ویژه نامه امید در اولین سالگرد درگذشت آیت‌الله طاهری

آیت‌الله صبور

به مناسبت اولین سالگرد ارتحال آیت الله طاهری اصفهانی پایگاه خبری-تحلیلی امید به پاس نکوداشت این روحانی مصلح و آزاد اندیش ویژه‌نامه‌ای در قالب یادداشت‌هایی از روزنامه نگاران،فعالان سیاسی و دانشجویان منتشر کرده است که در پی می‌آید:

آیت الله طاهری و الهیات رهایی بخش
فیاض زاهد
استاد دانشگاه. نویسنده.روزنامه نگار
روحانیون را مهمترین ارکان حفاظت از دین می‌دانند.دین را هم اصلی ترین روش هدایت و رستگاری انسانها نامیده اند.غلیرغم مجادلات فلسفی و کلامی در طی قرون برای پایایی این نگره که ادیان تنها برای جوامع توسعه نیافته یا رشد نایافته معنا دارد، ادیان همچنان قویترین نفوذ و قدرت را در جوامع بشری دارند.مثلاٌ آمریکا که کشور اول جهان در توسعه یافتگی است، دینی ترین کشور جهان هم هست.اما ادیان برای چه آمده اند؟ در یک نگاه ساده، ادیان برای هدایت انسان ها و فراهم کردن شرایط بهتر زندگی و رستگاری به سوی انسان ها آمده اند. در یک نگاه توحیدی، از آدم تا محمد(ص) انبیا الهی آمده اند تا به انسان ها آرامش، پاکی وراه زندگی بهتر را نشان دهند.مهمترین کارکرد آنها این است که خداوند را در ذهن انسانها یاد کنند.زیرا بدون یاد خدا انسان ها آرامش نخواهند داشت. (و من اعرض عن ذکری فان له معیشتاٌ ذنکا)
اما در این میان سوالی مطرح است. دین اصیل است یا انسان؟ انسان برای دین آفریده شده یا دین برای خدمت به انسانها آمده است؟ این سوالی کلیدی است که تنها برای توجه افکار بدان اشارتی کرده ام.زیرا این سوال به نظر می تواند پایه مجادلات کلامی و فلسفی فراخی گردد. این موضوع حتی می تواند بر صبغه و اصالت احکام و مناسباتش با انسان و جوامع انسانی تاثیر گذارد.مثلاٌ از خود می پرسیم: خداوند چرا جهان را آفرید؟ هدف او از این کرانه بی نظیر چه بوده است؟ با این همه دقت و ظرافت و گستردگی چرا انسان را تنها اشرف مخلوقات نامید؟ و اگر چنین است آیا همه چیز را برای او و تحت حاکمیت او آفرید؟ چنانچه در قرآن می فرماید و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر والبحر. یا خیر انسان را خلق کرد تا صحت دیگر آفریده های خود را بسنجد. به زبان اهل علم، انسان به سان یک تستگر آفریده شده است.
چرا اینها را می پرسم. چون گاهی از خود می پرسم.دین و احکام آن چرا شکل یافته اند؟ اصالت آنها به چیست؟ از چه حقیقت و ماهیتی برخوردارند؟ مثلاٌ آنجا که سخن از اصالت انسان و احکام دینی پیش می آید اصالت با کدامین است؟ زیرا می بینیم که در طی قرون انسان های زیادی به بهانه و یا دلایل مذهبی و دینی به مسلخ برده شده اند.احکام تنبیهی و تعزیری در باره آنها اجرا شده است.فراتر از آن حتی احکام از خود انسان ها مهمتر فرض شده اند.همه اینها می تواند منجر به پرسش دیگری هم بشود.آن پرسش آن است که اگر روحانیون به عنوان حاملان و مفسران دین هستند.نگاهشان در دوگانه احکام دینی و ماهیت وجود انسان به کدام سو باید بچرخد؟ زیرا خوانده ایم که انسان اشرف مخلوقات است و همه چیز جهان برای او آفریده شده است. این سخنان درباره احکام الهی یا دینی آیا جاری شده است؟ این پرسش ما را به این نقطه رهنمون می شود که انبیا و علما که ما آنها را جانشینان انبیا فرض کرده ایم، انسان را برای دین می خواهند یا دین را باید برای انسان معنابخش نمایند.اگر ساده تر به این امر بپردازم باید گفت به نظر علمای دین در این میانه به دو گروه متمایز تقسیم می شوند. برخی که می گویند هدف کرامت انسان است و دگرانی که هدف را اجرای احکام الهی می دانند. ممکن است در نگاه اول پاسخ داده شود که از منظر دینی همه این دو نگره یک هدف را معنا می کنند. اما اینگونه نیست. هر کدام از این جهان بینی ها منجر به رویکردها و بایدهای متفاوتی می شوند.
