در کاخ پوتین چه می‌گذرد؟

دنیای اقتصاد نوشت:

ناظران روسی حلقه درونی پوتین را به دو گروه تقسیم می‌کنند: لیبرال‌ها و دولت‌گرایان. برخی از «مردان پوتین» به اشکالی از لیبرالیسم باور دارند به‌ویژه وقتی پای اقتصاد و مسائل اقتصادی به میان می‌آید. آنها مشتاق تعامل با غرب و توقف درگیری‌های جهانی هستند. دولت‌گرایان نیز به‌عنوان جریان دوم مخالف ارزش‌های لیبرال و عموما مدافع‌ستیز با غرب هستند. تمام تصمیمات از توازن و تعادل میان این دو گروه ظاهر می‌شود. برای مثال از الحاق کریمه به روسیه تحت عنوان پیروزی دولت‌گرایان بر لیبرال‌ها نام برده می‌شود. 
 

عبارت «کرملین شناسی» که در دوران شوروی ابداع شد این روزها در ادبیات روزمره بسیاری از کارشناسان هم رواج یافته است. به‌دلیل نوع نظام سیاسی حاکم بر روسیه، درک تحولات سیاسی این کشور اندکی دشوار است. سر و صداهایی که از کرملین به گوش می‌رسد به درخواستی همه‌گیر تبدیل شده تا درک شود در این کاخ مرموز چه می‌گذرد.

 

«آنتون بارباشین» تحلیلگر سیاسی و «ولادیسلاو اینوزمتسف» مدیر مرکز مطالعات پساصنعتی در مسکو در تحلیلی مفصل برای امریکن اینترست می‌نویسند: ناظران روسی- خواه عالم سیاسی، خواه روزنامه‌نگار و خواه مفسر- حلقه درونی پوتین و سایر گروه‌های تصمیم‌گیر سیاسی در روسیه را به دو گروه تقسیم می‌کنند: لیبرال‌ها و دولت‌گرایان. براساس این دیدگاه، برخی «مردان پوتین» به اشکالی از لیبرالیسم باور دارند به‌ویژه وقتی پای اقتصاد و مسائل اقتصادی به میان می‌آید. آنها مشتاق تعامل با غرب و توقف درگیری‌های جهانی هستند. در میان این دسته می‌توان از «الکسی کوردین» (وزیر دارایی سابق و دوست شخصی پوتین)، «هرمان گرف»، مدیر اجرایی بزرگ‌ترین بانک «Sberbank» و «آناتولی چوباس»، اصلاح طلب و سیاستمدار روسی که اکنون رئیس شرکت نانوتکنولوژی روسیه است «RUSNANO» نام برد. گروه دیگر که دولت‌گرایان هستند مخالف ارزش‌های لیبرال و مدافع سیاست‌های داخلی و خارجی تهاجمی و عموما مدافع ستیز با غرب هستند. معمولا «سرگئی سویگو» (وزیر دفاع)، «نیکولای پاتروشف» (دبیر شورای امنیت روسیه) و «سرگئی چمزوف» (مدیر شرکت روس تک، بزرگ‌ترین صادرکننده نظامی روسیه) رهبران این گروه هستند.

 

بسیاری از ناظران روسیه تصمیمات و تغییرات سیاسی در روسیه را از نگاه این دو گروه مخالف و رابطه آنها با پوتین می‌نگرند. این پارادایم ساده‌انگارانه پوتین را به منزله رهبری سیاسی فراسوی تمام گروه‌ها و حوزه‌های علائق و منافع می‌پندارد. تمام تصمیمات از توازن و تعادل میان این دو گروه ظاهر می‌شود. برای مثال، تحول و تطور سیاست‌های داخلی و خارجی روسیه از سال 2014 و الحاق کریمه به روسیه در قالب پیروزی دولت گرایان بر لیبرال‌ها تبیین می‌شود. بر اساس همین منطق، هرگونه اظهارنظر سیاسی از سوی کوردین، مخصوصا اعلام قصد او برای همکاری دوباره با پوتین این توهم را ایجاد می‌کند که «لیبرالیزاسیون» احتمالا دوباره در حال بازگشت است. در چارچوب این تقسیم‌بندی دوگانه، در عین حال می‌توان 4خرده‌گروه را مورد شناسایی قرار داد.

