- کد مطلب : 9783 |
- تاریخ انتشار : 1 دی, 1394 - 09:23 |
- ارسال با پست الکترونیکی
دوست دارم رئیس جمهور شوم/پروژه عبور از خاتمی چهره اصلاحات را خدشه دار کرد/فیلم قلاده های طلا درباره من است/غولی که از من ساختند درست نبود
گفتوگو با شخصیتهای پیچیده همیشه برایم جذاب است بهویژه کسانی که زندگی سیاسیشان تا حدودی با رمز و رازهایی همراه باشد. دکتر محمدرضا تاجیک ازجمله این افراد است که تاکنون کمتر خودش درباره خودش صحبت کرده است. او را بیشتر مشاور سیدمحمد خاتمی میدانند و مرد پشتپرده برخی تحولات سیاسی ایران. در طول مصاحبه احساس کردم خودش هم بیتمایل نیست که با این ویژگی شناخته شود. در فراز و فزود زندگی مردانی با این ویژگی در طول یک مصاحبه رسانهای نمیتوان واکاوی کرد و مصاحبهکننده شرح تفصیلی این سری مصاحبهها را در کتابی منتشر میکند. محمدرضا تاجیک در این گفتوگوی تفصیلی که بنا بر ملاحظاتی بخشهایی از آن منتشر نمیشود از علاقهاش به مولانا و حافظ و دکتر شریعتی و آرزویش برای رییسجمهور شدن سخن گفت. از سهمش در خیر و شر دولت اصلاحات گفت و از پیشبینیهایش از آینده سیاسی ایران. او که ازجمله اساتید علوم سیاسی است که مبدع تحلیل گفتمان است از پشتپرده تحولات انتخابات ریاستجمهوری 84 و 88 پرده برداشت.
*اصولا هر انسانی در ضمیر ناخودآگاه خود تمایل دارد جای یکی از شخصیتهای تاریخی باشد. بهعنوان نخستین سوال میخواهم بدانم که شما دوست داشتید جای کدامیک از شخصیتهای تاریخی ایرانی باشید؟
من تا الان فکر نکردم که میخواهم جای چه شخصیتی باشم. به بیان دیگر دوست دارم شبیه همهکس و شبیه هیچکس نباشم. منظورم این است که دوست دارم زیاد بیاموزم. مولانا را دوست دارم و افکارش و نکتهسنجیهایش، طراوت نگاهش و شادابی بیانش را میپسندم. حافظ را دوست دارم و با ادبیات فاخر و مفاهیمی که معجزهوار کنار هم هستند، ارتباط برقرار میکنم و خیلیوقتها دوست دارم که مثل حافظ بیاندیشم و مثل مولانا شعر بگویم. دوست دارم مثل ملاصدرا بتوانم خلاقیت نظر داشته باشم و مایلم در تاریخ معاصر خودمان بتوانم مثل شریعتی در شرایطی، ایجاد تحول و موج فکری کنم.
*توانستید؟
نمیشود گفت که موفق بودم. تلاش کردم که این همهکس و هیچکس را به نمایش بگذارم. فاصله انتقادیام را بهعنوان فردی که ذهن نقاد دارد، حفظ کردهام. اما در عین حال سعی کردهام که بیاموزم و در این راستا بسیار کتاب میخوانم و شاید هیچ لذتی در زندگی من بالاتر از خواندن و فهمیدن نیست. سعی کردهام که تنها مطالب را حفظ و تنها بازگو نکنم. تلاش میکنم که مطالب را در جامعه، به روز کنم و رابطهای میان آنچه میآموزم و عمل میکنم ایجاد کنم چراکه معتقدم عملگرایی و نظریهپردازی، به تنهایی فایدهای ندارد و باید هر دو با هم باشند.
*پدر شما نظامی بود و در خانواده نظامی رشد یافتید ولی به سمت مطالعات تئوریک رفتید. از شما البته در افکار عمومی دو چهره وجود دارد؛ اول بهعنوان یک چهره دانشگاهی و یکی هم بهعنوان مرد پشت صحنهها. مردان پشت صحنهها هم در طول تاریخ زیاد بودهاند. خودتان چنین تصویری از خود دارید بهعنوان یک مرد پشت صحنه؟
به یک معنا بله. من تعریف مشخصی از خودم دارم و تصورم این است که استعدادها و توانمندیهایی درعرصههایی دارم و فاقد توانمندی در برخی عرصههای دیگر هستم. من به نوعی استعدادی در خودم در تئوریپردازی احساس میکردم و در فضاهایی که قرار گرفتم استعدادهایم بارورتر شد اما بهعنوان اینکه بازیگر اجرایی باشم، خودم را چندان موفق نمیدانستم.
*سمت اجرایی هم داشتید؟
بله. من مشاور آقای خاتمی بودم، ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری هم بودم.
*مرکز تحقیقات استراتژیک مورد علاقه شما بود؟
طبیعی است که فضا، نسبت به فضای قبلی که در آن بودم فضای بازتری بود. موقعی شما در فضای خاصی کار میکنید و آن فضا حفاظت و چارچوب خود را دارد و قرار نیست افراد پر رنگ و کنشگری آشکار داشه باشند و در آن فضا میمانند. اما ممکن است که فضا شکسته شود و آنها فضای بازی را برای کنشگری پیدا کند کمااینکه دیدیدم که مدیران آنجا بعدها در عرصه سیاست و الان هم در عرصه تولید فکر و استراتژی جزو افراد آوانگارد هستند.
وقتی در مرکز تحقیقات استراتژیک کار کردم کتابی در این زمینه وجود نداشت و من خودم کتابی بهعنوان مقدمهای بر استراتژی نوشتم. حتی نخستین کتاب در زمینه مدیریت بحران را نوشتم و در آن زمان هم کتابی در این زمینه وجود نداشت. یک فصلنامه و ماهنامه ایجاد کردم که به مقامات داده میشد. بعد هم استراتژی کلان کشور بود که ما در مرکز تهیه کردیم و به تناسب مواضعی که باید آقای خاتمی اتخاذ میکرد، مطالبی را به ایشان میدادم. این فضا برای من شاداب بود و سعی میکردم که روزانه فقط بنویسم.
*پس خودتان را در شر و خیر دولت اصلاحات سهیم میدانید؟
بله. حتما اینطور است.
*خیر آنکه مشخص است، ولی نقاط ضعفی که الان باید واکاوی شود، چیست؟
تصورم این است که فرصت تاریخی در اختیار اصلاحطلبان قرار گرفته بود و سرمایه عظیم اجتماعی به وجود آمد که در شرایطی میتواند گرههای کور جامعه را باز کند. اما وقتی در عرصه عمل قرار گرفتیم به نظرم از پرکسیس خود دور شدیم. مقداری مقتضیات عمل است. من این را نادیده نمیگیرم. وقتی وارد صحنه کلان جامعه میشوید اینطور نیست که بتوانی لزوما براساس متنی که نوشتی عمل کنی. گاهی متنها سایش پیدا میکنند یا حتی متون آن محو میشوند. حتی گاهی چیز جدیدی وارد فضا میشود. وقتی از جنبش به دولت تبدیل میشوید باید کنش یک دولت را داشته باشی و کنش یک دولت برای یک ملت را باید در نظر بگیرید. دیگر نمیتوانی بر چپ و راست تاکید کنی چون رییسجمهور همه مردم هستی. یکی از دغدغههای آقای خاتمی همین بود و گفت که میخواهد رییسجمهور همه مردم باشد و کنشی که میخواهد داشته باشد برای تمام مردم باشد. در آن فضا ملاحظات خاصی ایشان داشت چراکه هر کنشی مورد هجوم جناح رقیب قرار میگرفت و مشکلاتی سر راهت قرار میگیرد. بالاخره سیاستزدگی برخی دوستان هم به جای اینکه از مسیر خود استفاده کنند و از توان خود برای تدبیر به کار گیرند، به پاسخ به کنشهای رقیب مشغول شدند و طبیعتا همه اینها دست به دست هم دادند تا آن چیزی که انتظار داشتیم، اتفاق نیفتد. چیزی که در خاطره مردم ایران ثبت شده است، قابل تغییر نیست. وقتی افراد بهعنوان یک چهره در فضای قدرت قرار میگیرند، به سرعت مقبولیتشان و مشهوریت آنها کاهش پیدا میکند. اما درباره آقای خاتمی این اتفاق نیفتاد و بیتردید هماکنون هم اگر ایشان مجال پیدا کند، آلترناتیو اول خواهد بود. جریان اصلاحات هم با تمام فراز و فرود و نقدهایی که به آن وارد است و با تمام محدودیتها و امکانات اما نمایش غیرموفقی هم از خود نشان نداد. بنابراین من هنوز معتقدم که آلترناتیو اول جامعه ما است و امیدوارم که از گذشته درس بگیریم.
*در صحبت هایتان برداشت کردم که شما بهنوعی به موازیکاری در جریان اصلاحات در آن دوران اشاره کردید، اینطور است؟
در بعضی مواقع بله و این اتفاق افتاد. اما بعضی جاها هم پروژه زودرس عبور از خاتمی در درون شکل گرفت که به نظر من دوستانی که این پروژه را رقم زدند دارای بصیرت لازم در آن شرایط خاص نبوده و خود آنها هم در خدشهدار کردن چهره اصلاحات بیتاثیر نبودند. بعد هم نوعی کنشهای نقیضی بهوجود آمد. یعنی به جای اینکه براساس چیزی که میاندیشیم شروع به عمل کردن و باور کردن کنیم، خیلی از ما اسیر حاشیه شدیم. حاشیهای که رقیب برای ما درست کرد و همه اینها دست به دست هم داد تا شرایطی فراهم آمد که تاریخ بعد از یک جریان اصلاحطلبی، یک اولترا اصولگرا سر کار میآید. باید ببینیم که چه اتفاق تاریخی رخ داده که این اتفاق افتاده اما لزوما و ضرورتا این نیست که مردم از فضای اصلاحطلبی خسته شده بودند اما آن نمایشی هم که از جریان اصلاحطلبی انتظار میرفت، دیده نشد.
*در انتخابات 84 دیدیدم که حضور محمدرضا تاجیک بهعنوان فردی که بخواهد مشورت بدهد به جریان اصلاحطلب کمرنگ است. حالا یا نخواستند یا اینکه تیغ شما برنده نبوده است و از این جهت با جمعی از افراد وارد صحنه انتخابات شدند. گزینه اصلی برای انتخابات ریاستجمهوری چه کسی بود چون بعضا میگویند که معاون اول میتواند یکی از گزینههای بالقوه ریاستجمهوری باشد. آیا واقعا چنین چیزی بود؟
درست حدس زدید. من در سال 84 خیلی در فضایی نبودم که بخواهم مشورت تعیینکننده و موثر ارایه کنم. دوستان تصمیم خودشان را گرفته بودند. وقتی جریانات ایجاد میشوند براساس منطق خود کار میکنند. حتی من تلاش میکردم که با جریان اصلاحات فاصله انتقادی هم داشته باشم و در دوران اصلاحات هم این فضای انتقادیام را فراموش نکردم. هر چند که رسانههای مختلف به اشکال مختلف انتقال میدادند و توصیههایی به آقای خاتمی میکردند که ایشان چرا نقد میکند و شما باید موضع بگیرید.
*یعنی نقد درون گفتمانی که آقای افروغ هم میگویند شما از قبل به آن اعتقاد داشتید؟
بله. من نقد به فضای خودم داشتم و بیتردید ما مسایلی داریم که باید ببینیم و نباید خودمان را اسطورهای کنیم و فرض کنیم که نقدناپذیر هستیم. ما باید نقد در درون را به یک فرهنگ تبدیل کنیم. برخی به خود میگرفتند و تلاش میکردند که با من هم فاصله داشته باشند اما جایی که مساله جدی بوده است و فرد بهعنوان ریاستجمهوری میخواسته حرکتی انجام دهد، در آن فضا حضور داشتم و عضو هیچ جریان سیاسی نبودم. من یک شعار داشتم که من یک فرد سیاسی به معنای مرسوم نیستم اما تلاش میکنم با بازیگران سیاسی بازی کنم. بنابراین هیچوقت وارد هیچ حزب و گروه نشدم و هیچوقت تمایل نداشتم که عضو هیاتمدیره یک حزب سیاسی شوم.
*دوست دارید که بیشتر رییسجمهورساز باشید؟
بله، جایی که باید یک گفتمان ملی ارایه کنم و جایی که فرد باید بهعنوان یک فرد ملی باشد، حضور داشتهام. من وقتی آقای رفسنجانی قرار بود در رقابت با احمدینژاد وارد میدان شوند با اینکه هیچوقت در گروه آقای هاشمی نبودم اما پیش او رفتم و برای ایشان استدلال آوردم که باید در صحنه حضور بیایند. البته او هم برخی استدلالهای من را پذیرفت. یا دو دفعهای که آقای موسوی میخواستند کاندیدا شوند با ایشان بحثهای جدی داشتم و جلسه اول را خودم رسانهای کردم و از آمدن ایشان خبر دادم.
*زمان خوبی برای حضور آقای موسوی بود؟
آن مقطع ایشان تمایلی نداشت و به علت تحلیلی که از شرایط داشت، نمیخواست حضور پیدا کند. فرضش این بود که مردم انتظاراتی دارند که اگر وارد صحنه شوند، نمیتواند برآورده کند. اما بعد به این نتیجه رسید که حرکتی کند. اتفاقاتی پشت صحنه افتاد که ایشان به مشهد رفتند و اتفاقاتی افتاد که الان نمیخواهم درباره آن صحبت کنم.
*در زمستان سال 87 آقای خاتمی در مجمع روحانیون مبارز اعلام کاندیداتوری میکند و به شیراز و یاسوج سفر میکند و بعد از یک ماه و اندی وقتی آقای موسوی اعلام حضور میکند، کنار میکشد. شما بیشتر مشاور آقای خاتمی بودید. با این شرایط شما به آقای خاتمی گفته بودید که به صحنه بیایند؟
سه جلسه بین آقای خاتمی و میرحسین انجام شد و آقای خاتمی اعلام کرد که یا من میآیم یا آقای موسوی، بعد گفت که آقای موسوی باید تکلیفش را روشن کند. آقای موسوی هنوز اما تصمیم نگرفته بود که وارد صحنه شود و هم شاید بهدلیل اینکه میخواست مستقل مطرح شود و نه توسط شخص خاصی -حتی آقای خاتمی- پاسخی نداد و بعد چون فرض او بر این شد که آقای موسوی نمیآید، سفر استانی رفت. بعد از آن آقای موسوی زنگ زدند که من را ببینند. من به دفتر ایشان رفتم و گفتند که میخواهند وارد عرصه انتخابات شوند. من گفتم که طی جلسههایی که داشتیم، آقای خاتمی شروع کردهاند. اما آقای موسوی گفتند که من از ابتدا گفتم که مستقل تصمیم میگیرم که همان روز آقای خاتمی جلسه گذاشت و گفت که باتوجه به اینکه آقای موسوی اعلام حضور کرده است ما باید چه کنیم؟ تمام افراد جلسه از ایشان خواستند که در عرصه بماند و حتی انتقاداتی مطرح شد که چرا آقای موسوی آمده است.
