مشهد؛ از ماجرای کنسرت ها تا رای متناقض در انتخابات

«کنسرت می خواهی؟ از مشهد برو!» این عنوانی است که این روزها تیتر یک رسانه های مختلف شده در مورد شهر مشهد. باز هم سخنرانی آیت الله علم الهدی،‌ امام جمعه ی مشهد درباره ی کنسرت در مشهد، خبرساز شده است.

 

به گزارش امیدنامه به نقل از انتخاب، ماجرای اول: «کنسرت می خواهی؟ از مشهد برو!» این عنوانی است که این روزها تیتر یک رسانه های مختلف شده در مورد شهر مشهد. باز هم سخنرانی آیت الله علم الهدی،‌ امام جمعه ی مشهد درباره ی کنسرت در مشهد، خبرساز شده است. آمار دقیقی در دست نیست اما به عنوان یک مشهدی - که ۱۸ سال ابتدایی عمرش را در مشهد گذرانده - و نیز مردم این شهر خاص را به خوبی می شناسم و با اهالی رسانه ی آن در ارتباطم، می دانم که اگر همه پرسی برگزار شود، مشهدی های سال ۹۵ - که بسیاری از آن ها را جوانان دهه ی شصتی و مخصوصا هفتادی تشکیل می دهند - اکثرا برای برگزاری کنسرت در مشهد، پاسخ آری خواهند داد.

 

ماجرای دوم: یکشنبه، نهم اسفند ۹۴، ترکیب نمایندگان مجلس دهم در شهرهای دیگر هم مشخص شد؛ هنوز شمارش آراء کاملا تمام و اعلام نشده بود، اما نتایج اعلام شده برای شهر مشهد، نشان می داد که ۵ صندلی نمایندگان مشهد در مجلس شورای اسلامی، همگی توسط اصول گرایان پر شده است. اگر کسی بافت سیاسی مشهد را می شناخت، متعجب نمی شد، اما نکته ای همه را غافلگیر کرد؛ از ۵ نفر، سه نفر متعلق به گفتمان حزب پایداری بودند و دو نفر دیگر هم اصول گرا بودند؛ این ۵ نفر راه یافته به مجلس دهم، همگی در یک فهرست انتخاباتی یعنی فهرست اصول گرایان قرار داشتند. سید امیر حسین قاضی زاده ی هاشمی با حدود ۳۸۴ حاضر رای، نصرالله پژمان فر با حدود ۳۷۷ هزار رای، محمدحسین حسین زاده ی بحرینی با حدود ۳۵۳ هزار رای، رضا شیران خراسانی با حدود ۳۴۳ هزار رای و جواد کریمی قدوسی با حدود ۳۲۴ هزار رای، به ترتیب نفرات اول تا پنجمی بودند که توانستند به نمایندگی از مردم مشهد، وارد مجلس دهم شوند. نفر سوم و نفر چهارم رای آورندگان، یعنی محمدحسین بحرینی و رضا شیران، متعلق به حزب پایداری نبودند، اگرچه اصول گرا به شمار می رفتند. حزب سیاسی رضا شیران، جمعیت پیشرفت و عدالت و تنها نامزدی در انتخابات مجلس دهم بود که رسما مورد تایید و حمایت محمدباقر قالیباف قرار گرفت.

 

