آقای رشیدپور! کار قشنگی نبود

 محمدرضا یزدان‌پرست در خبرآنلاین نوشت: 

 

در یکی از برنامه‌های هفته گذشته «حالا خورشید»، رضا رشیدپور، پِلی‌بَکی از گفت‌وگو بابک بادکوبه با شهلا ریاحی را پخش کرد که گویای آلزایمر شدید این هنرمند محبوب، پیشکسوت و مشهور سینما و تلویزیون ایران بود و به رویه معمول این برنامه، این آیتم به صفحه اینستاگرام و کانال تلگرامی «حالا خورشید» هم راه پیدا کرد و ...

آقای رضا رشیدپور! در اینکه نیت شما برای پخش این آیتم قطعا خیر بوده است و به فکر هنرمندان پیشکسوت هستید، چنانکه از داریوش اسدزاده، جلال مقامی و عباس بهروان و..... هم یاد کردید، تردیدی به دل راه نمی‌دهم. در هنگامه‌ای که ستاره(!!)های جوان و تازه از راه رسیده، برای شامی که می‌خورند و قهوه‌ای که می‌نوشند، کرور کرور لایک می‌گیرند و کامنت می‌بینند و فالوور دست و پا می‌کنند و...، یادکرد شما و تیم برنامه سازتان، بی‌شک یادآوری ابهت، عظمت و زحمت هنرمندان پا به سن گذاشته است و کلاه از سر تعظیم برداشتن برای آنان که امروزیان عالم هنر بر دوش تلاش و بلندای بنا و موج رنجی که آنان برده‌اند ایستاده‌اند، سوارند و می‌تازانند اما...

اما، پیش از پخش این برنامه خصوصا آن بخش‌هایی که علنا فراموشی شدید والا هنرمند، شهلا ریاحی را به بیننده نشان می‌دهد، لحظه‌ای درنگ و تامل نکردید که احیانا و احتمالا نقض غرض شود و ابهت این مادربزرگ در ذهن ایرانیان بشکند؟!

لحظه‌ای درنگ و تامل نکردید که آن همه خاطره هنرمندانه خوش که ایرانیان از دهه چهل و به قول خودتان از دهه خاطره‌انگیز شصت تا امروز، از ایشان دارند فرو بریزد؟!

لحظه‌ای درنگ و تامل نکردید که شاید افسوس بیننده از اینکه شهلا ریاحی بگوید اکبر عبدی را مگر باید بشناسم و بگوید نادره (بانو حمیده خیرآبادی که چندین سال است درگذشته است) به من سر می‌زند به ترحم و خدای ناکرده تمسخر بی‌انجامد؟!

کار قشنگی نبود رضا خان جان رشیدپور!

یادم می‌آید سال 1383 برای صفحه یک شهروند روزنامه همشهری با کیومرث پوراحمد گفت‌وگویی داشتم. گفت‌و‌گو مفصل بود و از هر دری، سخنی. از مهدی باقربیگی، بازیگر نقش مجید سراغ گرفتم که پوراحمد با او در ارتباط بود و از الهام و الهه علی‌یاری، بازیگران دوقلوی «خواهران غریب» جویا شدم که کاملا بی‌خبر بود و خوشحالم که چند ماه بعد از آن مصاحبه، خواهران غریب را به لطف یک دوست پیدا کردم و پوراحمد بعد از 10 سال با آن‌ها دیداری تازه کرد و حاصل آن دیدار و گفت‌وگو در ماهنامه نسیم هراز منتشر شد.

خلاصه احوالپرس بی بی هم شدم، پوران دخت یزدانیان، مادر کیومرث پوراحمد و بازیگر نقش مادر بزرگ مجید در سریال «قصه‌های مجید» که او هم چند سالی است از بین ما رفته است. آن روزها تازه مدت کوتاهی بود که بی‌بی به آلزایمر خفیف دچار شده بود. پوراحمد این نکته را گفت اما خواست که منتشر نشود، به دو دلیل؛ اولا گفت خواهرها و برادرهایم گله‌مند خواهند شد که این موضوع را چرا رسانه‎ای کرده‎ای و دیگر اینکه شاید خاطره خوش مردم از او خدشه بردارد.

حتی وقتی سال‌ها بعد دوربین تلویزیون همراه با مجید، که حالا عضو شورای شهر اصفهان است، بر بالین بی‌بی حاضر شد، آن قسمت‌هایی که گویای فراموشی بی‌بی بود به آنتن راه پیدا نکرد تا بی‌بی، همان بی‌بی بماند.

من از برنامه شما تا به امروز تعریف و تمجید کرده‌ام و نگاه شما را در برنامه سازی با تجربه مختصری که از پس پانزده سال نوشتن در مطبوعات و نزدیک به ده سال اجرای زنده و ساخت مستند در تلویزیون دارم کاملا حرفه‌ای می‌دانم و سختگیرانه، با وسواس و پرتلاش.

بازگشت شما را به آنتن به فال نیک گرفته‌ام، هر چند بسیاری از هواداران شما این بازگشت را بعد از بگو مگوهای فیسبوکی‌تان با رییس وقت صدا و سیما و خصوصا بعد از «دید در شب» به تزویر و فرصت طلبی و حزب باد بودن تفسیر کرده‌اند. حتی در دفاع از کار شما فردای فوت منصور پورحیدری در گروه‌های خبرنگاری و این سو و آن سو نوشتم که رشیدپور در این کار ذینفع نیست و تنها می‌خواسته، آمار پیام‌های مردم، جلوه‌ای از همدردی با خانواده آن مرحوم را نمایش دهد؛ هر چند می‌پندارم اگر به عنوان مثال، از مردم می‌خواستید در صفحه خاصی از اینستاگرام برنامه، زیر عکسی از پدر آبی‌ها عبارت تسلیت به خانواده پورحیدری را به شکل کامنت ارسال کنند، راه بهتری بود و جلوی شائبه پول توی جیب مخابرات و رشیدپور ریختن را می‌گرفت.

حتی وقتی همکاران رسانه‌ای من و شما، گله داشتند از دعوت عباس جدیدی و پهلوان خواندن او روی آنتن، یک روز پیش از آنکه این پهلوان(!!) زیر قولش بزند و نیاید و تلفنش را هم جواب ندهد، اینجا و آنجا به معترضان پاسخ دادم که رشیدپور مجری گفت‌وگوهای جنجالی و حاشیه‌ای است و چه سوژه‌ای بهتر از اینکه عباس جدیدی را بخاطر عکس‌های مسئله سازش با افراد در حال احتضار و کما به چالش بکشد؟! پس او مهمانش را درست انتخاب کرده است.

به هر روی، حالا با چند روزی کلنجار رفتن با ذهن و ضمیر خودم، نتوانسته‌ام نشان دادن آلزایمر شدید شهلاریاحی را هضم کنم.
کار قشنگی نبود!

گاهی این یادکردها از هنرمندان پیشکسوت تنها برای احترام است...

گاهی برای هنرمند تنگدستی است که غرورش را زیر پا گذاشته و با کمک رسانه، درخواست توجه از مسئولین را دارد...

گاهی تنها برای التماس دعا است از سوی مردم از طریق رسانه...

و دلایل دیگر... 

اما نشان دادن و علنی کردن فراموشی وحشتناک شهلا ریاحی، کدام گرهی را از کار فروبسته این بیمار و بیماری ناگزیر و ناگریز که در کمین همه ماست، می‌گشاید؟!

کار قشنگی نبود جناب رشیدپور!
آقای رشیدپور! کار قشنگی نبود

افزودن نظر جدید