*یعنی با آقای موسوی رقابت کند؟
نه. اینکه برویم از آقای موسوی بخواهیم که کنار بکشد. اما بالاخره آقای خاتمی گفت که الان مردم میگویند که پشت پرده بازیهایی است و با بزرگواری کنار کشیدند. اما تمام کسانی که به ایشان مشاوره دادند، خلاف تصمیمشان به ایشان مشاوره داده بودند.
*اما من پاسخ سوال قبلیام را نگرفتم که بعضا میگویند معاون اول میتواند رییسجمهور باشد. در آن زمان(سال 84) اینطور نبود؟؟
در آن مقطع افراد دچار یک مساله استراتژیک شدند. افرادی را بهعنوان آلترناتیو مطرح کردند که بازی با کارت اشتباه بود و نتیجهاش آن شد که دیدید. آیا میتوانستیم گزینه دیگری داشته باشیم؟ پاسخ مثبت است. اما دوستان روی گزینههای دیگری تمرکز کردند که آنها هم نتوانستند با مردم ارتباط برقرار کنند و دچار نخبهگرایی خاص شدیم. به نظر من این اشتباه خاص تاریخی بود که باید از آن درس بگیریم در صورتی که میشد در فضای دیگری بازی کرد مثل الان. آیا الان جریان اصلاحطلبی میتوانند با مهرههای خیلی خاص ارتباط برقرار کنند؟ بله. به هر حال عدهای در جریان اصلاحطلبی میخواهند به هر قیمت وارد جریان قدرت شوند و اینکه زیر سایه کسی قرار بگیرند که از جنس آنها نیست هم اشکالی ندارد یا اینکه دست در دست پدر و مادری دهند که پدر و مادری خود را ثابت نکردهاند، برایشان ایرادی ندارد. برای برخی این شرایط به نام عقلانیت و درایت سیاسی در حال شکل گرفتن است و میبینیم که به چه شکل خود را نشان میدهد. در آن زمان هم اینکه بخواهم تعبیری ارایه کنم میگویم؛ برخی که نقشآفرینی نظری در جریان اصلاحات نداشتند اما صداهای بلند و کنشگری بیش از اندازه داشته و میتوانستند ذهنیت خود را در این جریان پر رنگ کنند. این اتفاق در جریان اصلاحطلبی افتاد و ما با ناکامی روبهرو شدیم اما باید واکاوی شود که چه کسانی این فضا را باز کردند و نتایجش چه بود؟
*یک مقطع تاریخی از زندگی محمدرضا تاجیک به بعد از 88 برمیگردد که برای برخی مجهول مانده است. ادعاهای عجیبی درباره شما در زمانی که بازداشت بودید مطرح شد. آن ادعاها باید در محکمهای بررسی میشد و هنوز این علامت سوال برای افکار عمومی درباره شما باقی مانده است...
تصور کلی این بود که باید پشت پرده جریاناتی که میگذرد، چند نفر آدم پیچیدهای باشد که ضمن آشنایی با اطلاعات درسخوانده خارج باشند و فیلم قلادههای طلا که ساخته شد هم همین را میگوید که فردی در یک نهادی حضور داشته و خارج از کشور رفته است و این شرایط مانند من درست شده بود. بعد هم چه کسی در حلقهها همواره بوده است؟ میدیدید که من با آقای خاتمی، هاشمی و موسوی نزدیک هستم و این تصور بود که این فرد با شرایطی که داشته، اطلاعات استراتژیک تهیه میکرده است. تصویری که ارایه شد، در واقع شبیه من بود و به گفته خودشان جزوه براندازی نظام بود که به قول آنها من تهیه میکردم و در جلسات درباره آن صحبت شده بود.
