تحلیل عبدالله ناصری از وضعیت اصلاح طلبان و شرایط کشور:

حضور هاشمی در انتخابات 84 خطای استراتژیک بود/قرار نیست ناطق نوری اصلاح طلب شود/اگر مسائل داخلي مورد توجه روحاني قرار نگيرد، افكار عمومي نسبت به او تجديد نظر مي‌كنند

عبدالله ناصري از چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب است كه اعتقاد سرسختانه به فعاليت و اخلاق حزبي در سياست دارد، وي كه سال‌ها سابقه كار تشكيلاتي در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را دارد در اين مصاحبه از اشتباه اصلاح‌طلبان در سال 84 مي‌گويد و معتقد است كانديداتوري هاشمي‌رفسنجاني در سال 84 به مراتب اشتباه بزرگ‌تري بود. اين استاد تاريخ دانشگاه معتقد است كه روند انحلال حزب مشاركت ايران اسلامي و همچنين حزب متبوعش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پس از انتخابات جنجالي سال 88 غيرقانوني بوده و دولت حسن روحاني بايد تكليفش را با اين موضوع مشخص كند. او مي‌گويد اگر حكم قبلي در مورد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي لغو شود برخي اعضاي آن حاضرند درخواست مجوز براي حزب جديد را به وزارت كشور بدهند.

يك ايرادي كه مطرح است، نبود چهره‌هاي شاخص در ميان اصلاح‌طلبان است. به‌نوعي كه بتوانند در قامت كانديداهاي اصلي اصلاح‌طلبان براي سمت‌هاي كليدي مطرح شوند. در انتخابات 92 ما فقط آقاي خاتمي و هاشمي را به‌طور جدي داشتيم. آيا مي‌توانيم بگوييم كه چهره‌سازي در ميان اصلاح‌طلبان ضعيف است؟

آنچه بايد نسبت به آن دغدغه داشته باشيم، انديشه‌سازي است. اين از ويژگي‌هاي ما مسلمانان است كه چون بيشتر به «قهرمان تاريخي» توجه مي‌كنيم، اساسا ذهنيت تاريخي‌مان بر اساس قهرمان‌ها شكل گرفته كه اين امري معقول نيست چون با حذف آن قهرمان به هر وسيله‌يي اساسا دستاوردهاي او هم به يك معنا از بين مي‌رود. آن چيزي كه اتفاقا اصلاح‌طلبان بايد نسبت به آن دغدغه داشته باشند و به نظر من اصلاح‌طلبان اصيل نسبت به آن دغدغه دارند، بستر‌سازي براي تحول انديشه است. نتيجه اين ديدگاه، تلاش براي پيشبرد مانيفست فكري است كه اصلاح‌طلبي مي‌خواهد آن را نهادينه كند.

اما در شرايطي كه هنوز حزب قوي نداريم، در زمان انتخابات، اين چهره‌ها هستند كه مي‌توانند به عنوان نماد عمل كنند.

جامعه ايران اين ويژگي را دارد كه خود به خود چهره‌سازي ‌كند. يعني اگر يك تفكري شكل بگيرد و خوب تبيين شود، چهره هم شكل مي‌گيرد. ما اين تجربه را در سال 76 داشتيم كه تا به امروز هم ماندگار شده و اتفاقا در همين انتخابات هم همين شد، به يك معنا بالاخره گفتمان اصلاح‌طلبي بود كه فضا را تغيير داد. درست است كه آقاي روحاني به جهت تشكيلاتي وابسته به تفكر غيراصلاح‌طلبي بود، ولي مهم اين بود كه شعارهايي كه آقاي روحاني مي‌داد, برگرفته از انديشه اصلاح‌طلبي بود، مانند حقوق شهروندي، توسعه فرهنگي و سياسي و توجه به اقوام.