ماجرای سوم: هفته ی آخر خرداد ۹۲ و پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، آمار تفکیک شده ی استانی وزارت کشور حاکی از آن بود که حسن روحانی با حدود ۵۲۹ هزار رای، محمدباقر قالیباف با حدود ۳۰۳ هزار رای و سعید جلیلی با حدود ۱۱۱ هزار رای، نفرات اول تا سوم انتخابات ریاست جمهوری در استان خراسان رضوی شده اند. حتی خود روحانی هم فکر نمی کرد که در استان و به تعبیری شهر قالیباف، بتواند او را شکست دهد. همه متعجب بودند که چرا رای مردم مشهد، با این فاصله ی حدود ۲۲۶ هزار نفری، به نفع روحانی چرخیده! اگرچه این اتفاق در انتخابات های قبلی نیز مسبوق به سابقه بوده است، اما محبوبیت قالیباف در مشهد، آن قدر محسوس بود که تحلیل گران با هر گرایشی، آراء این شهر و خراسان را برای قالیباف کنار گذاشته بودند و سعی بر این بود که روحانی با اختلافی اندک بتواند جایگاه دوم را از آن خود کند و نامزد مشهدی دیگر این شهر یعنی سعید جلیلی، نتواند دوم شود. اما اگر رای قالیباف و جلیلی را با هم جمع کنیم، باز هم حدود ۱۱۴ هزار رای از روحانی کم می آورند؛ این یعنی رای مشهد، بیش از آن که قومی-قبیله ای باشد، ایدئولوژیک بوده است و مبتنی بر حمایت دو رئیس جمهور اسبق و نیز حجت الاسلام سیدحسن خمینی از روحانی، نهایتا اکثرشان به روحانی رای داده اند.

 

حال این سه ماجرا - که طی سه سال اخیر در مشهد رخ داده- را بگذاریم کنار هم و به قضاوت بنشینیم؛ مردمی که اگرچه اکثرا با کنسرت موافقند، ولی تصمیم گیرندگان و مقامات عالی رتبه ی شهر با کنسرت مخالفند، مردمی که در انتخابات مجلس، اتفاقی را که در تهران به نفع فهرست امید رقم خورد را در مشهد به نفع فهرست ائتلاف اصول گرایانی رقم می زنند که سه نفر از آن فهرست، از اعضای معروف حزب پایداری و سراپا مخالف برجام بوده و هستند و مردمی که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، به گفتمان مذاکره با دنیا و در واقع به بازتولید و روایتی به روز از گفتمان سیاسی و فرهنگی اصلاحات و دو رئیس جمهور قبل از محمود احمدی نژاد، یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی و «رئیس جمهور اسبق» رای می دهند.

 

هر تحلیل گری اگر این سه اتفاق را که طی سه سال پیاپی رخ داده، مورد تامل قرار دهد، گیج می شود، اما توضیح آن اصلا برای یک تحلیلگر مشهدی، دشوار نیست. در این باره، ذکر نکات زیر، مفید به نظر می رسد:

 

۱- تعبیری به نام بافت سیاسی برای مشهد می تواند به کار رود، کما این که برای هر نقطه از دنیا که حکومتی بر آن استوار و مردمی در آن از حقوق شهروندی برخوردارند، لفظا، این عبارت کاربرد می یابد، اما در عمل، آن چه که به عنوان جریان سیاسی منسجم، هوشمند، هدفمند و جریان ساز که بخواهند در مشهد فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منسجم انجام دهند و طیفی از مردم را لااقل سالیانه با خود همراه کنند، در مشهد وجود ندارد؛ به جز برخی از طیف های خاص - که قدرتمند هستند اما این قدرت را از مردم اخذ نکرده اند - مانند انصار حزب الله مشهد که مورد حمایت معنوی آیت ا... علم الهدی هم هست. در ساحت عمل، جریانی در مشهد می تواند رسما و علنا رشد کند و فعالیت های تبلیغاتی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اش را بسط دهد، که این جریان، با آن ماهیتا مخالفت نداشته باشد. طبیعتا این بدان معنا نیست که اصلاح طلبان حق فعالیت در مشهد را ندارند، اما به این معنا هست که تناسب تخصیص فضا و امکاناتی که در اختیار اصول گرایان و طیف های مورد حمایت نهادهای خاص در مشهد قرار می گیرد در قیاس با اصلاح طلبان، آن قدر که در تهران عادلانه و بدون هرگونه تبعیضی هست، محقق نمی شود. مشهد در واقع شهر مطلوبی برای فعالیت اصلاح طلبان نمی تواند باشد تا زمانی که امام جمعه ی آن، بارها اصلاح طلب به ما هو اصلاح طلب را شدیدا مورد عتاب در خطبه های نماز جمعه قرار داده است. اگر در نهادهای قدرت تهران، دعوا بر سر فتنه است، در نهادهای قدرت مشهد، دعوای حیثیتی بر سر نفس اصلاح طلب بودن هم هست.

