حسن روحانی، مهدی هاشمی و برادران و خواهرانش و سپس عفت مرعشی و سایر نزدیکان در بیمارستان حاضر میشوند و جمعی از هواداران آیتالله نیز با تجمع در محل، مسیر تردد خودروها را مسدود میکنند. مسئولان انتظامی تلاش میکنند جمعیت را کنترل کنند و آنان را از خیابان به پیادهروها برانند؛ نتیجه عکس این است و با افزایش جمعیت، از خیابان شهرداری تا میدان قدس که در ابتدای خیابان شریعتی قرار دارد، کاملاً مسدود میشود. این حضور خیابانی تا ابتدای خیابان باهنر (نیاوران) ادامه پیدا میکند و با انتقال پیکر هاشمی به محل زندگیاش در جماران، جمع حاضر مقصد بعدیشان را حسینیه شماره یک جماران اعلام میکنند و پراکنده میشوند...
از آن شب، دو سال میگذرد و حالا؛ روز سهشنبه ۱۱ دی ساعت ۱۰ صبح، با محمد هاشمی رفسنجانی برای انجام گفتوگویی در آستانه دومین سالگرد درگذشت برادر بزرگترش قراری میگذاریم و در همان ساعت و روز به ساختمان کوچک و رنگپریدهای که در کنار بزرگراه چمران در مجاورت ضلع غربی نمایشگاه بینالمللی تهران قرار دارد و عنوان «مرکز جامعه سرطان» را به پیشانی زده، میرویم؛ سازهای گنبدیشکل که جمعوجور بودنش در مقایسه با برجهای پراکنده و باهیبتی که دور تا دورش متولد شدهاند، بیش از آنچه هست به چشم میآید. درون ساختمان اما چندان قدیمی به نظر نمیرسد، معماری کمابیش پیچیده و تودرتویی دارد و باید پلههای متعددی را برای رسیدن به دفتر محمد هاشمی طی کنیم؛ وقتی به آنجا میرسیم، مشغول گفتوگو با رسانهای دیگر است و منشی از ما میخواهد، دقایقی را منتظر بمانیم تا دیدار به پایان برسد.
مدتی میگذرد و او پس از بدرقه میهمانانش از ما دعوت میکند وارد اتاقش شویم. چند جملهای با عکاس و فیلمبردارمان درباره اینکه محل مناسب برای انجام گفتوگو کجای اتاق باشد، صحبت میکند و تأکید دارد که «برایم فرقی نمیکند کجا بنشینم، هرجا که دوست دارید، معین کنید.» عاقبت کنار نخستین پنجره دفتر، پشت به کمدهایی پر از پرونده و کتاب که چندتایی لوح تقدیر هم کنارشان جاخوش کردهاند و ترکیب نامأنوسی شکلدادهاند، مینشیند. روبهرویش میز کنفرانسی در حد و اندازه فضای شصت، هفتادمتری اتاق قرار دارد که کمتر از ظرفیتش، صندلیهایی نیز دوروبرش را فرا گرفتهاند. روی میز هم جز یک سررسید، یک جاخودکاری، چند بریده روزنامه و یک عکس سیاهوسفید چیز دیگری دیده نمیشود. وقتی روی صندلی مینشیند، در حالی که خود را آماده گفتوگو میکند، عکس را نشانم میدهد و میگوید: «مربوط به سال ۵۷ است، زمانی که امام در نوفللوشاتو بود، این جوانی که پشت سر امام نشسته من هستم. میبینید؟ آنوقت حتی یک موی سفید هم نداشتم.» به شوخی پاسخ میدهم: «الان برعکس شده است.» حرفم را تکرار میکند و ادامه میدهد: «عکس را امروز برایم آوردهاند. البته این عکس اصلی نیست، کپی آن است.» بعد هم به بریدههای روزنامهها که از قطع، نوع کاغذ و کیفیت چاپش برمیآید از شمارههای مختلف «جمهوری اسلامی» جدا شده باشند، اشاره میکند و میگوید: «وقتی به این جملات آقای هاشمی نگاه میکنم، دلیل مخالفتها با او را میفهمم.»
