- کد مطلب : 180 |
- تاریخ انتشار : 16 فروردین, 1392 - 14:32 |
- ارسال با پست الکترونیکی
عجب که رنگ گلی ماند و بوی یاسمنی
سعید حجاریان
جانماز مادربزرگ همان بوی عید است، همان بوی کاغذ رنگی است. به این معنی که نمادهای اسلامی – ایرانی در عید با همدیگر متجلی میشوند و لایههای تمدن ایرانی و اسلامی را با هم یکجا به نمایش میگذارند. نوعی آلیاژ و امتزاج. یا این را هم شنیدهاید که میگویند واقعه غدیر در نوروز اتفاق افتاده است یا آفرینش آدم در این روز بوده است. یا در این روز بوده است که حضرت علی(ع) داخل کعبه شده و بتها را شکسته است. و حتی در کتابهای مذهبی مانند «زاد المعاد» آداب و دعاهای مخصوص این روز آمده است.
میگویند که چهارشنبهسوری روزی بود که آتش بر ابراهیم گلستان شد و نیز برای سیزدهبدر از سمبلهای مذهبی استفاده میشود. اما متاسفانه به نظر میرسد که مقطع مشروطه به بعد بهخصوص از زمان دولت مطلقه رضاشاهی تلاشی صورت گرفته است که سمبلهای ملی از سمبلهای مذهبی جدا شود و نه تنها تمایز و غیریتسازی بلکه تخالف و تضاد بین آنها تشدید شود. در زمان رضاشاه از یکسو با دامن زدن به نوعی ناسیونالیسم رمانتیک و بازگشت به میراث ایران قبل از اسلام تلاش شد که ایدئولوژی لازم برای چفت و بست دستگاه کشوری و لشکری دولت فراهم آید. از آنسو کمکم روحانیت بهخصوص فقها در واکنش به این کار با پافشاری بهنصوصی که در دست داشتند به رد و انکار هرچه بوی مآثر بعد از اسلام میداد پرداختند. یعنی ایرانیت و اسلامیت گویی در مقابل همدیگر صف کشیدند.
دولت مطلقه رضاشاهی مصادف است با موج دوم مدرنیته در ایران و میدانیم که مدرنیته با خود تمایزیابی و دگرسازی همراه میآورد.
من اولین بار در نوجوانی یک جزوه عربی متعلق به یکی از گروهای چریکی به دستم رسید که در آن بهشدت با آیینهای ایرانی بهخصوص نوروز مخالفت کرده بود. یادم هست که در آن جزوه آمده بود که عید واقعی برای ما عید فطر و عید قربان است که در آن به فطرت و فدا رهنمون میشویم. اما نوروز عید گیاهان و حیوانات است و ارزشش برای موجودات پستتر از انسان است.
در بهار گلها و گیاهان میرویند و شکوفه میکنند و حیوانات میزایند اما اینها ربطی به زایش فطرت انسان ندارد، عید فطر است که به فطرت ربط دارد و عید قربان است که فداکاری را به انسان میآموزد.
این نوع مقابله با نوروز از ناحیه گروه چریکی، ما را به یاد اتحاد جماهیر شوروی انداخت که از بدو پیدایش تا زمان گورباچف عید نوروز را در کلیه جمهوریهای مسلمان این کشور ممنوع کرده بود و مردم جمهوری آذربایجان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و بقیه مجبور بودند که با ترس و لرز و دور از چشم جاسوسان این مراسم را برگزار کنند. این نگاه ایدئولوژیک به نوروز که نمیخواهم اسم آن را نگاه سنتی بگذارم (چون که گفتم سنت دینی ما به راحتی با سمبلهای ملی و سمبلهای دینی آمیخته بود) از قبل از انقلاب در میان جوانان ما کمکم رایج شد و اکنون به جای رسیدهایم که تقریبا فقهای ما با اعیاد ملی مخالفند و برعکس قشر تحصیل کرده بهخصوص جوانان همت خود را صرف با شکوه برگزار کردن این قبیل مراسم مینمایند و دریادلی مانند مولوی میبایست نهیب بزند که «گفت پیغمبر به اصحاب کبار تن مپوشانید از باد بهار/ آنچه با برگ درختان میکند با تن و جان شما آن میکند»
هماکنون شاهدیم که برای کاستن از ایام تعطیلات بحث داغی در میان مجلسیان برقرار است و این بهخوبی خود را نشان میدهد که عدهای به دنبال کاستن از مراسم مذهبی هستند و عدهای به دنبال کاستن از مراسم ملی و عدهای میگویند روزهای تعطیل سال نو را کم کنیم و به جایش اعیاد فطر و قربان را زیاد کنیم. نمونه دیگر آنکه عدهای از فقها میگویند که اگر کسی به زیارت حضرت امام رضا(ع) رفت و بعد از آن به دیدار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی در طوس شتافت به کلی صواب زیارتش از بین خواهد رفت.
این دو سمبل ملی و مذهبی را مقابل هم قرار میدهند و از این قبیل مسائل در کشور ما زیاد شده است. در حالیکه در کشوری چون افغانستان شیعه و سنی سال نو را تلاش میکنند به مزار شریف رفته و آنجا زیر علم حضرت علی(ع) سال را نو کنند. ما با آنکه نوروز متعلق به تمدن ایران بوده است، در ثبت جهانی آن در یونسکو به قدری کوتاهی کردهایم که جمهوری آذربایجان دست پیش را گرفت و آن را به عنوان عید ملی خود به ثبت رساند. در حالیکه این عید در هند، پاکستان، افغانستان، ترکیه و بین کردها، ترکمنها و بسیاری جاهای دیگر جشن گرفته میشود و اولی بود که ما پیشگام شده و آن را به نام ایران به ثبت میرساندیم. گمان دارم این تاخیر به دلایلی که گفتم تعمدی بوده است.
دیدگاهها
رنگ گل و بوی ياسمن
افزودن نظر جدید