 

۲- و اما علت اصلی، به اعتقاد نویسنده، مورد فوق نیست، چون به هر ترتیب، اشخاص شناخته شده ای از صافی شورای نگهبان عبور کرده اند و با شناسنامه ای کاملا اصلاح طلبانه، وارد عرصه ی رقابت انتخابات مجلس دهم شدند، ولی رای نیاوردند؛ شخصی مانند حسین امینی، استاندار اسبق سیاستان و بلوچستان در دولت اصلاحات و رئیس بنیاد امید ایرانیان خراسان رضوی و رئیس ستاد انتخاباتی محمدرضا عارف در خراسان که در صدر فهرست انتخاباتی امید در مشهد بود، بهترین نمونه برای ذکر است. علت العلل این انتخاب مشهد در سال ۹۴ و آن انتخابات همین مشهد در ۹۲، متاسفانه، در چارچوب علوم سیاسی، توسعه نیافتگی سیاسی و به زبان دیگر، رای غیر هوشمندانه است. رای مردم مشهد، به عنوان دومین کلان شهر جمهوری اسلامی ایران، با رای مردم اصفهان، شیراز و تبریز، قابل مقایسه نیست؛ چون در کلان شهرهای دیگر، این تناقض آراء طی دو سال و این انتخاب ضد و نقیض در ریاست جمهوری یازدهم و مجلس دهم رویت نمی شود.

بحث بر سر این نیست که چون مردم مشهد به فهرست امید رای نداده اند، عیبی متوجه انتخابشان است، بلکه بحث بر سر تضاد و تناقض حداکثری مردم یک شهر طی کوتاه ترین بازه ی زمانی انتخاباتی یعنی دو سال و انتخاب اصلاح طلب ترین نامزد انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ و سپس انتخاب اصول گراترین فهرست انتخاباتی مجلس دهم در سال ۹۴ است. چطور می شود انتخاب گفتمان مذاکره با آمریکا و گفتمان مورد حمایت آیت ا... هاشمی و رئیس جمهور اصلاحات را - که وجوه سیاسی و فرهنگی آن برای همه ملموس است - را با گفتمانی که بیشترین تقابل و تضاد را با این نگاه دارد یعنی فهرست اصول گرایان ۹۴ مشهد، در کنار هم قرار داد؟

این یعنی مردم مشهد، دقیقا متوجه نشده اند که چه کسی را می خواهند به قدرت برسانند؛ یک سال روحانی را به قدرت می رسانند تا مذاکره کند و برجام را رقم بزند و دو سال بعد، کریمی قدوسی و پژمان فر و قاضی زاده ی هاشمی را هم به قدرت می رسانند که اساسا و ماهیتا با روحانی و اصلاحات و مذاکره و برجام و محورهای گفتمانی دولت یازدهم، تمام قد مخالفند. 

شفاف ترین نکته ای که از رای مردم مشهد می توان به طور دقیق و منطقی و تحلیل کرد، رای بالای آن ها به قاضی زاده ی هاشمی است، یعنی پسرعموی وزیر بهداشت، محبوب ترین وزیر دولت یازدهم در سراسر کشور؛ محبوبیت و خوش نامی فراوان وزیر بهداشت در کل کشور و مخصوصا استانش یعنی خراسان رضوی، از دلایلی بود که باعث شد دو پسر عموی او از شهر مشهد و فریمان، وارد مجلس شوند. این واقعیت از آن جا قابل استنتاج است که قاضی زاده در فهرست اصول گرایان،‌ نفر چهارم از پنج نفر بود، اما توانست رای اول مشهد را از آن خود کند؛ پس مشخص است بسیاری از مردم مشهد، به فهرست اصول گرایان رای نداده بلکه فهرستی مختلط را با سلیقه ی خود به صندوق انداخته اند که در اکثر این فهرست ها، نام پسرعموی وزیر بهداشت هم بوده است.