رابطه مرحوم هاشمی با حکام سعودی به تأسی از شیوه امام حسن (ع) با معاویه بود
گفتوگو را با اشاره به جملات آیتالله هاشمی شروع میکند و در پاسخ به این پرسش که میخواهیم خاطراتتان از دورههای مختلف زندگی برادرتان را مرور کنیم، میگوید: «من به عنوان برادر و کسی که چندین سال با ایشان زندگی کردهام، خاطرهگفتن از آن مرحوم برایم کار سختی است. آنچه میتوانم بگویم برداشتهایم از زندگیشان است که میتوانم آن را توضیح دهم.» او ادامه میدهد: «من با توجه به آشنایی که با مرحوم هاشمی داشتم و اطلاعاتی که از سیره ائمه دارم، میتوانم بگویم شیوه و سیره زندگی ایشان را با ویژگیهایی از الگوهای ائمه قابل تطبیق است؛ مثلاً آقای هاشمی بسیار صبور بودند. اما این صبر برای چه بود؟ برای حفظ اسلام و مبارزه که ما میبینیم در زندگی معصومان چقدر موضوع صبر برجسته است.»
محمد هاشمی رفتار برادرش در چگونگی رابطه با عربستان سعودی را مطابق با الگویی از شیوه امام دوم شیعیان در موضوع صلح با معاویه میداند و میگوید: «مثلاً شیوهای که امام حسن (ع) در صلح با معاویه داشتند را میتوانیم در سیره زندگی آقای هاشمی هم ببینیم. آن جاهایی که لازم بود، ایشان برای حفظ نظام و انقلاب و برای مردم، از این شیوه استفاده کرده است که مصادیقش هم بعد از پایان جنگ در رابطه با عربستان و حکام آن کشور بود که ما چه رابطهای با آنان داشته باشیم تا کشور از یک سری بحرانهای احتمالی در امان باشد و دور شود؛ و آقای هاشمی این موضوع را با تأسی از شیوه امام حسن (ع)پیش برد.»
هاشمی به امام گفت نگران نباشید، من شکنجهها را تحمل میکنم
رئیس دفتر آیتالله هاشمی شیوه وی در مبارزات دوران انقلاب را هم الگوبرداری از سیره امام سوم شیعیان میداند و تاکید میکند: «در مورد امام حسین (ع) که ایستادند و مبارزه کردند، آقای هاشمی هم از مبارزان نهضت اسلامی است که بارها به اعدام تهدید شد و بدترین شکنجهها را تحمل کرد. وقتی در خاطراتش میخوانیم، میبینیم که میگوید من خود را با قرآن در زندان سرگرم میکردم و تحملم را بالا میبردم. زمانی هم که در کمیته مشترک شکنجه میشد به طوری که صبح شلاق میخورد و روز بعد در حالی که اثر شلاقها هنوز التیام نیافته بود بار دیگر بر آنها تازیانه میزدند، این شکنجهها را با کمک قرآن پشت سر گذاشت تا درد را احساس نکند، یا حتی من تعبیری برای خودم دارم که میتوانم آن را با زندگی آقای هاشمی تطبیق دهم؛ ایشان وقتی در سال آخر زندان در ۱۳۵۴، آمد آمریکا، اروپا، ژاپن، لبنان و سوریه و کارهایی که در آنجا داشت، انجام داد؛ ایستگاه آخرش نجف بود و خدمت امام (ره) رسید. امام در آنجا به آقای هاشمی گفتند که شما به کشور بازنگرد، چون وقتی بروی حتماً دستگیر میشوی و من نگران شکنجههایی هستم که به تو وارد میشود. ایشان در جواب میگوید میدانم که اگر به ایران بروم دستگیرم میکنند و شکنجهام میدهند ولی چون حضور من در ایران میتواند موثرتر باشد، میروم و شما مطمئن باشید که شکنجهها را تحمل میکنم؛ یعنی آقای هاشمی میداند قدم در راهی میگذارد که پر از حادثه و خطر است، سختی دارد و احتمالاً شهید میشود اما در عین حال با همه ارادت و علاقهای که به امام داشته است، میرود.»
