كابوس ناتمام كهريزك

شرق نوشت: برای رفتن به هر مکان - حتي اگر نشانی آن را هم بدانی - باز هم چند راه وجود دارد؛ اما «بازداشتگاه کهریزک» از آن مکان‌هایی است که فقط اسمی از آن مانده و آدرسی ندارد. بازداشتگاه کهریزک؛ هم نام است و هم آدرس آن؛ این کلی‌ترین نشانی است که از آنجا وجود دارد، مکانی که از سال ٨٨ و بعد از جنجال‌های انتخاباتی و اتفاق‌هایی که در آن سال در آنجا افتاد، نامش سر زبان‌ها افتاد.
 

«کهریزک» یکی از شهرستان‌های جنوب تهران است؛ تا آنجا رفتن کار سختی نیست، آخرین ایستگاه جنوبی مترو تهران، ایستگاه کهریزک است؛ اما به کهریزک که برسی، تازه داستان پیداکردن بازداشتگاه کهریزک آغاز می‌شود. از ایستگاه مترو که خارج می‌شوی، هوای گرم تیرماه به صورتت می‌خورد، وقتی روبه‌رویت فقط یک اتوبان است که به سمت قم می‌رود و چند تاکسی خطی که از شدت گرما حتی به استقبالت هم نمی‌آیند و برای پرسیدن آدرس باید به سمتشان رفت.
از یکی از آنها سراغ بازداشتگاه کهریزک را می‌گیرم، تعجب می‌کند، می‌گوید اسمش را نشنیده است. می‌گویم در اینترنت سرچ کرده‌ام و متوجه شده‌ام در «شهر سنگ» کهریزک است. با بی‌حوصلگی می‌گوید: «شهر سنگ اصلا بازداشتگاه ندارد»؛ اما قطعا بازداشتگاه کهریزک وجود دارد. این بازداشتگاه در عملیات‌هایی مانند تخریب محله خاک‌سفید در سال ٧٩ و همچنین برخورد با «اراذل و اوباش» استفاده شده بود، در زمان حوادث بعد از انتخابات سال ٨٨ نیز به کار گرفته شد؛ اما رفتارهایی در این بازداشتگاه صورت گرفت که باعث مرگ سه نفر از بازداشت‌شدگان شد. همین موضوع باعث شد مقام معظم رهبري به‌دلیل «نداشتن استانداردهای لازم برای نگهداری زندانیان» دستور بستن آن را صادر کردند.
گرمای هوا کلافه‌مان کرده است، راننده خطی کمی فکر می‌کند و می‌گوید: «شاید منظورت ندامتگاه بزرگ باشد». 
پیرمرد کوتاه‌قدی را صدا می‌کند و می‌خواهد از او سراغ آنجا را بگیرم، زیرا او هر روز کسانی را که برای ملاقات به ندامتگاه می‌روند جابه‌جا می‌کند. پیرمرد با لبخند جوابم را می‌دهد، می‌گوید من چند سالی است در این مسیر مسافر جابه‌جا می‌کنم، یک زندان به اسم «ندامتگاه بزرگ تهران» در فشافویه است که احتمالا همان‌جا باشد. احساس می‌کنم شهر را خوب بلد است و باید به او اعتماد کنم؛ سوار تاکسی او که می‌شوم آب تعارف می‌کند و کولر می‌گیرد. اهل کرمانشاه است، می‌گوید «خوب می‌دانم کجا را می‌گویی، بعد از انتخابات سال ٨٨ بود که اسم کهریزک و بازداشتگاهش سر زبان‌ها افتاد. من از سال ٨١ تاکنون در کهریزک زندگی می‌کنم و چندین سال است هر روز در مسیر مترو تا ندامتگاه مسافرکشی می‌کنم. همان سال ٨٨ خودم هم خیلی کنجکاو شدم که آنجا را پیدا کنم؛ اما چیزی پیدا نکردم، فکر هم نکنم چنین جایی واقعا وجود داشته باشد، احتمالا بازداشتگاه هم در همین ندامتگاه باشد».