حلقه پیرامون پوتین
اولین گروه «ترقی‌خواهان» هستند؛ سیاستمداران و بوروکرات‌هایی که درک می‌کنند چگونه جوامع مدرن در اقتصاد جهانی حضور می‌یابند و آشکارا می‌بینند که روسیه از گردونه جهانی عقب‌ مانده است. هدف سیاسی آنها اصلاح و نوسازی است یعنی کاری کنند که روسیه به تحول پایدار دست پیدا کند. این گروه عملا از تمام تصمیم‌گیری‌های سیاسی در روسیه امروز کنار گذاشته شده‌اند و متشکل از چهره‌های سیاسی‌ هستند که طی دوران اول ریاست‌جمهوری پوتین در اوایل سال 2000 با او وارد قدرت شدند. میخاییل کاسیانف (وزیر دارایی سابق)، الکسی کوردین که سابق بر این نامش آمد و هرمان گرف، ایگور ایوانف (وزیر خارجه سابق) و بسیاری دیگر از فرمانداران و اعضای سابق دوما جزو این دسته‌اند. آنها زمانی در قدرت بودند که تکثر سیاسی تحمل می‌شد. اعضای این گروه یا در قالب اپوزیسیون هستند، یا از سیاست بازنشسته شده‌اند یا وارد مشاغلی شده‌اند که تاثیری بر سیستم سیاسی ندارد.

گروه دوم «بی‌طرف‌ها» یا «خنثی‌ها» هستند؛ کارگزاران تکنوکراتی که آشکارا ترجیحات سیاسی خود را اعلام نکرده‌اند و می‌توانند هرگونه دستور کار ابلاغی از سوی رئیس‌جمهور را به اجرا درآورند. این گروه بسیار وفادار بوده و معمولا غیرسیاسی هستند. همین اجازه داده بیشتر آنها با وجود بحران‌های سیاسی جایگاه‌های بالایی به‌دست آورند. چهره‌های شاخص این گروه «دیمیتری مدودف» (نخست‌وزیر)، «آنتون سیلوانف (وزیر دارایی)، الویرا نابیولینا (رئیس بانک مرکزی روسیه) و برخی اعضای کابینه و برخی سیاستمداران منطقه‌ای و بسیاری از معاونان فعلی دوما هستند. آنها دستور کار پیشنهادی ندارند زیرا وفادار ماندن باعث می‌شود بقای آنها تضمین شود.

گروه سوم «محافظه‌کاران» هستند؛ زیرا مخالف نوسازی بوده و به‌دنبال حفظ وضع موجودند البته محافظه‌کاری آنها با آن مکتب محافظه‌کاری تفاوت دارد. آنها کسانی هستند که می‌پرسند چرا روسیه نباید نوسازی شود یا چرا نباید مفاهیم غربی حقوق بشر، معیارهای فساد یا سازوکارهای سیاسی پذیرفته شود. چهره‌های شاخص این گروه عبارتند از: سرگئی لاوروف (وزیر خارجه)، سرگئی شویگو (وزیر دفاع)، الکساندر بورتنیکوف (رئیس FSB Alexander)، بیشتر روسای شرکت‌های دولتی مانند سرگئی چمزوف و رئیس «Rossiya» (بانک شخصی پوتین)، یوری کووالچوک و برخی از اعضای فعال دوما.