او گفتوگو را با خواندن جملاتی از برادرش از بریده روزنامهها، ادامه میدهد و میگوید: «مثلاً برخی از نوشتههایی که از ایشان مانده، بیشتر الهام گرفته از مطالبی است که در صحیفه سجادیه نوشته شده است. ایشان جملهای دارد که میگوید "خدایا تو بر ما دین و دنیا عرضه کردی و گفتی دنیایتان را هم در دین ببینید. چقدر تلخ است دیدن کسانی که دنیا را مینهند و دین نمییابند و چه تلختر کسانی که دین و دنیا میفروشند و چه هولناکتر کسانی که دین و دنیا را یکسره مینهند و در برزخ تاریک قهر با خدا لانه میکنند." این جمله در شرایطی بیان شده است که ایشان در کشور از عدهای گلایه دارد و از رفتارشان ناراحت است تا حدی که اگر بیاید و سخنرانی کند، هجمههایی به او میشود.»
هاشمی جملهای دیگر از برادرش را مثال میزند و ادامه میدهد: «مثلاً در جای دیگری آقای هاشمی میگوید "خدایا دوست به جهل و دشمن به جهد میکوشند تا شیرینی دین تو را به تلخی بدل سازند و پیرایه بر پیرایه میبندند تا مردم را از دین تو گریزان سازند." این جملات پاسخ به رفتارهایی است که متأسفانه برخی انجام میدادند و از دین سوءاستفاده میکردند؛ آنان به نام دین کارهایی میکردند که مردم را به دین بیاعتنا کنند و آقای هاشمی با این کلام، حرفش را به آنان میگوید تا به قول علما، ضمیر مرجعش را پیدا کند. یا در جملهای دیگر میگوید "اگر متهجرین دست مردم را نبندند، بال پرواز باز است و به خیلی جاها میتوانیم برسیم." و این جمله آنجایی معنا پیدا میکند که بدانیم همیشه بحث مهمی مطرح بوده که حتی برخی از افراد طرفدار دین هم آن را مطرح میکردند که آیا حکومت دینی داریم یا نه؟ عدهای میگویند دین حکومت ندارد ولی ایشان در این جمله میگوید کسانی که معتقدند دین حکومت ندارد، اگر بگذارند بال پرواز باز است و دین حکومت دارد و میتوانیم به خیلی جاها برسیم؛ ایشان به این شکل اعتراضش را نسبت به کسانی که قائل به حکومت دین نیستند، بیان کرد.»
امروز کسانی که هیچچیز در زندگیشان نداشتهاند علیه آقای هاشمی حرف میزنند
عضو سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام با بازخوانی جملات دیگری از آیتالله هاشمی، وی را از روحانیانی برمیشمرد که قائل به جنبه پررنگ مهربانی و رأفت در اسلام بودند و تأکید میکند: «این یعنی آیتالله هاشمی معتقد است اسلام رأفت و مهربانی دارد اما شما ببینید امروز چه رفتارهایی با برخی انجام میشود. آقای هاشمی اگر میآمد و حرفی درباره این مسائل میزد چه بلایی به سرش میآمد؟ چه حرفهایی میشنید و چه حملاتی به او میشد؟ بنابراین من نسبت به آقای هاشمی چیزی که شخصاً به آن رسیدهام، مواردی است که به آن اشاره کردم. اما ببینید که کسانی آمدهاند و علیه آقای هاشمی حرف میزنند و کار میکنند که واقعاً هیچچیزی در زندگیشان نداشتهاند. من وقتی اینها را میبینم، متوجه میشوم که ایشان از سیره اهل بیت در جاهای مختلف برداشتی انجام داده و زندگیاش را پیش برده است؛ یعنی یک انقلابیِ مسلمانِ موحدِ مبارز و یک خطیب و مبلغ توانا بوده است. مثلاً خطبههای نماز جمعه ایشان واقعا نظیری پیدا نکرده است. ما الان چقدر امام جمعه موقت و دائم در تهران و شهرستانها داریم؟ کدامشان مثل آقای هاشمی خطبه خوانده است و مسائل سیاسی و عبادی مطرح کرده است؟»
هدف مستند «بهتان» و «هاشمی زنده است» تخریب امام و آیتالله است
برادر آیتالله در پاسخ به این پرسش که تحلیلاش از ساخت مستندی با نام «هاشمی زنده است» چیست، اظهار میکند: :بعد از گذشت ۳۰ سال از رحلت امام و دو سال از درگذشت آقای هاشمی، دشمن نتوانسته کینه و عقده خود را نسبت به این دو پنهان کند و همچنان درپی تخریب آنان است. خیلی برای من جالب و معنادار است که شبکه بیبیسی مستندی را نام «بهتان» درست کرده که در آن به امام حمله میکند و همزمان با آن، در کشورمان عدهای که ادعا میکنند دانشجو هستند، مستندی به نام «هاشمی زنده است» پخش میکنند که هدفش زدن امام است. یعنی هم هاشمی را زدهاند هم امام را.»