 

۳- برخی این گونه عنوان می کنند که تبلیغات اصول گرایان در مشهد بیشتر بوده و نتیجتا آن ها برنده شده اند. با فرض صحیح در نظر گرفتن این گزاره، سوالی که پیش می آید، این است که پس چرا در تهران - که اصول گرایان از اصلاح طلبان بیشتر تبلیغات کرده بودند - دقیقا عکس نتیجه ی مشهد آن هم در هر دو انتخابات مجلس و خبرگان رخ داد؟ پاسخ، علتی است در ادامه ی مورد فوق؛ مردم مشهد علاوه بر این که عجیب و غیرقابل پیش بینی رای می دهند، خیلی توصیه پذیر هم نیستند. یعنی نمی توان شخصیت خاصی را یافت که اگر از فلان فهرست - خواه اصول گرا، خواه اصلاح طلب یا جریانی دیگر - حمایت کند، آن ها نیز پیرو انتخاب او به آن شخص رای بدهند. این البته هم حسن است و هم عیب؛ حسن است چون استقلال فکری بالای مردم را نشان می دهد. عیب است چون تبعیت کردن از شخصیتی هم فکر و هم گفتمان، حسن است نه عیب؛ به هر حال قاعدتا هر یک از مردم ایران، به یک گفتمان قرابت فکری داشته و هر گفتمان هم چند نفر تابلو و شخصیت مشهور دارد، پس من حیث المجموع، این جا تبعیت نکردن از شخصیت مشهور یک جریان، به مثابه تکبر و عدم توسعه یافتگی سیاسی است، نه پیاده نظام نبودن و مستقل رای دادن.

 

امروز در ایران، مهم ترین رسانه، تلگرام است و به تعبیری، تلگرام همه جا حکمرانی رسانه ای می کند. پس نمی توانیم بگوییم که اطلاع رسانی ضعیف بوده یا دلایلی از جنس تبلیغات ناکافی چون پایداری ها نیز از حیث تبلیغات، اگر از اصلاح طلبان ضعیف تر نباشند، قوی تر نیستند.

 

سخن آخر:

بعد از انتخابات، با خیلی از مشهدی ها صحبت کردم؛ نکته این جاست که اولا بسیاری شان، مخصوصا میان سال ها، برایشان مهم نبود که نامزدی که اسمش را روی تعرفه نوشته اند، اصول گرا بوده یا اصلاح طلب، بلکه شهرت او برایشان مهم تر بود. بسیاری از مشهدی ها، ۹۲ به روحانی رای دادند و ۹۴ به کریمی قدوسی و پژمان فر، چون این ها اسمشان سر زبان ها افتاده است در مشهد، به همین سادگی.

 

ثانیا، در مشهد، برخلاف تهران، مردم مجلس و انتخابات مجلس را، یک پنجم انتخابات ریاست جمهوری هم جدی نمی گیرند و فضای شهر، مثل تهران انتخاباتی نمی شود.

 

واقعیت این شهر این است که، برخلاف تهران که از مدارس، مردم می آموزند که چگونه سیاسی شوند و این سیاسی شدن در دانشگاه ها قوام می یابد، ساخت های آموزشی و نیز مردم نهاد در مشهد، شدیدا فشل و بی هدف بوده و نتیجتا، ذائقه ی اصلی و سلیقه ی سیاسی مردم مشهد را، فعلا، متاسفانه، فقط می توان از نتایج انتخابات های ریاست جمهوری استمزاج کرد، نه هیچ انتخابات دیگری. در انتخابات ریاست جمهوری، مردم مشهد به آن کسی رای می دهند که بیشتر از حرف هایش خوششان بیاید، مثل تهران.

افزودن نظر جدید