خاطره‌هاي غبارگرفته
عجیب است، بازداشتگاهی که هفت سال پیش آن‌همه خبرساز شد، گویی انگار اصلا وجود ندارد! جايي كه شرايط بازداشت‌شدگان آن در کیفرخواست متهمان کهریزک در آذر ٨٨ این‌گونه بيان شده: «فضای کافی حتی برای نشستن وجود نداشت و بیشتر این بازداشت‌شدگان، به‌طور ایستاده شب را به روز می‌رساندند. برای تمام افراد، تنها دو دستشویی موجود بود که یکی از آنها خراب و دیگری فاقد در بود و بازداشتی‌ها به صورت پابرهنه در تمام محیط از جمله دستشویی تردد می‌کردند. تمامی بازداشتی‌ها دچار بیماری‌های عفونی چشم شدند. ضرب‌وشتم مداوم با باتوم، مشت و لگد، لوله و برخوردهای فیزیکی خشن در گرمای شدید تابستان، سبب آن شده بود که بسیاری از بازداشتی‌های حوادث اخیر، دچار ضعف و غش و ازهوش‌رفتگی شوند...». بیست‌ودوم تیر ٨٨، وقتی خبر «نگهداری بازداشت‌شدگان در کنار اراذل و اوباش و ضرب‌وشتم بازداشت‌شدگان» به مقام معظم رهبري می‌رسد، ایشان به سعید جلیلی که آن زمان، دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، دستور می‌دهند همان روز بازداشتگاه کهریزک تعطیل شود و در صورت نیاز، بازداشت‌شدگان همگی به زندان‌های رسمی منتقل شوند. هفته‌نامه پنجره که به بهانه این حادثه ویژه‌نامه‌ای منتشر کرده بود، ماجرای آن روز را این‌گونه روایت می‌کند: «سعید جلیلی با سعید مرتضوی که دادستان تهران بود تماس می‌گیرد و دستور رهبر انقلاب را به او ابلاغ می‌کند؛ اما مرتضوی با این استدلال که در زندان‌های دیگر جا وجود ندارد، از اجرای این کار طفره می‌رود؛ اما سعید جلیلی تأکید کرده که در صورت نداشتن جا در سایر زندان‌ها، بازداشت‌شدگان همین امروز آزاد شوند».
سعید مرتضوی روایت جلیلی را درست نمی‌داند؛ او در آن زمان گفته بود: «سعید جلیلی ساعت هفت‌ونیم تا هشت عصر بیست‌ودوم تیر، با تلفن سیاسی دفتر این‌جانب تماس گرفته؛ ولی در این تماس تلفنی اساسا بحث تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را نداشته و چنین امری اصلا در تیرماه رخ نداده است. ابلاغ این امر در مرداد ماه صورت گرفت و از طریق صداوسیما و سایر رسانه‌ها منتشر گردید». مرتضوی گفته جلیلی در تماس با او بدون ذکر هیچ علتی خواسته بازداشت‌شدگان را به زندان اوین منتقل کند، او هم فردای آن روز دستور انتقال بازداشتی‌ها از کهریزک به اوین را داده و آنها هم در زندان اوین پذیرش شدند.
مننژيت در تابستان
١٠ دقیقه‌ای است که در جاده به سمت فشافویه در حرکت هستیم، پیرمرد هم کنجکاو شده است و از زندان‌های آنجا حرف می‌زند. با لهجه کردی می‌گوید در اطراف کهریزک چهار زندان و ندامتگاه وجود دارد؛ زندان نظامیان که به حشمتیه معروف است و داخل پادگان کهریزک قرار دارد، زندان زنان که بین پلیس راه ورامین و پلیس راه قرچک است. ندامتگاه شهید لاجوردی هم در ٣٠کیلومتری این جاده به سمت چرم‌شهر است که معتادان در آن نگهداری می‌شوند. ندامتگاه بزرگ هم از دو زندان بزرگ تشکیل شده است و ظرفیت آن به ٥٠ هزار نفر می‌رسد، جایی که قرار است زندان‌های داخل شهر تهران هم به آنجا منتقل شوند.