یقین دارم مستند «هاشمی زنده است» کار نفوذیهای انگلیس است
او ادامه میدهد: «امام گفتهاند هاشمی زنده است، چون نهضت زنده است اما اینها در فیلمشان میگویند دیگر نهضت امام وجود ندارد و منحرف شده است؛ پس حالا هاشمی زنده است چون انحراف زنده است! آنان میخواهند امام را مثل کاری که بیبیسی انجام داد، مسخره کنند. من یقین دارم که مستند بیبیسی و این مستندی که در داخل ساخته شده است را نفوذیهای انگلیسی آمدهاند و ساختهاند؛ چهار نفر را با عنوان دانشجویی آوردهاند تا این مستند را بسازند. واقعاً وقتی کسی این دو مستند را مقایسه کند، متوجه میشود متاسفانه برخی از مسئولان ما در خواب غفلت هستند. عناصر نفوذی تا کجا نفوذ کردهاند؟ مستندی به نام بهتان علیه امام در بیبیسی ساخته میشود و دو دانشجو در ایران مستندی را علیه هاشمی و امام میسازند؛ این دو با هم پخش میشود و هیچ کدام از مسئولان دولت و قوه قضائیه و امنیتیها اصلاٌ توجهی نمیکنند که بروند و این نفوذیها را پیدا کنند که دارند تیشه به ریشه انقلاب میزنند. این حرفها شوخی نیست. رهبری فرمودند که خطر نفوذیها را جدی بگیرید. حالا ما از این واضحتر میتوانیم نفوذی علیه انقلاب پیدا کنیم؟ چرا و به چه دلیلی این دستگاهها خاموش هستند و به دنبال ریشههای این ماجرا نمیروند تا آن را خشک کنند؟ امیدوارم روزی بیاید که برخی از مسئولان اطلاعاتی و امنیتی و کسانی که بیجهت با آقای هاشمی مخالفت میکنند، توجه کنند و انشاءالله جلوی این انحرافات گرفته شود.»
هاشمی همیشه خاکریز اول نظام بوده است
هاشمی در پاسخ به این پرسش که آیا بیت آیتالله درباره این مستند اعتراضی را با مقامات قضایی مطرح کردهاند یا خیر؟ گفت: «اطلاعی ندارم و نمیدانم اتفاقی افتاده است یا نه، اما یک سری مسائل ارتباطی به خانواده ندارد. خانواده هم ممکن است اعتراض کند اما آقای هاشمی که صرفاً متعلق به خانواده نیست. در این مستند خانواده آقای هاشمی که هدف قرار نگرفته است. در این مستند امام خمینی هدف قرار گرفته که حال با توجه به همزمانی مستند بهتان بیبیسی و این مستند معلوم شد که ریشه در کجاست و هر دو به امام باز میگردند. در زمان حیات آقای هاشمی هم میگفتند که او خاکریز اول است. اگر کسی میخواهد امام را بزند باید اول هاشمی را هدف قرار بدهد. زمان رهبری هم گفتند هر کس میخواهد رهبری را بزند اول هاشمی را باید هدف قرار دهد. هاشمی همیشه در انقلاب خاکریز اول بوده و هست. حال همزمانی پخش این دو مستند حتماً باید مورد توجه قرار گیرد و در موردش تحقیق و بررسی انجام شود.»
