاحبه میکنی، در حالی که باید با کارگردان و فیلمنامهنویس و این جوانها مصاحبه کنید، چون آنها حرف تازه دارند.
باور کنید با آنها هم گفتوگو کردهایم…
میدانم….حالا این گروه از فیلمسازان، باید از من به عنوان مشاور استفاده کنند، من که سرم درد میکند برای این کارها و حاضرم تمام تجربیاتم را در اختیارشان بگذارم. مثلا شهرام مکری هیچ وقت از بازیگر چهره استفاده نکرد. فیلمش هم فیلم مهمی است و همین خوب است.
و بازیگری در این فیلمهای تجربهگرا چه ویژگی دارد، اصلا میشود این تفکیک را در مقوله بازیگری هم قائل شد….
بازیگری بازیگری است چه تئاتر چه سینما چه فیلم مهرجویی و چه فیلم کیارستمی. سال گذشته سردبیر افتخاری یکی از شماره های مجله فیلم بودم که درباره بازیگری بود. با تعدادی از کارگردانها گفتو گوکردیم و یک تعداد هم برایمان یادداشت نوشتند. یکی از آنها اصغر فرهادی بود که مثل مینیاتوریست روی جزییات بازیگری کار میکند و یکی هم شهرام مکری بود که میگوید من اصلا نمیفهمم بازیگری چیست،فقط فضا را درست میکنم و آدمهایی را انتخاب میکنم که این فضا را برای من میسازند. برای همین می گویم بازیگری، بازیگری است. مثلا در همین فیلم پرویز، ببین چقدر خوب از لوون هفتوان استفاده شده، ایشان بازیگر گزیدهکار بودند در پرویز حضور خوب و بسیار موثری دارند دارد و این کشف و تشخیص مجیدبرزگر است که یک بازیگر کمتر دیده شده را انتخاب کرده که حضور خوبی دارد و با این کار، چنین آدمی را به سینمای ما معرفی شده است. یا در همین ماهی و گربه، شهرام مکری تعدادی جوان را انتخاب کرد که الان آنها دارند در سینمای ما بازی می کنند . در واقع با این فیلمها یک عالمه نیرو به سینمای ما اضافه میشود. یا در همین فیلم پنج تا پنج، آقای لنگرودی قبل از این فیلم هم تجربه بازی داشت اما بعد از این فیلم هم دوباره فیلم بازی کرد. بنابراین یکی از کارهای این سینما، این است که چیزی را از سینما نمیگیرد بلکه به آن اضافه میکند و این خوب است. در این میان ما یکسری تماشاگر تجربهگرا هم داریم که اکثرا جوان هستند و دوست دارند دریچههای جدیدی که به روی این سینما باز میشود را ببینند. پس از هر طرف نگاه کنید، هنر و تجربه به نفع سینما است.
افزودن نظر جدید