- کد مطلب : 5690 |
- تاریخ انتشار : 15 مهر, 1393 - 11:32 |
- ارسال با پست الکترونیکی
۵ زمینه بازگشت احمدینژاد به قدرت و ریاست جمهوری
به گزارش امید به نقل از پیام نو،فرآیند بازگشت اصلاح طلبان به قدرت، به واسطه پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۲۴ خرداد از عقبه ای چند ساله برخوردار بود، اما جفت و جور شدن فاکتورهای این معادله بازگشت چیزی کمتر از یک هفته زمان برد. یک هفته ای که قبل از آن کمتر کسی تصور می کرد روز ۲۵ خرداد ۹۲ این حسن روحانی باشد که در مقام رئیس جمهور منتخب کنفرانس خبری برگزار می کند. برای احمدی نژاد و سید محمد خاتمی هم اوضاع اینگونه بود.
احمدی نژاد به گواه تمام خبرهایی که اردوگاه هوادارانش می رسد اصلا در این روزها بی کار ننشته. شاید حتی اگر حجم کارهایی که در اردوگاه های سیاسی مختلف انجام می شود را نادیده بگیریم، به لحاظ نظم و هماهنگی تشکیلاتی اردوگاه احمدی نژاد کم نقص ترین اردوگاه سیاسی کشور باشد. در حالی که از داخل تمام جریان های سیاسی صدای اختلاف شنیده می شود و مهمتر از آن راهی برای توافق بر سر اختلافات و اشتراکات پیدا نکرده اند، اردوگاه احمدی نژاد یک صدای واحد را به فضای سیاسی عرضه می کند. علی رغم تمام فشارها و حتی بگیر و ببندهای قضایی که اطراف او وجود دارد. اما فراتر از این دلایل متعددی وجود دارد که می توانند هموار کننده راه احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت باشند تا او خیلی زودتر از آنچه که تصور می شود، به این حرف رقبای خود که می گویند «دوران احمدی نژاد تمام شده» و یا «احمدی نژاد یک مرده سیاسی است»، بخندد. دلایلی چون وضعیت اصلاح طلبان، عملکرد داخلی دولت، وضعیت اتاق فکر محافظه کاران، موضوع هسته ای و عملکرد هاشمی رفسنجانی بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم.
وضعیت اتاق فکر محافظه کاران
برای بررسی وضعیت اصولگرایان و محافظه کاران نباید تنها به اختلافات داخلی آنها توجه کرد. این تنها قسمتی از ماجرا است. بخش دیگر بحران چهره سیاسی در این جریان است، هم در سطح رهبری سیاسی و هم در سطح جنگ آورانی که مرد میدان باشند. خلا رهبری سیاسی محافظه کاران دو دهه است که لاینحل مانده و البته اوضاع آن وخیم تر هم شده. در همین دو دهه آنها برای نبرد مستقیم در میدان تنها یک چهره داشتند که توانست در برابر رقیب عرض اندام کند؛ محمود احمدی نژاد که در سال ۸۴ یک تنه کاری کرد که اصولگرایان بیش از یک دهه در انجامش مانده بودند. امروز کیست که بتواند در میان محافظه کاران انتخابات سوم تیر دیگری را رقم بزند؟ علی لاریجانی، باقر قالیباف، سعید جلیلی، عزت الله ضرغامی و یا …؟ شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم که محافظه کاران باز هم یک نفر بیشتر ندارند و آن هم خود احمدی نژاد است. احمدی نژاد روزگاری توانست سبد رای محافظه کاران نجات دهد. محافظه کاران خیلی روشن می دانند که سبد رای مستقلشان کمتر از آن است که بتوانند به مدد این و آن بر رقیب فایق بیایند. احمدی نژاد اما حالا سبد رای خودش را دارد. کم یا زیاد، هر چه هست از آن خود اوست. واقعیت این است که اصولگرایان کسی را ندارند که بتوانند بر او اجماع کنند. چه بخواهند و چه نخواهند هم احمدی نژاد در صحنه است، علی رغم تمام انکارهایی که می شود. بیم محافظه کاران از رقیب اصلاح طلب بسیار بیش از احمدی نژاد است. به نظر می رسد در اتاق فکر محافظه کاران هر چقدر هم نسبت به عملکرد احمدی نژاد کدورت وجود داشته باشد، آنقدری نیست که بر هراس آنها از قدرت گرفتن مجدد اصلاح طلبان غلبه کند.
عملکرد اصلاح طلبان
اردوگاه اصلاحات در عرصه قدرت رسمی هنوز خود را تمام و کمال تثبیت نکرده، هنوز حتی بر سر اینکه چقدر این جریان می تواند در انتخابات مجلس دهم موفق باشد هزار و یک اما و اگر وجود دارد، هنور قسمت موثری از این جریان از دید محافظه کاران در مذان اتهام جدی قرار دارند، اما اختلافات و نزاع در این اردوگاه به گونه ای است که گویا قسمت عمده قدرت در تصاحب آنها است. تولد گروه های نو ظهور و دور خیزهای ناهماهنگ اما جدی برای ورود به عرصه قدرت، اختلافات را به جای آنکه به سمت توافق سوق دهد، به سمت تنازع کشانده است. اصلاح طلبان هر گاه در موقعیت نزاع درونی قرار گرفته اند به راحتی قافیه را به حریف باخته اند. آیا این بار چیزی در عالم سیاست عوض شده که اتفاقاتی مثل انتخابات ۸۴ رخ ندهد و اصلاح طلبان بتوانند سوار بر موج اختلافات درونی، رقابت سیاسی را ببرند؟ اصلاح طلبان برای اینکه متوجه شوند اوضاع از چه قرار است و کجای بازی قرار گرفته اند فقط کافی است نگاهی به تحولات شورای شهر و حتی فرآیند انتخاب شهردار تهران بیاندازند. این نمونه کوچکی از یک بازی بزرگ است که اصلاح طلبان در آن قرار دارند. درباره تشکل ندا هم اتفاقات چندان خوشایندی نیفتاد. آیا با وجود این اختلافات درون جناحی در بر همان پاشنه سال ۸۴ نخواهد چرخید و احمدی نژاد دوباره از این در وارد پاستور نخواهد شد؟!
عملکرد داخلی دولت
شاید از دید خیلی از کارشناسان اقتصادی عملکرد دولت در یک سال گذشته مطلوب بوده باشد، اما ایا مردم هم چنین نظری دارند؟ خیلی ها می دانند و ایمان دارند که دولت روحانی یک سال را مشغول آواربرداری اقتصادی بوده است. شکی نیست که ادامه مسیر احمدی نژاد می توانست در همین یک سال به فروپاشی اقتصادی منجر شود که روحانی جلوی آن را گرفت، اما آیا برای مردمی که از گرانی ها و مشکلات اقتصادی به تنگ آمده اند جواب در خوری خواهد بود؟ دولت روحانی برای بیان اقدامات و فعالیت های خود نه تنها رسانه ای ندارد بلکه گسترده ترین و بی رقیب ترین رسانه کشور هم علیه او عمل می کند. مردمی که طاقتشان طاق شده منتظر آمدن «ارزانی» کالا هستند و کاهش پله پله نرخ تورم و ثابت ماندن قیمت ها آنها را به کارامدی دولت اقناع نمی کند. توانایی روحانی و تیمش هم در ویرانه ای که با نام «دولت» تحویل گرفته چندان بیش از این نیست. در همین ویرانه همچنان فساد اقتصادی هم جریان دارد که خواه ناخواه پای دولت روحانی نوشته خواهد شد. کما اینکه در همین یک سال هم از این دست اتفاقات افتاده است. اخبار این دست فسادها، هر چند شامل ارقامی به مراتب کمتر از دولت احمدی نژاد باشند، اما به مدد همراهی و بزرگ نمایی رسانه ای جریان رقیب دولت، تاثیر خود را بر جامعه خواهند گذاشت.
مذاکرات هسته ای
دولت چه بخواهد و چه نخواهد سرنوشتش با پرونده هسته ای پیوندی عمیق خورده است. تاثیر گذارترین شعار انتخاباتی حسن روحانی این بود که «چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد، اما چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد». هم دولت و هم بسیاری از طیف های سیاسی دیگر به خوبی می دانند که چرخش چرخ زندگی مردم تا چه اندازه به موفقیت مذاکرات هسته ای و خروج از تحریم وابسته است. فروش نفت ایران، مبادلات اقتصادی تجاری و روابط بانکی کشور با خارج، امکان سرمایه گذاری خارجی در داخل کشور و مواردی از این دست، همه و همه به نتیجه مذاکرات بستگی دارد. اگر هم تا امروز قدری از بار فشارهای خارجی کاسته شده، ناشی از تعلیقی است که فضای مذاکرات بر تحریم ها تحمیل کرده است. در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات برای غرب و آمریکا فرقی نمی کند که در ایران حسن روحانی روی کار باشد یا محمود احمدی نژاد و یا هر کس دیگری. بن بست مذاکرات هم فضای اقتصادی را برای ادامه کار دولت از بین می برد و هم اینکه حسن روحانی و هوادارانش را در داخل در موضع ضعف قرار خواهد داد. موضعی که نقطه مقابل آن سیاست محمود احمدی نژاد بوده و بروز ضعف در این موضع باعث تقویت نقطه مقابل خواهد شد.