خب بحث دقيقا اينجاست؛ گفتمان داريم اما چهره‌هايي براي طرحش نداريم؛ اگر آقاي خاتمي با مشكل مواجه شود، دست روي دست بايد بگذاريم كه چه كنيم؟

اين نكته را مي‌پذيرم. چهره اصلي جريان اصلاح‌طلبي يا در اين حوزه انتخابات، مشخصا آقاي عارف از انديشه اصلاح‌طلبي و از فضاي رواني- سياسي جامعه ايران كه مختصات خودش را دارد نتوانست به نحو مطلوب استفاده كند آنچنان كه آقاي روحاني بهره برد. اما به هر حال اگر اين تفكر و انديشه خوب تبيين شود و سازوكارهاي نهادينه‌سازي آن در جامعه خوب شكل بگيرد ديگر نبايد افسوس بخوريم چرا چهره نداريم!

گاهي هم چهره داريم اما مديريت حزبي نداريم كه بتوانيم از بين اين چهره‌ها به ائتلاف برسيم.

در سال 84 هم اگر پيش‌بيني مي‌شد كه سرنوشت كشور با 8 سال رياست آقاي احمدي‌نژاد و آن تفكر، به اينجا مي‌رسد، به نظر من تمام نامزدهاي منتسب به جبهه اصلاحات يك تصميم جدي مي‌گرفتند و يك نفر را مي‌آوردند در ميدان و آن يك نفر حتما مثل 92 پيروز انتخابات بود و كشور هم به اينجا نمي‌رسيد.

در سال 84 يكي از خطاهاي استراتژيك تنوع نامزد بود، ولي از آن مهم‌تر حضور آقاي هاشمي را خطاي بزرگ‌تر و استراتژيك‌تر مي‌دانم. آقاي هاشمي با توجه به اعتماد به نفس بالايي كه داشت، معتقد بود كه اگر ايشان بيايند به محض اينكه اعلام نامزدي كنند، سوت پايان انتخابات حتي زده مي‌شود. بعضي از دوستان و بعضي از جريان‌هاي سياسي هم تحليل‌شان اين بود كه ما هم مثل اصولگرايان حتما بايد به فردي غير‌روحاني يعني كلاهي فكر كنيم. سال 84 فضايي بود كه نشان مي‌داد روحانيون و نماد روحانيت خيلي نمي‌تواند راي‌آوري داشته باشد.

88 چطور؟

88 يك اتفاق متفاوت افتاد. 88 هم مثل 84 از چند ماه قبل، اصلاح‌طلبان به يك جمع‌بندي رسيده بودند كه بهترين فرد، جناب آقاي مهندس موسوي است. خب آقاي مهندس موسوي 84 نيامد، 88 هم به‌طور جدي اعلام كرد كه من نمي‌آيم و نامزد مورد نظر من هم آقاي خاتمي است. آقاي خاتمي بالاخره با توجه به شرايط كشور و يك تصميم جمعي و جمع‌بندي خردجمعي به اين نتيجه رسيد با وجود ميل باطني خود بيايد. در نيمه بهمن 87 و به دلايلي كه خب طبيعتا الان جاي بحث آن نيست، آقاي مهندس موسوي و اطرافيان او، جمع‌بندي اوليه را نقض كردند و پيغام دادند كه ايشان نامزد مي‌شود. خيلي از دوستان اصلاح‌طلب و خيلي از بزرگان نزديك به اصلاح‌طلبان پيغام دادند كه آقاي خاتمي كماكان در انتخابات بماند و اين هوشمندي آقاي خاتمي بود كه حتي آغاز اين دوگانگي را منشا يك انحراف و خطاي استراتژيك مي‌دانست و با درايت بلافاصله بعد از اعلام نامزدي مهندس موسوي، مسير «من يا مهندس» را رفتند و طبيعتا مهندس، نامزد مطلوب آقاي خاتمي بود و ايشان كناره‌گيري كردند و خب مهندس موسوي اساسا شد چهره اصلي جبهه اصلاحات يا نامزد اصلي آقاي خاتمي و انتظار خيلي‌ها هم همين بود كه آقاي كروبي ديگر وارد ميدان نشوند، ولي ايشان هم به اين جمع‌بندي رسيدند و مثل 84 دوباره آمدند. بنابراين، به اين تفاوت اساسي ميان 88 و 84 بايد توجه كنيم. انتخابات 88 اصلا يك مورد ويژه است. همه ابعادش به نظر من بايد مستقل سنجيده شود و به هيچ‌وجه با انتخابات ديگر نبايد مقايسه شود.

سال 84 دكتر معين يك كانديداي حزبي بودند. آيا فكر مي‌كنيد حضور كانديداي حزبي يك اشتباه بود؟

به نظر من اشتباه از اينجا ناشي مي‌شود كه سياستمداران و احزاب شناخت دقيقي نسبت به جامعه و هويت اجتماعي مردم ايران ندارند. جامعه ما جامعه‌يي نيست كه هنوز دنبال رفتارهاي حزبي مثل جامعه توسعه‌يافته باشد. انتخابات مجلس ششم كلا تحت تاثير فضاي انتخابات 76 بود. پيروزي ليست‌هاي ائتلافي اصلاح‌طلبان هم، وامدار گفتمان و شخصيت خود آقاي خاتمي بود نه به اين معنا كه چند حزب و تشكل، جبهه‌يي را شكل دادند، ليست واحدي داده و به پيروزي رسيده‌اند. 84 هم اشتباه همين بود كه فكر مي‌كرديم جامعه ما جامعه حزب‌پذير شده و اگر يك نامزدي بعضي از مختصات را نداشته باشد، فقط به صرف معرفي شدن از طرف يك حزب بتواند راي‌آوري داشته باشد. تجربه هم اين شد كه آقاي معين راي خيلي خوبي آورد ولي آن راي مشخصا راي حوزه نخبگي و قشر تحزب‌پذير جامعه بود. در انتخابات 92 هم حتما اگر آقاي خاتمي پاي انتخابات نمي‌آمد و آقاي هاشمي پاي نامزد مشخصي نمي‌آمد، حاج حسن آقا نمي‌آمد و مهم‌تر از اينها اگر ائتلافي صورت نمي‌گرفت حتما خروجي انتخابات آقاي روحاني نبود.

پس مي‌توانيم نتيجه بگيريم كه از سال 84 تا 92 اصلاح‌طلبان به يك بلوغ سياسي رسيدند؟

دقيقا. همان اشتباه 84 اصلاح‌طلبان را در سال 92 اصولگرايان تكرار كردند و متاسفانه درس نگرفتند. برعكس اصلاح‌طلبان به بلوغ خيلي خوبي رسيدند و واقع‌بين شدند.

چرا احزاب تنها در جامعه نخبه نفوذ دارند و بدنه اجتماعي و ريشه در جامعه ندارند؟ تا كي بايد بگوييم اين ضعف وجود دارد اما عملا براي رفعش كاري نكنيم؟

بدون تعارف جمهوري اسلامي از آغاز تا اينجا با توجه به چارچوب ذهني‌اي كه اين حكومت ديني را شكل داده و تئوري‌هايي كه اساسا مولد حكومت ديني و شيعي در جمهوري اسلامي هستند همخواني زيادي با پديده تحزب به معناي مصطلح و مدرنش ندارد. ببينيد روشنفكرترين روحانيون ما هم اكثرا به حزب، علاقه و علقه‌يي ندارند. مجمع روحانيون مبارز هم، چون حاصل يك تعارض با جامعه روحانيت مبارز بود، شكل گرفت.

