- کد مطلب : 9213 |
- تاریخ انتشار : 20 مهر, 1394 - 16:33 |
- ارسال با پست الکترونیکی
دعایی در گردهمایی زادروز تولد رئیس دولت اصلاحات چه گفت؟
به گزارش امیدنامه،متن کامل سخنان حجت الاسلام سید محمود دعایی در این مراسم به شرح زیر است:
به نام آن خدايی که نام او راحتِ روح است، و پیغام او مفتاح فتوح است و سلام او در وقت صباح، مؤمنان را صبوح است، و ذکر او مرهم دل مجروح است، و مِهر او بلانشینان را کشتی نوح است. پيش از آنكه به مناسبت «روز حافظ» از آن عارفِ رند جهانسوز ياد كنيم، طلوع قريبالوقوع ماه محرّمالحرام را كه اينك در آستانهاش به سر ميبريم، (ماهي كه يادآور شهادت و شهامت آزادمردان و آزادزنان عاشورايي و حسيني است)، همچنين فاجعه قرباني شدن هزاران زائر بيتاللهالحرام در قربانگاه مني را كه هنوز از زخم جراحتش خونِ مظلوميّت و معصوميّت و تأثّر و سوگواري ميچكد، به پيشگاه حضرت وليّعصر عجّلالله تعالي فرجهالشريف و به پيشگاه مقام معظّم رهبري و مراجع عظام و به عموم مردم در جهان اسلام و به ملّت عظيمالشأن ايران و همچنين به جنابعالي و همة رهروانِ اين طريق تسليت ميگوييم.
از سويي ديگر، عيدين سعيدين قربان و غدير را هر چند با وقوع فاجعه مني كه بارِ مسئوليتش بر دوش سعوديها سنگيني ميكند متأسفانه با تسليت آميخته شده است، به شما و همة كساني كه در ساية تعاليم ابراهيمي و علوي زندگي ميكنند، تبريك ميگوييم.
از خدا ميخواهيم به ما اين شايستگي را عنايت كند كه در همين طريق، تولّدي ديگر و توفيق زندگي ديگر و حيات طيّبة ديگر داشته باشيم. امّا... امّا امروز در تقويم تاريخ ما «روز حافظ» ناميده شده است. از روح بلند حضرت حافظ مدد ميطلبيم و با تفّأل به غزليّات اين عارف بزرگ ميخوانيم:
دلی که غیبنمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
بـه خـطّ و خـال گدایان مده خزینة دل
بـه دست شـاهوشی ده کـه محتـرم دارد
نـه هـر درخت تحمل کند جفای خزان
غـلام همّت سـروم کـه ایـن قـدم دارد
باري، امروز «روز حافظ» است؛ شاعري آسماني كه ديوانش به حق فشردة تاريخ ماست و كلامش عصارة حكمت اسلامي و ايراني است و بيان سحرآسايش بازگوكنندة نهانيترين حرفها كه تنها كسي چون او با آگاهي از زير و بم روح متلاطم ايراني، ميتوانست بر زبان بياورد. او در يكي از تلخترين ايام تاريخ ميزيست كه از سويي بازماندگان مغولْ نام، بر بخشهايي از كشور فرمان ميراندند و در جاهاي ديگر نيز همپيالگان آنها كه گاه كمتر از آن بيگانگان نبودند، سرگرم غارت و ستم و خونريزي بودند و افزون بر درهم شكستن بناي تمدنيِ جهان اسلام، بسياري از بنيادهاي ديني و اخلاقي نيز فروپاشيده بود و انواع مصائب، جامعه را به بنبست كشانده بود؛ چنانكه حافظ خود ميگويد: «از هر طرف كه رفتم، جز وحشتم نيفزود/ زنهار از اين بيابان، وين راه بينهايت»؛ روزگار غمباري كه باز به قول او: «غم زمانه که هيچش کران نميبينم» و درخواست او اين به اين حد تقليل يافته بود كه: «دگر به صيد حرم تيغ برمکش زنهار»، در روزگاري كه او با اطلاع از تاريخ به درستي ميگويد: «کسي به یاد ندارد چنین عجب زَمنی» و به طور خلاصه چنين توصيفش ميكند:
ز تنـدبـاد حـوادث نمـیتـوان دیــدن
در این چمن که گُلی بوده است یا سَمَنی
از این سُموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی!
آري، در چنين هنگامهاي، او كه در «كنج فقر و خلوت شبهاي تارِ» تاريخ اين سرزمين ميزيست و حق داشت بنالد كه: «بدعهدي زمانه، زمانم نميدهد»، باز بر خود ميدانست كه بذر اميد و شادي و طراوت بيفشاند و به گوش هوش خوانندگان همدردش بخواند:
به صبر کوش تو ای دل، که حق رها نکند چنین عـزیز نگینی بـه دست اهـرمنی
و مژده دهد که: «ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند» و بالاخره با همه سختيها، «کلبة احزان شود روزی گلستان غم مخور»؛ زيرا «دائماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور». اين است كه ما در غم و شاديها، در خوشي و ناخوشيها، در تاريكيها و روشنايي عمر، به سراغ اين زبان جهان بالا (لسانالغيب) ميرويم و در هر ورق از ديوانش، سطري از هستي خود را ميبينيم كه او پيش از اينها، به زباني بهتر و گوياتر سروده است. از اين روست كه به تعبير فرهيختگان: حافظ، حافظة ماست.
بيترديد حافظ از سويي بزرگترين دشمن نفاق و ريا در فرهنگ ماست كه هم هشدار ميدهد: نه تنها «بوي خير ز زهد ريا نميآيد»، بلكه «آتش زهد ريا خرمن دين خواهد سوخت»؛ و هم هراسان است كه:
درِ ميخـانـه ببستند، خـدايـا مپسند کـه درِ خانـة تزوير و ريا بگشايند
و در مقام مقايسه ميگويد:
مي خور که صد گناهِ ز اغيارْ در حجاب بهتر ز طاعتي که به روي و ريا کنند
از سوي ديگر به بلندنظري و تسامح ميخواند و سعادت دوجهان را در دو حرف خلاصه ميكند: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» و در آن آشوبكدة پرملال، از آزردن موري برحذر ميدارد كه: «مباش در پي آزار و هر چه خواهي، کن / که در شريعت ما غير از اين گناهي نيست» و از آنجا كه: «در طريقت، رنجشِ خاطر نباشد»، مرامش اين است كه:
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم
که در طريقتِ ما کافـريست رنجيـدن
هنر و فضيلت در همين كمآزاري و وفاداري و نرمخويي و نرنجيدن و نرنجاندن است. اين ويژگيها در هر كس كه باشد، ستودني است و ما كه امروز اينجا گرد آمدهايم، براي اين است كه تو را نيز اي فرزند باتقواي امام، و اي غمخوار و يار دلسوز واقعي نظام و رهبري، اينچنين يافتهايم.
آري ما سيّد محمّدِ عزيزي از ديرباز ميشناختهايم و ميشناسيم كه همواره آماده بوده است تا با نصبِ نشانِ افتخارِ فرزنديِ امام و اسلام و انقلاب و نظامِ منبعث از آراي مردم ايران، دعوتِ حضرت روحالله سلامالله عليه و دعوت جانشين شجاع و انقلابياش را كه رهبر انقلاب اسلامي در جهانِ جنگزده و خشونتزدة كنوني است براي استقرار عدالت و ديانت و تحقّق مردمسالاري و استقلال و آزادي و آزادگي، با جان و دل لبيك بگويد و همزمان با دوست زمزمه كند:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند مـا و چـراغِ چشـم و ره انتظـار دوست
ما سيّد محمدِ عزيزي را ميشناخته و ميشناسيم كه به رهرويِ راه علي(ع) مباهات ميكرده و ميكند. همان علي(ع) كه وقتي از خليل بن احمد درباره او پرسيدند، گفت: «چگونه مردي را توصيف کنم که دشمنانش از سر حسد و رشك، و دوستانش از بيم و هراس، فضايل او را پنهان كردند، و باز شرق و غرب عالَم از محامد او آكنده است.»
مـدح او حیـف است بـا زنـدانیان گــویـم انــدر مجمــعِ روحـانیـان
مدح، تعریف است و تخریقِ حجـاب فـارغ است از شـرح و تعـریف، آفتاب
مـادحِ خـورشیـد، مدّاحِ خود است کـه: دو چشمم روشن و نا مُـرمَد است
ذمّ خـورشیدِ جهـان، ذَمِّ خـود است که: دو چشمم کور و تاریک و بَد است
تـو ببـخشا بـر کسـی کانـدر جـهان شــد حســودِ آفتــابِ کــامــران
تـانَـدَش پـوشیـد هیـچ از دیدههـا؟ وز طـــراوت دادنِ پــوسیــدههــا؟
یـا ز نـورِ بیحَـدَش تـانَنْدْ کـاست؟ یـا بـه دفـعِ جـاهِ او تـانَنْــدْ خـاست؟
هـر کسـی کـو حـاسـد جانان بُـوَد آن حسد، خـود، مـرگِ جـاویـدان بـود
من بگویـم وصـف تـو، تـا ره بَرَنـد پیش از آن کز فوتِ آن، حسرت خورند
نـور حقّـی و بـه حـق، جـذّابِ جان خلـق در ظلمـاتِ وَهـمانـد و گمـان
سستچشمانی کـه شب جـولان کننـد کـی طــواف مشعلــهيْ ایمــان کننـد؟
اي دوست! ما تو را نميستاييم، تقوا و دانش و تحمل و بردباري و وفا و صفا و فروتني و تسامح و خيرخواهي را ميستاييم و چون اينها را در تو مجموع ميبينيم، به سراغت ميآييم و تولدت را شادباش ميگوييم.
گفتيم در آستانه ماه محرم هستيم كه بهدرستي امام عزيزمان فرمود: «ماه پيروزي خون بر شمشير است؛ ماهى كه قدرت حق، باطل را تا ابد محكوم كرد؛ ماهى كه در طول تاريخ، راه پيروزى بر سرنيزه را آموخت؛ ماهى كه امام مسلمين راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت»؛ ماه سالار شهيدان و امام مصلحان كه فرمود: قيام من از سرِ تفريح و سركشي و تباهي و ستم نيست، «اِنّما خَرَجْتُ لِطَلب الإصلاحَ في أمّهِ جدّي: خروج من برای اصلاح امت جدم است.» راه و شيوه رسيدن به اين هدف را هم نشان دادند: «اُريد أن آمُرَ بالمعروف و أَنْهى عن المُنكَر و أَسيرُ بِسيرَةِ جدّي و أبي عليِ بنِ أبيطالب: میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم (به نيكي وادارم و از بدي بازدارم) و به راه و روش جدم پيغمبر و پدرم علی رفتار کنم.» نام و ياد آن شهيدان را گرامي ميداريم و از خداي بزرگ ميخواهيم كه ما را در تمسك به آن خاندان شريف كه به فرمودة پيامبر اكرم(ص) همتراز قرآن هستند، ياري فرمايد.
با حافظ شروع كرديم، با او نيز تمام كنيم كه از زبان همه ما دوستداران حق و پيروان حقيقت خطاب به محبوب حقيقي خويش سروده است:
حُسـن تـو همیشـه در فـزون بـاد رویت همـه سالـه لالهگـون بـاد
انـدر سـر مــا خیـــال عشـقت هـر روز که بـاد، در فـزون بـاد
هـر جـا کـه دلیست در غـم تـو بی صبـر و قـرار و بی سکون باد
هـر دل کـه ز عشق تـوست خـالی از حلقـة وصـل تـو بـرون بـاد
لعـل تـو کـه هست جـان حـافـظ دور از لب مـردمـان دون بـاد
افزودن نظر جدید