هر دقیقه که به این ندامتگاه نزدیک‌تر می‌شویم، جاده هم خاکی‌تر و پردست‌اندازتر می‌شود، کامیون و ماشین‌های سنگین هم در جاده در رفت‌و‌آمد هستند. پیرمرد از نحوه رانندگی آنها شاکی است؛ جلوتر، یکی از همین کامیون‌ها پرایدی را زیر گرفته است! جاده‌ای با این‌همه سختی که در نهایت به یک زندان نیز منتهی خواهد شد، کم‌کم نگرانم می‌کند. پیرمرد هم از خاطرات زندانیانی که از ندامتگاه برمی‌گشتند، می‌گويد.
در گزارش کمیته ویژه مجلس از درون بازداشتگاه از شرایط سخت آب‌وهوا، نبود امکانات بهداشتی، غذای نا‌مناسب و ضرب‌وشتم بازداشت‌شدگان كهريزك سخن گفته شده. این کمیته که به درخواست رهبری مسئول رسیدگی به این موضوع شد، متشكل از جمعي از اعضاي كميسيون‌هاي امنيت ملي، قضائي، بهداشت و درمان و آموزش و تحقيقات بود. در این گزارش جزئیاتی هم از آن ماجرا آمده که در ابتدا از پذیرش بازداشت‌شدگان سرباز زده شده اما به اصرار «مقام قضائی» مجبور به پذیرش آنان می‌شوند. بازداشت‌شدگان را در سالن كوچك قرنطينه به مساحت ٧٠ متر جا مي‌دهند و در چهار روز حضور آنان شرايط بسيارسخت و بدآب‌وهوا در گرماي تابستان، نبود تهويه و امكانات بهداشتي، غذايي و آشاميدني و همچنين ضرب‌وشتم و توهين و تحقير توسط مأموران و نگهداري آنان در کنار ٣٠ نفر از اراذل و اوباش، باعث بروز چنین فاجعه‌ای شده و طرح مسئله‌ای به عنوان «مننژیت» رد شده است. در گزارش این کمیته، سعید مرتضوی به عنوان صادرکننده دستور انتقال بازداشت‌شدگان روز ۱۸ تیر به بازداشتگاه کهریزک معرفی شد درحالی‌که او در جلسه‌ای با اعضای این کمیته گفته بود دلیل انتقال برخی از بازداشت‌شدگان به کهریزک «فقدان ظرفیت زندان اوین» بوده است. 
همچنین این کمیته مرگ سه نفر از بازداشت‌شدگان به خاطر بیماری مننژیت را خلاف واقع دانست. مننژیت که در زمان این حادثه بارها نام آن برده شده بود، عفونت لایه‌های اطراف مغز است که در جاهای شلوغ احتمال وقوع آن زیاد است. علت به‌وجودآمدن آن هم، می‌تواند یک سرماخوردگی ساده باشد تا شکستگی سر. تب بالا، سردرد و خشکي گردن، تهوع، استفراغ، سرگيجه و بي‌خوابي نشانه‌هاي رايج مننژيت در تمام افراد بالاي دو سال است. اين نشانه‌ها ممکن است در چند ساعت بروز کند يا ممکن است يک تا دو روز طول بکشد تا ظاهر شوند.
 تشخيص زودهنگام و درمان از اهميت بسياري برخوردارند. نتیجه گزارش نشان داد که كهريزك يك بازداشتگاه رسمي بوده و همه مسئولان قضائي از بالاترين رده از آن مطلع بوده‌اند و حتي بازديدهايي نيز داشته‌اند. اصلي‌ترين دليل ايجاد بازداشتگاه كهريزك هم تأديب اراذل و اوباش و فروشندگان بزرگ مواد مخدر و مجرمان خطرناك بوده که انتقال ١٤٧ نفر از بازداشت‌شدگان به آن بازداشتگاه فاقد توجيه بوده است.
