به بهانه درگذشت فقیهی که یادآور تقسیم بندی‌های سیاسی بود

عصر ایران نوشت:

خبر درگذشت آیت الله حسین راستی کاشانی هر چند در نگاه اول و برای کسانی که با پیشینه روحانی کهن سال آشنا نیستند واجد ویژگی سیاسی به نظر نمی رسد اما یادآور رخدادهای سیاسی است.

زیرا نام او با تقسیم بندی های سیاسی در جمهوری اسلامی گره خورده و حتی می توان حدس زد که  اصطلاح «راست و چپ» هم از نام خانوادگی او بی تأثیر نبوده باشد.

درست است که اصطلاح راست و چپ ریشه در جایگاه نشستن نمایندگان پارلمان در انقلاب فرانسه دارد و نمایندگانی که سمت راست می نشستند محافظه کار بودند و از نهادهایی چون پادشاهی و مذهب رسمی حمایت می کردند و نمایندگانی که سمت چپ می نشستند خواستار تغییر بودند اما در شکل گیری اصطلاح راست و چپ در ایران بعد از انقلاب، شیخ حسین راستی هم خواسته یا ناخواسته نقش داشت.

ماجرا از این قرار است که در پی پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 و حضور فعال سازمان مجاهدین خلق در صحنه، چریک های مسلمان زاویه دار با سازمان که به محوریت روحانیت باور داشتند و از سال 1354 راه خود را از مجاهدین جدا کرده بودند از تلفیق و ادغام 7 گروه سازمان جدیدی به نام « مجاهدین انقلاب اسلامی» پایه گذاشتند.

این هفت گروه عبارت بودند از: امت واحده، توحیدی بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق، منصورون و موحدین.

از هر یک از این گروه ها نماینده ای معرفی شد و شورای مرکزی سازمان جدیدالتاسیس در فروردین 1358 شکل گرفت.

نام هایی چون محمد سلامتی، محمد بروجردی، مرتضی الویری، بهزاد نبوی ، محمد باقر ذوالقدر، محسن رضایی و حسین فدایی به عضویت شورای مرکزی در آمدند و از فعالان خارج از کشور هم مصطفی تاج زاده که از آمریکا به نوفل لو شاتو رفته بود به این جمع پیوست.

به مروز اما میان اعضا اختلاف درگرفت. نقطه اشتراک شان در انتقاد از مجاهدین خلق و علاقه به علی شریعتی و باور به رهبری بلامنازع امام خمینی و نقش روحانیت بود اما در راهکارها و شیوه ها اختلاف پیدا کردند. 

مثلا درباره این که چه نسبتی با حزب جمهوری اسلامی داشته باشند. آنهابه برخی از برنامه های حزب از جمله دعوت از ابوالحسن بنی صدر برای سخنرانی روز کارگر در میدان امام حسین در 11 اردیبهشت 1358 انتقاد داشتند یا در تحلیل گروه فرقان و این که آبشخور آن کجاست دیدگاه ها در ابتدا متفاوت بود هر چند که نخستین گروهی بود که از دل همین بحث ها رد فرقان را پیدا کرد.

یکی از بیانیه هایی که موجب اختلاف شد طعنه به همسر دکتر علی شریعتی بود که در شهرهای مختلف در آیین های مربوط به دومین سالگرد شرکت می کرد و از جانب مردم هم بسیار گرامی داشته می شد. در این متن آمده بود که دوران «شهبانو» تمام شده است.

 هر چند طعنه به نسبت دکتر شریعتی و همسرش بود اما به نام اصلی خانم پوران شریعت رضوی هم نزدیک بود. 

اختلاف که بالا گرفت جوانان مسلمان انقلابی تصمیم گرفتند نزد امام بروند و گویا ایده مصطفی تاج زاده بود که از رهبر فقید انقلاب بخواهند نماینده ای معرفی کند. او بعد ها اذعان کرد که این پیشنهاد اشتباه بود چون استقلال عمل یک سازمان سیاسی را سلب می کرد. جناح راست سازمان پیش دستی کرد و راستی کاشانی معرفی شد یا چون راستی آمد آنها راستی خوانده شدند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در عمل به دو جناح تقسیم شده بود. چپ و راست و آیت الله راستی کاشانی بر خلاف اغلب نمایندگان امام در جاهای مختلف که به جناح چپ تمایل داشتند جانب راست را گرفت و شاید اصطلاح راستی به این خاطر به کار رفت که جناح راستی به حساب می آمدند. اگر به جای او مثلا موسوی خویینی ها معرفی شده بود طبعا جناح چپ تقویت می شد.