هاشمی پای سخنان نوابصفوی هم مینشست
در بخش دیگری از گفتوگو از محمد هاشمی درباره آغاز فعالیت سیاسی برادرش میپرسیم و اینکه آیا هاشمی پیش از آغاز حرکت امام (ره) هم قائل به پیگیری مسائل سیاسی بود؟ و او پاسخ میدهد: «بله. آقای هاشمی از سال ۳۶ کارش را در مسائل سیاسی آغاز میکند. ایشان سال ۲۷ به قم آمد و شرایط سیاسی قم در آن زمان متفاوت با الان بود، اما مثلاً نواب صفوی وقتی سخنرانی میکرد آقای هاشمی به سخنرانیهای وی میرفت و به او توجه داشت. با مبارزان هم ارتباط داشت و در همان زمان کتابی به نام سرگذشت فلسطین مینویسد که بحث ایران نبوده و مربوط به جهان اسلام است که برای آن شکنجه هم میشود. یعنی ایشان یک روحیه مبارزاتی و حقطلبانه داشت و مسیر زندگیاش همین بود.»
ماجرای حمایت مالی هاشمی از سازمان مجاهدین خلق
رئیس دفتر آیتالله درباره ماجرای حمایت مالی هاشمیرفسنجانی در سالهای پیش از انقلاب از سازمان مجاهدین خلق نیز با تأیید این موضوع، میگوید: «وقتی که آنان در سال ۴۸ اعلام موجودیت کردند، جزو گروههای مبارزاتی بودند؛ در آن زمان نهضت آزادی هم یک تئوری داشت به نام "تئوری سهبعدی" به این معنا که مبارزه سه بعد دارد، بعد ایدئولوژیک، بعد سیاسی و بعد نظامی. بعد ایدئولوژیکی بعدی بود که در انجمنهای اسلامی دانشگاهها پیگیری میشد. بعد سیاسی به نهضت آزادی برمیگشت و بعد نظامی هم در سازمان مجاهدین خلق پیگیری میشد. در آن زمان خیلی از مبارزان از سازمان مجاهدین حمایت مالی میکردند و کتابهایشان را به این شهر و آن شهر میفرستادند، اما از وقتی که آنان نزد امام رفتند و یک ماه در نجف ماندند تا امام آنان را تایید کنند و ایشان این کار را نکردند، آقای هاشمی کمکهایش را قطع کرد، تا جایی که از سال ۵۲ و ۵۳ یکی از مخالفان آقای هاشمی همین سازمان مجاهدین بود که آنقدر علیه آقای هاشمی نشریه منتشر کردند و نوشتند که حد نداشت. یعنی دشمنان آقای هاشمی در وهله نخست شاه بود که زندان میکرد و شکنجه میداد و بعد از شاه، اولین گروهی که تخریب آیتالله هاشمی را شروع کردند سازمان مجاهدین خلق بودند و بعد از انقلاب هم کسان دیگری بودند و تا امروز هم این نوع تخریبها متاسفانه ادامه یافته و برخی گروههای داخلی هم این کار را انجام میدهند.»
خطبه پیش از انتخابات آیتالله در سال ۷۶، در پیروزی خاتمی نقش مهمی ایفا کرد
وقتی از هاشمی درباره نقش برادرش در صیانت از آرای مردم در انتخابات دوم خرداد ۷۶ میپرسیم، با یادآوری خطبه نماز جمعه آیتالله در آخرین هفته پیش از انتخابات، تصریح میکند: «ایشان جمعه پیش از انتخابات خطبهای خواندند و گفتند که به عنوان رئیسجمهوری از رای مردم صیانت میکنند و این مفهوم را مطرح کردند که مردم نگران نباشید، نمیگذارم رأیتان عوض شود؛ خیلیها این خطبه را در پیروزی آقای خاتمی مؤثر میدانند.»
اعزام شبانه وزیر کشور دولت هاشمی برای صیانت از آراء در انتخابات ۷۶
او با یادآوری خاطرهای از آیتالله درباره انتخابات دوم خرداد اظهار میکند: «یک مورد دیگر هم در آن انتخابات ماجرای حواشی شمارش آرا در یکی از استانها بود که احتمال تغییراتی در آراء وجود داشت و آقای علیمحمد بشارتی وزیر کشور وقت میگفتند که آقای هاشمی ساعت ۳ بعد از نیمه شب به من زنگ زدند و گفتند همین الان به آن استان برو و در آنجا حضور داشته باش و از آراء مردم صیانت کن.»