*آن جزوه چه ربطی به حزب توده داشت که وزیر اطلاعات دولت قبل بارها آن را مطرح کرده بود؟
هیچ ربطی نداشت. آن جزوه در فضای ادبیات من بود و ربطی به ادبیات حزب توده نداشت چون شخصا هم با ادبیات و عملکرد حزب توده زاویه دارم و توصیه میکنم حتما وزیر اطلاعات وقت یک بار دیگر مشخصات و تفکرات حزب توده را مطالعه کند. اما جزوه را پیدا کرده بودند و بهعنوان جزوه براندازی مطرح کردند. بعد از دستگیری آقای بهشتی مشخص شده بود که این جزوه برای من است و فرضشان این بود که یافتیم، یافتیم. در واقع فردی را که براساس کف خیابان عمل میکند و جزوه کف خیابان را نوشته دستگیر کردیم. منتها در سه صفحه اول این جزوه تاکید کرده بودم هر کاری که آقایان میکنند، نباید خارج از قانون، خارج از نظام و مسایل شرعی باشد اما این بخش را بریدند و گفتند این جزوه همان چیزی است که در کف خیابان اتفاق میافتد. اینکه عقل تو اندازه یک جریان برانداز نیست پس حتما پشت پرده با امریکا و انگلیس در ارتباط هستید. من هیچوقت گوشه ذهنم به براندازی فکر نکردهام. تصوری بود که افراد بعد از اینکه دنبال تصدیقش میگشتند و نتوانستند تصدیق کنند، حل شد. وقتی گرایشات و تاکیدات من را میدیدند، فهمیدند که آن غولی که از من ساختهاند، اشتباه است. اینکه تمام مطالب آقای خاتمی را من مینویسم و من آقای موسوی را به چپ نو تبدیل کردهام، اصلا اینطور نبود. من در سطح خودم میتوانستم موثر باشم اما وقتی این تصور فروریخت، دیدند که شاید میتوانستند از من بهتر بهرهبرداری کنند.
*مشکلی برای تدریس شما ایجاد نشد؟
در یک مقطعی ایجاد شد و در شرایطی قرار گرفتم که برخی میگفتند باید از کشور بروم اما ترجیح دادم که در ایران بمانم و در هر شرایطی در کشورم باشم. حتی اندیشیدم که یک ماشین بگیرم و در آژانس کار کنم اما نیاندیشم که بروم.
*پیشبینی میکردید که آقای روحانی رأی بیاورد؟
پیشبینی من این نبود و من بیشتر تمرکزم روی آقای هاشمی بود. اما بعد از اینکه آقای هاشمی ردصلاحیت شد، وارد فضای جدیدی شدیم و در آن فضا آقای عارف نمایش خوب و غیرمنتظرهای از خود نشان داد و هر لحظه بر محبوبیت ایشان افزوده میشد.
*چرا غیرمنتظره؟
آقای عارف شجاعانه مواضع سیاسیاش را اعلام میکرد و فضایی که ایجاد کرد، قابلتوجه بود و ما هم که رصد میکردیم میدیدم که بر محبوبیت ایشان هر لحظه افزوده میشد. بعید میدانم که تیم محترمی که به نام اعتدال سر کار است بدون عنایت آقای خاتمی، بدون گذشت آقای عارف و حمایت جریان اصلاحطلبی میتوانست روی کارآید. بنابراین طبیعی بود که بدون این پشتوانهها نتواند رأی بیاورد. اگر این اقبال را یعنی پشتوانه اصلاحطلبی را بتوانند حفظ کنند، میتوانم بگویم که چهار سال آینده هم دولت تمدید میشود ولی در غیر این صورت هیچوقت برای این جریان پایگاه اجتماعی مستقلی قائل نیستم که بتواند دوباره بماند.
من میخواهم فراتر از چهار سال دیگر بروم، برای سال 1400 چه پیشبینی میکنید.
