- کد مطلب : 16759 |
- تاریخ انتشار : 14 بهمن, 1396 - 09:05 |
- ارسال با پست الکترونیکی
گرامر زبان مشترك
نسل جوان فعلي و تعريفهاي گوناگوني كه از معضلات آنان ارايه ميشود خود يكي از معضلات بزرگ فرهنگي- اجتماعي شده است. شايد همه ادعا كنند آنان را ميشناسند و براي مشكلات آنان از ظن خود نسخهاي ميپيچند. اما در عدم كارآمدي اين نسخهها نيز كمتر ترديد وجود دارد. قطعا ما داراي نسل جوان متفاوتي هستيم و مهمتر اينكه در هر دههاي چنان با دهههاي قبلي تفاوت ميكنند كه تعريف شخصيت و منش و رفتار و اخلاقيات و تمايلات دهه شصتي وهفتادي وهشتادي آنقدر زياد است كه براي معرفي هر نسلي از هر دههاي بايد شناسنامه جدا نوشت. اگر سيستمهاي رسمي يا حتي خانوادهها و اجبارهاي محيطي اصرار نداشتند كه براي نسل جوان برنامه داشته باشند و آنان را در چارچوبهاي خودشان تعريف كنند، بهترين راه اين بود كه از همه خواسته شود كه نسل جوان را به حال خود رها كنند، آنها با بلوغ حيرتانگيزي كه دارند براي زيستن خود راهكارهاي مناسب با نيازهاي خود را پيدا ميكنند. همچنان كه در موارد فراواني برخلاف خواست حاكميت و حتي خانوادهها از لابهلاي ممنوعيتها مسير متفاوتي را براي خود تعريف كردهاند و در آن مسير طي طريق ميكنند. نتيجه طبيعي اين است كه نسلها زبان يكديگر را نميفهمند. حرفهايي كه بزرگترها به جوانان ميگويند گويا با زبان غيرمادري مطرح ميكنند كه حتي گرامر آن را طرف مقابل نخوانده است. برعكس آن همچنين است. جوانان بيشتر نميتوانند حرف بزرگترها را بفهمند. اما با توجه به اينكه بخواهيم يا نخواهيم نسل فعلي در ميان حاكميت و خانواده و نسلهاي بالاتر كسان زيادي هستند كه دوست دارند براي نسل جوان برنامه داشته باشند و اثرات آن هم به جامعه و جوانان منتقل ميشود، نكاتي كه اصليترين زمينههاي عدم فهم متقابل را ايجاد كرده است، مطرح ميكنم: نسل جوان فعلي نسل ارتباطات است. اين جمله ممكن است تكراري باشد اما توجه به عمق مفهوم ارتباطاتي بودن اين نسل خيلي مهم است. مفهوم ارتباطي بودن اين است كه جوان امروزي وقتي حداكثر از سالهاي آخر دبستان تلفن هوشمند در دستانش هست ميتواند مجازي به همه جا برود. از همه چيز مطلع باشد. مثل جوانان همه دنيا فكر كند. نيازهاي مشابه پيدا كند. نيازهايي كه نسلهاي ميانسال فعلي اصلا در جوانيشان از آنها بيخبر بودهاند. من در اين مقال فقط به حوزه فرهنگي توجه دارم. موسيقي، فيلم، هنر و هنرمندان مختلف برگزيده ذهني جوان ايراني دقيقا پيوند جدي با ساير جوانان دنيا دارد. همه مثل هم رشد فرهنگي ميكنند. خواست و نياز واحدي دارند و اين را به دليل اينكه به تنهايي امكان ارتباط با همه دنيا را دارند، ممكن است جز به دوستان خود بروز ندهند و اطرافيان و برنامهريزان فرهنگي كه معمولا از نسلهاي بزرگتر هستند اصلا آن را نفهمند. اين همان گسل بزرگ بين نسلي است. شكي در اين نيست كه جوانان در هر شكلي نياز به تجربه بزرگترها دارند. اما نسل بزرگتر بايد بداند كه نميتواند زندگي خود را به آنان تحميل كند. در اين بين نقش حاكميت مهمتر است. حكومت ادعاي نظام ديني دارد. طبعا اصرار دارد كه آمار خود از موفقيت نسل جوان را در ميزان پايبندي به دين و اعتقادات ديني معرفي كند. همچنان كه بحث توجه به ارزشهاي انقلابي و حكومتي هم يكي از آمارهاي مورد علاقه حاكميت است. در اين مورد چند مهم وجود دارد. يكي اينكه معناي پايبنديهاي ديني به دلايل گوناگون با گذشته متفاوت شده است. دين يك ارزش اخلاقي است و نميتوان اخلاق را با اجبار وارد ذهن كرد. از تاسفبارترين كارهاي حاكميتي در اين مقوله تكيه مداوم بهزور بوده است. در حالي كه جامعه ديني با دل و اعتقاد ميتواند ديندار و اخلاقي بماند. اين تناقض و پارادوكس جواناني را هم كه دليلي بر جدايي خود از دين و اخلاق نميديدهاند، به عكسالعمل مياندازد. نگاه بياعتماد و بداخلاق به جامعه جوان بيشتر از اينكه به ضرر جوانان باشد به ضرر حاكميت است. ادبيات گفتوگو هم خيلي مهم است. لحن مهربان رخت بر بسته. لحن قانعكننده مهمتر از آن است. شايد در دوراني ميشد يك طرفه حرف زد. اما به دلايلي كه گفته شد، ديگر نميتوان يكسويه حرف زد و بدون قانع كردن طرف مقابل توقع پذيرش داشت. اين كه بسياري از جوانان به راحتي حتي در موارد غيرواقعي تحت تاثير ديگران قرار ميگيرند، به خاطر آن است كه تلاش نميشود اعتماد را در فهم و ادبيات رابطه با نسل متفاوت جوان ايراني منتقل كرد. كمي دو طرفِ جواني و حاكميت بايد گرامرهاي زبان يكديگر را بخوانند.
افزودن نظر جدید