- کد مطلب : 8451 |
- تاریخ انتشار : 24 تیر, 1394 - 09:45 |
- ارسال با پست الکترونیکی
تجربه جديد سياستورزي ايرانيان
مرتضی حاجی
جامعه ايران مثل هر جامعه ديگري محصول اتصال و پيوند گروهها و طبقات مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي است؛ طبقات و اقشاري كه بدون اتصالات لازم توان اداره و اجراي امور را ندارند. به همين اعتبار ميتوان مدعي شد كه افق مذاكرات هستهاي هر چند در ظاهر محدود به عمل و كنش محدوده مشخص و تعيينشدهاي از سياستمداران است، اما در حقيقت واقعي خود تجربه سياسي جديد براي كل جامعه ايران خواهد بود. رسيدن به توافق و اجراي آن به احتمال قريب به يقين روند حل مشكلات اقتصادي كشور را هر چند در ميانمدت و طولانيمدت سرعت ميبخشد و براي بسياري آوردههاي اقتصادي آن اهميت اصيلتري دارد اما در بطن خود داراي اهميت بالاتر و والاتري است كه چيزي جز همين تجربه جديد نيست؛ تجربهاي كه كشف آن نياز به بازخواني وقايع چند سال اخير كشور دارد. خصوصا بعد از انتخابات سال ٨٨، جامعه دوقطبيشده ايران قدم به قدم به سمت عصبيتي ويرانكننده پيش ميرفت. افق بازگشت به حضور و تاثير سياسي براي برخي سياسيون و طيفهايي از جامعه تيره شده بود. وضعيت اقتصادي كشور مسيري را در پيش گرفته بود كه مقصدي جز يك بحران فراگير نميشد براي آن تصور كرد. منازعه بينالمللي نيز با قدرتهاي جهاني به سطحي غيرقابل تصور رسيده بود. جامعه ايران حتي تا روزهاي منتهي به ٢٤ خرداد ٩٢ جامعهاي بود كه ميشد طيفي عظيم از آن را «نااميد» معرفي كرد. اما در آن ٢٤ خرداد چه اتفاقي افتاد كه ورق برگشت؟ چه شد كه آن جامعه نااميدشده به يكباره تصميم گرفت دوباره آزمون تغيير را بيازمايد؟ يافتن جواب اين سوال قطعا نه ساده است و نه كار يك نفر. اما شايد بتوان در سادهترين شكل ممكن گفت كه اين تغيير حاصل انباشت تجارب متعدد جامعه ايراني، چه در سطوح طبقات مردم و چه در سطوح حاكميت بوده باشد؛ تجربهاي كه به ما ميگويد از يكسو رجوع به عقلانيت و محاسبهگري واقعبينانه ميتواند هر بنبستي را با كمترين هزينه از پيش رو بردارد و ديگر اينكه دنياي سياست و مناسبات سياسي هيچ پاياني ندارد. حال با اين انباشته اجتماعي اگر به محصول مذاكرات هستهاي نگريسته شود به اين نتيجه ميرسيم كه بايد به راه طي شده در اين تلاش ديپلماتيك و توافقي كه حاصل آن است نيز تنها به چشم يك تجربه جديد نگريسته شود؛ تجربهاي كه به تنهايي نميتواند تضمين لازم را براي بهبود شرايط به وجود آورد. مسير توسعه و بهبود شرايط نه از تجربههاي مجرد و منفرد كه از سلسله و زنجيره بههم پيوسته و ادامهدار اين تجارب عبور ميكند. هيچ موفقيتي در اين عرصهها پايدار نميماند مگر به لطف حراست و حفاظت معقولانه و تلاشهاي دنبالهدار و برنامهريزيهاي مستمر بعدي. مذاكرات هستهاي و نتايج آن از آن سو قابل ارزشگذاري است كه ثابت ميكند روشهاي معقولانه با كمترين هزينهها بيشترين بازده را دارند. ضمن آنكه نبايد از موقعيتي كه حاكميت و ملت در كنار يكديگر در جريان اين مذاكرات به دست ميآورند هم غافل بود؛ موقعيتي كه حاصل تكميل مطالبات اجتماعي با سياستهاي حاكميت است.
اين همان وضعيتي است كه بايد كوشش شود بعد از مذاكرات هستهاي در عرصههاي ديگر هم شاهد تكرار آن باشيم. مذاكرات هستهاي نهايتا به نقطه پايان ميرسد. بعد از آن در بهترين شرايط درهاي سرمايهگذاري روي كشورمان باز ميشود و دنيا با چشمي جدي به ايران و موقعيت آن مينگرد. اما تجربه سالهاي اصلاحات و سياستهاي آن دوران به ما زنهار ميدهد كه در پي خروج از اين بنبست بايد سياستي براي حراست از موقعيت جديد كشور تبيين شود؛ موقعيتي جديد كه يك روي آن تقويت روابط ملت و حاكميت است و روي ديگرش وضعيت بينالمللي ما. در واقع اين همان چيزي است كه ميتواند به نتيجه مذاكرات معنا بدهد و محدود كردن معناي مذاكرات در كاغذهايي كه نهايتا پاي آن در وين امضا ميشود، اقدامي ناصواب خواهد بود.
منبع: اعتماد
افزودن نظر جدید