من قبل از هر دهه یک کتاب تهیه میکنم. الان در حال نوشتن دهه پنجم هستم. دهه سخت و پرچالشی را پیشبینی میکنم. دهه حساسی که باید دیده و درایت به خرج داده شود و بتوانیم جلوی این آسیبها و تهدیدهایی که به انتظار نشستهاند را بگیریم اگرنه آثار مخربی را در پی خواهیم داشت. بالاخره بسیاری از ضدارزشها را ارزش میکنند و قهرمانها و اسطورههای جدید را مطرح میکنند. از ساحت سیاسی هم پیشبینی من این نیست که رو به عقلانیت و قاعدهمندی منطقی برود. فرضم این است که ما چالش گروهی و جناحیمان بیشتر خواهد شد تا اینکه همگرایی ایجاد شود. البته این را بگویم که بین طیف معتدلین جناحین همگرایی بهوجود میآید اما این طیف نیست که جریان سیاسی را شکل میدهد بلکه جریانی است اگرچه اندکند اما رادیکال هستند. همواره آنها هستند که فضای سیاسی جامعه را تحتالشعاع قرار میدهند. بنابراین واگرایی بیشتر خواهد شد و آقایان باید درایت کنند و از فردای بحران نباید تدبیر کنیم و باید از قبل اندیشید.
*در برخی گعدههای سیاسی عنوان میشود که آقای تاجیک در سال 1400 میخواهد خود را در سطح ریاستجمهوری مطرح کند، درست است؟
هیچوقت از دغدغه ریاستجمهوری کاملا تهی نبودهام. اولا شرایط فردی خودم را که به آن بلوغ برسم و بتوانم از عهده چنین چیزی برایم مهم است. دوم اینکه باید شرایط سیاسی باشد که پذیرای من باشد. اگرچه در گذشته این بحث پررنگتر بود ولی اکنون بیشتر به آرزو تبدیل شده است. میدانم که تا این شرایط سیاسی حاکم است من به یک معنا عمر سیاسیام پایان رسیده است و بعید است که فردی مثل من مورد تایید قرار گیرد اما به هر حال آرزویش را دارم چون برخی مواقع میتواند محرک و مهیج باشد. من هم تلاش میکنم و مهم نیست که چه کسی میآید. مهم است که من تلاش میکنم که آن چیزی که در ذهنم میگذرد را جامه عمل بپوشانم.
*یک تناقضی از اظهارات شما در این مصاحبه برای من ایجاد شد، در یک مقطعی گفتید که دوست دارم رییسجمهورساز باشم اما الان میگویید که آرزو دارم رییسجمهور شوم...
من هیچوقت از این فضای ذهنی دور نبودم. وقتی خودم را در فضای نقادانه میدیدم همیشه میگفتم که آیا من میتوانم از عهده این مسوولیت برآیم؟ بنابراین در شرایطی اگر هم شرایط سیاسی فراهم بوده، شرایط فردی من فراهم نبوده است. بنابراین تلاش کردم که روی خودم سرمایهگذاری کنم و نقاط منفی را برطرف کنم تا شرایط فردی فراهم شود. در این دوران به هر حال بیشتر برایم شبیه آرزو است.
سوال آخرم درباره مجلس است، ترکیبی که شما از مجلس آینده متصور هستید چه ترکیبی است؟
من پیشبینیام این است که ما یک اکثریت ملایم اصلاحطلبی را خواهیم داشت. این اکثریت ملایم به لحاظ مرام اصلاحطلبی هم نسبت به نسل قبل ملایمتر هستند و بنابراین کمتر از کسانی که در فضای اصلاحطلبی صاحب صدا هستند، وارد عرصه مجلس میشوند. بنابراین پیشبینیام این است که برخی ممکن است با کارت قدرت بازی کنند اما ممکن است که کنش اصلاحطلبی نداشته باشند. بر همین پیشبینیها است که کسانی که صاحب تدبیر هستند میگویم باید کنش با برنامه داشته باشند. کنشی که با فرهنگ اصلاحطبی باید در مجلس حاکم باشد چراکه مجلس مقدمه حضور ما در فضاهای جدیتر سیاسی میتواند باشد و میتواند بابی نو را باز کنیم. ما میتوانیم افراد موثر اصلاحطلبی را بهراحتی وارد مجلس کنیم ولی باید برای بقیه فکری کرد.
افزودن نظر جدید