يعني بين سياسيون هم تحزب‌گرايي، ريشه‌دار نيست؟

در بين اصلاح‌طلبان شاخص، اگر بخواهم يك نفر را نام ببريم كه خيلي جدي تحزب را با همه چارچو‌ب‌هاي حقوقي و سياسي و علمي‌اش، پذيرفته‌ و وفادار باشد، آقاي بهزاد نبوي است. نفر دوم هركسي كه باشد فاصله معنا‌داري با بهزاد نبوي دارد. علتش هم اين است كه نبوي، واقعا قبل از انقلاب كار تشكيلاتي كرده يعني تشكيلات در رگ و پوستش است، به همين جهت وقتي تفكر حزبي‌اش هم در انتخابات پيروز شد اساسا دنبال هيچ نوع سهم‌خواهي نيست. نبوي اول انقلاب وزير بوده و عضو كابينه و مسووليت‌هايي داشته. اما بعد از فوت امام هم كه از مسووليت‌هايش فاصله گرفته و حتي در قامت يك كارشناس رياست‌جمهوري يا يك كارشناس دولتي در دستگاه دولتي وارد شده است وقتي اين دو دوره را مقايسه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه آقاي بهزاد نبوي در كارهاي كارشناسي و كارهاي كوچك خودش همانقدر جدي بود كه وقتي وزير صنايع سنگين. يك پروژه كوچك فرهنگي وقتي در مركز تحقيقات استراتژيك به او واگذار شده بود با همان جديتي دنبال اين پروژه بود كه وقتي معاون اجرايي نخست وزير بود. به خاطر اينكه ملكه‌اش شده كار تشكيلاتي. كار تشكيلاتي يك عوارضي هم دارد و ويژگي‌هايي هم دارد. اين ويژگي اين است كه وقتي تو در يك كار تشكيلاتي پيروز شدي، باز به آن تفكر فكر كني و نه به سهم‌خواهي در دولت. در اين قضيه هم آقاي نبوي فاصله معناداري دارد با سايرين. اين تفكر وي روي سازمان بسيار تاثيرگذاشته است.

شما بيشتر پرداختيد به عدم انطباق اصول اعتقادي جمهوري اسلامي با مبحث تحزب ولي سوال من اين بود كه چرا اين احزاب با جامعه و توده اجتماع ارتباط برقرار نكردند كه هرگاه اين احزاب در بزنگاه‌ها نياز به آراي جامعه داشتند، جامعه ‌از آنها حمايت كند؟

هيچ‌وقت در آموزه‌هاي ديني‌مان كارهاي حزبي و تحزب برايمان گفته و تبيين نشده است. به مراتب تشكل‌هاي عمومي‌تر مثل مسجد خيلي براي مردم ملموس‌تر است تا يك حزب. من اسمش را مي‌گذارم «تمسجد»، بيشتر كارها مسجدي است، كار هياتي. لذا اين يك واقعيتي است كه هيچ‌وقت كار حزبي آموزش داده نشده ولي كارهاي هياتي و جبهه‌يي و فراگير خيلي مورد استقبال قرار گرفته. ما كار حزبي را پذيرفتيم و به يك حزب خاص گرايش داريم ولي پدر و مادرهايمان نه! نهايتا ممكن است كه به حزب متبوع ما گرايش داشته باشند. ليست حزبي را به پدر و مادر بدهيد و به آن راي دهند ولي هيچ‌وقت حاضر نمي‌شوند كار مدرن حزبي كنند. اما يك بنياد خيريه اجتماعي اگر شكل بگيرد خيلي خوب در آن فعاليت مي‌كنند به همين جهت است كه احزاب بايد به توسعه‌هاي اجتماعي فكر كنند. احزاب سياسي براي اينكه بتوانند اثرگذار باشند بخش زيادي را بايد به توسعه اجتماعي اختصاص دهند. نهادهاي خيريه، نهادهاي آموزشي، نهادهاي مدني غير سياسي خيلي بهتر جواب مي‌دهند.

تجربه چنين موفقيت‌هايي را داريم؟

براي مثال آقاي محتشمي در جامعه، با دارالزهرا بيشتر شناخته مي‌شود تا مجمع روحانيون مبارز. به همين دليل دارالزهرا را مي‌بندند ولي به مجمع روحانيون مبارز كاري ندارند.

يعني برخورد با حزب‌گرايي توسط برخي نهادها هم موثر است؟

تا وقتي كه حكومت نخواهد و باور نداشته باشد كه بايد حزب در كشور ما نهادينه بشود كه به نظرم تا اين لحظه نمي‌خواهد! خيلي تا شرايط مطلوب فاصله داريم و اين از شاخص‌هاي كشورهاي جهان سوم و توسعه نيافته است. يك حزب مي‌آيد در يك دوره‌يي فعاليت مي‌كند و به جاهايي مي‌رسد اما در اوج فعاليت، با برخوردهاي حذفي نهادهاي قدرت مواجه مي‌شود.

با اين ويتريني كه تصوير مي‌كنيد، يعني آب در هاون كوبيدن است و بس؟ و نااميدي از آينده فعاليت حزبي؟

فكر مي‌كنم اتفاقا تجربه تركيه تجربه خوبي بوده و مي‌تواند در ايران هم پياده شود. باقيمانده نسل اخوان در تركيه يعني «حزب رفاه» عملا وقتي شروع كردند به توسعه اجتماعي، توانستند قدرت سياسي را بگيرند. يعني سال‌ها آمدند در شبكه‌هاي اجتماعي مثل خيريه، بخش‌هاي اقتصادي و بازرگاني و... كارهاي جدي كردند و حالا به عرصه‌يي رسيدند كه قدرت سياسي را در اختيار دارند. ما اگر بخواهيم كار حزبي جدي بكنيم بايد همين احزاب متكثر و متنوع را به‌طور جدي گسترش بدهيم. اما تلاش‌هاي اجتماعي و فرهنگي پيوسته و مداوم بايد باشد. توجه به كارهاي جبهه‌يي هم خيلي دوام نخواهد داشت.

اما تجربه جبهه مشاركت را داشتيم كه...

كار جبهه‌يي قائم مي‌شود به يك فرد و يك كاريزما و خروجي آنچناني هم ندارد. مثلا همين جبهه مشاركت در سال 77 تحت تاثير فضاي انتخابات 76 تاسيس شد. به قول سعيدحجاريان بين‌العباسين شد. از عباس عبدي تا عباس دوزدوزاني. اين شد ولي عملا چي؟ نه عبدي ماند در جبهه مشاركت نه دوزدوزاني.

و دليل شكست مشاركت در كار حزبي؟

حزب بايد عضو‌گيري‌هاي واقعي داشته باشد از درون بدنه جامعه؛ افرادي كه مرامنامه را قبول داشته باشند و پاي حزب بايستند. حزب نبايد سفارشي شكل بگيرد بلكه بايد خودجوش باشد. افرادي بايد بنشينند و به ضرورتي پي ببرند. مثل اتفاقي كه براي سازمان «مجاهدين انقلاب اسلامي» افتاد. در سازمان جريان راست و تندش زمينه‌يي را در سال‌هاي اول انقلاب ايجاد كرد كه امام موافقت كرد كه سازمان منحل شود و با مديريتي كه بهزاد نبوي كرد سازمان آرام منحل شد تا راستي‌هاي آن سوء استفاده نكنند ولي آغاز دهه 70 مدت كوتاهي بعد از فوت امام، همان دوستان چپ سازمان به اين نتيجه رسيدند كه حالا بايد همان تفكر خط امامي سازمان را دوباره احيا كرد و سازمان جديد سال 71 شكل گرفت و تاسيس شد. الان هم با اين انحلال كه صورت گرفته اگر فضا اقتضا كند و واقعا شرايط مهيا شود و حكومت حمايت كند، مي‌توان دوباره تشكل را احيا كرد. با اتفاقاتي كه سال 88 افتاد زمان خوبي فراهم شد براي شناخت افراد و غربال و پوست انداختن اكثر جريان‌ها و حتما دوباره دوستان با خط فكر نزديك‌تر اگر انحلال را پذيرفته باشند، تشكل جديدي را شكل مي‌دهند. بنابراين حزب بايد با اعضاي تشكيل‌دهنده منسجم‌تر شروع به كار كند.