عملکرد هاشمی رفسنجانی
محمود احمدی نژاد ۹ سال پیش با قرار گرفتن در محور قطب مخالف ایت الله هاشمی رفسنجانی توانست به اریکه قدرت برد. گفتمان او گفتمان عدالت و مبارزه با فساد بود. هر چند در ۸ سال دولت احمدی نژاد رکورد فسادهای اقتصادی بارها در کشور جابجا شد و جهش ویژه ای پیدا کرد اما همراهان دیروز او که هنوز در قدرت حضور دارند و یا دارای حضوری موثر در معادلات سیاسی هستند نگذاشته اند تا بین فرهنگ «آقازادگی» با طیف هاشمی رفسنجانی فاصله ای بیفتد. به همین خاطر هم تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا یا پرونده های جدیدی را بیافرینند و یا پرونده های گذشته را دوباره زنده کنند. واقعیت این است که هر چند محمود احمدی نژاد در سال ۸۴ و پس از آن در بیان مفاسد و رانت های اقتصادی دست به یک بزرگنمایی زد، اما واقعیت وجود چنین مسایلی در دولت های سازندگی و حتی اصلاحات غیر قابل انکار است. محمود احمدی نژاد به مدد امدادهای سیاسی که هنوز هم دارد، دولت خود را با تجربه بزرگترین فسادهای تاریخ ایران «پاک ترین دولت» می داند. این امدادهای سیاسی اما هیچگاه به داد طیف های نزدیک به هاشمی رفسنجانمی و اصلاح طلبان نرسیده اند که هیچ، بلکه بیشتر در راستای برجسته کردن و بزرگنمایی آن هم بوده اند. رویکرد اقتصادی دولت های سازندگی و اصلاحات که در اوج قدرت بودند نهایتا منجحر به برکشیدن دولت های نهم و دهم شد. اخذ رویکردی مشابه در شرایطی که زیر پای دولت همسو با هاشمی رفسنجانی به لحاظ سیاسی سست تر از آن چیزی است که بتوان در دراز مدت به آن دل بست، اشتباهی مرگ آور خواهد بود. احتمال ظهور دوباره احمدی نژاد در قدرت باز هم مثل گذشته وابستگی های انکار نا پذیری با عملکرد آیت الله هاشمی رفسنجانی دارد. هاشمی رفسنجانی اگر چه در سال های آخر دولت احمدی نژاد به یک محبوبیت عمومی و بی سابقه رسید اما هیچ تضمینی برای پایداری این وضعیت وجود ندارد. همانطور که رویگردانی مردم از هاشمی در سال های پایانی دهه ۷۰ نیز همیشگی نبود. بعید نیست که احمدی نژاد و تیم او این روزها منتظر لغزشی جدی از سوی جریان نزدیک به آیت الله هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان باشند تا باز هم در شیپور مبارزه با فساد خود بدمند.
نتیجه گیری
محمود احمدی نژاد به هر تقدیر پدیده ای است که در جامعه ایران هوادارانی جدی دارد. نه احمدی نژاد و نه هیچ کس دیگری در موقعیت او به همین سادگی عطای قدرت سیاسی را به لقایش نمی بخشد. او برای بازگشت به قدرت توانمندی هایی دارد که باید مورد توجه قرار بگیرند. هم توانمندی های شخصی و هم توانمندی هایی که موقعیت خاص او برایش ایجاد کرده است. محافظه کاران ۸ سال تمام کوشیدند تا فردی چون سید محمد خاتمی را با ترفندهای مختلف از محدوده قدرت خارج کنند و در این راه هر چه داشتند رو کردند. نهایتا نتیجه این تلاش ها چه شد؟ خاتمی فقط از عرصه مستقمی قدرت محروم شده است. حال آنکه هم در بعد اجتماعی به لحاظ محبوبیت عمومی دارای قدرت ویژه ای است و هم در انتخابات ۹۲ نشان داد که اگر امکان تاثیرگذاری مستقیم او وجود نداشته باشد، می تواند غیر مستقیم تاثیر خود را بگذارد. به عبارتی اگر نمی تواند رئیس جمهور شود اما می تواند «رئیس جمهور ساز» شود. این تازه وضعیت کسی است که هیچ سنخیت و نزدیکی با جریان محافظه کار نداشته و ندارد. وضعیت قطعا برای احمدی نژاد که خود فرزند سیاسی اتاق فکر محافظه کاران است بسیار متفاوت و مهیاتر خواهد بود. تفاوت به معنای اینکه او احتمالا از قدرت مانور و عمل بیشتری برخوردار خواهد شد. هر چند که این روزها به نظر خاموش و گوشه گیر می آید. اما شاید همه این وضعیت و تصویری که وجود دارد ظرف دو سه هفته به هم بریزد. همانطور که در سال ۷۶، ۸۴ و ۹۲ چنین شد. در یک کلام نه تنها به نظر نمی رسد که «احمدی نژاد مهره ای سوخته» است بلکه شاید آرامش امروز او مربوط به ایام قبل از طوفانی باشد که بعدا بر پا می شود.
افزودن نظر جدید