درخواست آیتالله طاهری اصفهانی برای تمدید دوره ریاستجمهوری هاشمی
عضو سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه به خاطرهای دیگر از دوران ریاستجمهوری برادرش اشاره میکند و میگوید: «آقای هاشمی وقتی که بعد از جنگ، رئیسجمهوری شد برای بازسازی خرابیهای جنگ بهگونهای مدیریت کرد که کشور از آن وضع فلاکتبار نجات یافت. بنابراین مردم نسبت به مدیریت هاشمی و دوران او نگاهی مثبت و خاطره شیرینی از آن در یاد داشتند که تا جایی که در سال ۸۴ وقتی عزم ورود به انتخابات کردند خواستهها و فشارهای زیادی از سوی مردم و مسئولان برای حضور ایشان وجود داشت. حتی در پایان دوره ایشان در سال ۷۶ هم در سفری که به اصفهان داشتیم، آیتالله طاهری اصفهانی که آن روزها امام جمعه اصفهان بود در مراسم استقبال از آقای هاشمی که شاید نزدیک به یک میلیون نفر در آن حضور داشتند، صحبت کردند و آنجا از آقای هاشمی درخواست کردند که شما دورهتان را تمدید کنید و قانون اساسی را به نحوی تغییر دهید که اجازه دهد شما دو سال دیگر هم بمانید و برنامه دوم خود را اجرا کنید اما در نهایت با اتفاقاتی که در ادامه افتاد، آقای هاشمی موافقت نکردند و آقای خاتمی رئیسجمهوری شدند.»
نقش اصلاحطلبان در انتخابات ۸۴، محروم کردن کشور از مدیریت هاشمی بود
هاشمی در ادامه به انتخابات ریاستجمهوری نهم اشاره میکند و میگوید: «بعد از ۷۶ که حزب مشارکت تشکیل شد و اصلاح طلبان با آقای هاشمی در مقطعی ضدیت پیدا کردند، طبعاً با حضور ایشان در انتخابات ۸۴ مخالفت داشتند و به همین دلیل سه کاندیدا معرفی کردند و در این شرایط آقای هاشمی در دور اول برگزیده شد اما در دور دوم اتفاقاتی افتاد که ماجراهایش مفصل است و در نهایت همان کسانی که در دور اول انتخابات با آقای هاشمی مخالف بودند در دور دوم به سمت او چرخیدند ولی در عین حال رأی آقای هاشمی تغییر چندانی نکرد. حال اینکه چه اتفاقاتی افتاد، معلوم نیست و من وارد این موضوع نمیشوم اما در حقیقت نقشی که اصلاح طلبان در انتخابات ۸۴ ایفا کردند باعث شد کشور از مدیریت آقای هاشمی محروم شود.»
حرفهای کدخدایی درباره ردصلاحیت آیتالله به گوش مردم نمیرود
به پایان گفتوگو نزدیک میشویم و محمد هاشمی مدام چشم به در اتاق دوخته است و در همین لحظات منشی وارد اتاق میشود و از ورود یکی از مدیران ارشد شهری در اتاق مجاور خبر میدهد، هاشمی از ما میخواهد که هرچه زودتر به پرسشهایمان پایان دهیم و در نهایت میگوید که میخواهم درباره سخنان اخیر سخنگوی شورای نگهبان هم نکتهای را بیان کنم و اظهار میکند: «ایشان را در انتخابات 92، رد صلاحیت کردند اما حالا آقای کدخدایی گفته است ما ایشان را رد صلاحیت نکردیم ولی ایشان دارند با الفاظ بازی میکنند. آقای کدخدایی شما آدم متدین و با سوادی هستید و میدانید که این حرفها به گوش مردم نمیرود و آنان قضایا را بهخوبی میفهمند. پس بهتر است که این توجیهات را نیاورید و جایگاهتان را نزد مردم خراب نکنید.»
پس از بیان این جملات، با آرامش از صندلیاش بلند میشود و از ما عذرخواهی میکند که مجبور شده مصاحبه را زودتر از موعد به پایان برساند و همانطور که به سمت در اتاق حرکت میکند میگوید: «دوستان از شهرداری آمدهاند تا برای موضوع ساختمان مرکز سرطان گفتوگو کنند، خوب نیست بیش از این منتظر بمانند.» از پلهها که پایین میرویم یاسر هاشمی را هم میبینیم که پوشهای در دست گرفته و با یکی از همراهانش به سوی دفتر عمو میرود...
افزودن نظر جدید