گروه چهارم «متعصب‌ها» هستند؛ این گروهی تازه تاسیس است که رویکردی تهاجمی‌تر از سایر گروه‌ها دارد. آنها پیشگامان «محافظه‌کاری» به ضد لیبرال‌ترین شکل، ضدغربی‌ترین شکل و حامی انزواطلبی روسیه هستند. از عیب‌پوشی استالین تا «جنگ مقدس» نامیدن بمباران حلب و تا دامن زدن به نظریه‌های توطئه و تشویق و تحسین ماهیت «امپریالیستی» مردم روسیه، این گروه تلاش دارد تا ایده‌های ملی گرا و حاشیه‌ای و طرد شده، امپریالیستی و فاشیستی خود را وارد گفتمان عمومی کند. آنها ستایشگر پوتین در دوران سوم ریاست‌جمهوری اش هستند اما بسیاری از آنها از پوتین عبور کرده‌اند و می‌گویند این پوتین دیگر آن پوتین سابق نیست زیرا از مواضعی عدول کرده است. چهره‌های این گروه عبارتند از: رئیس کلیسای ارتدوکس روسیه، بسیاری از مقام‌های ارشد کلیسا، «رمضان قدیروف» رئیس‌جمهور چچن و دوست نزدیک پوتین، «نیکولای پاتروشف» دبیر شورای امنیت ملی روسیه، «ایکور سچین» رئیس روسنفت و وزیر فرهنگ روسیه. اعضای این گروه بسیار متنوعند: از دادستان سابق کریمه گرفته تا اعضای دوما و رهبر برخی گروه‌های افراطی در روسیه.

 سوال مهم برای سال‌های 2018- 2017

در فاصله سال‌های 2000 تا 2012 توازن میان ترقی‌خواهان و متعصب‌ها از یکسو و محافظه‌کاران از سوی دیگر برقرار بود. حامیان ترقی‌خواهان و آنها که متحد محافظه‌کاران بودند معتقد بودند که دیدگاه‌هایشان در دولت هست. پس از 2012، محافظه‌کاران و متعصب‌ها جایگزین دو گروه اول شدند. الحاق کریمه باعث شد افکار عمومی در پشت دولت قرار بگیرند اما بحران اقتصادی بار دیگر موجب شکاف شد. درصد حمایت مردم از این 4 گروه نیز متغیر شده است اما مساله اصلی پوتین و انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2018 است. دور چهارم ریاست‌جمهوری پوتین می‌تواند موجب شدیدترین درگیری‌ها در داخل این کشور شود که تاکنون دیده شده است. باز هم این پوتین است که بسته به شرایط انتخاب خواهد کرد که با کدام گروه متحد شود. اما چند نکته وجود دارد:

 

اول: مشکلات و بحران‌های اقتصادی روسیه نیاز به حکمرانی بهتر و مطلوب‌تر را می‌طلبد و این شامل گنجانده شدن ترقی خواهان و بی‌طرف‌ها در فرآیندهای تصمیم‌گیری خواهد شد.

 

دوم: اگرچه روندهای سیاسی اروپا و آمریکا به سوی محافظه‌کاری میل دارد اما محافظه‌کاری آنها شدت کمتری نسبت به محافظه‌کاری گروه «متعصب»‌ها دارد.

 

بنابراین، برای اینکه تحریم‌های غرب برداشته شود و اقتصاد روسیه نفس بکشد پوتین باید از متعصب‌ها فاصله بگیرد. سوم: بدون مشارکت ترقی‌خواهان و بی‌طرف‌ها روسیه نمی‌تواند بر بحران‌هایی مانند کاهش قیمت نفت و افت رشد اقتصادی فائق آید. بنابراین، ترقی خواهان دریچه‌های بهتر و بیشتری به روی مسکو می‌گشایند. اگر پوتین سیگنال‌هایی دال بر آمادگی خود برای مشارکت با ترقی‌خواهان در فرآیند تصمیم‌گیری سیاسی بفرستد، اپوزیسیون روسیه انسجام خود را از دست می‌دهد بنابراین فرصت برای اتحاد علیه پوتین در سال 2018 و پس از آن از میان می‌رود. آیا پوتین می‌تواند توازن قدرت داخلی را از نو برقرار کند؟ باید منتظر ماند و دید.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید