دلم برای همسرم تنگ شده است

سودای پولدار شدن در سرش داشت. ١٣‌سال پیش بود که با همین رویاها، بار سفر را بست و رهسپار سرزمین دیگری شد. مهاجرت را انتخاب کرد تا به ثروت برسد؛ اما با رسیدن به مقصد راهش نیز تغییر کرد و جاده زندگی او را به مسیر دیگری هدایت کرد.

مسیری رو به تباهی. رسول حالا یکی از اعضای باند یاکوزاهای ایرانی است که به جرم قتل دوستش در ژاپن دستگیر شده. او که به همراه هفت نفر از دوستانش به یک قاچاقچی مواد‌مخدر در ژاپن حمله کرده بود، پس از هشت ماه زندگی مخفیانه در ایران بالاخره در چنگال قانون گرفتار شد و به قتل دوستش اعتراف کرد.

این پسر صبح دیروز برای تکمیل تحقیقات پرونده‌اش به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در حاشیه این جلسه در گفت‌وگویی از جزییات ماجرای زندگی‌اش گفت:

چند ‌سال داری؟
٣١ سال.

چی شد که عضو باند یاکوزاها شدی؟
باند یاکوزا را از خودشان در آورده‌اند. من عضو باند یاکوزاها نیستم.

مگر در ژاپن قاچاقچی مواد مخدر نبودی؟
قاچاقچی بودم؛ ولی عضو باند یاکوزا نبودم.

چند وقت پیش به ژاپن رفتی؟
١٣‌سال پیش بود که رفتم. آن زمان ١٨ ساله بودم. دو ‌سال در آلمان ماندم و بعد از آن به ژاپن رفتم.

چرا رفتی؟
می‌خواستم پول‌دار شوم. به من گفته بودند اگر به خارج بروی و کار کنی، می‌توانی در مدت کوتاهی بار خودت را ببندی. من هم راهی شدم تا بتوانم کار کنم و پولدار شوم.

حالا کار کردی؟
وقتی به ژاپن رسیدم، کار نبود. شغل نبود. هیچ کجا به من کار نمی‌دادند.

چرا کار گیرت نیامد؟
آنجا به ایرانی‌ها کار نمی‌دهند. وقتی رسیدم، خیلی از ایرانی‌ها را دیدم که مثل من بیکار بودند و به آنها شغل نمی‌دادند.

خوب وقتی فهمیدی به تو کار نمی‌دهند، چرا برنگشتی؟
نمی‌شد؛ آنجا برای خودم زندگی ساخته بودم. با یک زن ژاپنی ازدواج کرده بودم و امکان برگشت وجود نداشت. برای همین مجبور شدم آنجا بمانم و هر طور شده به پول برسم.

از ماجرای قتل بگو؟
من فقط در درگیری شرکت داشتم؛ اما قاتل من نبودم. آن شب ما رفتیم تا کمی مقتول را گوشمالی دهیم و ادبش کنیم. خیلی برای ما خط و نشان کشیده بود. برای همین آن شب سد راهش شدیم؛ ولی مقتول اسلحه کشید و گاز اشک‌آور زد؛ برای همین کشته شد. ولی من قتل را مرتکب نشدم؛ چون با گاز اشک‌آور چشمانم سوخت و دیگر جایی را نمی‌دیدم.

چی شد که با مقتول درگیر شدید؟
به خاطر خط تلفنش؛ ماجرا از این قرار بود که میلاد عضو باند مواد‌مخدر بود. او خط تلفنی داشت که مشتریان زیادی به آن زنگ می‌زدند. ما هم معمولا به دنبال خرید این خط‌های تلفن هستیم. برای همین خط میلاد را خریدیم تا مشتریان ما زیاد شود. ما آن خط را به مبلغ ٤‌میلیارد تومان خریدیم؛ ولی یک ماه که گذشت مشتری‌ها کم شدند. آن‌قدر که درنهایت متوجه شدیم میلاد شماره جدیدی در اختیار آنها قرار داده است. از طریق همین مشتریان به شماره جدید میلاد زنگ زدیم و متوجه شدیم این موضوع صحت دارد. برای همین از میلاد خواستیم تا پولمان را برگرداند؛ ولی او این کار را نکرد. تازه خط و نشان هم می‌کشید. برای همین در یک قرار صوری به‌عنوان مشتری، به سراغش رفتیم؛ ولی او دعوا به راه انداخت و این اتفاق افتاد.

مگر آن خط تلفن چقدر زنگ‌خور داشت؟
٢٠ تا ٣٠ نفر هر روز تماس می‌گرفتند. اگر مشتریان را از دست نمی‌دادیم، درآمد ما به روزی ٣٠٠ تا ٤٠٠‌میلیون تومان می‌رسید.

پول را چطور به او پرداخت کردید؟
٨٠٠‌میلیون تومان را به خود میلاد و بقیه‌اش را هم به خانواده‌اش دادیم.

وقتی سر قرار رفتید، مسلح بودید؟
فقط چوب و چماق داشتیم. قصد ما کشتن نبود. می‌خواستیم میلاد را ادب کنیم. ٤‌میلیارد از ما گرفته بود و در واقع سرمان را کلاه گذاشته و بعد از مدتی هم ناپدید شده بود.

پشیمانی؟
دلم برای همسرم تنگ شده است. برای همین پشیمان هستم و دوست دارم همسرم را ببینم.

از همسرت خبر داری؟
بله؛ او الان باردار است و به من احتیاج دارد.

در جریان کاری که می‌کردی بود؟
نه اصلا نمی‌دانست که قاچاق می‌کنم.

بعد از قتل چکار کردی؟
با پاسپورت جعلی از ژاپن خارج شدم و به ترکیه رفتم. وقتی به ایران رسیدم، مأموران متوجه شده و دستگیر شدم. با قرار وثیقه آزاد شدم تا این‌که به جرم قتل بار دیگر بازداشت شدم.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید