- کد مطلب : 10909 |
- تاریخ انتشار : 12 خرداد, 1395 - 14:54 |
- ارسال با پست الکترونیکی
جمشید مشایخی: نادیده گرفتن موفقیت فرهادی و حسینی، حسادت است / این تلویزیون مردم را جذب نمیکند
همانطور که شما هم مستحضرید اصغر فرهادی کارگردان شناخته شده ایرانی و شهاب حسینی بازیگر کشورمان توانستند در جشنواره فیلم کن به ترتیب جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اول را به خاطر حضور در فیلم فروشنده به دست بیاورند. شما به عنوان یکی از چهرههای شناخته شده و پیشکسوت هنر نمایش در ایران این موفقیت را از منظر تاثیر احتمالی آن که میتواند بر سینمای ایران داشته باشد چطور ارزیابی میکنید؟
کن یک جشنواره بسیار معتبر جهانی است و اهمیتش تا به آن حد است که عدهای آن را هنریترین جایزه سینمای جهان میدانند. من پیش از این هم در مورد آقای فرهادی صحبت کرده بودم و بعد از اینکه ایشان توانست در جشنوارههای مختلف جوایزی به دست بیاورد، گفتم وقتی فرهادی اینطور میدرخشد مثل این میماند که خود من این جوایز را به دست آوردهام! حالا که کارگردانی به توانایی آقای فرهادی و بازیگری به توانایی آقای شهاب حسینی چنین جایزهای را به دست میآورند، این افتخاری است برای تمام هنرمندان ایران. مخصوصا که کن یک جشنواره بسیار معتبر و با ترازهای کیفی بسیار بالاست. من پیش این در مورد آقای شهاب حسینی هم صحبت کرده بودم. آقای حسینی بهحق یک هنرمند برجسته است. البته بازی هنرمندانه ایشان را همه مردم ایران دیدهاند اما خیلیها با اخلاقش سر و کار نداشتهاند. آقای حسینی جوان بسیار بسیار با شرف و با اخلاق و انسانی برجسته است. خودخواهی و غروری که بعضیها دارند را ایشان ندارد.
گرفتن جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از سوی شهاب حسینی آن هم در جشنواره کن الگویی خواهد شد برای نوجوانها و جوانهای ایران که بدانند در صورتی که استعداد داشته باشند و پس از آن اگر بروند دوره ببینند و در کنار تلاش زیادی که دارند خودخواه و مغرور هم نباشند، یک روزی آنها هم میتوانند به چنین افتخاری دست پیدا کنند.
من بینهایت خوشحالم از اینکه این دو عزیز جایزه گرفتهاند. باز هم تکرار میکنم خوشحالیام تا به آن حد است که گویی این جایزه را به خود من دادهاند. یک بیت حضرت حافظ را هم تقدیم هر دویشان میکنم: «گر در سرت هوای وصال است حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی».
در بخش اصلی (رقابتی) جشنواره سینمایی کن هفت جایزه به برگزیدگان داده شد که از این میان دو جایزه به سینمای ایران رسید. شهاب حسینی هم در اینباره ابراز خوشحالی کرد. با این توضیح آیا باید این موفقیتها را موفقیتهایی فردی به حساب آورد یا میتوان امیدوار بود نفع این کامیابی به کل سینمای ایران هم سرایت کند؟
اگر بخواهیم از کنار این جوایز بهراحتی بگذریم که یک کار زشت و ناپسند انجام دادهایم. اگر کسی از کنار اینها راحت بگذرد حسادت خودش را نشان داده است و به تبع چنین فردی اصلا هنرمند نیست. اگر یک فرد حقیقتا هنرمند است باید عاشق همه باشد. هنرمند باید خاک پای مردمش باشد و از چنین موفقیتی لذت ببرد. حالا که این دو عزیز جایزه گرفتهاند هنرمند کسی است که باورش به دست آمدن این جوایز توسط خودش باشد. این یک حقیقت است. حقیقت این است که هنرمندان ایران جایزه گرفتهاند قربانتان بروم. من اصلا نگاههای کوتهبینانه را قبول ندارم و البته باید بگویم تعداد چنین افرادی خیلی خیلی کم است. نباید تمرکزمان را روی فکر چنین افرادی بگذاریم و الحق تعداد چنین افرادی هم در جامعه بسیار کم است. البته چنین نگاههایی اصلا در جامعه ما دارای ارزش نیست. در جامعه ما ارزشمند فهم این است که ما فرزندان حکیم توس فرودسی بزرگ، مولانا، سعدی، حضرت حافظ، عطار و دیگر بزرگان این خاک هستیم. از سوی دیگر این برای ما افتخار است که هنرمندان هم خون ما و هم دل ما جایزه گرفتهاند. به هر تقدیر انتخاب شدن به عنوان فرد برگزیده در جشنواره فیلم کن شوخی نیست. یک اتفاق بسیار بسیار بزرگ است و نباید به سادگی از کنارش گذشت. اصلا و ابدا نباید این کار را کرد. بنده که کوچکتر از همه هستم اما به نظرم میرسد باید به این تفکر و به این احساس ادامه داد تا نوجوانهای مملکتمان بدانند و یاد بگیرند، این درسی است برای آنها.
باتوجه به اینکه اشارهای به شاهنامه فردوسی داشتید و با در نظر گرفتن اینکه شما هم به آن روح پهلوانی علاقهمند هستید بگذارید به مفهوم سخن یکی از هنرمندان اشاره کنم که موفقیت در یک فستیوال سینمایی معتبر چون جشنواره کن را به مسابقات المپیک تشبیه کرده بود که بسیاری از مردم تا دیروقت بیدار میماندند تا موفقیت جوانهای سرزمینشان را ببینند. در مورد جشنواره کن هم خیلیها اخبار را پیگیری میکردند و به دست آوردن این جوایز شادشان کرد...
چه نظر بسیار جالبی! اجازه دهید در اینباره خاطرهای برایتان تعریف کنم. من هم در دوران جوانی مثل خیلیهای دیگر عاشق جهان پهلوان تختی بودم. مسابقاتی که پهلوان تختی داشت را اگر در ایران بود حتما از نزدیک میدیدم. در ضمن دوستی داشتم که پهلوان بود و ناصر ضرغام نام داشت که از سال 1337 با هم رفیق شدیم. یک بار به ناصر گفتم چرا وقتی آقا تختی در مسابقاتش پیروز میشود شادی نمیکند! او که راه و رسم پهلوانی را میدانست گفت: جشمید جان، بالاخره تختی پشت یک پهلوان را به خاک آشنا کرده است. بالاخره او هم طرفدار دارد، عاشق دارد. قربانتان بروم این جملات برای من درس مردانگی و جوانمردی بود. من در یکی از مصاحبههایم گفتم از کودکی پدرم ما را میبردند مسابقات کشتی و من این صحنهها را میدیدم. درسی که گرفتم را اول از پهلوانها یاد گرفتهام. کار آنها برای من درس بود. وقتی کف گود را میبوسیدند این مفهوم را انتقال میدادند که ما از گود پایینتر هستیم. کسی که خودش را تا این حد کوچک میکند برای مردم این کار را انجام میدهد. پهلوانان و هنرمندان این سرزمین هم از مردم درس گرفتهاند. ما هر چه داریم از این مردم است. همین مردم بیدار نشستند تا ببینند و لذت ببرند و شاد شوند. من هم جزو مردم هستم و بعد از گرفتن جایزه توسط این عزیزان دلم غرق در شادی شد. وقتی آقای حسینی بعد از گرفتن جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره کن میگوید این جایزه مال مردم من است پس به خودشان باز میگردانمش، همین هم پهلوانی است. البته من پیش از این هم در صحبتهایم بارها اسم آقای حسینی را آورده بودم. من عاشق شهاب حسینی هستم و میشناسم او را. میدانستم آقای حسینی چنین حرفی را میزند. به آن خاطر که هنرمند کسی است که اخلاق داشته باشد. ورزشکار هم همینطور است. خوب است این سوال را از خودمان بپرسیم که چرا یک کسی میشود جهان پهلوان؟! این لقب را مردم به تختی دادهاند. مردم گفتند جهان پهلوان. آقای شهاب حسینی هم امروز در عرصه هنر به همان مقام رسیده است.
حالا چه کار میشود کرد که این موفقیتها را گرامی بداریم و قدرشان را بدانیم؟
به عقیده من تمام کسانی که عاشق هستند باید در اینباره صحبت کنند. اهل دلها باید در اینباره بگویند. بنده که خیلی کوچکم! این برای من درس است که حافظ میفرماید: «حافظ غبـار فقـر و قـناعت ز رخ مشوی/ کاین خـاک بهتر از عمـل کیمیـاگری». اینها درس است که آدم وقتی به مقامی میرسد احساس کند کوچک است. این حس یعنی که او خیلی بزرگ است و شهاب این احساس را دارد. بنابراین من برایش احترام زیادی قائل هستم و کتف مردانهاش را میبوسم. همچنین آقای اصغر فرهادی که آرزو میکنم همیشه پیروز و موفق باشند. مطمئنم این دو عزیز هیچوقت فراموش نخواهند شد و همیشه جاوید میمانند.
آقای فرهادی هم گفت فروشنده ادای دینی به بزرگان سینمای ایران و از سوی دیگر گفت با وجود اینکه فیلمهایش شاد نیست خوشحال است که لااقل بخشی از مردم ایران را با جوایزی که به دست میآورند شاد میکنند...
آقای فرهادی مرد بزرگی است و سخنانش هم در همان حد است. آدم بزرگی چون او وقتی سخن میگوید حرفهایش برای من درس است. من همیشه گفتهام همیشه شاگردم و به این شاگردی هم افتخار میکنم. آقای فرهادی کوچک نشده، او بزرگ است و امیدوارم همیشه موفق باشد. همه کسانی که عاشق این سرزمین هستند و برای هنر و ورزش ارزش قائل هستند، همه باید در راه انسانیت و اخلاق تلاش کنند. ما اگر در انسانیت اول شویم ارزش دارد که فرهادی و حسینی در این حوزه هم مقام بالایی دارند.
شما هنرمندی هستید که دههها در عرصه فرهنگ و هنر حضور فعال داشتهاید. با این توضیح به نظرتان تغییراتی که از منظر سختافزاری و نرمافزاری در هنر نمایش (سینما، تئاتر و تلویزیون) پدید آمد در حوزه کیفیت چطور تاثیر گذاشت؟
در ابتدا باید بگویم راه را باید برای جوانها باز کرد. آنچه امروز آزارم میدهد حرکت مردم به سمت تماشای کانال جم است که نهتنها درسی برای نوجوانهای ما ندارد بلکه پر از بدآموزی است. ما هنرمندان بزرگی در رشتههای مختلف داریم که میشود بیایند سریال و فیلم بسازند. باید راه را برای آنها باز کرد. اینها امروز باید معلمین امثال من باشند و الا تکامل معنا ندارد. تکامل موقعی معنا پیدا میکند که فرزندم از من جلوتر باشد. هستند کسانی که بتوانند کار کنند و از ما جلوتر هستند اما باید راهی باشد تا وارد میدان شوند. امروز اما برنامههای تلویزیون اصلا مردم را جذب نمیکند بنابراین میروند به سراغ دیدن شبکههای ماهوارهای. خواهش من از عزیزانی که دست اندر کار صدا و سیما دارند آن است که راه را برای حضور چهرههای جوان باز کنند تا آنها بتوانند هنرشان را به مردم ایران نشان دهند و اتفاقهای خوبی بیافتد.
به نظر شما با توجه به تغییر و تحولاتی که در صدا و سیما اتفاق افتاده چه مسیری باید طی شود تا مردم باز هم به تلویزیون نگاه کنند؟
به اعتقاد من هر کسی باید در کارش عاشق باشد. اگر عاشق باشد و کارش را بلد باشد پیروز میشود. آنچه خود ما در مورد هنر یاد گرفتیم این بود که یک اثر هنری اول باید قابل فهم برای اکثریت متوسط از لحاظ شعور باشد. از سوی دیگر مبتذل نباشد. سوم اینکه فلسفه یا تز جدیدی ارایه داده باشد و چهارم امیدوارکننده باشد. در مورد کسانی که میخواهند بیایند به هنرمند کمک کنند باید عاشق آن حرفه باشند، آن کار را بشناسند و به میز و پست و مقام اکتفا نکنند. من بارها گفتهام هنرمند از رییس خوشش نمیآید. اگر یک روز بنده مسوول اداره تئاتر شوم مثل این است که درجههایم را از من گرفتهاند تا به بچههای تئاتر خدمت کنم. باید کاری کنم که آنها روی صحنه برنده شوند. بنابراین رییس معنا ندارد.
افزودن نظر جدید