- کد مطلب : 14912 |
- تاریخ انتشار : 18 مرداد, 1396 - 10:40 |
- ارسال با پست الکترونیکی
عليه ابتذال «اكران مردمي»
هر اتفاق ناخوشي وقتي به عادت بدل ميشود، ناخوشياش به چشم نميآيد و اين از خود اتفاق، ناخوشتر است. مثلا قديمتر كه استاديوم ميرفتيم، دعا به درگاه الهي براي خود ارج و منزلت و در ضمن، زمان مشخصي داشت. اگر تيم عزيزمان هر چه ميزد به در بسته ميزد و بازي به اواخرش ميرسيد و از تيم حريف عقب بود، پرسپوليسيهاي اصيل گاهي دست به دعا برميداشتند تا بلكه به گل مساوي برسيم. در تجربههاي سالهاي اخير، اوضاع وارونه شده. گاهي در همان بيست دقيقه اول و گاهي هم مثلا موقع نخستين ضربه آزاد كه پرسپوليس به دست ميآورد، هم قرمزپوشهاي ما نداي «يا علي مدد» برميآورند. يعني هم دعا را با زيادي و زود خرج كردن، بيقدر ميكنند و هم از ياد ميبرند كه تيم هنوز به وضع وخيم نيفتاده. ناخوشايندي در چيست؟ در دست به دامان ابر و باد و مه و خورشيد و فلك شدن، آن هم به اين زودي و وقتي هنوز زمان و جان و توان براي كوشيدن و پيش افتادن باقي مانده. كمي از منظر روانشناسي اجتماعي اگر به ماجرا بنگريم، آنچه ناخوشايند است، در اين عبارات خلاصه ميشود: پايين آمدن ميزان عزت نفس.
اين درست همان چيزي است كه در اوايل شروع اين ماجراي «اكرانهاي مردمي» به ذهنم آمد. جلوههاي گوناگون اوليه آن را ميديدم و از خود ميپرسيدم اين كارها مانند بليتفروشي توسط يكي از بازيگران فيلم يا حتي بليت فروشي يك بازيگر براي فيلمي كه در آن نقشي نداشته، خيلي به روشني با نوعي رويكرد «تمناي مخاطب» همراه است. چگونه صاحبان فيلمها متوجه اين نيستند كه چنين رويكردي ميتواند برخي تماشاگران را به جاي جذب كردن، پس بزند؟! چون حس ميكنند فيلم روي اكران براي جلب آنها تا اين اندازه به عمليات محيرالعقول، متوسل شده و هر ژانگولري ميزند تا بلكه به ديدارش بيايند.
اما حالا و با تكرار بيش از حد اين اكرانها، ميشود در همين هدف هم ترديد كرد: واقعا حاصل اين همه اكران موسوم به «مردمي»، بناست همان «ديدار» فيلم باشد؟ بعيد است. ابتذال جاري در محيط مجازي به روايت بومي ما، باعث ميشود هر مخاطبي فقط به قصد ثبت چند سلفي با بازيگران و گهگاه هم كارگردان فيلم – تازه اگر مردم او را به چهره بشناسند- در هركدام از اين برنامهها شركت كند. در نتيجه، هم مفهومي كه از اين عنوان بر ميآيد، منتفي است و هم هدف نهايي آن تامين نميشود. توضيح ميدهم: در مورد عنوان، تعبير «مردمي» به اين دليل به صفت اين نوع اكرانها تبديل شده كه ميخواهند بگويند اين اكران ويژه اهالي رسانه يا سينماگران يا منتقدان نيست و براي مردم است؛ اما تناقض در اينجاست كه هر سئانس معمول هر سينما هم با حضور «مردم» شكل ميگيرد! پس هدف، اين است كه مردم بيايند و كسي يا كساني از بازيگران فيلم را ببينند و حضور آنها عاملي براي ديده شدن خود فيلم باشد. خب، بايد ببخشيد. چون معمولا دارد شكل معكوس اين ماجرا رخ ميدهد: حضور بازيگران باعث ميشود كه مردم فيلم و سئانس را رها ميكنند تا به همان سلفيها برسند. حتي اگر به فرض، برنامهگذاري از بازيگر بخواهد تا براي جلوگيري از اين اتفاق، مدتي بعد از شروع سئانس در سالن بنشيند، تماشاگران تشنه سلفي در سالن انتظار ميمانند تا جناب ايشان بالاخره حوصلهاش سر برود يا دستشويياش بگيرد يا براي جواب دادن تماسي، از سالن بيرون بيايد! يعني اين ميان تنها چيزي كه مهم نيست، تماشاي خود فيلم است.
از اين حواشي كه ديدهايم و ميدانيد، فاصله بگيريم و كمي از فراز، چشمانداز ماجرا را نگاه كنيم: مردم اگر بازيگر يا كارگرداني را دوست دارند، اگر نسبت به انتخاب و كار او كنجكاوي دارند، فيلم تازه او را ميبينند. نيازي به التماس و جايزه جنبي نيست. اگر فقط براي به اشتراك گذاشتن يك سلفي با او به اين برنامهها ميآيند، هدف «ديده شدن فيلم» هيچ و هرگز تامين نميشود. بيتعارف، اگر قرار باشد مردم فقط بليت بخرند تا چشم شان به جمال خود آقاي كارگردان يا خانم بازيگر جلب شود، پر كردن سئانسها با اين روش، تفاوتي با روش نهادهاي رسمي ندارد كه اين سالها انبوهي بليت براي فيلمهاي نورچشمي و مشهور به «فاخر» در تعابير شعارزده حضرات را خريداري و به كارمندان خود اهدا كردند؛ اما بسياري اوقات سالنهاي نمايش «ملك سليمان» و «محمد رسول الله » و غيره، تنها دو سه رديف صندلي پر داشت. چون هدف، آمار فروش بود؛ نه ديده شدن فيلم و در ادامه، تاثير آن بر مخاطب و لذت مخاطب از فرآيند تماشا.
عوارض تعدد اين اكرانهاي موسوم به مردمي، بسيار بيش از آن است كه امروز فكرش را ميكنيم. در امتداد اينكه «در دسترس بودن» سينماگران در محيط مجازي از آن منزلت و اقتدار قديم كاسته، اين اكرانها هم هر سينماگري را بيشتر به عنصر دم دست بدل ميكنند. دوستان عزيز و مشهور من، مردمي بودن در قاب تصوير يك عكاس حرفهاي از شما و مخاطب ساده كنارتان در حال سلفي گرفتن، خلاصه نميشود. بخش عمدهتر مردمي بودن، در آن روند و امتدادي تعريف ميشود كه هنرمند بايد براي ماندن و كار كردن و ادامه تاثير بر مردم، درپيش بگيرد. در آن شكل درازمدت ماندگاري، حركت بر مرز بين «حضور داشتن» و «زيادي خرج شدن»... و البته در تلاش براي ديده شدن كاري كه كرده، بيش از خودش و عكسهايش.
افزودن نظر جدید