من بر این باورم که از ابتدای آفرینش ادیان، روحانیان و عالمان دینی از چنین دوگانه ای تبعیت می کردند. برای برخی زندگی انسان ها، سعادت دنیوی و اخروی، هویت انسانیشان، ظلم ستیزی، حریت و آزادگی اصل  بوده است.آنها همه چیز از جمله ادیان را برای این تقدیس می کردند که می تواند راهی درخشان پیش پای بشر نهد.در این مقوله آنچه اهمیت داشت سرنوشت سرشت و ماهیت انسان ها بود. اما برای دیگران ماجرا طور دیگری معنا داشت. اگر برای اجرای احکام ضرورت داشت، آزادی های انسانی نقض شود، عدالت منکسر گردد، ظلم پایدار ماند، اصل اجرای احکام دینی سبب می شد که با آن شرایط همآهنگ باشند.اما برخی نیز اینگونه نبودند. شما اگر به مشروطه بنگرید همین تفاوتها را می بینید.تفاوتی که در میان آرای نایینی و فضل الله نوری وجود داشت.اختلافی که میان امام جمعه و طباطبایی و بهبهانی روی داده بود.همین اختلاف نگرش را امام خمینی هم با هم سلکان خود داشت. اگر آنها از سنت محافظه کاری سود می بردند تا شرایط حفظ شود، امام تقیه را حرام کرده بودند.
آیت الله ظاهری هم از این دسته بودند. او چه از نظر عاطفی که به استادش امام دلبسته بود و چه از منظر معرفتی به کمال و اطلاق انسانی باور داشت.او انسان ها را آزاد در انتخاب می دانست. او ظلم و دنائت را برای انسانها ناصواب می پنداشت. هیچ اصلی هم این نگره و باور را خدشه دار نمی کرد.به زبان ساده تر هیچ اولویتی برای آقای طاهری اولویت اول کرامت ذاتی انسان را که باید آزاد باشد، آزاد انتخاب کند و تن به ظلم ندهد را تحت الشعاع قرار نمی داد.لذا می توان نام او را در دسته روحانیونی قرار داد که در آمریکای لاتین نام "الهیات رهایی بخش" بر آن نامیده بودند.در آنجا روحانیون همراه چریکها برای آزادی مردم آمریکای لاتین مبارزه می کردند.نه برتری کلیسا، نه تقدس مذهبی، نه اجرای بی روح احکام سبب نمی شد که روحانیون رهایی بخش چشمان خود را بر ظلم و فقر و فاقه ای که کشورهای امپریالیستی و دولتهای سرکوبگر روا می دارند ببندند.
آیت الله طاهری به نظر من تا پایان عمرش به این اصل وفادار ماند. حتی کناره گیری او از سمتهای دولتی را  باید اینگونه تفسیر کرد.سالگرد ارتحال او می تواند فرصتی را فراهم آورد تا حول محور دین و رسالت علمای دینی به این مولفه ها نگاهی دوباره انداخت.این بهترین ثمره ای است که از این یادمان باقی خواهد ماند.

آیت الله طاهری مبارزی همراه با رزمندگان
فتح‌الله معين – عضو شوراي شهر اصقهان
مرحوم آیتالله طاهری یکی از یاران صدیق امام راحل و یکی از ستونهای انقلاب اسلامی در کشور بوده¬اند. حضور ایشان در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره چراغ انقلاب را با فروغی چشمگیر در اصفهان روشن نگه داشته بود به جرأت می¬توان گفت که هیچ فرد انقلابی نبود که در اصفهان دل در گرو امام و انقلاب اسلامی داشته باشد و از محضر مرحوم آیت‌الله طاهری کسب فیض نکرده باشد.
مشی مردمی و آزادی‌خواهانه¬ی آن مرحوم آن‌چنان بود که انفجار حرکت مردم در اصفهان در شروع انقلاب اسلامی در اصفهان به دنبال بازداشت آیت‌الله طاهری بود که در پی آن رژیم مجبور به اعلام حکومت نظامی در شهرهای اصفهان، نجف آباد و خمینی شهر گردید و این اقدام، نهضت اسلامی را وارد مرحله¬ی جدیدی نمود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بیت مرحوم آیت‌الله طاهری همچون قبل از انقلاب مأمن همه¬ی گروه¬ها و اقشار مردم بود و آن عالم عامل برای سامان بخشی امور از جان مایه می¬گذاشت و برای خدمت سر از پا نمی¬شناخت.
با شروع جنگ تحمیلی آیت‌الله طاهری همچون سایر عرصه¬های تعیین کننده¬ی انقلاب اسلامی به عنوان محور اصلی پشتیبانی جبهه و جنگ در استان اصفهان مطرح گردید. با وجود کهولت سن و وضع نامساعد جسمانی حضور ایشان در کلیه¬ی جلسات مربوط به پشتیبانی جبهه و جنگ چشمگیر بود و به نحوی که کمتر جلسه¬ای برای این امور تشکیل می¬گردید که آیت‌الله طاهری در آن حضور نداشته باشند. این حضور فعالانه و تأثیرگذار بود زیرا ارتباطی دائمی بین فرماندهان و مسؤولین جنگ و ایشان به طور دائم و مستمر برقرار بود و ایشان به طور دائم پی¬گیر تأمین نیازمندی¬های آنان بوده و در این راه سر از پا نمی¬شناخت.
هیچ یک از مسؤولین استان اصفهان به خاطر ندارند که آیت‌الله طاهری از آنان انتظار داشته و یا در موردی به آنان سفارشی بنماید جز تأمین نیازهای جبهه¬ها و رسیدگی به امور خانواده¬ی شهداء و رزمندگان،که هیچ نوع کوتاهی را برنمی¬تافت و همگان این حساسیت معظم‌له را بدون هر گله¬ای می¬پذیرفتند، چه آن‌که می¬دیدند او را در اعزام عزیزترین فرزندش به جبهه پیشگام بود و هم او بود که در اولین سال¬های جنگ تحمیلی و همگام با بسیجیان در خطوط مقدم جبهه به درجه¬ی رفیع شهادت رسید و جسد مطهرش برای همیشه در جبهه باقی ماند.
ویژگی¬های آیت‌الله باعث گردیده بود که در فرماندهان جبهه برای طرح مبسوط بعضی از مطالبشان خدمت امام راحل از وجود ایشان بهره گیرند و همواره به او به چشم امانت‌داری صدیق و همراهی بی‌منت نگاه کنند.
همین خصوصیات باعث شده بود که با پیگیری و دعوت فرماندهان جنگ و تأکید امام حضرت آیت‌الله طاهری به عنوان عضوی ثابت در تمامی عملیات¬های انجام شده حضور مؤثر داشته و ابايی از حضور در کلیه¬ی نقاط جبهه حتی خطوط عملیاتی نداشته باشد. در برهه¬ای از سال¬های دفاع مقدس شهر اصفهان آماج بمباران¬ها و موشک‌باران دشمن بود به نحوی که برابر آمارها حدود 400 نقطه در شهر اصفهان و شهرستان¬های همجوار آن مورد اصابت بمب یا موشک قرار گرفت. آیت‌الله طاهری در آن روزها اصرار بر ماندن دائمی و همیشگی در شهر اصفهان را داشت و یک‌بار نماز جمعه¬ی خود را به جهت بمباران¬ها تعطیل نکرد. این حضور دائمی و پیگیری در جهت امنیت مردم در مقابل بمباران¬های هوایی باعث گردید که از طرف ستاد پدافند کل کشور که در زمان جنگ مسؤولیت آن بر عهده‌ی جناب آقای «دکتر روحانی» ريیس‌جمهور محترم فعلی کشور بود، سرلشگر «شهید عباس بابایي» جهت رسیدگی به این نیاز به اصفهان اعزام و در جلسه¬ای در حضور مرحوم آیت‌الله طاهری و دیگر مسؤولین استان برگزار گردید تصمیم بر استقرار سامانه¬ی جدید پدافند هوايی گرفته شد و با بکارگیری تمامی امکانات استان این سامانه در زمانی کوتاه که اعجاب همگان را برانگیخت عملیاتی گردیده و در اولین روزهای پس از عملیاتی شدن موجب سرنگونی هواپیمای میگ 25 عراقی شد و تا پایان جنگ تعداد زیادی از شهرهای کشور را از بمباران¬های هوايی مصون نگاه داشت.
بی‌مناسبت نیست که بگوییم یکی از علل حضور چشمگیر مردم اصفهان در جبهه¬های نبرد حق علیه باطل، حضور دائمی و همیشگی مرحوم آیت‌الله طاهری به عنوان نماینده¬ی امام در کنار رزمندگان و مدافعان سرافراز جمهوری اسلامی بود و تقدیم فرزند شهیدشان و تحمل همه¬ی ناملایمات و زندان¬ها و تبعیدهای قبل از انقلاب تأییدی بر الهی بودن و صداقت در این حرکت‌ها بود.

 

آیت الله طاهری،فقیه مبارز
امیر تاکی-فعال دانشجویی
آیت‌الله، فقیه سیاست¬ورز و مبارزی بود. او با این‌که یک حوزوی بود ولی در متن جامعه زندگی می‌کرد. زندگی مذهبی و تلاش¬های علمی او، شاید به خاطر شخصیت سیاسی و مبارزاتی¬اش، کم‌تر مورد توجه واقع شده‌است. احتمالا زیاد بی راه  نباشد که اگر او را فقیهی در نظر بگیریم که اگر اهل مبارزه نبود، به مقام مرجعیت دینی دست می‌افت. آن‌چه اکنون به آن پرداخته می¬شود، می¬تواند به آشکارترشدن وجهه¬ی مذهبی، علمی و فقاهتی این مبارز فقیه قدری بیافزاید.
ایشان از اساتیدی چون حجت كوه‌كمره‌ای، حاج سید محمد تقی خوانساری، حاج آقا حسین بروجردی و آیت الله محقق داماد بهره بردند.از هم مباحثه¬ای‏های نامی آیت الله طاهری، آیت الله دكتر بهشتی، امام موسی صدر، آیت الله موسی شبیری زنجانی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله احمدی میانجی، آیت الله آذری قمی، آیت الله موسوی اردبیلی وآیت الله مكارم شیرازی را می¬توان نامبرد.آیت الله طاهری دو جلد کتاب «الطهاره» و چهار جلد کتاب «المحاضرات» (که دربردارنده¬ی مباحث مطرح شده در جلسات تدریس آیت الله محقق داماد بوده) از ایشان منتشر شده است.از دیگر بزرگانی که دروس آیت الله محقق داماد را به رشته¬ی تقریر و تحریر درآوردند، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله محمد مؤمن بوده¬اند.