مي‌توان گفت كه حزب‌هاي كنوني، انگار مونتاژ شيك‌تري از حزب جمهوري اسلامي هستند؟

حزب جمهوري هم در سال‌هاي اول انقلاب مثل جبهه مشاركت در سال‌هاي اول دولت اصلاحات بود. حزب جمهوري به انحلال رسيد ولي جبهه مشاركت رفت به سمت يك واقع‌بيني و نزديك‌سازي افراد به هم. لذا خيلي‌ها هم از هيات موسس و هم از ديگر اعضا خود به خود فاصله گرفتند و امروز مشاركت خيلي تشكيلاتي‌تر شده به اين دليل كه افراد هم در شوراي مركزي و هم در بدنه اجتماعي به لحاظ فكري به هم نزديك ترند. بنابراين حزب به صورت فراگير وتوصيه‌يي اصلا جواب نمي‌دهد. با محوريت يك نفر اصلا جواب نمي‌دهد. حزب بايد خودجوش باشد.

آيا تفاوت مطالبات بيان شده توسط احزاب با مطالبات واقعي مردم يكي از علل دوري جامعه از احزاب نبوده است؟

احزاب اصلاح‌طلب در مرامنامه خود براي مثال درباره اقليت‌ها همان چيزي را كه در روح قانون اساسي است به عنوان مانيفست خود اعلام كردند اما چقدر حتي وقتي همين اصلاح‌طلبان به قدرت مي‌رسند، موفق مي‌شوند؟ تلاش مي‌كنند ولي توفيق كامل ميسر نيست. تا اين لحظه برخي آقايان، بعد از 35 سال به‌طور جدي مساله تحزب و توسعه سياسي و توسعه نهادهاي سياسي را در كشور باور نكرده‌اند و خيلي هم به اين موضوع اهتمام ندارند البته با شبه‌حزب مي‌توانند كنار بيايند. همان‌طور كه در مدت هشت سال دولت آقاي احمدي‌نژاد نهادهاي متنوعي با هويت شبه حزبي در همه عرصه‌ها شكل گرفت ولي حزب به معناي مدرنش نيست.

آيا برنامه‌يي براي ايجاد شوراي فرماندهي اصلاح‌طلبان متشكل از افرادي مانند آقايان خاتمي، هاشمي، سيدحسن خميني و... براي راهبري اصلاح‌طلبان وجود دارد؟ يا از قدرت راهبري فردي مثل آقاي خاتمي استفاده خواهد شد؟

حسن كار حزبي اين است كه حرف آخر را فرد نمي‌زند، جمع مي‌زند. در جبهه اصلاحات هم يا بهتر بگويم در مشخص‌ترين و تازه‌ترين نهادش كه شوراي مشورتي آقاي خاتمي است، جمعي 70 تا 80 نفره به رياست آقاي خاتمي تشكيل جلسه مي‌دهند و در قالب كار گروه‌هاي متنوعي كار مي‌كنند. آنجا نيز تصميم جمعي است و آقاي خاتمي تنها يك‌جا قدرت شخصي‌اش را اعمال كرد و آن هم حق شخصي خودش بود كه با وجود نظر اكثريت شوراي مشورتي براي نامزد شدن، گفت نمي‌آيم ولي در بقيه موارد تابع نظر جمع بود وقتي بعضي‌ها آمدند زمزمه تكثر رهبري در جبهه اصلاحات را مطرح كردند، بدنه جبهه اصلاحات به اين درخواست و پيشنهاد پاسخ نداد و عملا اين اظهارنظر به شكست انجاميد. همه بزرگان جبهه اصلاحات هم خاتمي را به عنوان يك نماد پذيرفتند و دراين راستا و با يك رفتار جمعي برنامه‌هايشان را پيش خواهند برد. حتما هم براي آينده برنامه دارند، اما موفقيت يا عدم موفقيت‌شان منوط است به رفتاري كه آقاي روحاني و دولتش با شعار‌هاي انتخاباتي‌اش خواهد كرد.

