- کد مطلب : 8362 |
- تاریخ انتشار : 15 تیر, 1394 - 10:56 |
- ارسال با پست الکترونیکی
تنانبده: زیر کولر آروغ روشنفکری میزنند!
اینروزها بحث و نظرهای مختلفی درباره فصل چهارم سریال «پایتخت»مطرح است. باوجود اقبال زیاد مخاطبان، بسیاری از منتقدان معتقدند که «پایتخت» به مرور جذابیتهایش را از دست میدهد و شاید ظرفیت ادامهدارشدن را ندارد. با همه این تعابیر و صحبتها، با توجه به زمان کمی هم که برای ساخت فصل جدید در اختیار داشتید، نظر شما نسبت به کیفیت فصل جدید چیست؟
حقیقت این است که نالیدن از شرایط خیلی فایدهای ندارد و اینکه مدام بخواهی این نکات را متذکر شوی که زمان نداشتم یا شرایط برای ساخت فراهم نبود، در این صورت خیلی راحت میشود کاری را تولید نکرد و به نظرم این بهانهها بیشتر شانهخالیکردن است. چیزی که مشخص است اینکه اقبال مخاطبان به سریال پایتخت در همه این سالها مثالزدنی است و همین استقبال مخاطبان است که باعث شده تمام سختیها را برای تولید پایتخت به جان بخریم. اما تا حدی از دوستانی که در حوزه نقد قلم میزنند دلگیرم و متأسفانه شرایط را درک نمیکنند. در همین فصل چهارم، ما با شرایط بسیار سختی کار را به آنتن رساندیم. گرمای وحشتناک شمال، لوکیشنهای متعدد و... و از هیچچیز بهمنظور کیفیت بهتر اثر چشمپوشی نمیکنیم. در این شرایط توقع هم نداریم که توسط گروهی مورد هجمه بیمورد قرار بگیریم. نگاه اجتماعی جاری در سریال، نوع پلانها، گسترش قصه و نماهای سنگین یا شخصیتهای زیاد قصه مشخص میکند تا چه حد برای ساخت این مجموعه زحمت کشیده شده است. حقیقت این است که ما برای منتقد این سریال را نمیسازیم و تمام تلاش ما برای مردم است. من متوجه این نگاه دوگانه منتقد و تماشاگر نمیشوم! گاهی با خودم فکر میکنم انگار منتقدان ما در عوالم دیگری سیر میکنند و اصلا متوجه اثری که ساخته شده است نمیشوند؛ هرچند منتقدانی هم مثل آقای گلمکانی که آدم بزرگوار و منتقد پیشکسوتی هستند به سریال لطف دارند. صحبت من با منتقدانی است که انصاف را در تحلیلهایشان رعایت نمیکنند.
در فصل پیشین و فصل چهارم البته بخشی از انتقادها متوجه نحوه حضور اسپانسر در سریال هم بود، که چرا پایتخت این بستر را برای حضور اسپانسر به این شیوه فراهم کرده است... .