ایشان یکی از شاگردان آیت الله محقق داماد بودند. محقق داماد دیگر شاگردانی چون آیات عظام شبیری زنجانی، مکارم شیرازی، موسوی اردبیلی، نوری همدانی، آیت‌الله جوادی آملی  و دیگرانی چون استاد مطهری، امام موسی صدر، دکتر بهشتی، مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری یزدی، مرحوم آیت‌الله مشکینی، مرحوم آیت‌الله سید مصطفی خمینی و مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی داشتند.به آسانی هویداست که این شاگردان مرحوم آیت‌الله محقق داماد، خود هر کدام به اساتیدی برجسته، معروف و مشهوری تبدیل شدند و در این میان آیت‌الله طاهری چهره¬ای انکار ناشدنی است، هر چند که عده¬ای از این موضوع خرسند نباشند.
در این مقال به صحبت با دو تن از یاران مرحوم آیت‌الله طاهری نشستم. یکی از این بزرگواران حجت¬الاسلام مقدسی، که از هم حجره¬ای¬های ایشان و دیگر بزرگوار، حجت¬الاسلام مولوی، از شاگردان مرحوم طاهری بوده¬اند. آنچه در ادامه می¬آید حاصل بحث پیرامون شخصیت علمی، مذهبی و فقاهتی آیت‌الله طاهری است که صبحت¬های این دو بزرگوار توأمان آورده شده است.
به عنوان مقدمه¬ی بحث، باگفتارهایی راجع به بعضی از ویژگی¬های آیت الله طاهری که از سوی این دو یار آن مرحوم بیان شده است، ورود پیدا کنیم¬:
«ایشان بهترین شاگرد کلاس در مدرسه بودند. رییس آموزش و پرورش مصِر بود که ایشان بورسیه شوند. به اصرار پدر خود حوزوی شدند.کلمه¬ی نستوه و خستگی ناپذیر شایسته¬ی ایشان است.از دو سو به ایشان ظلم¬هایی روانه شد. یکی از سوی سنت¬گرایان بعضا جاهل وبعضا مغرض و از سوی دیگر، فشارهای ساواک به ایشان بود. رهبر مبارزاتی مردم در دهه¬ی اول و دوم انقلاب بودند. آیت‌الله طاهری با نصب نماز جمعه را شروع کردند و با نصب از سوی امام ادامه دادند.او جهانی بود از مجموعی از کرامات الهی در یک بدن ضعیف و نهیف.یک شخصیت پاک و طاهر و به دور از آلایش و دنیازدگی. اگر بر اساس سخن معصوم یک همنشین خوب، کسی است که انسان را به یادخدابیاندازد، بر دانش او بیفزاید و وی را به یاد آخرت بیاندازد؛ طاهری اینگونه بود.اهل غیبت و ناسزا نبود. اهل تقوا بود. بسیار ساده زیست و بسیار منظم بودند.مقید به احکام اسلامی بود و بی¬گناه بود».
در رابطه با دلایل ورود آیت الله طاهری به حوزه بیان می¬کنند که «پدرآقای طاهری استاد قرائت قرآن بودند.خانواده¬ای مذهبی داشتند و همین باعث شده است. پدر ایشان از سادات مورد توجه مردم در حسین آباد، اصیل و علاقه¬مند به روحانیت بود».
در مورد گرایش مکتب حوزویآیت الله طاهری که از مکتب قم بوده¬اند یا از دیگر مکاتب اصفهان، مشهد و یا نجف، در ابتدا آقای مولوی این تذکر را می¬دهند که «در این دهه¬ی اخیر عناوین این مکاتب بیان شده¬ است. در زمان تحصیل من(حجت-الاسلام مولوی) نامی از این مکاتب نشنیده بودم. ولی در ادامه آن¬ها بر اساس این تعریف‌ها پاسخ می¬دهند که او مکتب قمی بود. او فلسفه¬¬ی تخصصی نخوانده بود. مشی آقای داماد با فلسفه خوب نبود. طبق بیان شاگردانش، او فقه را از سیاست جدا نمی¬ساخت، ولی ایشان وارد سیاست نمی¬شد.اسلام عقل¬گرا، قرآن را مساوی با برهان در نظر می¬گیرد.آیت‌الله طاهری اسلام عقل¬گرا را قبول داشتند. از عمل ایشان می¬توان دریافت که ایشان پیرو مکتب قم بودند. مکتبی که مسائل را عرفی می¬کرد. دین عقل¬گرا در مکتب قم است».
«با توجه به اینکه اساتید ایشان(آیت الله بروجردی و آیت الله خمینی) مکتب قمی بودند و نیز عقلگرا بودند ولی ایشان فلسفه¬ی زیادی نمی¬دانست.جنبه¬ی علمی ایشان در اصفهان مغفول واقع شد. آن¬هایی که با عقلگرایی مخالف بودند می¬خواستند آیت الله طاهری را سرپوش علمی گذارند و بگویند که سواد چندانی نداشته است.محقق داماد از روی نوشته¬های ایشان تدریس می-کرده است.شاگردان آقای محقق می¬گویند که ایشان مخالف فلسفه بود، ولی عقل¬گرا بود. فقیه عقل¬گرایی بود و در صحبت-هایشان به عقل توجه داشتند، مخصوصا در تشیع.در ماجرای خرافه¬ای که در رابطه با تنور نانوایی پدید آمده بود ایشان گفتند: اگر اجازه بدهیم خرافات در دین رواج پیدا کند، اصل¬ها را خراب می¬کند».
در همین صحبت¬ها می¬توان به درجه¬ی ارتباط شاگرد-استادی میان آیت الله طاهری و آیت الله محقق داماد پی برد.
درباره¬ی تعامل و ارتباط میان آقای طاهری و مرحوم آیت الله غروی صحبت¬هایی از سوی افراد مختلف بیان می¬شود؛ ولی آنچه در این گفتگو در این باره به میان آمد چنین بود که «آقای طاهری موضع¬گیری علنی علیه آیت الله غروی انجام نمی¬داد. او کسانی را که به آیت الله غروی حمله می¬کردند را نیز نهی می¬کرد».
یکی از اساتید ایشان امام خمینی بودند. نکته¬ی ظریفی که در این گفتگو به ان اشاره شد این بود که «در سال 48-47 آقای طاهری جهت مبارزات به امام پیوست. ایشان با اینکه شاگرد آیت الله محقق داماد بودند که وارد مسائل سیاسی نمی¬شدند ولی بعدا به امام و مبارزات پیوستند».
از دیگر نکاتی که مربوط به مسائل درسی مرحوم آیت الله طاهری بیان شد این بود که «آقای حائری یزدی جزوه¬ی درسی مربوط به حج را از ایشان برای تدریس خود گرفته بودند. آقای داماد برای تدریس¬های بعدی خود جزوه¬های ایشان را می-گرفتند. ایشان خط خوبی هم داشتند». 
در باب نظریه¬ی ولایت فقیه و نظر آقای طاهری نسبت به این نظریه، این پاسخ مطرح شد که «آیت الله منتظری در ابتدا طرفدار نظریه¬ی نصب بود و بعدا از نظریه¬ی انتخاب طرفداری می¬کردند. بنابراین نتیجه¬ای که حجت¬الاسلام مولوی از این سیر مرحوم آیت الله منتظری حاصل کردند مبنی بر این بود که آقای طاهری هم نیز چنین سیری را نسبت به نظریه¬ی ولایت فقیه طی کرده¬اند».
برخی ممکن است تصور کنند که با توجه به فعالیت¬های سیاسی طاهری، ایشان به اندازه¬ی کافی به امور فقاهتی و تحصیلی و علمی خود نپرداختند.میزان صحت این گفتار در این نکته نهفته است که «ایشان اگر در قم مانده بود و در حوزه می¬ماند، در واقع می¬توانست به درجه¬ی بالاتری دست یابد.در این باره نکته¬ای از آقای مولوی مطرح شد که به پیشنهاد ایشان نگارش «کتاب¬القضا» را ایشان شروع کردند ولی بعد برای رسیدگی جنگ و اوضاع جبهه آن را رها کردند. این خود می¬تواند نشان از دغدغه¬ی مرحوم طاهری نسبت به اوضاع جامعه باشد و ایشان در اهم و مهمی که نسبت به امور خود داشتند، ظاهرا برخی مسائل اجتماعی و مشکلات کشور را نسبت به تحصیلات شخصی به عنوان عالم دینی ارجحیت می¬دادند».
رابطه¬ی آیت الله و فلسفه از دیگر مباحث مطرح شده در این گفتگو بود. پاسخی که برای این بحث ارائه شد این بود که «با توجه به اینکه اساتید ایشان(آیت الله بروجردی و آیت الله خمینی) مکتب قمی بودند و نیز عقلگرا بودند ولی ایشان فلسفه¬ی زیادی نمی¬دانست».
در نهایت هر کدام از این دو بزرگوار در رابطه با آیت الله طاهری جملات پایانی خود را نسبت به ایشان بیان داشتند. در این میان، آقای مولوی به زیبایی نکته¬ای را مطرح نمودند. ایشان که راجع به امیرالمؤمنین(ع) جملاتی را نقل می¬کنند که او به امام علی(ع) آن¬ها را عرض کرده بود: تو (امام علی) به خلافت زینت دادی و نه خلافت به تو. تو حکومت را بالا بردی و نه حکومت تو را. ایشان این معرفت¬شناسی  را بهانه¬ای برای تشابه به وجهه¬ی آیت الله طاهری قرار می¬دهند. آقای مولوی معتقدند که آیت الله  طاهری بود که به نماز جمعه زینت داد و نه نماز جمعه به ایشان!
حجت¬الاسلاممقدسی هم جملات پایانی خود را در این گفتگو، اینگونه بیان می¬کنند که آقای طاهریمنبرهای مفید و عوام پسندی داشت. ایشان علاقه¬ی شدیدی به اهل بیت داشت
آنچه در این مجال بیان شد، ظریفی و تلنگری بود بر بازشناسی وجهه¬ی مرحوم آیت الله طاهری. فقیهی که در متن جامعه زیست، با مردم رو در رو سخن گفت و فقه را در حوزه¬ها نگاه نداشت.

دیدار با آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی
سعید ابوتراب
همایون می‌خواند: «چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم!» و ما راهی قم بودیم. قرار بود با بزرگی به گفتگو بنشینیم تا درباره‌ی رفیق 70 ساله‌اش برایمان بکوید. بنا را بر این داشتیم تا بشنویم از راز این رفاقت طولانی و از خاطرات دوستی دیرین، که بر پیکر هم‌درس خویش نماز گزارد. تا او بگوید از « طاهری» که طاهر بود و طاهر رفت.
هنگامه اذان مغرب به قم رسیدیم و گنبد طلایی حضرتش در میان های‌وهوی مردمان چه معصومانه غروب را به نظاره نشسته بود و ما راهی مصلا که میعادگاهمان با دوستی عزیز بود؛ با اندکی تاخیر رسیدیم و در پی وی کوچه پس کوچه‌های قم را به سوی بیت آن «رفیق صدیق» طی کردیم. از خیابان‌ها و کوچه‌ها و مردمان قم، آن‌چه بیش از همه رخ می‌نمود، تضاد جاری و حاکم بر شهر بود؛ تضاد طبقاتی، اجتماعی، سیاسی و حتی قومیتی. شهری در مرکز ایران با محله‌ای که فرهنگ، زبان و پوشش آن‌ها عربی است و رستوران ها و غذاخوری‌هایش با غذا و سبک عراقی. شهری که تبلیغات خاندان حکیم برای انتخابات را می توان در آن یافت.
شهری که هم مأمن « منتقد » است و هم منزلگاه « معتقد »؛ آمیختگی سنت است با مدرنیسم، شهری که روحانی جوانش iPad  به دست در پیش و همسر روبنده پوشش قدمی عقب تر در پی شوهر. و کمی آن‌سوتر روحانی جوان دیگری با همسر و 5 فرزند خردسالش در انتظار تاکسی! قم شهر خاطره‌هاست؛ شهر «فصل»ها و «وصل»ها؛ « ریزش »ها و « رویش »ها؛ شهر رمز و راز است، هر محله و کوچه و خیابانش خاطره‌ها دارد و گفتنی‌ها از آن‌چه مگوست.
به درب بیت که رسیدیم لحظه‌ای برای هماهنگی بیش‌تر و منظم کردن ذهن مغشوش و پر از سوالمان ایستادیم، که از دل تاریکی کوچه متوجه پیرمردی ریزاندام و سپید موی شدیم که به همراه تنی چند به سوی ما می‌آمد. نزدیک‌تر که آمد شناختیمش؛ همان هم مباحثه‌ای و دوست دیرین آیت‌الله بود، «آقا سید موسی شبیری‌زنجانی».
در پی آیت‌الله وارد بیت شدیم، در حالی که انبوهی سوال ذهنمان را درگیر کرده بود. از پله‌های ورودی پایین رفتیم و با گذر از دالانی کوتاه به حیاطی مسقف و مفروش که در گوشه‌ای از آن چند روحانی در حال مباحثه بودند، رسیدیم. به راهنمایی یکی از اعضای بیت به اتاقی مشرف به حیاط رفتیم، اتاقی بود ساده و بی‌آلایش، و اولین چیزی که در اتاق نظر هر بیننده را جلب می‌کرد، انبوه کتب مذهبی و فقه و اصول بود و در این میان، کتابی که بیشتر نظر ما را به خود جلب کرد، « روح القوانینِ» مونتسکیو بود!
وارد اتاق که شدیم آیت‌الله با روی گشاده به استقبالمان آمد و در آغاز کلام بر شگفتیمان از عمق این رفاقت طولانی افزود، هنگامی که گفت «اهل مصاحبه نیست و چون بحث آیت‌الله طاهری بود، پذیرفته است». در مورد خاطرات مشترکشان با آیت‌الله طاهری، شهیدبهشتی و امام‌موسی صدر در درس محقق داماد گفت و از این‌که با مرحوم بهشتی به دلیل تن صدای بلندش، که باعث سر درد وی می‌شده، کمتر مباحثه می‌کرده است. از قرار هر هفته‌شان گفت که گعده دوستانه خود را پنج‌شنبه‌ها به صرف آب‌گوشت در منزل یکی از هم‌درسان برقرار می‌کردند.
از « طاهری » گفت و صفات ممتازش، از این که به سرعت به اصل و مفهوم مطلب پی‌مبرد و تفکری «صاف» و «مستقیم» داشت، کج‌فهم نبود و در بحث و درس منصف بود؛ بیان و گفتارش بدون پیچیدگی و تکلف بود. از بحث و درس استادشان آیت‌الله محقق‌داماد گفت و این‌که وی به شاگردانش شهریه نمی‌پرداخت، به همین دلیل فقط کسانی که اهل درس و علم بودند به نزد وی می‌رفتند و چون مطالب را به نحوی ثقیل و پیچیده مطرح می‌کرده، شاگردانش می‌بایست از فهم بالایی برخوردار می‌بودند. راز رفاقت 70 ساله اش با مرحوم طاهری را در سیاسی نبودن آن می‌دانست و می‌گفت: «رفاقت با طاهری سیاسی نبود بلکه واقعی بود و فارق از شرایط». از ذهن و حافظه قوی طاهری گفت که درس استادشان، آیت‌الله محقق‌داماد را بدون کم و کاستی و اشکال نوشته بود و این نشان از درک بالا و فهم قوی مرحوم طاهری داشته‌است و می‌خواستند تقرریرات استاد را که طاهری مکتوب کرده بود به زبان ساده‌تری بنویسند، ولی به دلیل حجم زیاد کار، نتوانستند. وقت اندک بود و موقع رفتن، از آیت الله حداحافظی کردیم و ایشان به رسم ادب چند قدمی ما را همراهی کردند.
در راه بازگشت همایون همچنان می خواند « چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم! » و این بار پس از دیدار « آیت الله شبیری زنجانی » و خاطراتش از دوستی که «صدیق» می خواندش؛ ما نیز در سر این سوال را داشتیم که «چرا رفتی؟! »

 

 

افزودن نظر جدید