اما این گزارش با واکنش سعید مرتضوى مواجه شد. او در نامه‌ای خطاب به رئیس مجلس نوشت: «اساسا عمده مدتى که ‌١٤٧ نفر از متهمین آشوب‌هاى ‌١٨ تیر در کهریزک به سر مى‌بردند اینجانب در مرخصى بودم و این مرخصى به لحاظ اینکه مربوط به ایام دفاع از رساله دکتری است از پنج ماه قبل تنظیم و تاریخ دفاع از سوى دانشگاه اعلام شده بود. لذا انتساب مطالب مورد اشاره برخى رسانه‌ها به فردى که در ایام مذکور در مرخصى بوده اشتباهى است که از روى غرض‌ورزى طراحى مى‌گردد». سعید مرتضوى در این نامه «دادیار محترم سابق شعبه اول معاونت امنیت دادسراى تهران» را مسئول اعزام بازداشت‌شدگان رویدادهاى پس از انتخابات به بازداشتگاه کهریزک معرفى کرد و نوشت: «معاون دادستانى تهران در امر نظارت بر ضابطین و امور زندان‌ها قبل از اعزام متهمین بازداشتى به کهریزک از زندان مذکور و مسئولان مربوطه در نیروى انتظامى تهران بزرگ پیرامون ظرفیت زمانى آن بازداشتگاه استعلام نموده که مسئولان مربوطه اعلام نمودند بازداشتگاه کهریزک ظرفیت پذیرش و اسکان و تدارک ‌٤٠٠ نفر زندانى جدید را دارد». مرتضوی بازداشتگاه کهریزک را «قانونى و رسمى» دانست اما گفت که همواره بر این موضوع تأکید داشته که «فقط اراذل و اوباش مؤثر در آشوب و بلوا و تخریب اموال عمومى به کهریزک اعزام شوند».
گشتم، نبود...
بالاخره می‌رسیم، پیرمرد اما به شک افتاده است و می‌گوید بعید می‌دانم اینجا همان بازداشتگاه معروف کهریزک باشد. بعدازظهر است و ساعت ملاقات تمام شده، اطراف آنجا خلوت است و چند نفر هم در آن بیابان، درختی پیدا کرده‌‌اند و زیر سایه آن نشسته‌اند. جلوی در ورودی، کیوسک نگهبانی است و چند سرباز در آن استراحت می‌کنند. ارشدترین آنها به حساب خودش خیال مرا راحت می‌کند و می‌گوید: «اینجا قطعا آن بازداشتگاه معروف نیست، بیخود تا اینجا آمده‌ای». برای اطمینان هم چندباری با تلفن از چندنفری در داخل زندان، سراغ بازداشتگاه را می‌گیرد اما آنها هم بی‌خبر هستند. کولر درون کیوسک نگهبانی روشن است، دنبال بهانه‌ای می‌گردم که چنددقیقه‌ای خنک شوم اما همان سرباز، فردی را به من نشان می‌دهد و می‌گوید از او بپرسم. مرد میان‌سالی است و مسافر آورده است. سراغ بازداشتگاه را که می‌گیرم، کمی فکر می‌کند و می‌گوید: احتمالا به دنبال «زندان سروش» می‌گردی و آدرس پادگانی را در شورآباد می‌دهد. با پیرمرد دوباره هم‌سفر می‌شوم، اما او تردید دارد که آنجا باشد. می‌گوید: «آنجا فقط دو پادگان آموزشی- یکی برای سپاه و یکی هم برای نیروی انتظامی- وجود دارد. مسافر زیاد به آنجا برده‌ام اما احتمالا آنجا هم نیست». مسیر را برمی‌گردیم، از سمت جاده قدیم قم به سمت تهران. نرسیده به کهریزک، وارد جاده شورآباد می‌شویم که به شهرک صنعتی تهران می‌رسد. شهرک که تمام می‌شود جاده هم خاکی می‌شود، پیرمرد می‌گوید یک ربعی باید برویم تا به پادگان‌ها برسیم. حرف کار و درس فرزندانش را پیش می‌کشد تا مسیر کوتاه به نظر برسد، اما من جاده را نگاه می‌کنم که اگر مسیر را درست رفته‌ایم، همین جاده شاهد مرگ یکی از بازداشت‌شدگان کهریزک بوده است. 
امیرجوادي‌فر یکی از بازداشتی‌ است که در مسیر انتقال به اوین فوت می‌کند. به گزارش کمیته ویژه مجلس او به دلیل ضعف جسمانی و صدمات روحی و جسمانی که در بازداشتگاه کهریزک داشته و مداوانشدن در بازداشتگاه در همان آغاز حرکت اتوبوس‌ها وضعیتش بحرانی شده و در بیرون اتوبوس فوت می‌کند.
اما به جز او دو نفر دیگر هم در این حادثه جان باخته‌اند. هفته‌نامه پنجره روایت می‌کند بازداشتی‌های کهریزک که به اوین می‌رسند، مسئولان آنجا به دلیل اوضاع بد جسمانی و ضعف بازداشت‌شدگان و بوی تعفن ناشی از صدمات بدنی بعضی از آنها را نمی‌پذیرند، اما در نهایت ناچار به پذیرش آنها می‌شوند. در همان موقع که در حال پذیرش بازداشت‌شدگان بودند حال یکی از آنها به هم خورد و ساعتی بعد روانه بیمارستان شد. در گزارش کمیته ویژه مجلس گفته شده که این فرد مرحوم، محمد کامرانی بوده است. او به بیمارستان لقمان منتقل شده اما رسیدگی لازم نمی‌شود. پس از ٣٠ ساعت به خانواده او اطلاع داده شده و آنها همان شب او را به بیمارستان مهر منتقل کردند اما او فوت می‌کند.
جان‌باخته دیگر، محسن روح‌الامینی است که در مسير انتقال از كهريزك به اوين وضعيت وخيمي داشته و هر چه بازداشت‌شدگان به مأموران محافظ در اين باره تذکر داده‌‌اند آنان توجهی نکرده‌اند. انتقال از كهريزك به اوين با اتوبوس‌هاي نامناسب و با ازدحام بسيار زندانيان آن هم در اوج گرما در ساعت ١٠ صبح تا دو بعدازظهر انجام شد و در اوين نيز با اینکه وضعيت روح‌الاميني وخیم بود از ساعت ١٤ الي ١٧ در نوبت قرنطينه بوده و در ساعت ١٧ پزشك او را برای مداوا به بيمارستان اعزام کرده است. به نوشته هفته‌نامه پنجره، او در بیمارستان شهدای تجریش با عنوان «مجهول‌الهویه» پذیرش شده اما چند ساعت بعد فوت می‌کند. او فرزند عبدالحسین روح‌الامینی بود که در سال ٨٨ رئیس انستیتو پاستور و دبیرکل حزب اصولگرای «توسعه و عدالت» بود و در انتخابات آن سال نیز از محسن رضایی حمایت کرد. البته چند ماه بعد هم «رامین پوراندرجانی» پزشکی که دوران خدمت وظیفه خود را در این بازداشتگاه می‌گذرانده است نیز فوت كرد. در کنار جسد او، قرص‌هايی بود که در سالاد غذای او پیدا شد و پزشکی قانونی علت مرگ را مسموميت دارويی اعلام كرد.
خيلي دور، خيلي نزديك
١٥ کیلومتری که می‌رویم، اولین پادگان دیده می‌شود. پیاده می‌شوم و سراغ زندان سروش را می‌گیرم. نگهبان پادگان می‌گوید اینجا مرکز آموزش سپاه است و باید حدود یک کیلومتر دیگر بروید تا به زندان سروش برسید. درست آمده‌ایم، پیرمرد کمی تعجب می‌کند و راه می‌افتد. جاده خاکی که تمام می‌شود، جلوی اتاقک نگهبانی پادگان هستیم. اینجا پادگان و مرکز آموزشی المهدی نیروی انتظامی است. پادگان یک در بزرگ دارد و به جای دیوار، اطراف آن را فنس کشیده‌اند. بقیه تا جایی که چشم کار می‌کند بیابان است، حتی ساختمان‌های پادگان نیز دیده نمی‌شود. گرمای هوا نگهبان جلوی در را به‌شدت کلافه کرده است، سراغ زندان سروش را که می‌گیرم با کمی تأخیر مرا به اتاق دژبانی راهنمایی می‌کند. دو سرباز به همراه گروهبان نگهبان آنجا هستند. از یکی از سربازها سراغ زندان را می‌گیرم، اما گروهبان نگهبان جواب می‌دهد که اینجا یک پادگان آموزشی است. سراپای مرا برانداز می‌کند و با تردید می‌گوید زندان سروش قسمتی از این پادگان است. خودم را جمع می‌کنم و می‌پرسم چه کسانی در آن هستند، اخم می‌کند، کلاهش را به سر می‌گذارد و می‌رود. هر دو سرباز به کنارم می‌آیند. انگار در هوای گرم و وسط این بیابان هم‌صحبتی پیدا کرده‌‌اند برای گذران وقت. یکی از آنها جواب می‌دهد: «تعداد کمی اینجا هستند که آنها هم چند بازداشتی‌اند. اگر از کهریزک و اسلامشهر و شهرهای اطراف، دادگاهی برگزار نشود یا قاضی کشیک، شبانه، قرار بازداشت صادر کند، بازداشتی‌ها را آن هم نهایت براي ٧٢ ساعت به اینجا می‌آورند». سرباز دیگر هم می‌گوید «اینجا قبلا زندان بود اما به خاطر ماجراهایی که در سال ٨٨ در این مکان اتفاق افتاد، فقط به عنوان بازداشتگاه استفاده می‌شود». می‌گویم اما من ساختمانی را اینجا نمی‌بینم. می‌گوید «ساختمان بازداشتگاه از اینجا دور است، پنجشنبه‌ها که تا ظهر قرار ملاقات است، مراجعان را از همین جلوی در پادگان سوار مینی‌بوس می‌کنیم و به داخل می‌بریم».
پیرمرد حسابی تعجب کرده است. چندین‌بار قسم می‌خورد که چندین سال است که هر پنجشنبه در این مسیر سربازانی را که از همین پادگان به مرخصی می‌روند جابه‌جا می‌کند اما هرگز تصور نمی‌کرده است بازداشتگاه معروف کهریزک در همین پادگان باشد. از دژبانی بیرون می‌آییم و این بار هر دو پادگان را نگاه می‌کنیم، باز هم هرچه می‌بینیم بیابان است. باید برگردیم، وارد جاده خاکی که می‌شویم پیرمرد سکوتش را با تعریف از بچه‌ها و کار و زندگی‌شان می‌شکند. اما من به یاد حرف‌های سه سال پیش سردار احمدی‌مقدم که در آن زمان فرمانده نیروی انتظامی ایران بود، افتادم که گفته بود «ما در برابر این حادثه زبانی جز عذرخواهی نداریم».
 او تقصیرها را به گردن سعید مرتضوی، دادستان آن‌موقع تهران انداخته بود که با وجود مخالفت او، اصرار داشت که بازداشت‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ به بازداشتگاه کهریزک فرستاده شوند در صورتی که کهریزک اساسا بازداشتگاه نبوده، بلکه در ابتدا به عنوان «انبار نیروی انتظامی» از آن استفاده می‌شد. اینجا در اجرای «طرح جمع‌آوری اراذل و اوباش» به عنوان محل نگهداری این متهمان استفاده می‌شود که قرار هم نبوده جای راحتی برای این افراد باشد. احمدی‌مقدم هم شرایط اینجا را خوب نمی‌دانست و گفته بود «آمده بودند در هر بند که ظرفیت ۵۰ تن را داشت، ۱۷۰ تن را جا دادند و قبول کنید در گرمای تابستان کهریزک آن هم در یک مکانی که استاندارد نیست، اگر کاری هم صورت نگیرد، این تراکم آدم در این محل کم امکانات دارای مسئله است». 