وابستگی تشکیلاتی راستی کاشانی به جامعه مدرسین برای برخی اعضا قابل تحمل نبود چرا که اگر می خواستند زیر بار تشکلی این گونه بروند حزب جمهوری اسلامی اولویت داشت و تا آیت الله بهشتی زنده بود هوای سازمان را داشت و رابطه او با کسانی چون تاج زاده نزدیک تر بود.

با شهادت آیت الله بهشتی  و دکتر باهنر و اشتغال آیت الله خامنه ای و مهندس موسوی به ریاست جمهوری و نخست وزیری حزب عملا در اختیار موتلفه ای ها قرار گرفت و سازمان از دو سو تحت فشار بود. هم راستی کاشانی و هم جناح راست حزب  و در سال 1365 با خروج نماینده امام که همین آقای راستی کاشانی بود سازمان منحل شد. البته در دهه 70 جناح چپ با افزودن واژه « ایران» سازمان تازه ای پایه گذاشتند که تا سال 88 هم فعالیت داشت و نشریه تئوریکی چون «عصر ما» مواضع آن را انعکاس می داد و ثمره فعالیت خود را بیش از هر زمان دیگری با دوم خرداد 1376 و روی کار آمدن سید محمد خاتمی دیدند که هیچ گاه عضو حزب جمهوری اسلامی یا جامعه روحانیت نشد اما با سازمان مجاهدین انقلاب نزدیک بود و وقتی سازمان تصمیم گرفت با پیشنهاد دکتر ولایتی به عنوان نخست وزیر مخالفت شود این نماینده اردکان بود که اول بار در مخالفت برخاست و با رأی عدم اعتماد توانستند مجلس را در قبول گزینه خود – میر حسین موسوی- قانع کنند.

اکنون باید روشن شده باشد که چرا راستی کاشانی فراتر از یک روحانی سنتی مطرح بود و در تقسیم بندی های اوایل جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته نقش داشت.

با ضرس قاطع البته نمی توان ادعا کرد که کلمه «راستی» متأثر از «راستی» است اما یکی از کسانی بود که در تقسیم حاکمیت به راست و چپ ایفای نقش کرد.

نماد دیگر راست یا موجب تقسیم به راست و چپ علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش در دولت اول میر حسین موسوی است که با حمایت از مدارس خصوصی مذهبی و سنتی مانند علوی، رفاه ، نیکان و روشنگران و میدان دادن به برخی از اعضای انجمن حجتیه و تغییر قائم مقام منصوب شهید باهنر در وزارت آموزش و پرورش (حسین مظفری نژاد) و انتصاب محسن دعاگو به جای او از پیشگامان تقسیم شناخته می شود و خود او راست گرا به حساب می آمد.

نماد اصلی جریان راست البته موتلفه بود که اقتصاد دولتی را برنمی تافت و چون وزارت بازرگانی و اتاق بازرگانی را در اختیار داشتند زیر بار بازرگانی دولتی که در قانون اساسی هم بر آن تصریح شده نرفتند. اتاق بازرگانی نشریه ای داخلی به نام «اتاق» منتشر می کرد که مدیریت آن با علی نقی خاموشی عضو شاخص مؤتلفه و رییس اتاق بود و سیاست اقتصادی دولت موسوی خصوصا در حوزه بازار و تجارت را به باد انتقاد می گرفت.

با این توضیحات روشن می شود که چرا بر این وجه زندگی مرحوم راستی کاشانی تأکید می شود. با این که عضو قدیمی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود و سابقه عضویت در مجلس خبرگان رهبری را داشت اما نام او راست و چپ و مجاهدین انقلاب اسلامی را به خاطر می آورد و آن قدر این صبغه پر رنگ است که مواردی دیگر مانند ناخرسندی او از رفتاری که با هاشمی رفسنجانی فقید در انتخابات ریاست جمهوری 92 و با سید حسن خمینی در انتخابات خبرگان 94 شد نیز تحت الشعاع سابقه او قرار گرفت.

افزودن نظر جدید