نگاه جريان اصلاحات به افراد نزديك به اين جريان مانند آقاي ناطق نوري چيست؟

يكي از دستاوردهاي آقاي احمدي‌نژاد اين بود كه اصولگرايان عاقل را به اصلاح‌طلبان نزديك كرد. از اين بابت بايد سپاسگزار آقاي احمدي‌نژاد بود. اينقدر كشور را به بحران رساند كه آنهايي كه فارغ از امتيازات سياسي براي كشور دغدغه داشتند مثل آقايان ناطق يا مطهري آمدند در انتخابات 92 همسو شدند با اصلاح‌طلبان و نقش خوبي هم داشتند. بنا نيست نه آقاي ناطق نوري با آن كسوت و سابقه سياسي كه يك اصولگرا شناخته مي‌شود، اصلاح‌طلب شود و نه جبهه اصلاحات چنين درخواستي از آقاي ناطق خواهد داشت. در لحظات بحراني و سرنوشت‌ساز، وقتي منافع ملي به هر چيز ديگري اولويت دارد، خود به خود جريانات سياسي رقيب ممكن است به هم برسند كه در انتخابات 92 اين را ديديم اما اينكه آيا در انتخابات پيش‌رو (مجلس دهم) اصلاح‌طلبان دنبال چهره‌هاي اصولگراي عاقل و خردورز بروند، احتمالش وجود دارد. به دليل اينكه همان اتفاقي كه در دولت افتاد حتما بايد در قوه مقننه هم صورت بگيرد. در قوه مقننه بامجلس هفتم و مخصوصا مجلس هشتم به بعد، نيروهاي عجيب و غريبي وارد شدند كه نه قاعده قانونگذاري و نه قدرت سنجش منافع ملي را دارند. بنابراين جايشان در مجلس نيست اما تشكيلاتي آمدند. حتما اصلاح‌طلبان ترجيح مي‌دهند كه يك مجلس اصولگراي عاقلي داشته باشيم كه نماد و رييسش هم فرض كنيد آقاي ناطق نوري باشد كه مصلحت كشور و منافع ملي را بر هر چيز ديگري ترجيح مي‌دهد. حتما در اين شرايط اصلاح‌طلبان از اين سناريو حمايت خواهند كرد ولي بنا بر اين نيست كه اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس فعال نباشند و با تدابير خودشان به سمت نامزدهاي خودشان نروند البته اين يكي از بي‌تدبيري‌ها بود و فقط هم اظهارنظر شخصي بودكه برخي آمدند سرليستي جناب آقاي ناطق را مطرح كردند. حتي جمع‌بندي حزب متبوع هم نبود. حتي خود آقاي ناطق را هم اين اظهارنظر عصباني كرد و لذا سريعا عكس‌العمل نشان دادند و گفتند كه من با سياست خداحافظي كرده‌ام.

برنامه احزاب لغو مجوز شده براي آينده چيست؟

ما زير بار حرف زور نمي‌رويم مگر اينكه زور، پرزور باشد. دل‌مان مي‌خواهد حزب فعال شود چون معتقديم كه غيرقانوني منحل شده است. تا الان جز عكس‌العمل سخنگوي وزارت كشور، هيچ عكس‌العملي از دولت درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و مشاركت نداشته‌ايم ولي به هر حال اين از مواردي هست كه دولت بايد درباره‌اش نظر بدهد و بايد تكليفش را با اين موضوع مشخص كند چون ما خبر موثق داريم كه بعد از انتخابات 88 قوه قضاييه دنبال انحلال اين دو حزب نبوده بلكه دو وزارت اطلاعات و كشور دولت دهم دنبال انحلال اين دوحزب بودند. البته مراحل دادرسي طي نشده و حكم انحلال به صورت غيرقانوني صادر شده است. اگر حكم قبلي نقض نشود احتمالا برخي اعضاي سازمان با مرامنامه و اساسنامه دوباره درخواست حزب را خواهند داد ولي اينكه حالا به اين سرعت محقق بشود بعيد مي‌دانم. البته در سازمان به اين جمع‌بندي رسيده‌ايم كه هر نوع فعاليت و درخواست در اين شرايط اگر هزينه‌يي را بر آقاي روحاني و دولتش تحميل كند حتما دنبالش نخواهيم رفت.

