حاشیه ای بر بلوای اعدام نکنید؛ اشکال کار کجاست؟

سید حمید طباطبایی در جماران نوشت:

بدون مقدمه بگویم که من هر چه با خود کلنجار رفتم که در شبکه های اجتماعی از هشتک «اعدام نکنید» استفاده کنم و به اصطلاح آن را «شیر» کنم ، نتوانستم خود را به این کار راضی کنم.  دلیل آن را خواهم نوشت ولی قبل از هر چیز بگویم که به نظرم اشکالی بسیار بزرگ و پیامی بزرگ تر را پشت این داستان می بینم و می شنوم.

اما دلیل :

مخالفین اعدام این سه جوان چند دسته اند. یک گروه اساسا با «اعدام» مخالفند. این گروه که «مجازات مرگ» را برای هیچ عملی و حتی در مورد قصاص هم قبول ندارند ، طبیعی است که با اعدام این سه جوان هم مخالفت دارند.

دسته دوم اما چنان فلسفی نمی اندیشند و تنها با «اعدام این سه تن» مخالف هستند. بخش کمی از ایشان گروهی هستند که چون «جمهوری اسلامی» حکمی را صادر کرده است با آن مخالف اند. ایشان به هر دلیل با نظام بر سر مهر نیستند و «لج» کرده اند و هر چه این «خسرو کند را تلخ می دانند». (چنانکه برخی دیگر از مردم هم وظیفه ذاتی خود را در دفاع از هر تصمیم نظام می دانند و بدون آنکه بدانند داستان چیست از هر کردار و رفتار آن حمایت می کنند).

اما دسته سوم واقعا درگیر شوک شده اند. این گروه که بزرگ ترین بخش مخالفین را تشکیل می دهند به ناگاه خود را در میانه یک داستان عاطفی می بینند.

یک بار دیگر ببینید که این گروه با چه خبری مواجه می شوند:«سه جوان کم سن و سال قرار است فردا صبح اعدام شوند فقط به جرم اینکه در آبان به گران شدن بنزین اعتراض کرده اند». طبیعی است که با این خبر و دیدن عکس خندان سه جوان ، مخالفت ها شروع می شود.

اما کجای این کار می لنگد؟. نا گفته پیداست که اطلاع رسانی «ناقص و پیشینی» این داستان ، مشکل ساز است. هیچ کس نمی گوید و نمی داند که جرم این سه جوان دقیقا چه بوده و چه کاری را به طور مشخص انجام داده اند. قتل نفس کرده اند؟ انفجاری را ترتیب داده اند؟ جاسوس هستند؟ داستان اصلا چه بوده؟ فقط به ناگاه سخنگوی قوه قضاییه خبری را منتشر می کند که بدان سان شنیده می شود که توضیح دادم.

و به همین جهت من از هشتک«اعدام نکنید» استفاده نکردم. چون نمی دانم چرا این سه جوان قرار است اعدام شوند که باید با آن مخالف باشم؟

اما این تلخی ماجرا را نمی کاهد چون بخش بسیار بزرگی از مردم مثل من تردید نمی کنند و فقط می دانند که نمی توانند به سخنگوی قوه قضاییه اعتماد کنند.

بگذارید اعتراف کنیم که دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی کشور این روزها بیمار است. نه از انحصار لازم برخوردار است که صدای مسلط باشد و نه از شناخت مخاطب و طیف های آنها بهره کافی دارد. [ که یک نمونه اش، اشتباه در تنظیم مصاحبه با روح الله زم است] و مهم تر آنکه به سبب برخی کارهای گذشته اش، «صداقت مورد نیاز برای پذیرش خبر » را در چشم مخاطب تا حدودی از دست داده است.

حالا هم سر گاو در خمره مانده است. برخی می گویند حتما باید اعدام صورت گیرد تا چنین پیامی به «اغتشاش گران آینده» مخابره نشود که می توانند با سر و صدا از مجازات وارهند و برخی می گویند باید با مردم همراهی کرد،  چراکه مهمترین سرمایه یک حکومت «همراهی افکار عمومی» است. و اتفاقا هر دو درست می گویند.

پس چه باید کرد؟

نخست آنکه درس بگیریم که در چنین اموری اول باید افکار عمومی را اقناع کرد و بعد حکم های این چنینی صادر کرد. مثلا در همین ماجرا،  می شد در برنامه های مختلف به کارهای این سه جوان و دادگاه آنها و سخنانشان[ بدون اینکه رنگ و بوی اعتراف گیری داشته باشد] و حتی مصاحبه خبرنگاران غیر حکومتی با آنها پرداخت.

و دیگر اینکه اکنون به جامعه اطمینان داد که قرار نیست به سرعت اعدامی صورت بگیرد و یک بار دیگر پرونده آنها را بررسی می کنیم تا اگر خطایی در تصمیم گیری صورت گرفته باشد رفع شود و مراحل چنین تصمیم گیری ای را به اطلاع عموم می رسانیم.

امنیت مهم است و رکن آن «ترس مجرم از مجازات» است ولی به همان اندازه یا بیشتر «همراهی افکار عمومی» با حکومت است. و اتفاقا چنین همراهی و همدلی است که امنیت را پدید می آورد.

یادمان باشد«مردم باید مجرم را مجرم بدانند تا اعمال قانون را عدالت بخوانند»

افزودن نظر جدید