برای ساخت یک مجموعه، عوامل زیادی دست به دست هم میدهند. از خیلیها شنیدم که میگویند چرا اسپانسر در سریال اینقدر گلدرشت است؟ بهخدا ما هم عقلمان میرسد و متوجه هستیم که چهچیزی بهنفع یا ضرر سریال است. اما باور کنید حضور اسپانسر اختیاری نیست، کاملا جبری است. به دلیل اینکه سازمان صداوسیما با مشکلات بسیار بد اقتصادی مواجه است ما هم بهعنوان تولیدکنندگان یک اثر مجبور هستیم چیزهایی را بپذیریم. علاوهبر اینکه معتقدم اساسا حضور اسپانسر در کار اگر به شکل بهداشتی و همراستا با نحوه ارائه اثر، استفاده شود اصلا بد نیست. این مورد در سایر کشورها هم وجود دارد و اصلا اتفاق بعیدی نیست، اما در کشور ما این ضعف اقتصادی وجود دارد و صداوسیما با توان اقتصادی بسیار کمی که دارد، از وجود این اسپانسرها نهتنها در این سریال بلکه در سایر برنامه و مجموعههایش میتواند کمی قوت بگیرد. از طرف دیگر تغییر و تحولات معمولا به ضرر سازندگان تمام میشود و آنقدر رسانه ملی دچار سیاستهای غلط میشود که مسیر هم برای سازندگان نامشخص است. تلویزیون خواستار سریالهای با کیفیت خوب و درجهیک است و از ما میخواهند با سریالهای مبتذل و مستهجن مبارزه کنیم. این شرایط دقیقا مثل این است که تمام لوازم یک جنگ را از شما بگیرند و شما را راهی جنگ کنند هرچند که شاید جنگ واژه درستی نباشد، اما بههرحال مشابه همین وضعیت است. مگر شدنی است؟ حتما باید ابزاری در اختیار ما باشد که بتوانیم کاری کنیم. تجربه به من ثابت کرده که وارد شدن به حوزه کارهای شیرین از فشار اول قبر سختتر است و اصلا ساخت سریال در تلویزیونی که با محدودیتهای بسیاری روبهرو است، بسیار دشوار است. شوخی با خانمها در تلویزیون ما تقریبا امکان ندارد. شوخی با سن و برخیچیزهای دیگر خطقرمز است و تقریبا هیچ دستاویزی برای سرگرمی مردم وجود ندارد. حقیقتا با این شرایط دلم میخواهد یکی از همین منتقدانی که پایتخت را فاجعهبار توصیف کرده است، بیاید و سریال بسازد. حتما کار مشکلی است و از پس آن برنمیآید. بسیاری از منتقدان ما منتظر میمانند تا در شرایطی اعلام حضور کنند و حاضر نیستند بپذیرند یک مجموعه وقتی به فصلهای مختلف میرسد باید دچار تغییر و تحولاتی شود و مثلا برای ساخت فصل چهارم، همهچیز؛ از متن گرفته تا نحوه ساخت، سختتر میشود و خودشان را در شرایط سازندگان اثر قرار نمیدهند.
اما بخشی از این انتقادها هم به کیفیت متن مربوط میشود. وجود پلانهای طولانی یا نبود داستانی به انسجام فصلهای پیشین یکی از نقدهایی است که در مورد «پایتخت ٤» مطرح میشود... .
اگر به «پایتخت٤» نگاه تحلیلی داشته باشیم متوجه میشویم که این سریال در هر فصل شیوه دیگری به لحاظ روایت پیدا کرده است. زمانی یک قصه منسجم و واحد داشته است و زمانی دیگر روال کار بر این اساس بوده که فیلمنامه با داستانکهای متنوع نوشته شود. بهمرور هرچقدر که پیش رفتیم سعی کردیم تا شخصیتهای داستان را در موقعیتهای متفاوت و جدید قرار دهیم. مشکل این است که تحمل خیلیها پایین آمده و خیلی حوصله یا اعصاب این را ندارند که از ابتدا تا انتهای سریال را با دقت و حوصله نگاه کنند. بخش عظیمی از مردم هم دچار خستگی روحی و روانی هستند و تنها خواستهشان وجود سریالی است که آنها را بخنداند و خیلی پیگیر قصه نمیشوند. باز هم تأکید میکنم که شکاف وحشتناکی بین مردم و منتقد وجود دارد و منتقد عمدتا برای لذتبردن کاری را نگاه نمیکند و اینروزها بیشتر به این موضوع فکر میکنم که یکسری آدمها چرا از تلویزیون رفتند و به این نتیجه میرسم که برخی آنقدر تو را مستهلک میکنند که ناچار به کنارهگیری میشوی. شرایط برای کارکردن، آنهم در رسانه ملی سخت است و دراینمیان هستند افرادی که بیخبر از این شرایط زیر باد کولر مینشینند، سیگار میکشند و آروغ روشنفکری میزنند.
چیزی که مشخص است و متأسفانه در جامعه ما به مرور تبدیل به یک فرهنگ میشود، بدرفتاری و استفاده از ادبیات بد در مراوده با هم است. زمانی در دولت قبل، دو نفر در ملأعام در مناظره به جان هم افتادند و کار به بدرفتاری و ادبیات بد و سخیف کشید. این فرهنگ بهمرور نهتنها در ابعاد زیاد و آدمهایی که جایگاه و منزلت اجتماعی بالایی داشتند بلکه در سایر سطوح اجتماعی هم رسوخ پیدا کرد و فرهنگ و هنر هم از این قائده مستثنا نبود و متأسفانه به جایی رسیدیم که همه به هم ناسزا میگوییم، بهزور خانه سینما را میبندیم و رفتارهای اینچنینی از ما سر میزند. مدتی است که نخستین تجربه کارگردانی من در سینما اکران شده است و من رفتارها و گفتارهای عجیبی درباره فیلم میبینم و میشنوم، احتمالا فیلم من ضعفهایی هم دارد، اما متأسفانه کار را هم نقد نمیکنیم. فحش میدهیم و معلوم نیست چرا این کار را انجام میدهیم. کار من و امثال من از یک جهت قابل ستایش است، باید احترام گذاشت به کسانی که تماشاچی را به سالنهای سینما میآورند و با توجه به اینکه مدام از بحران مخاطب حرف میزنیم، مشخص نیست چرا به کسانی که تماشاچی به سالنها میآورند فحش میدهیم و برعکس به کسانی که تماشاچی نمیآورند هم ناسزا میگوییم؟ ما بهدنبال چه هستیم؟ فکر میکنم زمان آن فرارسیده که این ادبیات سخیف و بدرفتاری و توهین از بین برود و روزگار کمی جلو برود تا با هم کمی مؤدبتر و درست برخورد کنیم.
سالهاست که همراه سیروس مقدم«پایتخت» را برای مردم تولید میکنید و به گفته خود سیروس مقدم، شما عنصر مهمی در تولید این مجموعه و بهنوعی مغز متفکر آن هستید. هیچوقت به این فکر کردهاید که دیگر میلی به ادامه این مسیر ندارید و بهتر است از این مجموعه خداحافظی کنید؟
حقیقتا فقط اقبال مردم است که تا به امروز من را وادار به ادامه مسیر کرده. بازیکردن در فیلم سینمایی، نوشتن و حتی کارگردانی، هرقدر هم که سخت باشد، از کار ما در «پایتخت» سختتر نیست. تنها لطف مردم است که «پایتخت» را نگاه داشته و مشخص نیست چرا در این سالها عدهای تمام تلاششان را کردند که نباشیم و مدام به این فکر میکنند هرطور که هست بلایی سر ما بیاورند که از کار منصرف شویم. این فقط منوط به کار ما نیست. در بسیاری از حوزهها؛ مثل فوتبال و سیاست هم همین اتفاق را میبینید و نمیدانم چرا چشم دیدن همدیگر را نداریم!
شما از جمله افرادی هستید که همیشه در صحبتهایتان به کار گروهی قائل هستید و با تیم نویسندگان فصلهای «پایتخت» را نوشتید. آیا از کار گروهی نتیجه خوبی گرفتید یا با توجه به اینکه معمولا ساخت«پایتخت» با سایر مشغلههای شما همزمان شده است، کمکی بوده برای پیشبرد کار؟
البته پیمان قاسمخانی از جمله نویسندگانی است که با تیم نویسندگانش کار کرده و همچنان مشغول کار است و آثار درخشانی هم نوشته است. اصولا کار به این شیوه کاملا درست و مطابق با استانداردهای جهانی است. سریالهای موفق دنیا عمدتا گروهی نوشته میشوند و من همیشه به این موضوع اشاره کردهام که مدیون تیم نویسندگانم هستم. شرایط بسیار سختی را برای رسیدن به این مرحله طی کردیم و حقیقت این است که من تصوراتی دارم و دنیایی را ساختم و بهمرور، روی آن تسلط پیدا کردم که آن رؤیا را با گروهی از جمله تیم نویسندگان و سیروس مقدم در میان میگذارم. شاید این فرصت بدی نباشد که از سیروس مقدم عزیز تشکر ویژهای داشته باشم. مردی بسیار صبور و محترم که خیلیوقتها خارج از محدوده، چیزهایی را از او طلب میکنم یا در کارش دخالت میکنم و از همینجا از او معذرت میخواهم. اما حقیقت این است که «پایتخت» یک کار گروهی است و در تمام این سالها گروهی منسجم آن را به سرانجام رساند.
در سالهای اخیر شما علاوه بر حضور در سینما و تلویزیون، مدیوم شبکه نمایش خانگی را هم با آثاری که بسیار پرسروصدا بودند تجربه کردید. ایفای چند نقش سنگین در سریال «شاهگوش» یا بازی در نقش یک پیرزن در سریال «ابله» توجه بسیار زیادی را به این سریالها جلب کرد و وجه اشتراک این دو کار، گریمهای بسیار سنگین شما بود. آیا علاقه شما به حضور در نقشهایی است که علاوهبر تنوع در بازی، گریم عجیب و سختی هم داشته باشد؟!
وقتی قرار شد با داوود میرباقری عزیز در سریال شاهگوش همکاری کنم، او به من پیشنهاد کرد که نقش چند مجرم و متهم را بازی کنم. تعداد این نقشها البته بسیار زیاد بود و برای من بازی در تعداد زیادی نقش امکانپذیر نبود؛ بنابراین انتخاب نقشها را به خودم واگذار کرد. اما طبعا وقتی قرار بود نقش «اِبی» یا یک روحانی را بازی کنم، نیاز به گریمی که باعث تغییر چهره من شود بود و این، به بازی من کمک زیادی کرد. اما من بازیگری نیستم که از گریمهای سنگین استقبال کنم و به فراخور نقش گریم هم متفاوت است، اما در مورد سریال «ابله»، آقای تبریزی از من خواست که نقش پیرزن قصه را بازی کنم. طبیعتا بازی در این نقش برای من هم بسیار جذاب بود و یک بازیگر در شرایط مختلف کاری و پیشنهادهای مختلف و البته مدیومهای متفاوت و بسته به استعداد و تواناییای که دارد، یا کاری را قبول میکند یا خیر. من هم بازی در نقش پیرزن سریال «ابله» را پذیرفتم چون برای خودم تجربه جدیدی بود. اما از اینکه نقش پیرزن سریال «ابله» را بازی کردم خوشحال نیستم.
این نارضایتی بهدلیل شرایط کار و نوع قصه است یا حضور این سریال در شبکه نمایش خانگی؟
فکر میکنم جا داشت تا این نقش را جای بهتری خرج کنم. ساخت این سریال دچار سرعت و شتاب شد و شرایط برای کار خیلی مساعد نبود و نشد آنطور که باید کلیت قصه را گسترش دهیم.
با اینکه شما تا پیش از«پایتخت» در چند سریال و مجموعه تلویزیونی بازی کردید و در سینما حضور چشمگیری دارید و البته سابقه درخشان بازی در تئاتر را هم دارید؛ اما عامه مردم با نقش «نقی معمولی» با شما ارتباط برقرار کردند و دوستش دارند. بهعنوان عضوی از تیم سازنده این اثر و کسی که انرژی مردم در تمام این سالها باعث شده کار در شرایط سخت تلویزیون را بپذیرد، فکر میکنید این سریال ظرفیت ادامه مسیر را در فصلهای آینده خواهد داشت و اصلا صحبتی درباره ادامهدارشدن مجموعه وجود دارد؟
این سریال بهگونهای نوشته شده که ظرفیت ادامهدارشدن را دارد و حقیقتا اصرار مردم باعث ساختهشدن «پایتخت» بوده است، اما اینقدر این روزها خستهام که نمیتوانم به این سؤال فکر کنم و نمیدانم چه پاسخی بدهم. احترام مردم ایران برایمان واجب است و هرکاری میکنیم برای آنهاست. اما پاسخ روشنی برای این پرسش ندارم... .
افزودن نظر جدید