یک روز خبرنگاران این رسانه با شوق و ذوق از حضور آمبولانسی و اورژانسی مأموران تعزیرات در سر صحنه وقوع جرم در فلان بقالی و سوپرمارکت گزارش تهیه میکنند و روز دیگر گروهی دیگر از مأموران به همراه دوربینهای تلویزیون و مجریان آماده به رکاب، بر سرخط تولید فلان کارخانه تولید لبنیات نازل شده و مدیر و سرکارگر آن کارخانه را وادار به تغییر قیمت حکشده روی ماست و دوغ آن واحد تولیدی نگونبخت، به قیمت مصوب بوروکراتهای دولتی میکنند و مانند فاتحان، لبخند بر لب و با افتخار، با اعلام نام خود در پایان گزارش مهیج جنایی پلیسی از ملت خوب و عزیز تشکر میکنند.
بهراستی فهمش سخت دشوار است که چگونه با گذشت بیش از چند دهه از اجرای اینگونه رفتار و حرکات نمایشی، مسئولان دولتی آنهم در بالاترین سطوح و تهیهکنندگان چنین گزارشهایی در دستگاههای تبلیغاتی، بر بیاثربودن این گزارشها و حتی ضدیت این حرکات با هدفی که ظاهرا به دنبال آن هستند، یعنی کاهش قیمتها، پی نبردهاند؟! چگونه ممکن است مسئولان و خبرنگاران و تهیهکنندگان چنین شوهای تبلیغاتی متوجه نشدهاند که راه را اشتباه میروند و هیچ کاسب و تولیدکننده و توزیعکنندهای قادر نیست قیمت کالا و خدمتی را در جامعه چند ده میلیونی و گستره بزرگ ایران، تعیین و قیمت مدنظر خود را بر آنها حک کند و چند روز بیشتر دوام داشته باشد؟!
مسئولان، خبرنگاران و برنامهسازان رسانههای دولتی چه زمانی قرار است متوجه شوند که دوره انداختن نانوا در تنور برای کنترل قیمت نان گذشته است؟! چه میزان خسارت باید به اقتصاد و زندگی و روح و روان یک جامعه تحمیل شود تا سیاستگذاران متوجه شوند سرکوب قیمتها جز به غیرسودآور و زیاندهشدن امر تولید و بستهشدن در کارخانهها و عدم سرمایهگذاریهای جدید و افزایش قیمتها و... منتهی نخواهد شد؟!
چه زمانی قرار است فهم شود که وقتی نهادههای تولید و هزینههای مبادلاتی افزایش مییابد، تولیدکننده نمیتواند قیمت محصولات خود را به خاطر رضایت بوروکراتهای دولتی که چهبسا در تمام عمر خود یک واحد کوچک اقتصادی را اداره نکرده و به چهار، پنج نفر حقوق ندادهاند، ثابت نگه دارد؟! قیمتها بنا بر اراده تولیدکنندگان و عرضهکنندگان بالا و پایین نمیرود، بلکه در عرضه و تقاضا و نظام بازار تعیین میشود؛ نظامی که بازیگر اصلی آن دولتها و سیاستهای اقتصادی آنهاست؛ دولتهایی که بیمحابا پول چاپ میکنند (درحالحاضر روزی بیش از سه هزار میلیارد تومان) و با عدم تعامل مناسب با جهان، راههای تنفس اقتصاد کشور برای رشد و توسعه اقتصادی از طریق دسترسی به بازارهای جدید و منابع سرمایهای و تجهیزات و فناوریهای نو و... را میبندند و با تحمیل بیثباتی به مؤلفه مهم ارز و انرژی و نرخ بهره و تعرفه و... جامعه را نگران و مضطرب از آینده به سفتهبازی و نه سرمایهگذاری وامیدارند. چند دهه باید بگذرد تا این موضوعات بدیهی را درک کنیم:
افزودن نظر جدید