او از جلسه‌ای که در همین زمینه برگزارشده بود هم گفت: در آن سعید مرتضوی اصرار داشت افراد دستگیرشده به کهریزک منتقل شوند. 
احمدی‌مقدم مخالفت صریح خود را، به‌خاطر آنکه در بازداشتگاه کهریزک جا نداریم و مکان خطرناکی است. اعلام کرده بود؛ اما مرتضوی اصرار داشت این افراد دستگیرشده چاقو، قمه و زنجیر داشته‌اند و از همین حیث اراذل و اوباش محسوب می‌شوند.احمدی‌مقدم گفته بود: «من هم در آن جلسه عنوان کردم ضبط کنید و بنویسید که من مخالف هستم و مخالفت ناجا نیز ثبت شد». حرف‌های احمدی‌مقدم با واکنش‌های مختلف مواجه شد. سعید مرتضوی حرف‌های احمدی‌مقدم را تکذیب کرد و نیروی انتظامی را مسئول برخورد تند با تظاهرکنندگان دانست. پدر مرحوم محمد کامرانی، هم به روزنامه «شرق» گفت: «کاش فرمانده نیروی انتظامی، این اظهارات را قبل از برگزاری جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده آقای مرتضوی مطرح کرده بود». پدر مرحوم امیر جوادی‌فر، نیز گفته بود از احمد‌مقدم باید بپرسید چرا چهارسال‌پیش این حرف‌ها را نزد!

همه راه‌ها به مرتضوي ختم مي‌شود
اما این سعید مرتضوی کیست که بعد از اتفاقات سال ٨٨ محبوب دولت احمدی‌نژاد می‌شود؟ سعید مرتضوی ٤٩ ساله، متولد تفت یزد است. او بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی، در ابتدا دادرس دادگاه عمومی شهر بابک بود و بعدها به ریاست دادگاه حقوقی این شهر رسید. در سال ٧٣ و در ۲۷ سالگی به ریاست شعبه ۹ دادگاه عمومی تهران منصوب شد و مدتی بعد، به شعبه ۳۴ مجتمع قضائی کارکنان دولت رفت. اما عنوانی که نام قاضی مرتضوی را بر سر زبان‌ها انداخت، ریاست او بر شعبه ۱۴۱۰ دادگاه مطبوعات بود. مرتضوی در آن دوران تعداد زیادی از روزنامه‌ها را توقیف کرد. او همچنین از اردیبهشت ۱۳۸۲ مسئولیت دادستانی عمومی و انقلاب تهران را عهده‌دار شد. سعید مرتضوی پس از انتصاب آیت‌الله صادق لاریجانی به سمت ریاست قوه قضائیه از دادستانی تهران کنار گذاشته شد و به سمت معاون دادستان کل کشور منصوب شد. اما در شهریور ٨٩ با حکم دادگاه انتظامی قضات، به‌خاطر حوادث کهریزک به همراه دو مقام قضائی دیگر از سمت خود تعلیق شد. او که در دی ماه ٨٨ ازسوی محمود احمدی‌نژاد به عنوان رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب شده بود، علی‌اکبر حیدری‌فرد، دادیاری که دستور انتقال بازداشت‌شدگان به بازداشتگاه کهریزک را داده بود را به‌عنوان مشاور خود در این ستاد منصوب کرد. این اولین انتصاب مرتضوی در یک پست دولتی پس از عزل از دستگاه قضائی بود؛ اما با اعتراض نمایندگان مجلس هشتم مواجه شد. ۵۷ نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به آیت‌الله آملی‌لاریجانی و محمود احمدی‌نژاد خواستار برکناری مرتضوی از هرگونه منصب دولتی شدند. آنها خطاب به قوه قضائیه هشدار دادند مبادا «متهم به آمریت فاجعه کهریزک» از تعقیب جدی و بی‌طرفانه مصون بماند. همچنین در این نامه به احمدی‌نژاد اعتراض کردند چرا مرتضوی که اتهامات