جنبش اجتماعي كنوني بسيار متكثر است به‌طوري كه از سكولارها تا معتقدان افراد به حاكميت ديني و از ليبرال‌ها تا چپ‌ها و سوسياليست‌ها را در خود جاي داده است. آيا جبهه اصلاحات و احزاب اصلاح‌طلب برنامه‌يي براي جذب اين طيف گسترده دارند؟

نه مگر در خود احزاب مطرح شده باشد. مثلا سازمان تا زماني كه فعال بود، همان سياست جديدي كه يك مقدار درها باز شده بود و از نظر كمي خودش را توسعه مي‌داد، البته خيلي بطئي و كند. از زمان انحلال هم كه حزب تعطيل شده و هيچ فعاليتي ندارد. از بقيه احزاب خبر ندارم اما در شوراي مشورتي و شوراي هماهنگي هم تا جايي كه خبر دارم بحث جدي‌اي براي توسعه يا ايجاد يك فضاي حزبي گسترده شده نيست.

الان يكي از ضعف‌هاي اصلي، ميزان تحقق شعارهاي آقاي روحاني است. در صورت وجود احزاب قوي اين وظيفه بر عهده احزاب بود، در فقدان آنها چه شيوه‌يي بايد جايگزين شود؟

اصلا نهاد نظارتي و احتسابي وجود ندارد كه بيايند و بعد از پيروزي رييس‌جمهور كه يكسري شعارها داده است بررسي و بازخواست كند كه اين شعارها چه شد و به كجا رسيد؟ البته اين نقش را رسانه‌ها، فضاي اجتماعي و افكار عمومي مي‌توانند داشته باشند. مشخصا در فضاي اجتماعي، رسانه‌هاي پشتيباني‌كننده از آقاي روحاني بايد اين خواسته‌ها را دنبال كنند. بايد يك دور مرور كنند كه آقاي روحاني بزرگ‌ترين شعارهايش چه بوده؟ حقوق شهروندي، بحث اقوام. بحث حريم خصوصي، مسائل 88، رفع حصر، بحث رسيدگي به پرونده زنداني‌ها بوده. اينها همه بايد به نظر من در فضاي رسانه‌يي و افكار عمومي احيا و با آرامش دنبال بشود.

خب برخي معتقدند كه زود است براي اين نوع فشار آوردن به آقاي روحاني.

البته عرض من به اين معنا نيست كه آقاي روحاني تحت فشار قرار بگيرد. آقاي روحاني در شرايط بسيار سختي كشور را تحويل گرفته است. به نظر مي‌رسد كه مسائلش را هم اولويت‌بندي كرده و همين‌كه مساله اولش شده پرونده هسته‌يي و مساله دومش حتما مساله اقتصادي هست، اما اين به آن معنا نيست كه ما فكر كنيم كه بحث توسعه سياسي و بحث زندانيان و رفع حصر مساله چندم باشد و به آنها توجه نكنيم. نه، اينها بعضا از يك زماني كه بگذرد به هم گره مي‌خورند يعني حتما اين اقبالي كه در عرصه بين‌المللي به آقاي روحاني و دولت او شده و خب ما نتيجه‌اش را نيز در توافق ژنو ديديم، اگر يك دوره‌يي از آن بگذرد و مسائل داخلي مورد توجه آقاي روحاني قرار نگيرد، افكار عمومي حامي آقاي روحاني حتما تحت تاثير قرار مي‌گيرند و تجديد نظر مي‌كنند.

البته آقاي روحاني در وعده‌هاي انتخاباتي براي رفع حصر، زمان يك ساله را اعلام كرده بودند.

بله درست است، ضمن آنكه تاكيد مي‌كنم كه گزارش صد روزه بسيار خوب و صادقانه و حد‌اقلي بود اما اين انتظارهم بود كه در آن گزارش بگويند كه تا به حال در اين زمينه چه فعاليت‌هايي انجام شده است؟ الان نزديك سه ماه است كه دبير مطلوب آقاي روحاني در شوراي‌عالي امنيت ملي منصوب شده‌اند ولي هنوز اين شورا يك اعلام موضع رسمي نكرده و جلسه رسمي نگذاشته است.

منبع:اعتماد

افزودن نظر جدید