مهمی علیه او مطرح است را در پست مهمی گذاشته است. اما سعید مرتضوی تا سه سال بعد در این ستاد باقی ماند. او در دوران ریاست خود خواستار اجرای حکم اعدام برای قاچاقچيان کالا و ارز شده بود. اما به‌نظر می‌رسد حمایت احمدی‌نژاد از مرتضوی از قبل از این انتصاب شروع شده بود، آنجا که احمدی‌نژاد بعد از اتفاقات سال ٨٨ در سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران از سناریوی دشمن که ازسوی «وابستگان به جریان برانداز» انجام‌شده، گفت و اعلام کرد ساحت نیروهای انقلاب و نیروهای امنیتی، نظامی و اطلاعاتی از این کارهای شرم‌آور مبراست. حرف‌هایی که با واکنش علی مطهری روبه‌رو شد و او این سخنان را در تعارض با بیانات رهبر معظم انقلاب خواند و گفت مقصود احمدی‌نژاد را درنیافته است. زیرا رهبر انقلاب حتی نسبت به وابستگی این افراد به خارج نیز ابراز تردید کردند. سعید مرتضوی در اسفند سال ٩٠ به ریاست سازمان تأمین اجتماعی منصوب شد، در نهایت همین موضوع باعث استیضاح وزیر کار دولت دهم در ١٥ بهمن ٩١ شد. روزی که از آن به عنوان «یکشنبه سیاه» یاد شده است. احمدی‌نژاد در این جلسه فیلمی را که به‌صورت مخفیانه از جلسه محرمانه توسط سعید مرتضوی گرفته شده بود، نشان داد. سرانجام وزیر کار برکنار شد و دو روز بعد سعید مرتضوی دستگیر شد که البته بازداشت او یک روز بیشتر طول نکشید. اما بالاخره در تاریخ هشتم اسفند ٩١ دادگاه عاملان قتل سه زندانی بازداشتگاه کهریزک در سازمان قضائی نیروهای مسلح ایران در هشت جلسه غیرعلنی برگزار شد و در تاریخ ۹ تیر ۸۹، حکم دادگاه مبنی بر قصاص دو متهم، حبس، پرداخت دیه و جزای نقدی، انفصال موقت از خدمت و تحمل شلاق برای ۹ نفر دیگر و تبرئه یکی از متهمان صادر شد. بازماندگان گفتند راضی به اعدام دو استوار نیروی انتظامی که به جرم «مباشرت در قتل» به قصاص محکوم شدند نیستند، اما خواهان محاکمه و مجازات «آمران» قتل فرزندانشان هستند. در رسیدگی مجدد پرونده سعید مرتضوی در سال ٩٤ هم، دیوان‌عالی کشور او را از دو اتهام تنظیم گزارش دروغ و معاونت در قتل تبرئه کرد؛ حکم انفصال دائم از خدمات قضائی و انفصال پنج‌ساله از خدمات دولتی را نیز تأیید کرد. اما این پایان کار مرتضوی نیست، خانواده محسن روح‌الامینی همچنان شکایت خود را از او درباره مباشرت در قتل پیگیری می‌کنند.نزدیک مترو رسیده‌ایم، پیرمرد با لهجه شیرین کردی همچنان درحال حرف‌زدن است. چند مکان معروف در جاده را نشان می‌دهد، آسایشگاه سالمندان، اولین کارخانه قند ایران، پزشکی قانونی و مرکز بازیافت زباله‌های شهر تهران؛ اما مشخص است که ذهنش هنوز در همان پادگان است. از امروز، آن جاده و آن پادگان برای او هم معنی متفاوتی پیدا کرده است. جلوی مترو پیاده می‌شوم، کرایه را به‌سختی و در میان تعارف‌های او حساب می‌کنم و از گرمای آفتاب به مترو کهریزک پناه می‌برم. برای من سخت بود از پیرمرد مهربان کرمانشاهی بپرسم باز هم در آن مسیر مسافرکشی خواهد کرد یا نه.

 

افزودن نظر جدید